مهمترین عامل در رشد، پویایی و حرکت به سوی سعادت دنیا و آخرت، قلب انسان می باشد، چون قلب محل گرایش های خوب و بد انسان را تشکیل می دهد، لذا دفع گرایش های منفی و رشد گرایش های خوب امری ضروری در رشد قلب می باشد؛ در این رابطه حضرت علی (ع) در نامه 31 نکاتی را به فرزند خویش گوشزد می کند که رعایت آن موجب آبادی، زندگی، نابودی گرایش های بد، مهار کردن، نورانی شدن و بینا شدن قلب می گردد.
1- رشد قلب با ياد خدا
«عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ: و ديگر سفارش من به تو اينست كه قلب خود را با ذكر او آبادگردانى».[1]
قلب، چونان خانه اى است كه ويرانى و نيز آبادى دارد؛ آبادى آن با ذكر و ياد خداوند و به قرينه ى مقابله مى فهميم كه ويرانى و خرابى آن به غفلت از ذكر الهى است.
در دعاى صلوات هر روز ماه مبارك شعبان مى خوانيم: «وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لَا تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ: بار خدايا قلب مرا با طاعت و فرمانبردارى خودت آباد كن و مرا با معصيت و نافرمانى خوار نفرما».
آرى اطاعت و فرمانبردارى اعضا و جوارح، حكايت از توجه و تنبيه قلبى انسان مى كند، لذا آنچه دل را از خرابى و وضع نفرت انگيزى ويرانى آن مى رهاند و آبادى دلپذير و نشاط انگيز به قلب آدمى مى دهد ياد خداوند است.
2- چنگ زدن به ريسمان الهى
«و الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ: و نيز سفارش مى كنم تو را به اينكه چنگ به ريسمان او بزنى».[2]
چنگ زدن به ریسمان الهی یعنی انسان دائماً متوجه ارتباطش با خالق یکتا در تمام شوؤنش باشد که همین پیوستگی و ارتباط با خداوند سبب طهارت و رشد قلب انسان می شود.
رابطه با خداوند محكمتر و مطمئن تر از هر راه و رابطه اى می باشد و پيوند انسان با پروردگار و دمساز شدن با معبود كه اگر انسان موفق به برقراری آن شد در كمال اتقان و منتهاى استحكام است و گسستنى و پاره شدنى نخواهد بود.
خدای متعال در رابطه با تمسک به ریسمان الهی مى فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ: همگی به ريسمان الهى چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت الهى راكه بر شما افاضه فرموده ياد آوريد».[3]
امام بزرگوار فرزند عزيز خود را توصيه و سفارش به اعتصام به حبل الله مى كند و آنگاه اضافه مى كند:
«وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ: و كدام وسيله و رشته مطمئن تر از وسيله و رشته بين تو و بين خداست اگر آن را به چنگ بياورى».[4]
آرى، اگر انسان در درياى بيكران زندگى و در ميان امواج سهمگين و غرق كننده، بتواند دست به ريسمان الهى زده و آن را به چنگ بياورد بهتر از هر وسيله اى است زيرا وسيله بين انسان و خداوند ريسمان نجات است.
3- زنده كردن قلب با موعظه
«أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ: قلب خودت را با موعظه و پند و اندرز، زنده گردان».[5]
امام (ع) نقش موثر موعظه را در اين جمله خاطر نشان فرموده اند؛ موعظه، پند و اندوز حيات بخش قلب است؛ سر و كار موعظه و مركز تاثير و فعل و انفعال آن، قلوب انسانها است؛ مردمى كه اهل موعظه نيستند و پند ده و پند پذير نمى باشند حيات دل ندارند و قلب آنان زنده نيست و نور و فروغى ندارد.
ضمنا توجه داشته باشيم كه خداوند، در قرآن کریم در مورد موعظه مى فرمايد: «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ: موعظه پروردگار بسوى شما آمده است».[6]
بنابراين قرآن مجموعه اى از موعظه و پند و اندرز الهى است و بدين ترتيب مى شود گفت مقصود اين است كه قلبت را با قرآن، اين مجموعه و كانون مواعظ، زنده بدار.
4- كشتن خواهشهاى نفس بوسيله زهد
«وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ: و (گرایش های بد آن را) با بی میلی از دنیا یا پارسایى بميران».[7]
امام فرزند خود و جوامع انسانى را امر مى فرمايد كه جلوی فوران و حركت نا معتدل و خواهشهاى ناموزون دل را باز دارد؛ رفاه طلبى و تشريفات بى حساب و آلودگى به مظاهر فريبنده ى مال، و سخت به دنيا چسبيدن و اهتمام زائد الوصف به خورد و خوراك داشتن در حكم سقوط انسانى بلكه خود عين سقوط و فرو رفتن در منجلاب فساد و تباهى است؛ همواره موفقيت هاى بزرگ، نصيب كسانى شده كه روح زهد و پارسائى بر آنان حاكم بوده و با ديده ى عشق و دلدادگى، به دنيا و كالاهاى زود گذر آن نمى نگريستند.
5- رشد قلب با يقين
«وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ :قلبت را با يقين، تقويت كن».[8]
آرى قلب هم مانند ديگر اعضا و جوارح انسانى گاهى رو به ضعف و ناتوانى مى گذارد و قهراً محتاج به تقويت و نيازمند به امداد است؛ آنچه كه مى تواند قلب انسان را تقويت كند و نيرو بخشد عبارت از يقين است.
اگر حالت شك و ترديد از صفحه دل دور شد و بطور قطع به نام خدا و جهان ابديت گره خورد اين اين قلب، پرتوان می شود و بايد همواره كوشش كرد كه با تحصيل يقين و دستيابى به اوج رفيع آن ضعف و زبونى را از قلب، مرتفع نمود و آن را قوت و قدرت بخشيد.
6-نورانى كردن قلب با حكمت
«وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ: قلبت را با حكمت، نورانى كن».[9]
از عبارت و كلام مبارك امام متوجه می شویم كه گاهى آينه دلى انسان ظلمانى شده و تيره و تار مى گردد و تيرگى قلب به مراتب بيشتر از تاريكى محيط زيست نگران كننده است؛ تاريكى قلب، مساوى با پيوستن به بهائم و چهارپايان مى باشد.
در چنين شرائطى بايد كوشش كرد كه دل، نورانى شود و اين ظلمتكده درون، تبديل به تابشگاه انوار خدائى گردد؛ و آنچه كه دل را نور مى دهد حكمت است.
حكمت عبارت از علم و عرفان كامل و شناخت نفس نسبت به ذات اقدس الهى توام با اتقان در عمل است؛ بر اثر پيدايش حكمت، صحنه درون از اشرافات معنوى و تابناك مى گردد و اين است كه خداوند در آیه 269 سوره بقره مى فرمايد: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ: خداوند به هر كسى كه بخواهد حكمت مى دهد و كسي كه حكمت به او داده شد پس تحقيقا خير فراوانى به او داده شده و متذكر و متوجه اين معنى جز صاحبان عقول خالص نمی شوند».[10]
و خداوند در مقام امتنان به حضرت لقمان در قرآن کریم مى فرمايد: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ: به تحقيق كه ما به لقمان حكمت داديم».[11]
و در آيات متعددى تعليم حكمت از مشاغل و وظائف انبياء بزرگ الهى قلمداد شده است.
بارى حكمت، نور آفرين بلكه خود عين نور است حكمت، ظلمت شكن و تاريكى زدا است و در پرتو حكمت، قلب آدمى مجلاى انوار الهى و اشعه ى تابناك عرفان مى شود و از اينرو امام اميرالمومنين فرزند برومند خود را امر مى كنند كه با فراگيرى حكمت، قلب خود را نورانى بسازد.
7-مهار كردن قلب با ياد مرگ
«وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ: قلبت را با ياد مرگ زبون و ذليل گردان».[12]
غرور و خود خواهى درون، امرى خطرناك است، طغيان و غلبه جویى و شهوت خواهى در ضمير انسان فاجعه آفرين است، ناچار بايد دل را زبون داشت و رام كرد و بهترين راه براى رسيدن بدين مقصود، ياد مرگ است؛ فكر و ذكر مرگ بهترين عامل شكست دادن هواها و هوس ها است، هيجان نفس و گردنكشى و گردنفرازى آن با ياد مرگ فروكش مى كند و از اينرو امام علی (ع) در خطبه 230 نهج البلاغه مردم را توصيه به ذكر موت مى كردند، در يكى از كلمات شريفشان مى فرمايند: «أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ: من شما را بهياد مرگ و كاستى از غفلت و فراموشى آن سفارش مى كنم».
و جمله محل بحث، فرزند خلف خود را امر مى كنند كه با ياد مرگ طغيان و سركشى نفس را در هم بشكند.
8-به اقرار آوردن نفس
«قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ: و آن را به اقرار به فنا و نيستى وادار كن».[13]
آنقدر بايد فناء تن و نيستى حيات مادى را ياد كرد و آن را ذكر نمود كه تمام وجود انسانى مقر و معتقد به آن شود. دل انسان بر اثر حب دنيا و حيات مادى بزودى نمى پذيرد كه فانى خواهد شد بايد آن را به اقرار واداشت كه البته با استمرار ياد فنا و نيستى زندگى ظاهرى، طبعاً به اقرار مى آيد و اگر دل و جان آدمى و قلب او مقر به فناء حيات شد دلبستگى ها بشدت تقليل مى يابد و رو به كاهش مى گذارد و فساد و تباهى از ميان جامعه رخت بر مى بندد و جاى خود را به صلاح و خوبى خواهد داد.
9- بينا كردن به آفات
«وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا: قلب را به آفات و مصائب دنیا بینا گردان».[14]
بايد به قلب، بصيرت و بينش داد و كوشش كرد تا به ناگواريها و مصائب روزگار بصير و بينا بشود كه اگر چنين بينشى براى قلب پيدا شود آدمى دلداده دنيا نخواهد شد .
نتیجه گیری
قلب مهمترین عامل برای رشد و تعالی انسان است و اگر مورد غفلت قرار بگیرد انسان به شقاوت می رسد و اگر انسان در راه رشد و تعالی آن را قرار دهد انسان به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت نائل می شود و امیرالمومنین در نامه 31 راه های رشد قلب را با یاد پروردگار، تمسک به ریسمان الهی، به کار انداختن اعضاء و جوارح در مسیر شریعت، نورانی نمودن آن با حکمت و کلام محکم، میراندن صفات بد آن مثل رفاه و جاه طلبی با یادکرد مرگ و بی میلی از دنیا و نشان دادن زشتی های و گرفتاری های آن متوجه می سازد.
پی نوشت ها:
[1] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[2] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[3] – آل عمران آیه 103
[4]– شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[5] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[6] – یونس آیه 57.
[7] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[8] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[9] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[10] – بقره آیه 269.
[11] – لقمان آیه 12.
[12] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[13] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
[14] – شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 31
منابع
1- قرآن کریم.
2- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، مترجم: دشتی، قم، مشهور، سال 1379.
منبع مقاله | با اقتباس از: