جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

فصاحت و بلاغت

شناخت جایگاه و نقش خطابه در نهج البلاغه و تأثیرات آن

شناخت جایگاه و نقش خطابه در نهج البلاغه و تأثیرات آن

نهج البلاغه، گنجینه ای است پرارزش از خطابه های امیر المؤمنین علی (ع) که در آن جلوه های زیبای بلاغت و فصاحت اسلامی به اوج خود رسیده اند. خطابه در نهج البلاغه نه تنها به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاسی و اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته، بلکه به عنوان وسیله ای برای تبیین مفاهیم عمیق دینی و اخلاقی نیز نقش بسزایی ایفا کرده است. در این مجموعه، خطابه های امام علی (ع) به گونه ای تنظیم شده اند که در تمام زمینه های زندگی از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ اسلامی و امور اجتماعی، مخاطبان را به حرکت وامی دارند. خطابه در نهج البلاغه با بیانی شیوا و کلامی معجزه آسا، تأثیری عمیق بر شنوندگان می گذارد و آنان را به تفکر و تدبر در معانی عمیق دینی و اخلاقی وامی دارد.

خطابه در نهج البلاغه، با قدرت بیان و عمق مفاهیم، توانسته است جایگاه ویژه ای در ادبیات اسلامی پیدا کند. بسیاری از بزرگان سخن و اساتید بلاغت، از جمله جاحظ و طه حسین، به قدرت بیانی و ادبیات منحصر بفرد این خطابه ها اذعان کرده اند. این مجموعه نه تنها در بیان حقایق دینی و اخلاقی برتر است، بلکه در ایجاد تحرک اجتماعی و بیداری مذهبی نیز نقشی بی بدیل ایفا کرده است. خطابه در نهج البلاغه با استفاده از استعاره ها و تشبیه های زیبا و دقیق، توانسته است معانی عمیق و گاهی پیچیده را به زبانی ساده و قابل فهم برای عموم مردم بیان کند.

در این مقاله، به بررسی نقش و جایگاه خطابه در نهج البلاغه می پردازیم و تأثیرات آن را در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی و دینی مورد بحث قرار می دهیم. با مرور بر خطابه های امام علی (ع)، به درک بهتری از اهمیت و تأثیر این کلمات معجزه آسا خواهیم رسید. خطابه در نهج البلاغه، نه تنها در زمان خود امام علی (ع) بلکه در طول تاریخ، منبع الهام و راهنمایی برای بسیاری از اندیشمندان و رهبران دینی و سیاسی بوده است. مطالب مطرح شده در این مقاله مستند به فرمایشات حضرت علی (ع) و مطلب حاضر بازنشری از مقاله «نقش خطابه در نهج البلاغه» می باشد. در این مقاله به بررسی کاربرد خطابه در متن نهج البلاغه پرداخته شده است.

مبحث خطابه

قال امیر المؤمنین (ع): «و إنّا لأمراء الكلام و فینا تنشّبت عروقه و علینا تهدّلت غضونه».[1]

موضوع سخن، «نقش خطابه در نهج البلاغه» است. «نهج البلاغه» كتابى است كه «رضى» ارجمند در آن، خطب و رسائل و كلمات قصار امیر المؤمنین (ع) را گردآورى نموده و آن را به این نام نامیده است و به حق نام زیبایى براى این گزیده ها و كلمات ارزنده و سازنده امیر المؤمنین (ع) انتخاب كرده است.

بحث درباره «خطابه» است. «خطابه» نوعى از سخن و گونه اى از تعبیر و بیان است. از امتیازاتى كه انسان در میان موجودات جهان به آن ممتاز است، نعمت بیان است و بیان معبر انتقال افكار از مغزى است به مغزهاى دیگر. گاهى این بیان، عادى است، مانند بیان متعارف بین آحاد مردم كه حاجات خویش و افكار خود و احساسات برخاسته را با بیان نقل می كنند (موضوع مهم نقل فكر است)، ولى گاه پاره اى از احساسات هم انتقال پیدا می كند.

قسم دوّم بیانى است در مقام تبیین حقوق و تدوین قانون كه در آنجا بیان دقیق مى شود و مرز بندى كاملا مورد اشراف واقع مى شود و جمله ها باید بگونه اى ادا شود كه حقوق صدمه نبیند و تعارض و تزاحم محقق نشود. در اینجا از احساس و عواطف و شور خبرى نیست ولى بیانى است خطابى.

یعنى باید علاوه بر انتقال ادراكات و افكار و اندیشه و علاوه بر این كه صحنه درك مخاطب مورد تهاجم و تسخیر گوینده توانا واقع مى شود، او توسن خود را بر قلمرو احساسات و عواطف به حركت در آورد، بگونه اى كه مخاطب مجذوب و مدهوش شود و چنان تحت تأثیر قرار گیرد كه بى اختیار دنبال مفاد كلام حركت كند و گاهى آن چنان احساساتش تحریك شود كه فریاد بكشد، اشك بریزد، قلبش بتپد و گمشده خود را بیابد.

اگر همین طور سخن بطور عادى ادا مى شد، فقط نقل فكر و درك بود امّا اكنون احساسات در قلمرو گوینده در آمده و مخاطب از خود بیخود مى شود، بطورى كه گذشت زمان و موقعیت مكانى را فراموش كرده و مسحور سخن خطیبى است كه در بلاغت ید طولائى دارد.

نقش خطابه در نهج البلاغه

نهج البلاغه امیر المؤمنین (ع) در خطابه این چنین است. در سیاست، در اقتصاد، در فرهنگ اسلامى، در امور اجتماعى و رسیدگى به حقوق مستضعفان، در ضربه زدن به مستكبران و در بیدار كردن خفته ها و حركت دادن اراده ها و باور كردن اندیشه ها، آن چنان سخن ادا مى شود كه مخاطب با تمام قوا به حركت در مى آید.

خطابه، چنین بیانى است و نهج البلاغه سهمى بزرگ و خلّاق در این باره دارد. بزرگان سخن و امراء بیان از زمانى كه به این مشرب وسیع و آبشخور بسیار زلال و شفابخش و آرامش بخش رسیدند، به عجز خود اعتراف كردند و گفتند كه این كلام فروتر از كلام خالق و فراتر از كلام مخلوق است و چون كلام حضرت علی (ع) نخواهیم یافت.

دیدگاه بزرگان سخن درباره خطابه در نهج البلاغه

مردى بزرگ بنام «جاحظ» در اوائل قرن سوم كتابى بنام «البیان و التبیین» با تحقیق «عبد السلام هارون» دارد. در سن جوانى توفیق یافتم تا آن را بررسى نمایم. دیدم مردى است خطیب و نویسنده ای توانا است.

امّا در جلد اوّل كتاب، در مقابل سخنان حضرت امیر (ع) سپر افكنده و گفته: این كیست كه خداوند، جامه جلالت بر كلام كوتاهش پوشانده و پرده نور ملكوتى بر آن افكنده، بطورى كه معنا زودتر از لفظ بذهن مى آید كه «قیمة كل امرء ما یحسنه» و بعد مى گوید: من كه «جاحظ» باشم و در همه عمر حتى فرصت هایى كه از دیگران ضایع مى شود، بى مطالعه نبودم، هنوز به چنین كلامى نرسیدم.

در جاى دیگر كه كلامى را به معاویه نسبت مى دهند، فریاد بر مى آورد: معاویه و كلام درباره زهد؟! معاویه و كلام در عبادت؟! كجا معاویه چنین فهمى داشته است؟ این كلام از حضرت علی (ع) است!

اكنون نیز نویسندگانى چون طه حسین، این نویسنده توانمند و پرمطالعه و پرنویس، وقتى به جنگ جمل مى رسد و این كه عده اى بر اثر دیدن اشخاص و ندیدن معنا و دیدن چند صباحى مصاحبت با پیامبر (ص) یعنى طلحه و زبیر و این كه در مقابل حضرت علی (ع) ایستادند، لغزیده و گفتند:

براى ما مشكل است بفهمیم حضرت علی (ع) درست مى گوید یا طلحه و زبیرى كه با پیامبر (ص) چنین و چنان بودند و امروز در مقابل حضرت علی (ع) ایستاده اند، امّا كلام معجزگون امام (ع) را مى شنوند كه مى فرماید: تو راه تمیز و تحقیق را از دست داده اى، حق و باطل را از معیارش تشخیص بده، نه از اقبال و ادبار رجال: «إنّك لم تعرف الحقّ فتعرف أهله و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه».[2]

به چند روز مصاحبت با پیامبر (ص)، نمى توان حق را در شخصى سرشته شده یافت.

طه حسین مى گوید: بعد از كلام خدا، كلامى به این زیبایى در جهان ندیده و نمى شناسم! «نعیم البستانی» مى گوید: نباید حضرت علی (ع) را فقط قهرمان میدان جنگ و داراى صفاى دل و پاكى روح و ایمان حقیقى دانست، بلكه او داراى «اسلوب اعجاز آمیز بیان» است.

مى بینیم كه به اعتراف استادان سخن، اعجازى در بیان آن حضرت (ع) است و گاهى خود «سید رضى» (كه ثعالبى در یتیمة الدّهر او را از اشعر قریش مى شمارد) در مقابل افق ادبى آن حضرت (ع) به خضوع و تواضع بر مى خیزد. مثلا وقتى به كلمات زیباى حضرت امیر (ع) مى رسد آنجا كه مى فرماید: «حقّ و باطل و لكلّ أهل فلئن أمر الباطل لقدیما فعل و لئن قلّ الحقّ فلربّما و لعلّ، و لقلّما أدبر شی ء فأقبل».[3]

سید رضى مى گوید: «لا یقوم بها لسان و لا یطلّع فجّها إنسان». احساسات و عواطف زبان من رضى هم ناتوان است و بر این قلّه بلند هیچ انسانى نمى تواند پرواز كند و به عمق آن كسى نمى تواند پى ببرد.

همچنین وقتى مى رسد كه آنجا كه حضرت علی (ع) مى فرماید: «فانّ الغایة أمامكم و انّ من ورائكم السّاعة تحدوكم تخففّوا تلحقوا فانّما ینتظر بأوّلكم اخركم».[4]

مى گوید: این كلامى است كه بعد از كلام خداى منزّه و بعد از كلام رسول خدا (ص)، به هر كلامى مقایسه و موازنه شود، بر آن برترى مى یابد و گوى سبقت را مى رباید (لمال به راجحا و برّز علیه سابقا).

این سید رضى است كه این گونه در مقابل سخن امام (ع) و بلاغتش، تواضع می كند.

سید رضى را اگر مى خواهید بشناسید نگاه كنید به آن كلماتى كه درباره كلمات قصار نبى بنام «المجازات النبویة» نوشته است تا بدانید كه او كیست و با چه قدرتى در آنجا اظهار قدرت سخن و خطابه می كند، امّا اینجا به عجز و قصور خود اعتراف مى كند.

در خطابه همان گونه كه گفتم باید انسان مسحور بشود. این را خود پیامبر (ص) فرموده، وقتى چند نفر از سران عرب شرفیاب حضورش شدند و پیامبر (ص) از یكى از آن ها «عمر بن اهتم» از حال دیگرى (زبرقان) پرسید و او دو سه كلمه بلند درباره او گفت و وقتى او اعتراض كرد: یا رسول اللّه در حق من كوتاهى كرد، خصال من بیش از این هاست، همان مرد چند جمله دیگر در ذمّ او سرود و پیامبر (ص) فرمود: «انّ من البیان لسحرا».

گویند «عضد الدولة دیلمى» دستور داد «ابو طاهر بن بقیة» وزیر «عز الدولة» را بدار بزنند. «ابو الحسن انوارى» چند شعر در مدح او سرود:

علوّا فى الحیات و فى الممات / لحقّ انت اهل المعجزات …

اى ابو طاهر تو هم در حیات و هم در ممات سر بلند بودى. آن قدر بلند شدى كه این مردمى كه در كنار دار تو ایستاده اند همه مانند منتظران، هدیه وصله تو را انتظار مى برند. گویا تو خطیبى هستى بر فراز منبر «دار» و همه منتظر نماز تو هستند.

زمین براى جثّه بلند پایه تو تنگ بود، فضا باید تو را در بگیرد. كفن براى تو ناروا بود، باد براى تو از ذرات باید كفن ببافد. چرا به دار نروى؟ تو مصیبت ها و سختی ها و اشك یتیمی ها و ناله بیوه زن ها و قرض مقروضین را از بین مى بردى. مصائب روزگار را ترور مى كردى، امّا نصائب متحد شدند و بر تو یورش بردند.

وقتى این ها را گفت، عضد الدولة كه فرمان قتل داده بود، گفت: اى كاش خودم بدار رفته بودم و این اشعار درباره من گفته شده بود!

این را مى گویند: «انّ من البیان لسحرا».

«دار» را توصیف می كند و مى گوید: تا بحال ندیدم چوبى با همه كرامت ها دست بگریبان بشود!

امّا تو اى ینبوع كرامت، اى امیر مؤمنان (ع) تو در كلامت سحرها آفریدى!

همچنین مى نویسد: «لمّا خطب بهذه الخطبة اقشعّرت لهاالجلود و بكت العیون و رجفت القلوب»[5] هنگامى كه آن حضرت (ع) این خطبه را ایراد فرمود، بدن ها لرزید و اشك ها ریخت و قلب ها به طپش در آمد. این میدان نهج البلاغه است.

همّام یكى از دست پروردگان حضرت علی (ع) است. اصرار می كند كه اوصاف متّقین را براى من بیان كن.

آن حضرت (ع) با كلامى كوتاه «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ»[6] اجابت دعوت او را فرمود. امّا همّام آن حضرت (ع) را باب مدینه علم و ینبوع فضائل و مفسّر قرآن و حقایق را در سینه او مخزون می داند، لذا اصرار می كند كه حضرت (ع) بیشتر سخن بگوید، لذا آن حضرت (ع) حدود صد و چند صفت از صفات پرهیزكاران را بیان مى فرماید.

این بیانات وقتى به گوش همّام مى رسد، از گوش به هوش و از هوش به بیهوشى و فراغ روح از بدن مى رسد. حضرت (ع) مى فرماید: مواعظ بالغه، این چنین با اهل آن عمل می كند.

ابن ابى الحدید مى گوید: ببینید فصاحت، چگونه افسار خود را بدست این مرد داده و خود را به او سپرده و بلاغت را ببینید كه چگونه مانند چشمه جوشان در دست او رفت و آمد دارد. سبحان اللّه این چه كسى است؟!

این ها اعترافات بزرگانى بود كه خود صاحب قدرت بیان بوده اند.

مروری بر خطابه در نهج البلاغه

اكنون در این مقام كمى هم خودمان از سر چشمه پرفیض نهج البلاغه بنوشیم و مستفیض شویم:

وقتى آن حضرت (ع) مى خواهد در مورد خلیفه سوم سخن بگوید، مى فرماید: من این مرد را نصیحت كردم، ولى نپذیرفت. سپس شرح خلاصه اى از زندگى او مى دهد:

«الى أن قام ثالث القوم نافجا حضنیه، بین نثیله و معتلفه».[7]

وقتى كه سومى زمام را بدست گرفت هر دو جانب خود را باد كرد (مثل شترى كه پر خورى كرده) میان موضع بیرون دادن و خوردنش!

«نثیل» محل فضله افكندن حیوان و «معتلف» محل غذا خوردن اوست، ببینید بلاغت چه می كند مى فرماید: «بین نثیله و معتلفه» یعنى مى خواهد بگوید «یتمتّعون و یأكلون كالأنعام».

مى خواهد بگوید، من كه عالم امت هستم باید بیانگر ارزش هاى الهى باشم.

«… و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم».[8]

مباد روزى كه عالم، از مردم گرسنه غافل باشد، از مردمى كه به انباشتن مال و شهوترانى و شكمبارگى و رفاه طلبى سرگرمند، غافل باشد كه روز سختى دارد.

عده اى در جمل غوغا بر پا كردند، بیان كوبنده حضرت علی (ع) را درباره آنان ببینید: «زرعو الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور».[9]

فصاحت و بلاغت را بنگرید: نافرمانى كشتند، با آب فریب آن را آبیارى كردند و هلاكت را درو نمودند و در مورد مردم بصره مى فرماید: «كنتم جند المرأة و أتباع البهیمة، رغا فأجبتم و عقر فهربتم، أخلاقكم دقاق و عهدكم شقاق و دینكم و مائكم زعاق».[10]

ابن ابى الحدید مى گوید: ببینید چگونه كلمات در زنجیره سخنان این مرد است؟ شما سپاه شتر هستید! هنگامى كه شتر بر انگیخته شد آمدید و هنگامى كه پى شد، گریختید! اخلاق شما شكننده است، اراده تان كجاست؟ شما عهدتان عهد شكنى است! دینتان نفاق است و آبتان شور و بیمزه است. نه دنیا دارید و نه آخرت. آن كه در بین شما باشد به گناهش گروگان است و آن كه از بین شما برود نجات یافته است.

در بیانى دیگر، حضرت (ع) با طلحه و زبیر سخنى مى گوید كه سید رضى آن را بى سابقه شمرده است. حضرت (ع) مى فرماید: «عرفتنی بالحجاز و أنكرتنی بالعراق، فما عدا ممّا بدا؟»[11] تو مرا در حجاز شناختى و در عراق انكار نمودى، چه چیز تو را منصرف كرد از آنچه بر تو ظاهر شده بود؟

زیبایى و طراوت سخن را ببینید: «فما عدا ممّا بدا» چه چیز تو را بر انگیخت تا از شناختت صرفنظر كنى؟ پول؟ خانه؟ هزار اسب؟

باز هم در مورد شور افكنى خطابه امام (ع) بگوییم. حضرت (ع) نامه اى به معاویه نوشت كه آب را به روى سپاه ما مبند كه در میان آن ها پیرمرد و مریض هست و همه نیاز به آب دارند. عمرو عاص به معاویه گفت: علی است مى گوید آب را مبند. معاویه گفت: این برگ برنده اى براى ماست اكنون علی ناتوان است.

عمرو عاص گفت: درباره علی این را نگو. معاویه آب را بست. حضرت علی (ع) بر سكّوى خطابه رفت و فرمود:

«قد استطعموكم القتال فأقرّوا علی مذلّة و تأخیر محلّه، أو رووّا السّیوف من الدّماءترووا من الماء، فالموت فی حیاتكم مقهورین و الحیاة فی موتكم قاهرین».[12]

از شما غذاى جنگ خواستند، غذاشان را آماده كنید و یا ذلّت بپذیرید و در جامعه رده آخر باشید و یا قبل از این كه لبان خود را از آب فرات سیراب كنید، لبه تیغ خود را از خون این ناپاكان سیراب كنید، كه مرگ بر زندگانى ذلّت بار رجحان دارد. درود بر آن بخاك خفتگانى كه پرچم عزّت را به اهتزاز در مى آورند.

گفتار حضرت (ع) همان و جوشیدن خون و تپیدن قلب و احساسات پر شور همان. همین كه آب بدست اصحاب آن حضرت (ع) افتاد، عده اى گفتند آب را ببندیم. فرمود: نه آن ها تشنه دارند، پیرمرد و مریض دارند، آب را نبندید.

نهج البلاغه، محمد عبده، مفتى دیار مصر را چنان تكان داد كه با مطالعه آن بحدى مسحور شد كه رسما نوشت: این كتاب در مدارس مصر باید تدریس شود! این كتاب راه سیاست و كیاست را یاد مى دهد، ارشاد می كند، در موقعیت رهبرى، رهبر را در قلب مردم جاى مى دهد. به مالك اشتر، محمد بن ابى بكر، عثمان بن حنیف سخن مى گوید و به آن عاملى كه خیانت كرد، مى گوید كه از بند كفش در نظر من پست ترى زیرا خیانت كردى.

و به ابن عباس در «ذى قار» مى گوید: ریاست بر شما در دیدگاه من از این كفشى كه در نظر تو قیمتى ندارد، پست تر است مگر حقّى را بپا كنم یا باطلى را از بین ببرم.

و هنگامى كه اصناف مردم را دسته بندى می كند، مى فرماید: عده اى بی عرضه اند كه وقتى به ریاست مى رسند همه رقم رذالت و شرارت به خرج مى دهند و عده اى زاهد نما هستند كه براى رسیدن بمقام، زهد را دامى قرار داده اند و عده اى دیگر مردانى ارزنده اند كه تمام همّتشان براى راهنمایى مردم است تا این كه كشته شوند.

دنیا را پست تر از پوست جو بدانید، اوّل این را در خودتان تأمین كنید و سپس ریاست ها را بگیرید و مى فرماید: «من مى توانم با عسل مصفّى و نان گندم بسر ببرم، امّا درست نیست كه من این گونه باشم و در گوشه شهرى كسى با سیرى عهدى نداشته باشد. باید در سختی هاى روزگار با مردم مشاركت كنم».

این آقا و مولاى ماست. خدایا ما به گرد او نمى رسیم اما از گرد راه او بر چهره ما بیفشان. خدایا از پرتو نورانیتش دل ما را براى خلوص و اخلاص و خدمت به این خلق، این یك ملیارد مسلمان و دو سه میلیارد مستضعف جهان مهیا كن.

نتیجه گیری

جایگاه خطابه در نهج البلاغه به گونه ای شکل گرفته و آن چنان تاثیر گذار می باشد که می تواند مخاطب را با تمام قوا به حركت در آورد. خطابه در نهج البلاغه سهمى بزرگ و خلّاق در تاثیرگذاری بر مخاطب دارد. سخنوران بزرگ در برابر کلام امیر المومنین (ع) ابراز عجز نموده و تایید کرده اند که آن را جز از شخصیتی مانند حضرت علی (ع) نمی توان انتظار داشت.

پی نوشت

[1] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 224.

[2] . شریف الرضی، نهج البلاغه، حکمت 254.

[3] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 16.

[4] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 21.

[5] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 82.

[6] . نحل، 128.

[7] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 3.

[8] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 3.

[9] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 2.

[10] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 13.

[11] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 31.

[12] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 51.

منابع

  1. قرآن کریم.
  2. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.

منبع مقاله | با اقتباس و ویرایش از:

خزعلی، ابوالقاسم، «نقش خطابه در نهج البلاغه»، از کتاب: کاوشی در نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1364.

شناخت جایگاه و نقش خطابه در نهج البلاغه و تأثیرات آن

bale-black
eitaa-icon-black

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :