این مقاله تشريح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فيض) معروف به خطبه همّام است که صفات متقین را بيان مى دارد.
صفات متقین در خطبه همام
در چگونگى ايراد خطبه همام[1] حضرت علی (ع) گفته مى شود که همّام (يکى از اصحاب پرهيزکار امير المومنين) از ايشان درخواست کرد که متقین را براى او توصيف نمايند. حضرت (ع) از اين امر طفره رفت. لکن همّام اصرار بسيار نمود، تا آن که حضرت (ع) لب به سخن گشود.
اين خطبه، همچون آئينه ای است پيش روى مومنين، تا خود را با صفات متقین مقايسه کنند. خطبه، با ذکر مقدّمه کوتاهى پيرامون استغناء حق تعالى از آفرينش خلق و اين که نه معصيت هيچ بنده اى براى خداوند ضرر دارد و نه طاعت هيچ کس منفعتى براى حق تعالى مى آورد، آغاز مى شود. سپس خطبه با بیان صفات متقین ادامه مى يابد:
- «فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل»
تعبير خاص حضرت (ع) (هم أهل الفضائل) مى رساند که فقط آن هایى داراى فضيلت اند که متّقى باشند. در بينش اسلامى اساس فضيلت و برترى، تقوى است: إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ.[2] نه نژاد ونه زبان و نه قوميّت، هيچ يک ملاک برترى نيست. در نماز هم ما نمى گویيم السّلام علينا و على ايراني ها! بلکه مى گویيم السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.
- «منطقهم الصّواب»
پيامبر اکرم (ص) فرمود: «لسانک سبع إن أطلقته أکلتک»؛[3] زبان تو درنده است، اگر اين زبان درنده را آزاد و رها کنى تو را مى بلعد. باز از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «لا من شى ء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»؛[4] هيچ چيز براى زندانى شدن (و براى طولانى تر شدن زندانش) شايسته تر از زبان نيست.
- «و ملبسهم الاقتصاد»
لباس و پوشش ميانه روانه را، ما در سيره پيامبر اکرم ( ص) و ائمه هدى (ع) به روشنى مى يابيم. در حديث است که «کان رسول اللّه (ص) يلبس اللّيّن تارة و الخشن أخرى».[5] پيامبر اکرم (ص) گاه لباس نرم مى پوشيدند و گاه لباس خشن. نه هميشه لباس نرم مى پوشيدند و نه هميشه لباس خشن. زيرا اگر هميشه انسان مقيّد به لباس نرم باشد، نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست و اگر هميشه هم لباس خشن بپوشد، ممکن است نشانه شهرت طلبى و ريا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.[6]
بهه هر حال «ملبس اقتصاد» (آن گونه که از سيره معصومين (ع) فهميده مى شود) استفاده از پوشاک است. بعنوان «آلت»، به گونه اى که اين آلت و وسيله، فرد را از «هدف » و غايت متعالى خويش منصرف و منحرف نکند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هيچ کدام براى انسان هدف و بت نشود و حتى اين اصل اختصاصى به لباس ندارد، در ساير لوازم زندگى نيز چنين است. مرکب پيامبر اکرم (ص) گاه «براق» است و گاه «حمار».
- «و مشيهم التّواضع»
انسان متّقى در ساده ترين امور خود نيز دقّت نظر دارد. حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن به معناى پياده روى باشد و يا به معناى موتور سوارى و ماشين سوارى، به هر حال فرقى نمى کند).
قرآن کريم نيز در نصايح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حکمت هاى الهى لقمان، مى فرمايد: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».[7] ملاحظه مى شود که حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تکبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است.
و هم چنين در جاى ديگر مى فرمايد: «وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّک لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا کلُّ ذَٰلِک کانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّک مَکرُوهًا»[8] که گویى در اين آيات، خطاب قرآن کريم به کسانى است که از سر تکبّر پاى بر زمين مى کوبند و گردن فرازانه راه مى روند.
مى فرمايد: اى انسان متکبّر، اين چنين پاى بر زمين نکوب که تو آن قدر ضعيفى که هرگز نمى توانى زمين را با پاى کوفتن خود سوراخ کنى و هر قدر که گردن برافرازى نمى توانى از کوه هاى سر به فلک کشيده بالاتر روى.
قرآن کريم باز در جاى ديگر ضمن تشريح صفات بندگان شايسته خدا (عباد الرّحمن ) مى فرمايد: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا».[9]
- «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم»
از ديگر صفات متقین، اين که چون نگاهشان به چيز حرامى مى افتد، چشمان خويش را از آن بر مى گردانند.
امام صادق (ع) در حديثى پيرامون چشم هاى مومنين در قيامت فرمودند: «کلّ عين باکية يوم القيمة إلّا ثلاثة أعين» تمام چشم ها در قيامت گريان اند، بجز سه چشم: عين غضّت عن محارم اللّه؛ اول، چشمى که از محارم خداوند اجتناب کند. و عين سهرت في طاعة اللّه؛ دوم، چشمى که در اطاعت خدا و براى رضاى او بيدارى بکشد. و عين بکت في جوف الليّل؛ سوم، چشمى که از خوف خدا در دل شب ها مى گريد.[10]
- «وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم»
از ديگر صفات متقین، آن است که گوش هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمى سپارند، بلکه آن را وقف سخنان آموزنده و علومى که نافع آن ها باشد، مى کنند. از امير المومنين (ع) در روايت آمده است: «الفکر في غير الحکمة هوس»[11] حتى تفکر کردن هم در امورى که مفيد و مطابق با حکمت نيست، نوعى هوس است و قرآن کريم نيز از کسانى که علومى غير نافع و لغو را فرا مى گيرند انتقاد مى کند.[12]
و متّقى مقيّد است که بر اساس نيازهاى فردى و جمعى مورد قبول مکتبش، رشته علمى و تحصيلى خود را تعيين کند و در کلمات منقول از رسول اکرم ( ص) نقل شده است که حضرت (ص) مى فرمود: «اللّهم إنّي أعوذ بک من علم لا ينفع»[13] خدايا، به تو پناه مى برم از علمى که بى فايده باشد. براى روشن شدن اين که علم نافع چه خصوصياتى و چه تقسيماتى دارد، روايتى را از امام کاظم (ع) نقل مى کنيم که فرمودند: ريشه هاى علم نافع چهار تاست:[14]
- أن تعرف ربّک: علمى که به تو کمک کند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.
- أن تعرف ما صنع بک: علمى که به تو بصيرت و بينایى کافى عطا کند، تا بتوانى قدرت نمایى حق تعالى را در آفرينش خود ملاحظه کنى و لذا از امام صادق (ع ) نقل شده است: «از لوازم توحيد و خداشناسى کامل، آگاهى از علم تشريح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصيّات روحى و روانى و عصبى خويش مطالعه نمايد، با صناعات بسيار بديعى مواجه مى گردد.
- أن تعرف ما أراد منک: از جمله علم نافع آن است که به کمک آن بتوانى فلسفه آفرينش خويش را بفهمى. و بدانى که پروردگارت تو را براى چه هدفى آفريده است، تا با شناخت هدف خلقت خويش، تنها طريق عبوديّت حق تعالى را بپيمایى.
- أن تعرف ما يخرجک من دينک: از جمله علم نافع آن است که بدانى چه عواملى تو را از دينت خارج مى کند و باعث گمراهى و فساد تو مى شود.
پس مادامى که علم و دانش، حداقل يکى از اين فوائد را براى انسان به دنبال نداشته باشد، علم نافعى نيست که مورد تایيد امام کاظم (ع) باشد: اول- خدا شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.
- «عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم»
خداوند در دل هاى ايشان بسيار گرانقدر و عظيم است و جز خدا، همه چيز در نزد ايشان کوچک و حقير است. حرکت تکاملى يک انسان متّقى و اوج گيرى او به سوى کمال مطلق هم، دنيا و ما سوى اللّه را در ديدگان او لحظه به لحظه حقيرتر و پست تر مى کند. (صغر ما دونه في أعينهم) تا آنجا که ديگر هيچ قدرت و عظمتى در جهان نمى يابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق في أنفسهم). در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غير او همه حقير و ناچيزند.
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»[15] بگو خدا و بس و ديگر باقى را بحساب نياور و بزرگ بودن خداوند را، يک فرد مسلمان همه روزه چندين بار تکرار مي کند: اللّه اکبر، يعنى خدا بزرگتر از همه ديدني ها و همه شنيدني ها و تمامى توصيفاتى است که در قلم و بيان آدمى مى گنجد (أکبر من أن يوصف).
- «قلوبهم محزونة»
دل هاى مومنين هميشه داراى نوعى حزن است. انسان پرهيزگار هيچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمى گردد که سبک سرانه از ياد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متّقى هميشه نگران آن است که عمر خويش را در چه مسيرى سپرى کرده است (في ما أفنى عمره) در دعاى ماه رجب مى خوانيم:
«خاب الوافدون على غيرک، و خسر المتعرّضون إلّا لک» باختند آن ها که به غير تو دل بستند و زيان کردند آن ها که روى به سوى غير تو نمودند و من فراموش نمى کنم که مرحوم آيت اللّه مطهرى هميشه تاکيد مى کردند که اين جمله را زياد بخوان.
بسيارند کسانى که کتاب مى نويسند، زحمت مى کشند، پول خرج مى کنند و … امّا اگر هدف غير خدا باشد، همه اين تلاش ها پوچ است و عبث. راضى کردن خداوند کار دشوارى نيست. او «سريع الرضا» است. آيا خدايان متفرّق و متعدد را بهتر مى توان اطاعت کرد يا خداوند يگانه قهار را؟ «أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»؟[16] بنابراين متقین محزون اند و حزنشان براى آن است که چرا نتوانسته اند آن گونه که بايد باشند.
- «و شرورهم مأمونة»
از صفات متقین اين است که انسان ها از دست و زبان آن ها در امان اند و شرّشان به کسى نمى رسد. المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه. و درباره زبان آدمى گفته اند: «قليل جرمه و کثيرة جرمه» جرم اش کوچک است امّا جرائم اش بسيار است. «وَيْلٌ لِّکلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ»[17] واى بر هر نکوهش گر عيب جوى. مومن با تقوى، نيش زبان و آزارش به کسى نمى رسد و خداوند به رسولش (ص) فرمود که اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار کنى، خداوند آنها را نمى بخشد «إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ».[18]
- «أجسادهم نحيفة»
یکی دیگر از صفات متقین، شکم پرست و پرخور و تن پرور نبودن است. آنها قناعت مى کنند و زياد روزه مى گيرند.
- «حاجاتهم خفيفة»
انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهيز مى کند . حاجات مادّى متقین هميشه کم و اندک است.
- «صبروا ايّاما أعقبتهم راحة طويلة»
انسان متّقى مى داند که در اين چند روز کوتاه زندگى دنيایى صبر مى کند، تا در آخرت آسايش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خير في لذّة من بعده النّار».
- «أرادتهم الدّنيا فلم يريدوها»
دنيا و زيبايی هايش به ايشان رو مى آورد و در پيش چشمانشان خود را می آرايد، لکن ايشان فريب اين زيبايی هاى موقّت و پوچ را نمى خورند. درباره دنيا گفته اند که مانند سايه مى ماند، چنانچه پشت به او کردى و به راه خود ادامه دادى، او به دنبال تو مى آيد، امّا چنانچه رو به او نموده در پى اش دويدى، او تو را به دنبال خويش مى کشاند.
- «أمّا اللّيل فصافوّن أقدامهم»
در نيمه هاى شب که مردم در بستر آرميده اند، متقین خواب را بر خويش حرام مى کنند و در سجده گاه هاى خويش به عبادت پروردگارشان مى پردازند. شب زنده داری و مناجات با معبود یکتا از بارزترین صفات متقین است.
قرآن کريم درباره شان فرموده: «تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».[19] و آن قدر سجده کردن به درگاه خداوند، ارزش دارد که پيامبر اکرم (ص ) فرمود: «هر کس مى خواهد با من محشور گردد، در پيشگاه خداوند سجده هاى طولانى نمايد».
- «لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستکثرون الکثير».
از صفات متقین چنين است که آنان هرگز عمل خويش را بزرگ نمى پندارند و بدان راضى نمى گردند. ويژگى انسان متقّى آن است که نه تنها از مدح و ثناى ديگران نسبت به خودش، خوشحال نمى گردد، بلکه ناراحت هم مى شود، زيرا او واقعا عمل خويش را در پيشگاه خداوند قليل مى داند (إذا ذکر أحدهم خاف من ما يقال له).
قرآن کريم کسانى را که اعمال بى ارزش خويش را مستحق حمد و ستايش مى دانند نکوهش مى کند: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».[20]
- «فمن علامة أحدهم انّک ترى له قوّة في دين»
از صفات متقین اين است که نسبت به معتقدات دينى شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ايشان راهى ندارد.
قرآن کريم کسانى را که چون خيرى به ايشان مى رسد و منافعى ظاهرى بدست مى آورند خوشحال می شوند و در هنگام دشوارى ها بيتابى و ناسپاسى مي کنند ملامت مي کند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ».[21] متقین بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دين گرايش ندارند، بلکه اساس ديندارى آن ها بر ايمان استوار است.
- «و حرصا فى علم»
انسان متّقى در تحصيل علم حريص است و هيچ گاه خود را فارغ التحصيل نمى داند. خداوند به رسولش (ص) مى گويد تو نيز از علم بيشتر بى نياز نيستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً![22]
- «و قصدا في غنى»
در حال غنى و ثروتمندى، ميانه روى را ترک نمى کنند و براى ثروتمند شدن هم حريص نيستند.
- «و تجمّلا في فاقة»
متقین در شرايط دشوار مادّى هم شکيبا و متعادل هستند و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خويش را تبديل به کهنه ملبسى مندرس نمى کنند. در حديث است که پيامبر اکرم (ص) در يکى از غزوات دستور تهيه غذا براى لشکر اسلام را دادند و فرمودند که يک ديگ غذا بگذارند و 9 ديگ آب جوش.
و هنگامى که علّت را جويا شدند، فرمودند: «چنين مى کنم تا لشکريان دشمن گمان نکنند که مسلمين اندک و فقيرند». مومن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد که ديگران گمان مي کنند او ثروتمند است، بخاطر آن که هر لحظه دست نياز به سوى اين و آن دراز نمى کند (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).[23]
- «و صبرا في شدّة»
در هنگامه بلايا و مشکلات، پايدارى و ايستادگى و صبر پيشه مي کند و بيتابى و فزع از خود نشان نمى دهد. قرآن کريم اين گونه انسان را ملامت مي کند که اذا مسّه الشّر جزوعا بلکه انسانى را تصوير و تاييد مي کند که تربيت الهى شده باشد. به طورى که در برابر مصائب و مشکلات، با صبر و متانت، ايستادگى مي کند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».[24]
- «و نشاطا في هدى»
انسان متّقى در هدايت نشاط دارد (چه آن که کسى او را هدايت کند و چه آن که خود منشأ هدايت ديگران واقع شود). برخلاف منافقين که از مشخصات شان آن است که «لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ».[25] منافق اگر هم نمازى بخواند در حال کسالت مى خواند زيرا در طريق هدايت، نشاطى ندارد.
بنابراین از صفات متقین است انسان پرهيزکاری که نه تنها عبادات را بارى بر دوش خويش نمى داند، بلکه به تعبير روايات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در درياست.
پيامبر اکرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة»؛[26] برترين مردم آن است که عاشق عبادت باشد. امام حسين (ع) در واقعه کربلا يک شب را مهلت خواستند که جنگ به عقب بيافتد و فرمودند: «إنّى أحبّ الصلاة»؛ من نماز را دوست مى دارم. يعنى امام حسين ( ع) نه فقط نماز را به خاطر وجوبش ادا می کند، بلکه عاشق عبادت است و اين مصداق «نشاطا فى هدى» است.
- «و تحرّجا عن الطّمع»
انسان با تقوى، طمع ندارد. طمع کارى، از معايب کليد است که منشأ بسيارى از معايب و انحرافات است. انسان طمعکار خود را به ذلّت مى افکند و چنانچه به وسيله ذليل کردن خود نيز نتوانست منافع مادّى خويش را تامين کند، کينه افراد را به دل مى گيرد و چون دلش مملو از کينه هاى گونه گون نسبت به افراد شد، دست به خيانت و ستمکارى مى زند. لذا در روايت است که «حبّ الدّنيا رأس کلّ خطيئة».[27]
- «يعمل الأعمال الصّالحة و هو على و جل»
انسان متّقى اعمال شايسته را انجام مى دهد، اما هم چنان دلهره دارد. دلهره نسبت به آن که اعمالش مورد قبول درگاه حق واقع مى شود يا نه. امامان ما همه نسبت به خداوند چنين بوده اند. امام حسن مجتبى ( ع) هنگام نماز از خوف خدا مى لرزيد و امام زين العابدين (ع) در هنگام تلبيه، غش کرد. از حضرت (ع) پرسيدند چرا چنين حالتى به شما دست داد؟
فرمود: ترسيدم که بگويم لبّيک، و پاسخ منفى بشنوم. اينان با آن که در اوج «تعالى الى اللّه» در سير اند، معهذا خائف نيز هستند.
- «يمسي و همّه الشّکر، و يصبح و همّه الذّکر»
روز را به شب مى رساند در حالى که شکرگزار نعمات الهى است و شب را به صبح مى رساند در حالى که به ذکر و ياد خدا مشغول است و چه ذکرى برتر از آن که انسان در لحظه مواجهه با معاصى و کشش هاى نفسانى، ياد خدا را سپر خويش قرار دهد.
همچون يوسف صديق (ع) که چون در آن لحظه بحرانى و خطرناک در برابر گناه قرار گرفت گفت: «مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ»[28] اين گونه ذکر خدا، بسيار ارزشمند است.
- «يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل»
انسان متّقى حلم را با علم بهم آميخته است و قولش با عملش موافق و همراه است. قرآن کريم از کسانى که ميان قول و فعلشان دوگانگى باشد سخت نکوهش کرده: «كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ».[29]
- «تراه قريبا امله، قليلا زَلَلَـهُ، خاشعا قلبه، قانتة نفسه»
انسان پرهيزکار از آرزوهاى دراز اجتناب مي کند، در سياق زندگى آن چنان عاقلانه حرکت مي کند که لغزش هايش اندک مى گردد، قلب او در پيشگاه خداوند خاشع و در برابر فرمان حق مطيع است، نفس سرکش را مهار نموده او را به قناعت عادت داده است.
- «منزورا أکله، سهلا امره، حريزا دينه»
انسان پرهيزکار از پرخورى و شکم پرستى پرهيز مي کند و غذايش اندک است. امر دنيا را سخت نمى گيرد و مقيّد به تجمّلات و تشريفات و تکلّفات زايده نيست. امّا در نگهدارى از دينش بسيار دقيق است بطورى که دينش در حصن و حصارى محفوظ بماند.
- «ميتة شهوته، مکظوما غيظه»
ديو سرکش شهوت در جان زنده و بيدار متقین، به بند کشيده شده است و غريزه خطرناک و حسّاس غضب، به واسطه قدرت عاقله ايشان، کاملا منقاد و اسير است و خلاصه، انسان متّقى، چنان زندگى مي کند که اگر هر لحظه به او خبر مرگش را بدهند، غافلگير نمى شود.
گوئى در تمام عمر مشغول آماده سازى سفر آخرت بوده است و اين آمادگى براى مرگ، يکى از ملاک هاى قرآن کريم براى ارزيابى مدعيان ايمان است … «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».[30]
- «الخير منه مأمول و الشّر منه مأمون»
انسان متّقى به گونه اى در ميان مردم زندگى مي کند که در هنگام نياز مردم به همکارى در امور خير، به سراغ او مى روند و آن گاه که فتنه اى ظاهر مى شود، مردم از شرّ آن ها در امان اند.
- «يعفوا عمّن ظلمه»
از صفات متقین آن است که چون مورد ستمى واقع مي شوند، کينه هاى ديگران را هم چون کوهى عظيم در دل خويش نگه نمى دارند، بلکه در هنگامى که قدرت انتقام گيرى دارند، با عفو و بخشش به طرف مقابل درس اخلاق مى دهند. پيامبر اکرم (ص) فرمود: «اگر دو مسلمان بيش از سه روز، با هم قهر باشند، چنانچه در روز چهارم با يکديگر آشتى نکنند، مسلم نيستند».
- «يعطي من حرمه و يصل من قطعه»
انسان پرهيزگار عمل زشت را با زشتى پاسخ نمى دهد. به آن کس که او را از چيزى محروم کرده است، مى بخشد و با آن کس که از او قطع رابطه کرده است، بار ديگر پيوند برقرار می کند. اسلام نسبت به آشتى ميان دو نفر مسلمان، عنايت بسيارى دارد.
قرآن کريم مى فرمايد: «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»؛[31] قيامت، روزى است که مال و فرزند به درد انسان نمى خورد و تنها کسانى بهره مى برند که با قلب سليم به درگاه خدا مبعوث شده باشند. کسى که دچار گناهان و کينه هاست، قلب سليم ندارد.
و در صحنه روابط انسان ها، هميشه ندا مى دهد که «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا»[32] از يکديگر در گذريد. «أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»[33] آيا دوست نمى داريد که خداوند از گناهان شما بگذرد؟ پس از گناهان هم بگذريد و کينه ها را بدور بريزيد.
نتیجه گیری
در خطبه همام امام علی (ع)، برای شناساندن متقین به دیگران، صفات متقین از جمله اهل فضیلت بودن، حافظ چشم و گوش و زبان بودن، میانه روی در پوشش، تواضع، قناعت، اعتقاد در دین، صبر و … را برشمرده اند.
راوی این خطبه می گوید همین که سخن امیر المومنین علی (ع) به آخر رسید، همام بیهوش شد و در همان بیهوشی از دنیا رفت. امیر المومنین (ع) فرمود: قسم به پروردگار از همین پیشامد، برایش نگران بودم. سپس فرمود: پندهای رسا با آن هایی که گوش شنوا دارند، چنین می کند …
پی نوشت
[1] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه همام.
[2] . حجرات، 13.
[3] . ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغة، ج10، ص۱۳۷.
[4] . محمدی ری شهری، ميزان الحكمة، ج۱۰، ص۲۶۸.
[5] . ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغة، ج۱۰، ص۱۴۱.
[6] . محمدی ری شهری، ميزان الحكمة، ج۴، ص۲۷۶۳.
[7] . لقمان، 18.
[8] . اسراء، 37 و 38.
[9] . فرقان، 63.
[10] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج11، باب15، ص179، حدیث 14.
[11] . محمدی ری شهری، ميزان الحكمة، ج۹، ص۲۳۲.
[12] . بقره، 102.
[13] . مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۶۳.
[14] . محمدی ری شهری، ميزان الحكمة، ج۸، ص۱۱۰.
[15] . انعام، 91.
[16] . یوسف، 39.
[17] . همزه، 1.
[18] . توبه، 80.
[19] . سجده، 16و 17.
[20] . آل عمران، 188.
[21] . حج، 11.
[22] . طه، 114.
[23] . بقره، 273.
[24] . بقره، 156.
[25] . توبه، 54.
[26] . كلينى، الکافي، ج۲، ص۸۳.
[27] . كلينى، الكافی، ج۲، ص۱۳۰.
[28] . یوسف، 23.
[29] . صف، 3.
[30] . جمعه، 6.
[31] . شعراء، 88 و 89.
[32] . بقره، 109.
[33] . نور، 22.
منابع
- قرآن کریم.
- ابن ابی الحديد، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1363.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة و مستدركها، قم، النشر الاسلامی ، 1424ق.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، 1430ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1300.
- محمدی ری شهری، محمد، ميزان الحكمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1367.
منبع مقاله | با اقتباس و ویرایش از:
قرائتی، محسن، «صفات متقین در نهج البلاغه»، از کتاب: کاوشی در نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1364.






















