تاکتیک های ناکثین، به عنوان پیمان شکنان تاریخ اسلام، نیازمند بررسی دقیق و آگاهانه هستند. این گروه با هدف برقراری حکومتی باطل و شکستن پیمان بیعت خود، جنگ جمل را به راه انداختند. آگاهی از تاکتیک های ناکثین کمک می کند تا در مواجهه با تهدیدات مشابه، واکنش های مؤثری داشته باشند. امام علی (ع) در سخنان خود به روش های این گروه اشاره کرده و بر ضرورت شناخت آن ها تأکید داشته است. شناخت تاکتیک های ناکثین برای درک بهتر تاریخ و پیشگیری از تکرار آن ضروری است.
1- کار تشکیلاتی کردن از تاکتیک های ناکثین
یکی از ویژگی های انبیا، تشکّل دادن به نیروهای مؤمن است که در قرآن به عنوان حزب الله شناخته می شود. ضرورت تشکیلات برای هر نهضتی روشن است، زیرا این تشکیلات نه تنها در جهت حق، بلکه در باطل نیز نقش ایفا می کند. دشمنان با آگاهی از تأثیر تشکیلات، به مخالفت با آن می پردازند و تلاش می کنند تا این ابزار را از نیروهای مؤمن بگیرند. بنابراین، تاکتیک های ناکثین شامل تلاش برای تضعیف تشکیلات مؤمنانه در خط اسلام است.
امام علی (ع) در نهج البلاغه آن گاه که سخن از پیمان شکنان می گوید، روی این نکته تکیه دارد که اینان گروهی متشکل اند.
«آگاه باشید شیطان حزب خویش را گرد آورده و پیادگان لشکر خود را فرا خوانده است».[1] و باز در جای دیگر می فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ»؛[2]
واژه شناسان گویند:شیطان عبارت است از هر موجودی که از حق دور باشد و هر تجاوزگر سرکشی از پریان و انسان ها و جنبندگان شیطان است.[3] و قرآن کریم نیز شیطان را بر انسان ها سرکش اطلاق فرموده است: «وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ»؛[4]
با توجه به این مفهوم وسیع شیطان، در حقیقت امام علی (ع) هشداری به تمام مسلمانان داده که آری شیطان حزب دارد، لشکر دارد، پیاده نظام و سواره نظام دارد و خلاصه متشکل است.
امام علی (ع) نیک می داند، اینکه طلحه و زبیر به شورش علیه او برخاستند، تمام گروه ها و افراد ضد انقلاب به حمایت از آن ها پرداخته و آن ها را تقویت می کنند. و چه زبان گویایی است تاریخ!
ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی طلحه و زبیر سر به شورش می زنند، معاویه نامه زیر را می نویسد:
«به نام خداوند رحمن و رحیم، به بنده خدا زبیر امیرمومنان از معاویه پسر ابوسفیان: درود بر تو، همانا من برای تو از اهل شام بیعت خواستم، آنان پذیرفتند و دسته جمعی اطاعت نمودند و بر شما باد که بصره و کوفه را دریابید که فرزند ابی طالب بر شما سبقت نگیرد، بعد از به دست آوردن این دو شهر دیگر مشکلی در کار نیست و من بعد از تو با طلحه بیعت نمودم، پس خونخواهی عثمان را اعلان کنید و مردم را نیز به این مطلب دعوت نمایید و با جدیت فراوان و چابکی برای این کار داشته باشید».[5]
آری، آنگاه که دشمن مشترک باشد، معاویه هم با زبیر و طلحه همکاری می کند و هزینه سپاه طلحه و زبیر را فرمانداران عثمان و غارتگران اموال بیت المال (مانند یعلی بن امیه و عبدالله بن عامر)، تأمین می نمایند.[6]چرا که دشمن مشترک دارند و آن حکومت عدل گستر امام علی (ع) است. دشمنان متشکل می شوند و با هم همکاری می کنند تا حکومت امام علی (ع) را ساقط کنند.
2- سوژه ای مردم پسند
یکی از مهم ترین تاکتیک های ناکثین، برای مردمی جلوه دادن حرکت خود عَلَم کردن سوژه یا بهانه ای است که با جا افتادن آن در جامعه می توانند شورش را به متن جامعه بکشانند.
بدیهی است این سوژه در هر زمانی می تواند به شکلی باشد، زیرا مقتضیات زمان متغیر است. آن روز برای طلحه و زبیر پیراهن عثمان می توانست سوژه خوبی برای منفور گردانیدن رژیم حاکم (که به کلی از خون عثمان بری است) باشد و امروز، بهانه عدم آزادی، استبداد، سانسور و … هر شب بت عیار به شکلی به درآید! و همین افراد خود نخستین کسانی هستند که شعارهای تند و آتشین خویش را زیر پا خواهند گذاشت.
ابن ابی الحدید می گوید: «طلحه سخت ترین تحریک کنندگان علیه عثمان بود و بعد از او زبیر در این قسمت از همه بیشتر پافشاری می کرد».[7]
طلحه به شدت علیه عثمان فعالیت می کرد و در زمان محاصره، آب و نان را از او قطع کرد. پس از قتل عثمان، این دو با ادعای خونخواهی علیه امام علی (ع) شورش کردند و در جنگ جمل شرکت کردند. حتی پس از کشتن عثمان، طلحه به پنهان کاری پرداخت و دستور داد که او را در قبرستان یهودیان دفن کنند. این مسائل نشان می دهد که طلحه و زبیر نه تنها در قتل عثمان نقش داشتند، بلکه با ادعای خونخواهی، خود را از مسئولیت دور کردند.
اما آنگاه که سخن از شورش علیه امام علی (ع) به میان می آید، معاویه به طلحه می نویسد: «پس با اظهار خون خواهی عثمان کارت را آغاز کن».[8] و بالاخره قاتلان عثمان پیراهنش را علم می کنند.
امام علی (ع) در چند مورد از نهج البلاغه به توضیح این مطلب پرداخته است: آنگاه که خبر شورش ناکثین به حضرت (ع) می رسد، می فرماید:
«من هیچ گاه از جنگ نمی هراسیدم و هرگز کسی نمی توانست از ضرب شمشیر مرا به وحشت اندازد و من به همان وعده یاری خدا که به من داده است باقی ام. به خدا سوگند او (طلحه) برای خونخواهی عثمان با عجله دست به کار نشد، جز این که می ترسید خون عثمان از خود او مطالبه شود، زیرا او متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص تر (بر کشتن عثمان) یافت نمی شد».[9]
اما او برای به شک انداختن مسلمانان و اشتباه اندازی و مغاطله کاری، گروهی را به عنوان خونخواه اطراف خویش گردآورد. سوگند به خدا او می بایست در مورد عثمان یکی از این سه کار را انجام می داد ولی نکرد، زیرا اگر پسر عفان ستمکار بود، چنان که او می اندیشید، سزاوار بود که با کشندگان او همکاری کند و از یارانش دوری و به مبارزه با آن بپردازد.
اگر مظلوم بود باز سزاوار بود که از کشته شدن او جلوگیری کند و در مورد کارهایش عذرهای موجهی ارائه دهد و چنانچه در این مورد شک و تردید داشت خوب بود کناره می گرفت و به گوشه ای پناه می برد و مردم را با او می گذاشت. اما او هیچ کدام از این سه راه را انجام نداد و به کاری دست زد که دلیل روشنی بر آن نداشت و عذرهای که بر آن می آورد، قابل پذیرش نیست.
و در جای دیگری می فرماید:
«و اینان در طلب حقی هستند که خود آن را ترک کرده اند و خواهان خونی هستند که خود آن را ریخته اند، اگر در ریختن این خون شریک شان بوده ام، پس آن ها نیز سهیم هستند و اگر تنها خودشان مرتکب شده اند، کیفر مخصوص آن هاست.
مهمترین دلیل آن ها به زیان خودشان تمام می شود و از پستانی شیر می خواهند که مدت ها است خشکیده و بدعتی را زنده می کنند که زمان ها است از بین رفته. چه دعوت کننده ای! چه پاسخ دهندگانی! من به کتاب خدا و فرمانش درباره آن ها راضیم».[10]
و در مورد دیگر می فرماید:
«اگر به کشتن او فرمان داده بودم، قاتل محسوب می شدم و اگر آن ها را باز می داشتم، از یاورانش به شمار می آمدم، اما کسی که او را یاری کرده، نمی تواند بگوید از کسانی که دست از یاریش برداشتند، بهترم و کسانی که دست از یاریش برداشتند، نمی توانند بگویند یاورانش از ما بهترند، من جریان عثمان را برایتان خلاصه می کنم:
استبداد ورزید، چه بد استبدادی! و شما ناراحت شدید و از حد گذراندید و خداوند در این مورد حکمی دارد که درباره مستبدان و افراط گران جاری می شود و هر کدام به واکنش اعمال نادرست خود گرفتار می شوند».[11]
شیوه همیشگی پیمان پیمان شکنان «سوژه یابی و بهانه جویی» است و بهانه هایی هم که می آورند، چیزهایی است که تنها در ظاهر رنگ و رویی دارد و در باطن هیچ.
3- ایجاد شبهه از تاکتیک های ناکثین
یکی از حقایقی که قرآن مجید مکرراً به آن تصریح کرده است عبارت است از پایداری حق و نابودی باطل. قرآن حق را از آن جهت که منطبق با فطرت و سرشت آدمی است، ماندنی دانسته و باطل را امری عارض و رو به زوال می داند: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»؛[12] «بلکه حق را محکم بر فرق باطل کوفته و آنگاه باطل را نابود ساخته و از بین می برد و وای بر شما از توصیف هایی که می نماید».
«وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»؛[13] «و بگو حق آمد و باطل تباه شد همانا باطل از بین رفتنی است».
و در آیه ای دیگر حق را تشبیه به درختی نموده است که ریشه آن در اعماق زمین است و باطل را به درختی که ریشه ندارد.[14]
از آنجا که حق مطابق با فطرت و باطل برخلاف سرشت آدمی است، باطل با وصف بطلانش نمی تواند ظاهر شود، بلکه بر روی آب پدید می آید و خیلی پرزرق و برق و زیبا است. باطل آنگاه می تواند نفوذ کند که لباس حق بپوشد. و این همان چیزی است که در اصطلاح نهج البلاغه نام آن شبهه است، یعنی چیزی که شبیه به حق است.
امام علی (ع) در می فرماید:
«شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا نوری که آنان را در تاریکی های شبهه راهنمایی کند یقین آنهاست و راهنمای آنها مسیر هدایت است، ولی دشمنان خدا گمراهیشان آن ها را به شبهات دعوت می کند».[15]
و در مورد دیگر می فرماید:
«پس اگر باطل از حق کاملاً جدا می گشت، بر آنان که در پی حقیقت هستند پوشیده نمی ماند و چنان که حق از باطل خالص می شد، زبان معاندان از آن قطع می گردید، ولی قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند. اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می شود و تنها آن ها که مورد رحمت خدا بوده اند، نجات می یابند».[16]
برای مردمی که به حقایق آگاه نیستند، بزرگ ترین خطر «شبهه» است. این شبهه افکنی به خائنان اجازه می دهد تا باطل را در لباس حق به جامعه القا کنند و حتی نزدیک ترین افراد را گمراه سازند. در این شرایط، «حق ناطق» باید تلاش زیادی کند تا خود را معرفی کند و مردم را از پنهان شدن حق در لباس باطل و شبهه آگاه سازد.
هنگامی که امام علی (ع) به نزدیک بصره رسید، کسی را نزد حضرت (ع) فرستادند تا حقیقت حال را جویا شود که شورشگران (ناکثان) چگونه رفتار خواهند نمود تا شبهه از دل شان زدوده گردد. امام علی (ع) چگونگی رفتار خویش را به نحوی بیان فرمود که بر این شخص روشن گردید حق با آن حضرت (ع) است، در این هنگام که امام (ع) اعتراف او را نسبت به حقانیت خویش یافت از او خواست بیعت کند، اما او پاسخ داد:
من فرستاده گروهی هستم و از پیش خود کاری نمی کنم. امام (ع) فرمود: اگر آن ها تو را گسیل می داشتند که محل ریزش باران را برایشان بیابی و سپس به سوی آن ها باز می گشتی و از مکان سبزه و آب آگاهشان می کردی، اگر مخالفت می کردند و به سرزمین های بی آب و علف روی می آوردند، تو چه می کردی؟
گفت: آن ها را رها می ساختم و به جایی که آب و گیاه بود می رفتم. امام (ع) فرمود: پس دستت را دراز کن و بیعت نما، آن شخص می گوید: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من توانایی امتناع را نیافتم و با آن حضرت (ع) بیعت نمودم.[17]
بزرگ ترین خطر برای اسلام، ایجاد «شبهه» در میان مسلمانان است. مردم تنها زمانی به اسلام وفادار می مانند که حق را ببینند. اگر شبهه افکنان باطل را در لباس حق جلوه دهند، مردم از صحنه کنار می روند. این تجربه تلخ از تاریخ، به ویژه در دوران امام علی (ع)، نشان می دهد که چگونه چهره او در حکومت معاویه تیره شد و برخی پس از شهادتش تعجب کردند که او نیز نماز می خوانده است.
4- استفاده از چهره های وجیه از دیگر تاکتیک های ناکثین
شخصیت ها و چهره های وجیه همان گونه که یکی از عوامل مهم پیروزی فرد و جامعه بوده اند و به همین ترتیب گاه بزرگ ترین عامل انحطاط نیز گشته اند و باعث انحراف مردم شده اند. از اینجا است که قرآن شخصیت پرستی و قهرمان پرستی را به شدت کوبیده است. قرآن مجید از زبان مردمی که از راه گمراه شده اند نقل می کند که اینان در روز قیامت می گویند:
«وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا»؛[18] «پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را اطاعت و پیروی کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند».
و به خاطر نقشی که شخصیت ها در جامعه دارند همیشه دشمنان سعی می کنند که یک یا چند تن از این چهره های «وجیه المله» را با خود یدک بکشند تا بتوانند توده ناآگاه را به سوی خود بکشانند.
امام علی (ع) درباره دیگر از تاکتیک های ناکثین چنین می فرماید:
«پس اینان شورش کردند در حالی که همسر رسول خدا (ص) را همچون کنیزی که برای فروش می برند به دنبال خود کشاندند، در حالی که همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر بیگانگان دور باشند) و پرده نشین حرم پیامبر (ص) را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند».[19]
عالی ترین نحوه تبلیغ برای طلحه و زبیر این است که عایشه ام المومنین را با خود داشته باشند، زیرا که مردم برای همسران پیامبر (ص) احترام خاصی قائلند. راه جلوگیری از این خطر این است که باید معیاری که حق است را به مردم شناساند.[20]
5- تاکتیک های ناکثین: استفاده از نا آگاهی مردم
از دیرینه ترین نقشه های دشمن برای استعمار انسان همین حیله است.
بزرگترین خطر برای دزد غارتگر، آگاهی و بیداری صاحب خانه است. این است که دشمنان همیشه سعی می کنند که مردم را در نادانی و جهالت نگه دارند. برای شورش علیه نهضت نیز از این تاکتیک بهره های فراوان می برند. طلحه و زبیر شورش خود را از بصره آغاز می کنند، چرا؟ زیرا مردم بصره آگاهی کافی ندارند.
امام علی (ع) در این باره می فرماید:
«سرزمین شما به آب نزدیک است و آسمان دور. عقلهایتان سبک و افکار شما سفیهانه است، پس هدف خوبی برای تیراندازان هستید و لقمه چربی برای مفتخواران و صیدی برای صیادان».[21]
و در جای دیگر می فرماید:
«شما سپاه زن بودید و پیروان حیوان. تا زمانی که شتر صدا می کرد به پا می خواستید. و با پی شدندش فرار کردند. اخلاق شما پست، پیمانهایتان از هم گسسته، دین شما دورویی و آب شهرتان شور است. آن کس که بین شما اقامت گزیند در دام گناه گرفتار آید، و اگر از شما دوری گزیند رحمت حق را دریابد».[22]
6- مکر و حیله از تاکتیک های ناکثین
در عالم سیاست بازان حرفه ای جهان، «مکر و حیله» چیزی است از آب ضروری تر برای حیات. اینان جز از این راه نمی توانند به حکومت برسند. اصولاً در نظر آن ها سیاست عبارت است از مکر و حیله.
امام علی (ع) می فرمایند: مروان بن حکم در جنگ جمل در بصره اسیر شده بود، حضرت حسن (ع) و حضرت حسین (ع) برای آزادی او نزد امام (ع) شفاعت کردند و امام (ع) وی را آزاد ساخت، سپس فرزندان امام علی (ع) عرض کردند: مروان می خواهد با شما بیعت کند.
حضرت (ع) با لحنی غضب آلود می فرماید: «مگر او پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد. هرگز نیازی به بیعت او ندارم، دستش دست یهودی است، اگر با دستش بیعت کند، با پشت خود به شکستن پیمان اقدام می کند؟»[23]
ولی در مکتب سیاستمداران الهی «مکتب» اصالت داشته و به هیچ وجه کلک در آن راه ندارد. امام علی (ع) اگر اهل کلک بود خیلی زودتر به خلافت می رسید، زیرا می توانست در شورای ۶ نفری همان گونه که عبدالرحمن بن عوف از حضرت (ع) خواسته بود، به ظاهر بگوید:
آری به راه شیخین می روم و آنگاه که قدرتمند شد، این وعده خود را زیر پا گذارد. ولی امام علی (ع) اهل این حرف ها نیست، او مرد حق است، می گوید نه و باز هم در خانه می نشیند و این سخن را از زبان خودشان می شنویم: می گفتند معاویه از امام علی (ع) سیاستمدارتر است، حضرت (ع) در جواب این یاوه گویی می فرماید:
«سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناه می شود، اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود من سیاستمدارترین مردم بودم ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر است، به خدا سوگند من با مکر و حیله اغفال نمی شوم، و در رویارویی با شداید ناتوان نمی گردم».[24]
ابن ابی الحدید می گوید برخی فکر می کنند معاویه از علی (ع) سیاستمدارتر است، اما این نادرست است. سیاست امام علی (ع) بر اساس حق و عدالت بود و او به اصول اخلاقی پایبند بود، در حالی که معاویه به روش های غیر انسانی و مکر متوسل می شد.
امام علی (ع) به سربازانش دستور می داد که آغازگر جنگ نباشند و مجروحان را نکشند، در حالی که معاویه به دنبال قدرت و انتقام بود. این تفاوت ها نشان می دهد که سیاست امام علی (ع) بر پایه تقوا و اخلاق استوار بود، در حالی که معاویه از مکر و فریب استفاده می کرد.
7- سر و صدا و هیاهو
دشمنان از آنجا که تو خالی و بی محتوایند باید به وسیله ای خود را مغزدار و دارای محتوا جا بزنند. امام علی (ع) در این باره می فرماید:
«و بازیگران کارزار جمل رعد و برق ها راه انداختند و بالاخره با آن همه هیاهو و خروش شکست خوردند، ولی ما برای تهدید دیگران رعد آسا نمی خروشیم تا شکست دشمن تهدید عملی برای آنان گردد و تا باران سیل آور نبارانیم، سیلی به راه نمی اندازیم».[25]
ما می توانیم از این جمله پرمحتوای امام علی (ع) به نقش تبلیغات پی ببریم. زیرا که ممکن است، مراد از رعد و برق شیوه های تبلیغاتی فریب کارانه باشد. امام علی (ع) در این جمله می فرماید: طلحه و زبیر سر و صدای تبلیغاتی راه انداختند، تهدید و تطمیع نمودند تا عده ای را به دور خود بکشانند، ولی ما اهل این نوع تبلیغات فریبکارانه نیستیم، ما مرد عملیم نه اهل حرف.
8- عامل تفرقه از مهمترین تاکتیک های ناکثین
برنده ترین سلاح دشمن، تفرقه و برنده ترین سلاح علیه او، وحدت است. قرآن مجید در موارد متعددی مؤمنان را به وحدت دعوت نموده است، ریسمان الهی را می توان همان ایمان و اعتقاد به خدا دانست.
قرآن رمز شکست مسلمانان را در جنگ احد «تنازع و اختلاف» می داند. مثَلی است در زبان عرب: «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، این شیوه همیشگی دشمنان بوده است. امام علی (ع) درباره دشمنانش می فرماید:
«بر ماموران من و خزانه داران بیت المال مسلمین که در اختیار من است، وارد شدند و در شهری که همه مردمش در اطاعت و بیعت من هستند، قدم گذاردند، وحدت آن ها را برهم زدند و جمعیت آن ها را که همه با من بودند به شورش وا داشتند».[26]
نتیجه گیری
تاکتیک های ناکثین شامل روش هایی است که به منظور فریب و کنترل مردم به کار می روند. این تاکتیک ها شامل کار تشکیلاتی، ایجاد شبهه، و استفاده از چهره های وجیه برای جلب اعتماد عمومی است. ناکثین با بهره گیری از نا آگاهی مردم و تفرقه افکنی، به هدف خود که توجیه اعمال نادرستشان است، دست می یابند. مکر و حیله، سر و صدا و هیاهو نیز از دیگر ابزارهای آن ها در اجرای این تاکتیک ها به شمار می روند. آگاهی از تاکتیک های ناکثین برای مقابله با این شیوه ها ضروری است.
پی نوشت ها
[1] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 10.
[2] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 22.
[3] . فیومی، المصباح المنیر، ج1، ص167.
[4] . انعام، 112.
[5] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص231.
[6] . مطهری، طرح های رسالت، ج3، ص100.
[7] . امینی، الغدیر، ج9، ص96.
[8] . شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 1.
[9] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 174.
[10] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 22.
[11] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 30.
[12] . انبیاء، 18.
[13] . اسراء، 81.
[14] . ابراهیم، 24.
[15] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 38.
[16] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 50.
[17] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 170.
[18] . احزاب، 67.
[19] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 172.
[20] . مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص18.
[21] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 14.
[22] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 13.
[23] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 73.
[24] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.
[25] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 9.
[26] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 218.
منابع
- قرآن کریم.
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1363.
- امینی، عبدالحسین، الغدير فی الكتاب و السنة و الادب، قم، مرکز الغدير للدراسات الاسلامية، 1416ق.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
- فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنير فی غریب الشرح الكبیر للرافعی، بیروت، المکتبة العصرية، 1428ق.
- مطهری، احمد، طرح های رسالت پیرامون خلافت و زمامداری، قم، مجمع ذخائر اسلامی، 1355.
- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، 1398.
منبع مقاله | با اقتباس و ویرایش از:
«ناکثین (پیمان شکنان)»، از کتاب: کاوشی در نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1364.