عدالت علوی و عدل الهی در حیات معقول امام علی (ع)

این مقاله تلاش دارد تا با بررسی دقیق و مستند به فرمایش ها و سیره حضرت علی (ع)، دلایل و زمینه های گرایش ایشان به عدالت را روشن سازد. امام علی (ع) به عنوان یکی از برجسته ترین شخصیت های تاریخ اسلام، نه تنها در گفتار، بلکه در عمل نیز نقشی بی بدیل در تبیین و اجرای عدالت داشتند. در این راستا، مقاله حاضر به تحلیل و بررسی مفاهیم و اصول عدالت در زندگی و حکومت داری امام علی (ع) پرداخته و شمایی کلی از نظام عدالت علوی را ارائه می دهد. از این رو، مطالعه این مقاله می تواند برای پژوهشگران و علاقه مندان به شناخت عمیق تر از عدالت در اندیشه اسلامی و به ویژه در سیره امام علی (ع)، مفید و ارزشمند باشد. با امید به اینکه این بازنشر، گامی موثر در ترویج و تعمیق فهم از عدالت علوی در جامعه باشد.

پرسش درباره عدالت علوی

«وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا»؛[1] «مشيّت و اراده و عمل پروردگار تو بر مبناى صدق و عدل استوار شده است».

حتما توجّه فرموده ‏ايد كه اين سؤال را تحليل گران تاريخ و كامجويان و كاموران حيات طبيعى (اگر هم تصريح نكرده باشند) از حضرت على بن ابي طالب (ع) پرسيده ‏اند: «تو در عدالت چه ديده بودى؟»، زيرا رفتار و انديشه و هدف گيری هاى فرزند ابى طالب (ع) با الگوها و معيارهاى آنان سازگار نيست و شگفتى و تعجّب آنان در مشاهده سرتاسر زندگى امير المؤمنين (ع) مشهود بوده است.

اين ها نبايد از حضرت على بن ابي طالب (ع) درباره عدالت مى‏ پرسيدند، بلكه بايد اين را از خود عدالت پرسيد. حقيقت اين است، چنان كه آرمان هاى معقول انسانى مفسّر شخصيت هاست و شخصيّت ‏ها مفسّر عظمت آن آرمان ها هستند، براى شناخت اين معنا كه علّت عشق ورزى امير المؤمنين (ع) چه بود كه در روزگارى كه قدرت، بطور مطلق در دستش بود، احساس بى نيازى كرد و بناى طغيانگرى نگذاشت و عدالت ورزيد؟

اين مسئله‏ اى است كه بار ديگر انسان شناسان يا آنان كه مى‏ خواهند در تاريخ و روش شخصيّت هاى سازنده، مسائل مفيدى براى بشر پيدا كنند، به دنبال آن هستند.

نوشته و سخن و تأليف در اين زمينه‏ ها زياد است. در طول تاريخ، ما با رگبار نظريات گوناگون روبرو هستيم. هر كس از ديدگاه خود در اين مسائل اظهار نظر نموده است. به گمان من آنان كه به تفسير شخصيّتى همچون حضرت على بن ابي طالب (ع) دست مى‏ زنند، اگر حقيقت عدالت و اختيار و تحمّل و شكيبایى در برابر حوادث كوبنده تاريخ را ندانند، تفسير و اظهار نظرشان به چند كلمه، «خوب است» و «عالى است» تمام مى‏ شود!

شهادت به خاطر شدت عدالت

اين يك اصلى است كه چرا درباره حضرت على (ع) گفته شده: «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ»؛ «علی (ع) درمحراب عبادت خویش قربانی عدالتش گردید».

اين انسان نيرومند كه سرآمد نيرومندان است در محراب عبادت بخاطر شدّت عدالتش شهيد شد. اين چه «دادگرى» است كه اين همه انسان را در طول تاريخ جذب خود كرده و در عين حال خود جذب دنيا نشده است؟ دنيا با تمامى ويژگي هايش (آقایى و سرورى، نژاد و خويشاوندى و …) او را جذب نكرد، امّا عدالت، او را جذب كرد.

اصل ديگر اين است كه چگونه شخصيّت هایى مانند حضرت امير (ع)، قدرت جذب افراد برجسته را داشته ‏اند.

«شبلى شميل» كه آن جمله عجيب را در مورد حضرت امير (ع) گفته: «بزرگ بزرگان، نسخه نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در حال، جهان نظيرش را نديده».[2] با دو تن از شاگردانش صحبت كردم، گفتم چه علّتى باعث شده كه او چنين جمله‏ اى درباره «ابو تراب» (كه درباره او معتقد بود و خاكى بودنش را نتيجه عبادت سرشارش مى ‏دانست) بگويد؟

گفتند: او هرگاه درباره دادگرى حضرت على (ع) سخن مى‏ گفت، برافروخته مى‏ شد و هيجان سراسر وجودش را مى‏ گرفت.

كسى كه حتّى اگر مى‏ خواست عالي ترين احساسات را با منطق رياضى تفسير كند، احساسات وجودش را مى‏ گرفت و برافروخته مى ‏شد.

در اشعار خودمان هست كه:

داورا، دادگرا، جانب جدّا نظرى / كز پى مدح تو، چون بحر بطوفان خيزد

كسى كه توجّه پيدا مى ‏كند، متوجّه مى ‏شود كه اين چه عشق محضى است كه به عدالت پيدا شده است (همان طور که حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه می فرمایند): «تنمّره في ذات اللّه». انسان، حماسه و شعر و سخنان زيبا مى‏ گويد امّا تا در مسير عدالت قرار نگيرد و عدالت نورزد، فقط در حدّ همان اصطلاحات باقى مى‏ ماند و به كنه عدالت نمى‏ رسد.

اين شعر را از چند بيت قبل دقّت مى‏ كنيم. شعر از جدّاى قمى شاعر، در مورد ولادت امير المؤمنين (ع) است:

گر شميمى ز سر طرّه جانان خيزد / تا قيامت ز صبا رايحه جان خيزد

و الهم من كه چو از خواب تو بيدار شوى‏ / به چه رو از سر چشمان تو مژگان خيزد

طعنه بر آب بقا زد دهنم گوئى از آن / مدحت خاك در سايه يزدان خيزد

علّى عالى اعلى، كه ز بيم سخطش‏ / روح از كالبد عالم امكان خيزد

چون به خارى نگرد، يك نظر از رحمت خويش / از بن خار، دو صد روضه رضوان خيزد

چون زند دست به دامان ولايش، فرعون‏ / از لحد با كف صد موسى عمران خيزد

داورا، دادگرا جانب جدّا نظرى / كز پى مدح تو چون بحر به طوفان خيزد

وقتى كه «شبلى شميل» را كه كنار از مكتب اسلام است، اين گونه طوفانى كند با كسى كه وابسته به چنين شخصيّت است و پيرو اوست، معلوم است چه خواهد كرد .

پس در حقيقت اين را يك اصلى در نظر بگيريم كه براى ارزيابى شخصيت ها به آن آرمان هایى بنگريم كه آن شخصيت ها به آن آرمان عشق ورزيده ‏اند .

اى برادر تو همان انديشه ‏اى / ما بقى خود، استخوان و ريشه ‏اى‏

گر بود انديشه ات گل، گلشنى /‏ گر بود خارى تو هيمه گلخنى

اتّحاد روح با آرمان مورد عشق را بايد در نظر گرفت مگر نشنيده ‏اى كه «وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ»؛[3] «انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مى كند».

اگر انسانى به سنگى عشق بورزد، روح او با همان سنگ محشور مى‏ شود. يعنى سنگ مى‏ شود. معشوق يك وحدتى با عاشق پيدا مى ‏كند.

اگر روح به اختيار و آزادى شكوفا در اختيار، عشق بورزد يقينا جوهر آن روح با اختيار در آميخته و مافوق جبرها و جبرنماها قرار گرفته است.

علل گرایش به عدالت

گرايش به عدالت و تطبيق روش بر عدالت (يعنى رفتار مطابق قانون) ممكن است چند علّت داشته باشد.

يك علّت اين است كه حوادث و رويداد روزگاران و عوامل جبرى كارى كند كه انسان دائماً مطابق قانون رفتار كند، مانند اين كه همه گونه اختيار را از او سلب كنند و بگويند همين راه را بايد بروى و بگويند اين حركت و اين رفتار مطابق قانون كه عدالت ناميده مى‏ شود، يك اثر خشك مطابق با آن رفتار است، ولى داخل در محدوده ارزش ها نخواهد بود. زيرا اين اختيار در كار نبوده است.

مثالى مى ‏زنيم: اگر از كوه دماوند بطور فرضى چشمه سارى جارى شود و به كوير برود و كويرى را آباد كند و تمدّن ايجاد نمايد، يك كار بزرگ و چشمگيرى انجام شده است. از طرف ديگر كفّاشى كه كفش خود را براى تعمير كردن به او سپرده ‏ايد، اگر بيشتر از قرارداد، بخاطر انسانيت و ايمان و شرف، كار انجام دهد و دو سه بخيه اضافه ‏تر بزند، اين كار او در منطقه ارزش هاست.

در حالى كه چشمه سار جارى از دماوند، داخل ارزش ها نيست. اگر چه عظمت آن با اين قابل مقايسه نيست، ولى آن يكى از روى عوامل جبرى جارى شده و اين ديگرى از روى كمال اختيار انجام گرفته است. ارزش ها مطرح است و فعل درست مسبوق به آگاهى و اختيار، ارزشمند است.

اگر عدالت علوی، از روى عوامل جبرى مى بود، در طول اين چهارده قرن اين همه عشق انسان هاى پاك را بخود جذب نمى‏ كرد. عمل و رفتار او در مسير عدالت از روى اراده و اختيار انجام مى‏ گرفت، بلكه او عدالت مجسّم بود.

در طول زمان دنيا پرستان و قدرت محوران، براى حفظ قدرت خود در طول چند روزه دنيا، با عدالت علوی مخالفت ها كردند، امّا نشد كه نشد.

اگر خداوند بخواهد كسى را بزرگ كند، هيچ كس تاب مقاومت ندارد. همچنان كه اگر بخواهد كسى را زمين بزند هيچ كس ياراى ايستادگى نخواهد داشت، زيرا اراده خالق هستى در كار است. هزاران اتّهام به حضرت على بن ابي طالب (ع) روا داشتند تا بدان جا كه گفتند « نماز نمى‏ خواند!» و خواستند عدالت را مخفى كنند امّا خدا خواسته كه او را بلند مرتبه گرداند.

عدالت او، حيله‏ گرى و مكر پردازى رو به صفتان تاريخ نبوده كه در ميدان تنازع بقاء، براى زنده ماندن، عدالت بورزد. او خود در نهج البلاغه اين مسئله را پيش بينى و بيان فرموده كه «وَاللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي»[4]. سوگند به خدا (كه سوگند حضرت على (ع) هم سوگند كسى است كه خدا را با چشم جان ديده است و فرمود: «لَمْ اَعْبُدَ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»؛[5] «خدایى را كه نديده ‏ام عبادت نمى‏ كنم»، معاويه و معاويه صفتان، باهوش تر و سياستمدارتر از من نيستند.

امّا «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[6] در پيش چشم من است و من بايد آن گونه رفتار كنم تا به ديگران بگويم كه دنبال من بياييد و اين با حيله گرى و نقشه پردازى نمى ‏سازد. فرمود: «و لو لا التقى لكنت من أدهى النّاس»؛[7] «اگر تقوایى نبود، مى‏ ديديد كه سياستمدارترين فرد (با معيارهاى معاويه) من بودم».

تاريخ نشان داد كه حضرت على (ع) در تمام موضع‏ گيرى‏ هایى كه مى ‏فرمود، مطلب را براى مردم بيان مى‏ نمود و چون سخنش را نمى ‏شنيديد، مى ‏فرمود:

«امرتكم امرى بمنعرج اللّوى / فلم تستبين النصح الّا ضحى الغد»؛[8]

«مطلب را به شما گفته بودم امّا سخنم را نشنيديد تا وقتش گذشت و بى فايده شد».

اگر به بعضى پيشگویي هاى حضرت امير (ع) در نهج البلاغه از اين ديد توجّه كنيم، مى‏ بينيم، يك سياستمدار تمام ورزيده نيز نسبت به كارى كه در شرف وقوع است، همان طور تفسير مى‏ كند. حضرت (ع) مطلب را بيان مى‏ فرمود و بعد درصدد اجرايش نيز بود.

بنابراين، عدالت علوی به جهت ناتوانى از سياست بازي هاى ‏زمان نبود. او دستش را به چنان رفتارها آلوده نكرد. اگر او چنان مي كرد، ديگر حضرت على بن ابي طالب (ع) نبود، كه خود دشمنان بنويسند تا سر حدّ عشق، به عدالت پاى بند بود.

آن ها كه در كتابشان آن حضرت (ع) را در كنار اسكندرها مى‏ گذارند، شعورشان همان قدر است كه از حضرت على بن ابي طالب (ع) انتظار داشته باشند، اگر كمى هم سياستمدارى مي كرد، بهتر بود. بگذار در ميان عاشقان چند «من باره» نيز (بر وزن «شكم باره») وجود داشته باشد.

آن حضرت (ع) هرگز به دروغ و مخالف واقع دست نيالود، اگر چه به ضررش مى‏ بود كه «ضرر» در اصطلاح ما «ضرر» است، ولى عاشق عدالت كجا، ضرر برده است؟!

كسى كه در مجراى «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا»[9] حركت مى‏ كند و در دعاى كميلش به ما تعليم مى‏ فرمايد كه «وَاجْعَلْ لِسانى بِذِكْرِكَ لَهِجاً وَقَلْبى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً»؛ «پروردگارا، زبانم را به ياد خود گويا و دلم را عاشق و بي قرار محبّتت بساز».

جهت حركت بر مبناى اطاعت محض از خداى عدالت را روشن مى‏ نمايد. ديگر «امّا» ندارد آن گونه كه بعضى كوتاه انديش بعد از ذكر فضايلش «امّا » وارد كرده ‏اند.

حضرت على (ع) انسان را از ديدگاه ديگرى مى‏ ديد، صحبت از «ديد» و «شناخت» است. او انسان را نه فقط در خورد و خوراك بلكه او را نهال خدایى مى‏ ديد.

خلق همه يكسره نهال خدايند / هيچ، نه بشكن از اين نهال و نه بر كن

دست خداوند باغ خلق دراز است‏ / بر خسك و خار همچون بر گل و سوسن

خون بناحق، نهال كندن اويست / دل ز نهال خداى كندن، بر كن

تو براى چنان نهالى مى‏ خواهى راه خطا و دروغ را باز كنى. اگر باز شود آيا باز برايش مى‏ نويسى كه «عظيم العظماء» كه «شبلى شمّيل» گفت؟؟!

پس عدالت علوی نه از روى جبر و نه از روى حيله‏ گرى و سياست بازى زمان بود.

ديگر آن كه عدالتش وسيله ‏اى براى ادامه قدرت نبود. او وظيفه ‏اى احساس‏ كرده بود و زمامدارى را وظيفه ‏اى مى ‏دانست مشقّت بار كه تمام روح او را تسخير كرده بود:

لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى[10]

احتمال اين معنا كه در دورترين قلمرو حكومت من انسانى گرسنه بخوابد، خواب را از چشم من مى ‏برد.

شب ها فقط چند لحظه چشم روى چشم مى‏ گذاشت.

فجر تا سينه آفاق شكافت / چشم بيدار على خفته نيافت‏

روحش بر انسان هایى كه در حيطه زمامدارى او هستند، گسترده شده است. او چطور مى ‏تواند عدالت را وسيله بقاء قدرت قرار بدهد؟ اصلا خود عدالت وسيله ‏اى است كه انسان براى حيات واقعى روح خود بايد از آن استفاده كند.

اين مطلب را هر چقدر انسان ديرتر بپذيرد، ضرر كرده است، بالاخره مى‏ پذيرد، ولى هر چقدر ديرتر، پر ضررتر و خطرناكتر.

نتيجه اين كه، براى فهم عدالت علوی و انگيزه او در عدالت، بايد به بينش او نگاه كرد. اگر مى‏ خواهيد مطلب را فهم كنيد به دو چشم مرد عادل حتّى براى يك لحظه خيره شويد تا خيلى از ابهامات را براى شما حل كند و هستى را قابل تفسير نمايد و از يأس و نااميدى برهاند.

تأكيد حضرت على (ع) بر اسرار و مبناى هستى (كه عدالت است) وسيله‏ اى است براى احياى حيات روح انسانى كه فرمود: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ».[11]

خدايا، اى خداى على (ع) ترا بحقّ على قسم مى ‏دهيم كه طعم عدالت را بر ما بچشانى.

نتیجه گیری

حقیقت این است که نباید از حضرت علی (ع) درباره عدالت پرسید، بلکه درست آن است که از عدالت درباره حضرت علی (ع) سوال کرد. برای فهم عدالت علوی و انگیزه ایشان، باید به بینش او نگاه کرد. عدالت ابزاری برای دستیابی انسان به حیات حقیقی است.

پی نوشت ها

[1] . انعام، 115.

[2] . جرداق، الإمام علي(ع) صوت العدالة الإنسانية، ج1، ص19.

[3] . طبرسی، مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج۱، ص۱۲۳.

[4] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[5] . کاشف الغطاء، مستدرك نهج البلاغة، ص157.

[6] . حجرات، 13.

[7] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[8] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 35.

[9] . انعام، 115.

[10] . شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 45.

[11] . انعام، 115.

منابع

  1. قرآن کریم.
  2. جرداق، جورج، الإمام علي(ع) صوت العدالة الإنسانية، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام. مرکز الطباعة و النشر، 1424ق.
  3. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
  4. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار في غرر الأخبار،
  5. کاشف‏ الغطاء، هادی، مستدرک نهج البلاغة، بیروت، مکتبة الأندلس، 1354ق.

منبع مقاله | با اقتباس و ویرایش از:

جعفرى محمّد تقى، «عدالت و عدل الهی در حیات معقول امام علی (ع)»، از کتاب: کاوشی در نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1364.

عدالت علوی و عدل الهی در حیات معقول امام علی (ع)

فهرست مطالب

    برای شروع تولید فهرست مطالب ، یک هدر اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    ما از کوکی ها برای بهبود کارکردن شما با سایت استفاده می کنیم. با استفاده از این سایت شما استفاده ما از کوکی ها را پذیرفته اید.
    برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.