انسانها در زندگی خود روزانه از واژگان بسیاری استفاده میکنند که در ابتدا آنچه از شنیدن واژگان یا اسامی افراد مختلف به ذهن متبادر میشود برجسته ترین ویژگی آن فرد یا واژه است. به عنوان مثال زمانی که نامی از «هیتلر» برده میشود پیش از هر چیز جنگ افروزی وی در جنگ جهانی به ذهن انسان خطور می کند.
امام علی (ع) هرچند دارای جمیع کمالات انسانی و خصوصیات متعالی بودند، ولی کیست که نام حضرت را بشنود و عدالت طلبی و ظلم ستیزی آن بزرگوار در ذهنش تداعی نشود!
شدت علاقه حضرت به مسأله عدالت و سعی بلیغی که در اجرای آن داشته است، باعث شده که تمام عمر پر برکتش را در راه بسط و برقراری آن به کار گیرد و سرانجام نیز جان پاکش را در راه آن فدا کند. چنانکه که بسیاری معتقدند ایشان صرفا به دلیل اجرای عدالت در محراب به شهادت رسیده است.
قسط و عدل و ظلم ستیزی موضوعاتی است که در فرهنگ اسلامی و در قلمرو معارف نهج البلاغه اهمیتی خاص دارد و بخش عمده ای از گفتارها و نوشتارهای امام (ع) در نهج البلاغه به طور مستقیم یا غیر مستقیم به بحث مزبور مربوط می شود.
عدالت و ظلم ستیزی چیست؟
عدالت یعنی مساوات، چون از ریشه عدل است و عدل یعنی برابری. در قرآن هم این ماده در بعضی جاها معنای برابری می دهد: «ثُمَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ»؛[1] کفار غیر خدا را با خدا برابر می کنند و مساوی قرار می دهند.
حال مقصود از مساوات چیست؟
شهید مطهری (ره) در تعریف مساوات می نویسد: «مفهوم مساوات این است که استحقاق های طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد، داده شود.
اگر مساوات را به معنای برابری افراد در پاداش ها و نعمت ها و موهبت های اجتماعی بگیریم این اولاً شدنی نیست، ثانیا ظلم و تجاوز است و موجب خرابی اجتماع می شود، چرا که افراد دارای قوای جسمانی و عقلانی برابری نیستند و با یکدیگر تفاوت دارند. بلکه منظور این است که قانون، افراد را به یک چشم نگاه کند، میان آنها تبعیض قائل نشود و رعایت استحقاق را بکند.»[2]
آن عدالت و مساواتی که مورد نظر اسلام و امیرالمومنین (ع) می باشد همان است که پیغمبر گرامی (ص) و اوصیای بزرگوارش حد خدا را درباره جگرگوشه های خود بی درنگ اجرا می کردند.
مساوات همان است که علی (ع) نسبت به قاتل خیانتکارش سفارش می فرمود که بیش از یک ضربت بر او نزنید و مثله اش نکنید.[3] و متعرض همفکران مسلکی و حزبی او نشوید.[4] و خون مردم را به اتهام سوء ظن نریزید.
این اساس مساواتی است که بشر ستم دیده، تشنه آن است.[5]
عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سرگرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد.
در بیان معنای ظلم باید یادآور شد که در اصطلاح قرآن و نهج البلاغه، ظلم تنها به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر اختصاص ندارد، بلکه شامل ظلم فرد به نفس خود نیز می شود. هر فسق و فجور، گناه و هر خروج از مسیر درست انسانیت، ظلم است.[6] بنابراین ظلم در حقیقت مفهوم اعمی دارد که هم شامل ظلم به غیر می گردد و هم شامل معصیت و کارهای ضد اخلاقی.
انواع ظلم
امام علی (ع) ظلم را به سه دسته تقسیم می کند و می فرماید:
«أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ: فَظُلْمٌ لَا یغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یتْرَكُ و ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یطْلَبُ؛ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللَّهِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «إِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یتْرَكُ، فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِیدٌ، لَیسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّیاطِ وَ لَكِنَّهُ مَا یسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ…؛[7]
آگاه باشید که ظلم بر سه نوع است:
- ظلمی که آمرزیده نمی شود
- و ظلمی که بازخواست می شود
- و ظلمی که آمرزیده شده و بازخواست ندارد.
و اما ظلمی که آمرزیده نمی شود، شرک به پروردگار است. چنانکه حق تعالی می فرماید: «همانا خدا کسی را که به او شرک ورزد، نمی آمرزد»[8]. و اما ظلمی که آمرزیده می شود، ظلم بنده است نسبت به خویشتن، به هنگام انجام گناهان صغیره.
و نیز ظلمی که بازخواست می شود، ظلم بنده ای نسبت به بنده دیگر است. قصاص و تلافی چنین ظلمی در آخرت سخت و دشوار می باشد و قصاص اخروی به وسیله زخم کاردها و ضربت تازیانه ها نیست. قصاص در آخرت چنانست که زخم و تازیانه در برابر آن بسی کوچک شمرده می شود».
یکی از آلودگی های خطرناک جوامع انسانی آلودگی به ستم است. این آلودگی چنان دامنگیر آحاد انسانی است که اندک افرادی را می توان یافت که به ستم آلوده نباشند.
چرا که حاکمیت و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازه ای است که سرانجام آدمی را گرفتار آلودگی ظلم خواهد کرد. و این واقعیت تلخ را در اندک دقت و نگرشی به اقسام ظلم می توان دریافت؛ چه آن که به بیان امام (ع) دامنه ظلم وسیع است و در منطق دین، ظلم تنها ستم قدرتمند بر ضعیف نمی باشد، بلکه به بیان قرآن «شرک، خود ظلم بزرگی است»[9].
بنابراین ظلم مفهوم عامی دارد و هر عقیده باطل و کار زشتی را شامل می شود. و آدمی در گذرای عمر سرانجام دچار فاجعه ستم خواهد شد، مگر آنها که در نهایت دقت و مراقبت، تقوای خدا را پاس می دارند و همواره خویش را در محضر خدای علیم و بصیر مشاهده می کنند و به حرمت حضور در برابر حق تعالی از ارتکاب به ستم باز می ایستند.
ظلم به شخص ضعیف
هرچند که ظلم در مورد هر کسی که باشد قبیح و زشت است و لیکن همه جا و نسبت به هر کسی یکسان نیست.
گاهی ظلم و تعدی، بسیار قبیح و ناپسند است و زشتی و زنندگی آن به نهایت رسیده و وجدان های بیدار از آن متنفر و بیزارند. مانند جایی که انسان ناتوانی مورد ظلم و احجاف قرار بگیرد. ظلم به کسی که نمی تواند از خود دفاع کند و قدرت احقاق حق خود را ندارد.
امیرالمومنین (ع) در یکی از سخنان خود ظلم به ضعیف و ناتوان را از زشت ترین نوع ظلم ها می داند: «ظُلمُ الضَّعیفِ أفحَشُ الظُّلمِ».[10]
ظلم و عدالت در حکومت و جامعه
1. ظلم، نابودگر حکومت؛ عدالت، عامل ثبات آن
حکومت ها و ساختار سیاسی اجتماع، مانند ساختار موجودات زنده تغییر می پذیرند و احیانا نابود می شوند. ناپایداری این نظام ها همیشه افکار را به خود جلب کرده است. آری، امپراتوری ها از میان می روند و حکومت ها ناپدید می شوند.
سرداران و فاتحان جز اندک غباری از خود بر ما نمی گذارند… و از شمشیر قیصران زنگاری هم برجای نمی ماند.[11]
از عوامل اصلی ضعیف شدن ارکان یک حاکمیت، ستمگری رهبران و اجحاف بر مردم و نادیده گرفتن خواست های عادلانه آنان است.
تاریخ بیانگر این واقعیت است که سرنگونی نظام های سیاسی و ملل و اقوام، ریشه در ظلم و ستم و خونریزی رهبران و سردمداران حکومتی داشته است.
البته سرکوب معاندین نظام اسلامی و اشرار و صیانت از کانون اجتماعی مسلمین با توصیه یاد شده، منافاتی ندارد.
از این رو امام (ع) اجتناب از ستمگری بر عامه مردم را به مالک اشتر چنین توصیه فرموده است:
«از خونریزی ناروا بپرهیز که همانا هیچ چیزی همانند خونریزی بی دلیل و ناحق انسان را به مکافات نرساند و عواقب، آن را هر چیز بزرگ تر است. با آن نعمت های الهی از بین می رود و ایام عمر حکومت کوتاه می گردد، و خداوند سبحان در روز قیامت داوری خود را در میان بندگان خود با سوال از خونریزی هایی که انجام داده اند آغاز می کند.
پس با خونریزی ناحق، حکومت خود را استحکام مبخش، چرا که کشتار ناروا حکومت را ضعیف و موهن می کند، آن را سرنگون و حکومتی دیگر را جایگزین آن می کند. پس در قتل عمد هیچ عذری نزد خداوند و همچنین نزد من برایت باقی نمی ماند. چرا که کیفر ارتکاب آن قصاص است.
پس اگر اشتباه کردی و تازیانه ات و یا شمشیرت و یا دستت در مجازات مجرمین بیش از قانون الهی در مجازات افراط نمود؛ چه همانا در ضربه وارد کردن با مشت و یا بالاتر به دیگران، احتمال قتل وجود دارد و کسی را کشتی، پس مبادا قدرت حکومتت تو را مغرور کند و حقوق صاحبان کشته شدگان و اولیای دم را ادا نکنی».[12]
2. عدالت ورزی، ملاک سیاست و اداره جامعه
اجتماع حکم ماشینی را دارد که هر جزء آن باید در جای خودش قرار گیرد و این کار با اجرای عدالت به وسیله دلتمردان صورت می پذیرد.
دیگر آنکه عدالت قانونی است عام که همه اجتماع را در بر می گیرد و بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکل عبور دهد. از این رو امام (ع) می فرماید: «وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ»؛[13] عدالت، قانونى است همگانى.
و نیز می فرماید: «مِلاَكُ اَلسِّیاسَةِ اَلْعَدْلُ»؛[14] ملاک و معیار سیاست و اداره رعیت، عدالت است.
بی تردید عدم مساوات اجتماعی، ناکامی و خشم را در قشرهای مختلف مردم برمی انگیزد و منشا نارضایتی و شورش علیه نظام موجود می گردد. البته تفاوت در همه زمینه های روابط بشری موجود است، مانند تفاوت در استعداد، قدرت جسمانی، تندرستی، موقعیت و مقام اجتماعی، ثروت، سرنوشت و امثال آن.[15]
3. عدالت زمامداران، مایه جلب محبت مردم
امیرالمومنین (ع) عدالت را باعث الفت و محبت مردمان می داند. آنچنانکه می فرماید:
«بهترین چیزی که مایه روشنی چشم زمامداران و مسئولین است همانا گسترش عدل و داد در بلاد و شهرها و همچنین دوستی رعیت و مردمی است که زمامداران مسئول خدمتگزاری آنان می باشند و دوستی آنان در پرتو سلامت دل های آنهاست.
روشن است که سلامت دل در سایه عدل حاصل می شود و تا مردم نسبت به تمام کارهای مسئولان و برنامه های آن احاطه و اطلاع نداشته باشند، هرگز نصیحت کننده دولت نخواهند بود و بدون فشار و سنگینی بارهای تحمیلی از جانب دولت است که مردم می توانند خالصانه نصایح خود را تقدیم دارند…».[16]
در مقابل، از نگاه امام (ع) مردم را نسبت به حکومت بدبین و مخالف می سازد تا جایی که به مبارزه مسلحانه دست خواهند زد: «عدالت را پیشه کن و از خشونت و سخت گیری بی جا و ستمگری بپرهیز، چرا که سخت گیری موجب فرار مردم از منطقه است و ظلم و ستم دعوت به مبارزه مسلحانه می کند».[17]
4. عدالت، حتی در نگاه و اشاره
امام (ع) حتی در نگاه ها و اشاره ها نیز به داوران و حاکمان توصیه می کند که جانب مساوات را بین فرد فرد مردم رعایت کنند و تاثیر مثبت این کار را هم یادآور می شود:
«در نگریستن به گوشه چشم و خیره نگاه کردن و اشاره نمودن و درود گفتن به آنها، یکسان رفتار کن (یکی را بر دیگری امتیاز مده) تا قدرتمندان نسبت به تو در طمع نیفتند (در صدد دشمنی با تو برنیایند) و ضعیفان و زیردستان از دادگری تو نومید نشوند».[18]
حضرت (ع) در نامه دیگری به محمد بن ابی بکر (هنگامی که حکومت مصر را به او واگذار می کند) دقیقاً همین مطلب را سفارش می کند: «با آنان فروتن باش و نرم خو و هموار و گشاده رو، و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شدی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».[19]
5. گناه و ظلم، مایه از بین رفتن نعمات در جامعه
از نظر امیرالمومنین (ع) دوام نظام و بقای سلامت هر ملتی در ارتباط مستقیم با ریشه کن ساختن بیماری های اجتماعی است که از جمله آنها ظلم به معنای اعم آن می باشد: «به خدا سوگند هرگز مردمی زندگانی خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند مگر به کیفر گناهانی که انجام دادند، که خدا بر بندگان ستمکار نیست[20]».[21]
کیفر شدید ظالم
امیرالمومنین (ع) روزی را که ستمگران تاوان سنگین عمل کرد خود را پس می دهند، سخت تر از روز مظلوم به هنگام قدرت ظالم می داند: «یوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ، أَشَدُّ مِنْ یوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ»؛[22] روز انتقام ستمدیده از ستمکار شدیدتر است از روز ستمکار بر ستم کشیده.
حضرت امیر (ع) می فرماید حاکمان خیال نکنند ظلم فقط در این دنیا برای آنها گریبانگیرشان می شود: «بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ»؛[23] بدترین توشه آخرت، ستم بر بندگان خداست.
فضیلت عدالت و ظلم ستیزی بر بخشش
در نهج البلاغه است که از امیر مؤمنان (ع) در مورد برتری عدالت بر جود پرسیدند، فرمود:
«الْعَدْلُ یضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛[24] عدل، جریان کارها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، اما جود، آنها را از جهت طبیعی خود خارج می کند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است ولی جود، فقط سود به کسی می رساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شریفتر و برتر است.
عدالت طلبی و ظلم ستیزی، ملکه اخلاقی حاکمان
از جمله معیارهای اخلاقی ای که در فرآیند تصمیم گیری در عرصه سیاست باید مدنظر داشت، رعایت انصاف و عدالت و ظلم ستیزی و مبارزه با ستم در جامعه است.
امام علی (ع) در فرازی از نامه خود به مالک اشتر چنین می نویسد:
«أَنْصِفِ اللهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ، وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیتِکَ، فَإِنَّکَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ»؛[25] با خدا به انصاف رفتار کن، و از جانب خود و خویشان نزدیک و هر رعیتی که دوستش می داری درباره مردم انصاف را از دست مده، که اگر نکنی ستم کار باشی.
ظلم ستیزی و عدالت طلبی امیرالمؤمنین (ع)
امام (ع) در راه برپایی عدالت اجتماعی و گرفتن حق مظلومان از ستمگران کوچکترین مسامحه و سازشکاری نداشت و از رنجش ظالمان و ناراحتی جنایتکاران بیمی به دل راه نمی داد و این اصل را با کمال صراحت اعلام فرمود:
«سوگند به خدا، حق ستمدیده را از ستمگر مى ستانم و مهار در بینى ستمگر كرده، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگر چه، رفتن به آنجا را ناخوش دارد».[26]
در تاریخ آمده است که یکی از خلفا قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد.
بعدها که حضرت علی (ع) زمام امور را به دست گرفت از آن حضرت (ع) خواستند که کاری به گذشته نداشته باشد، بلکه کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید. اما او جواب داد: «الحق القدیم لایبطله شی ء»؛[27] حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود.
و فرمود: به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته یا کنیزکان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال برمی گردانم.
«فَإنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ أَضْیقُ»؛[28] که همانا در عدالت گنجایش خاصی است، می تواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد، و آن کس که (بیمار است و) در عدالت برایش تنگناست، باید بداند که جایگاه ظلم و جور برای او تنگ تر است.
یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان نگریست و به حدود آن راضی و قانع بود. اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد؛ به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضایتی می نماید.
نتیجه گیری
عدالت به معنای رعایت حق هر کس یا چیزی به اندازه ای است که استحقاق دارد. ظلم، در مقابل عدالت، و به معنی تجاوز از حقوق ها و حریم هاست. ظلم گاهی به خداست، گاهی به نفس و گاهی به مردم. ظلم به ضعیف بدترین ظلم است. ظلم نابودگر و عدالت تثبیت کننده و مایه اداره حکومت و جامعه است. عدالت حتی بر بخشش فضیلت دارد. عدالت طلبی و ظلم ستیزی باید ملکه زمامداران و مسئولان باشد، چنانکه سیره امیر المؤمنین (ع) بوده است.
پی نوشت ها
[1] . سوره انعام، آیه 1.
[2] . مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص231.
[3] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 47.
[4] . سید رضی، نهج البلاغة، خطبه 60.
[5] . نائینی، تنبیه الأمة، ص72.
[6] . جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغة، ج5، ص169.
[7] . سید رضی، نهج البلاغة، خطبه 176.
[8] . سوره نساء، آیه 48.
[9] . سوره لقمان، آیه 13.
[10] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 31.
[11] . مک آیور، جامعه و حکومت، ص204.
[12] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 53.
[13] . سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 437.
[14] . آمدی، غررالحکم، ج1، ص 702، حدیث 2..
[15] . ادیبی، جامعه شناسی طبقات اجتماعی، ص96.
[16] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 53.
[17] . سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 476.
[18] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 46.
[19] . شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، نامه27.
[20] . سوره حج، آیه 10.
[21] . شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 178.
[22] . سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 241.
[23] . سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 221.
[24] . سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 437.
[25] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 53.
[26] . آیتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 136.
[27] . مسعودى، اثبات الوصية، ص 158
[28] . سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 15.
منابع
- قرآن کریم.
- ادیبی، حسین، جامعه شناسی طبقات اجتماعی، تهران، انتشارات دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، 1354.
- آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق.
- آیتی، عبد الحمید، ترجمه نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
- جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.
- سید رضی، نهج البلاغة، ترتیب: صبحی صالح، قم، دارالهجرة، 1414 ق.
- شهیدی، ترجمه نهج البلاغة، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، 1378.
- مسعودى، على بن الحسين، اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، چاپ دوم، بيروت، دارالاضواء، 1409 ق.
- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، انشارات صدرا، 1377.
- مک آیور، ر.م، جامعه و حکومت، ترجمه: کنی، ابراهیم علی، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349.
- نائینی، محمد حسین، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، قم، نشر بوستان کتاب، چاپ اول، 1382.
منبع مقاله | با اقتباس از:
سیاحت اسفندیاری، عابدین، اخلاق کاربردی با تاکید بر نهج البلاغه، قم، انتشارات قسیم.