جنگ جمل، به علت وجود اختلاف شدید طبقاتى و انتظارات ناحق گروهی از صحابه که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خلفاى پیشین پایه ریزی شده بود، به وجود آمد.
همچنین، نوع خلافت امیرالمومنین علی (علیه السلام) که یک انقلاب گسترده علیه روش گذشتگان و نهضت باز گرداندن اوضاع به زمان پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بود، مزید بر علت شد تا کسانی که به حق خود از بیت المال مسلمین راضی نمی شدند، علیه امام و خلیفه حق توطئه کنند و به طمع کسب بهره بیشتر از بیت المال، خون مسلمانان را بر زمین بریزند.
عوامل وقوع جنگ جمل
-
طمع ورزی اصحاب
طلحه و زبیر عاملان اصلی پیدایش جنگ جمل در زمان خلافت امیرالمومنین علی (علیه السلام)، با اینکه بسیار ثروتمند بودند، اما طمع بی انتها به بیت المال باعث شد تا آتش جنگ جمل توسط آن ها افروخته شود. امیرالمومنین علی (علیه السلام) به طلحه و زبیر فرموده بودند: «دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران می دانید چیست؟ گفتند: در زمان خلافت عمر، مقررى ما بیشتر بود.حضرت فرمودند: در زمان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مقررى شما چگونه بود؟ گفتند مانند سایر مردم.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: اکنون هم مقررى شما همانند سایر مردم است. آیا من از روش پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پیروى کنم یا از روش عمر؟[1] چون جوابى نداشتند گفتند: ما خدماتى کرده ایم و سوابقى داریم! امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: خدمات و سوابق من بنا به تصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم، هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم».[2] بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.
-
بیعت شکنی اصحاب
طلحه و زبیر که خود را در خلافت آن حضرت از نظر موقعیت اجتماعى و تقسیم غنایم بیت المال، مانند افراد عادى مشاهده کرده و منافع مادى خود را در خطر می دیدند، علیه او دست به مبارزه و شورش زدند.
همچنین چون آن دو تن در برابر تقاضاهاى خود از امیرالمومنین علی (علیه السلام) پاسخ منفى شنیده و در مدینه هم قادر به اجراى نقشه خود نبودند، از این رو مکه را براى انجام مقاصد خود انتخاب کرده و در صدد شدند که عازم آن شهر شوند؛ لذا خدمت امیرالمومنین علی (علیه السلام) آمده و اجازه خواستند که براى به جا آوردن مراسم عمره به مکه مکرمه بروند.
امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در پاسخ به درخواست طلحه و زبیر برای رفتن به مکه فرمودند: «شما براى رفتن به همه شهرها آزادید ولى این مسافرت شما بدون حیله و نیرنگ نیست، شما نقشه اى طرح کرده اید که در مدینه نمی توانید آن را اجرا کنید». آن دو نفر به ظاهر سوگند خوردند که از این مسافرت مقصودى جز انجام عمره ندارند. امیرالمومنین علی (علیه السلام) به آنان اجازه داد و آن ها را از شکستن عهد و پیمان بر حذر نمود و بیعت خود را با آن دو تجدید کرد.[3]
حضرت در ادامه، آن ها را به گفتار رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) که در حضور آن دو به امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرموده بود: «یا علی! تو بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهى کرد».[4] یادآورى نمود. بالاخره آن ها از خدمت حضرت مرخص شده و متوجه مکه شدند و محیط آن شهر را براى فعالیت هاى خود مساعد یافتند.
3. حمایت عایشه از شورشگران جنگ جمل
پیش از ورود طلحه و زبیر به مکه، عایشه (دختر ابوبکر) نیز در مکه بود. او وقتى حرکات و اعمال خلاف عثمان را مشاهده کرده بود مردم را علیه او به شورش وا می داشت و بارها گفته بود که این نعثل (پیر احمق) را بکشید و هنگامی که شورش و محاصره علیه عثمان شدت گرفته و قتل عثمان محرز و مسلم بنظر می رسید، عایشه براى اینکه به ظاهر از این شورش و بلوا برکنار باشد و یا در برابر استمداد عثمان در محضور اخلاقى نیفتد، آتش فتنه را در مدینه دامن زد و خود به سوى مکه شتافت و در مکه نیز از عثمان بدگویى می کرد.[5]
پس از انجام مراسم حج که به مدینه مراجعت می کرد، چون در بین راه خبر قتل عثمان به او رسید و دانست که پس از عثمان، امیرالمومنین علی (علیه السلام) خلیفه شده است، از رفتن به مدینه منصرف شد و مجددا به مکه بازگشت نمود و در آن هنگام حاکم مکه نیز عبدالله بن الحضرمى بود که از طرفداران جدى عثمان و از مخالفین سرسخت امیرالمومنین علی (علیه السلام) بود.
علاوه بر عایشه و حاکم مکه و طلحه و زبیر و مروان، سایر مخالفین امیرالمومنین علی (علیه السلام) نیز از گوشه و کنار در آمده و در مکه جمع شده بودند. من جمله یعلی بن امیه که از یمن وارد شده و عبدالله بن عامر نیز از بصره آمده و به آن ها ملحق شده بودند. اجتماع این گروه مخالف و شور و بحث آن ها درباره مخالفت با امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در نهایت به جنگ جمل منجر گردید.
مذاکره عایشه با زنان پیامبر (ص) برای حضور در جنگ جمل
عایشه براى اینکه از سایر زنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز براى خود کمک و همدستى فراهم کند، بدین فکر افتاد که ام سلمه و حفصه را نیز فریب دهد و آن ها را هم همراه این گروه به راه اندازد ولى وقتى نزد ام سلمه رفت با مخالفت شدید وى روبرو شد. ام سلمه گفت: «اى عایشه! مگر تو نبودى که مردم را به قتل عثمان ترغیب می نمودى؟ امروز چه شده است که به خونخواهى او بپاخاسته اى؟ و این چه مخاصمت و دشمنى است که با امیرالمومنین علی مرتضى می نمایی؟ در صورتی که او برادر رسول خدا و جانشین اوست. امروز هم مهاجر و هم انصار با او بیعت کرده اند.
گذشته از این ها مگر پیغمبر درباره زنان خود از قول خداى تعالى نفرمود که: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛[6] و در خانه هایتان قرار و آرام گیرید، و [در میان نامحرمان و کوچه و بازار] مانند زنان دوران جاهلیت پیشین [که برای خودنمایی با زینت و آرایش و بدون پوشش در همه جا ظاهر می شدند] ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید و زکات بدهید، و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید».
سخنان ام سلمه مخصوصا استناد او به قرآن مجید، عایشه را کاملا خرد کرد و یاراى جوابگویى در برابر او پیدا نکرد و چون از جانب ام سلمه ناامید شد، نزد حفصه رفت. حفصه دعوت او را اجابت کرد ولى برادرش عبدالله بن عمر، خواهر خود را از این عمل ممانعت نمود، عایشه چون از طرف حفصه نیز مساعدتى ندید، ناچار به تنهایى به راه افتاد و فرماندهى ناکثین را در اختیار گرفت!
بالاخره عایشه به دستیارى طلحه و زبیر و سایر مخالفین در مکه، لشکرآرایى کرده و با پولى که یعلی بن امیه در اختیار آن ها گذاشته بود به قدر کافى وسایل و ساز و برگ جنگ تهیه نمودند و عایشه را نیز سوار شترى به نام (عسکر) نموده و راه بصره را در پیش گرفتند تا جنگ جمل را به راه بیاندازند.
آغاز جنگ جمل
امیرالمومنین علی (علیه السلام) که در میان مخالفین خود معاویه را از همه حیله گرتر و از حجم نفوذ او در شام نیز آگاه بود، تصمیم گرفت که ابتدا با لشکر مجهزى به شام رفته و کار معاویه را یکسره کند؛ زیرا معاویه بود که با نامه های خود به طلحه و زبیر و دیگر اصحاب، آتش افروز قیام ناحق علیه خلیفه الهی بود. در این هنگام خبر رسید که عایشه، به دستیارى طلحه و زبیر بصره را متصرف شده و به عنوان خونخواهى عثمان مردم را علیه امیرالمومنین علی (علیه السلام) شورانیده اند.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) ناچار از تصمیم حرکت به شام منصرف شده و در صدد بر آمد که اول شورشیان بصره و جنگ جمل را از میان بردارد و سپس عازم شام گردد.
امیرالمومنین علی (علیه السلام)، سهل بن حنیف را در مدینه به جاى خود گذاشت و گروهى از مهاجر و انصار را که اکثر آن ها از بدریان بودند بسیج نموده و راه بصره را در پیش گرفت و امام حسن (علیه السلام) و مالک اشتر و محمد بن ابوبکر را با تنى چند به کوفه فرستاد تا سپاهى نیز در آن شهر براى ملحق شدن به لشکریان امیرالمومنین علی (علیه السلام) تجهیز نمایند. امیرالمومنین علی (علیه السلام) با سپاهیان خود از ذی قار حرکت و تا محلى بنام زاویه که در چند کیلومترى بصره بود پیش رفت و در آن جا اردو زد.
پیروی نکردن از کلام حق
چون آن بزرگوار همیشه صلح و آشتى را بر جنگ و خونریزى ترجیح می داد، از همان محل نامه اى به طلحه و زبیر فرستاد و آن ها را نصیحت نمود و علاوه بر مکتوب ارسالى، چند نفر من جمله قعقاع بن عمرو را نیز براى مذاکره با اصحاب جنگ جمل بسوى بصره فرستاد تا آن ها را با پند و اندرز از وخامت عاقبت این کار بر حذر دارند.
ولى مخالفین که خود را در جنگ جمل غالب و پیروز مى پنداشتند، از قبول هرگونه پندى خود دارى نمودند؛ زیرا عایشه از مخالفت ابوموسى با امیرالمومنین علی (علیه السلام) در کوفه آگاه شده بود و تصور می کرد که از مردم کوفه کسى آن حضرت را یارى نخواهد نمود و چون یقین کردند که امیرالمومنین علی (علیه السلام) به نزدیکى بصره رسیده است، او که فرماندهى کل سپاه جمل را به عهده داشت به زبیر ماموریت داد که به کمک طلحه و مروان و سایرین، به صف آرایى سپاه پرداخته و آماده جنگ باشند.
تعداد افراد این سپاه در حدود سى هزار نفر بود که اصحاب جنگ جمل آن ها را در مسیر راه از شهرهاى مختلف جمع آورى کرده بودند.
جنگ جمل، فرداى آن روز که هر دو سپاه لباس جنگ پوشیده و مقابل هم ایستاده بودند آغاز شد. امیرالمومنین علی (علیه السلام) که همیشه صلح را بر جنگ ترجیح می داد، حوصله نمود تا بلکه تا سر حد امکان از وقوع جنگ جلوگیرى کند ولى در اثر سکوت لشکریان امیرالمومنین علی (علیه السلام) دشمن جرى تر شده و بر شدت تیر اندازى افزودند تا اینکه چند نفر از عساکر کوفه را زخمى نمودند.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) بار دیگر براى هدایت آنان جوانى به نام مسلم را با یک جلد قرآن نزد آن ها فرستاد تا آن ها را از نزدیک به احکام قرآن دعوت کند، آن جوان سعادتمند که خود داوطلب رفتن به این ماموریت خطیر شده بود نزدیک سپاهیان جنگ جمل رسید اما در اثر حمله و ضرب شمشیر آن ها پس از جدا شدن دست هایش از بدن، به درجه رفیع شهادت رسید و اوراق قرآن نیز پریشان شد و بر زمین ریخت!
عاقبت طلحه
وقتى امیرالمومنین علی (علیه السلام) آن صحنه را مشاهده کرد بلافاصله سربازان را فرمان رزم داد و خود نیز زرهش را طلبید. امیرالمومنین علی (علیه السلام) مانند شعله هاى آتشى که بر خرمن کاه افتد در اندک زمانى، صورت بندى رزمى قشون جنگ جمل را متلاشى ساخت و بسیارى از شجاعان و نام آوران نامى را که در برابر او عرض اندام می کردند به خاک و خون افکند.
فرماندهان زیردست امیرالمومنین علی (علیه السلام) مانند مالک اشتر و عمار یاسر و دیگران هر یک به نوبه خود رشادت ها نموده و دشمن را مانند برگ خزان به زمین فرو ریختند، از آن سو طلحه نیز مردم را به صبر و مقاومت دعوت نموده و از پراکندگى و فرار آن ها جلوگیرى می کرد.
در این زمان، مروان بن حکم که از طلحه چندان خوشدل نبود پشت سر غلام خود کمین کرده و تیرى جانگداز و زهر آلود بسوى طلحه انداخت که اتفاقا آن تیر هم موثر واقع شد و طلحه را به هلاکت رسانید.
با مرگ طلحه سپاهیان جمل پراکنده شده و فرار نمودند و لشکریان امیرالمومنین علی (علیه السلام) هم به تعقیب آن ها پرداختند و تنها قبیله بنى ضبه مانده بود که اطراف هودج عایشه را گرفته و با سر سختى عجیبى از او دفاع می کردند.
فرماندهان امیرالمومنین علی (علیه السلام) با شجاعت بى نظیرى به حمله پرداخته و رو به هودج عایشه گذاشتند؛ هر دستى که مهار شتر عایشه را می گرفت به ضرب شمشیر لشکریان امیرالمومنین علی (علیه السلام) از بازو می افتاد تا اینکه عبد الرحمن بن صرد و به نقل بعضى امام حسن (علیه السلام) خود را به شتر رسانیده و آنرا پى نمود، هودج در افتاد و مدافعین آن هم فرار کردند.
عاقبت شتر فتنه
امیرالمومنین علی (علیه السلام) اسب خود را براند و نزد عایشه آمد و فرمود: «یا عایشة! أهکذا امرک رسول الله ان تفعلی؟؛[7] اى عایشه! آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) تو را فرموده بود که این چنین کنى؟ گفت: «یا ابا الحسن! ظفرت فاحسن و ملکت فاسجح؛[8] ای علی! ظفر یافتى نیکویى کن و مالک شدى عفو و مدارا فرما».
امیرالمومنین علی (علیه السلام) محمد بن ابى بکر را مامور نمود که خواهرش عایشه را مراقبت کند و بعد هم او را به مدینه فرستاد. فراریان جنگ جمل نیز که در اطراف بصره متوارى بودند، جرات بیرون آمدن از مخفیگاه هاى خود را نداشتند. امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمان داد که هر کس سلاح خود را زمین گذارد و تسلیم شود، مشمول فرمان عفو عمومى است.
بصری ها که در انتظار بودند آن جناب به تلافى گذشته بپردازد، از شنیدن این خبر مسرور شدند و اسلحه را کنار گذاشته و به خانه هاى خود رفتند.
جنگ جمل در روز سی ام پایان یافت و لشکریان امیرالمومنین علی (علیه السلام) شهر بصره را متصرف شدند. لشکریان آن حضرت در حدود بیست هزار نفر بودند که قریب هزار و هفتصد نفر به درجه شهادت رسیدند و از سپاه جنگ جمل هم که سى هزار نفر بودند، در حدود سیزده هزار به قتل رسیدند.
در هر حال فتنه بزرگى بود که به دست عایشه و به دستیارى طلحه و زبیر بر پا شده بود و این فتنه و فساد، به مرگ طلحه و زبیر انجامید و رفتار امیرالمومنین علی (علیه السلام) با عایشه و مردم مغلوب بصره هم، سیماى بزرگوارى و جوانمردى آن حضرت را آشکار ساخت.
تبیین جنگ جمل توسط امیرالمومنین علی (علیه السلام)
امیرالمومنین علی (علیه السلام) براى برقرارى نظم و آرامش، چند روز در بصره توقف فرمود و در خلال این مدت، به منبر رفته و با خطبه هاى فصیح و آتشین، مردم را به خدا پرستى و تقوى و پاکدامنى دعوت کرد و آن ها را از ایجاد فتنه و فساد و گمراهى بر حذر داشت و اعمال خلاف و ناشایست عایشه و طلحه و زبیر را به اهالى بصره که خود نیز شاهد جریان آن بودند روشن کرد و نتیجه پیمان شکنى آن ها را که منجر به قتل عده زیادى گردید، به اطلاع مردم رسانید.
حضرت پس از بیعت گرفتن و استقرار آرامش در آن منطقه، عبدالله بن عباس را به فرماندارى آن شهر منصوب و خود نیز به همراهى لشکریان خویش، راه کوفه را در پیش گرفت و براى شهرهای دیگر نیز فرماندارانى اعزام کرده و مالک اشتر را هم به حکومت نصیبین منصوب نمود.
نتیجه گیری
جنگ جمل به طمع کسب منافع ناحق از بیت المال و مال اندوزی از آن، توسط معاویه پشتیبانی، توسط عایشه رهبری و توسط طلحه و زبیر اجرا شد. جنگ جمل که به نبرد امیرالمومنین علی (علیه السلام) با ناکثین (پیمان شکنان) شهرت دارد، سبب شد تا چهره پلید دشمنان امام علی (علیه السلام) آشکار شده و حق خواهی و عدالت طلبی حضرت بر همگان اثبات شود.
پی نوشت ها
[1] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 10-11.
[2] همان، ج 2 ، ص 462.
[3] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 17.
[4] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36.
[5] بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج 2، ص 22.
[6] احزاب/33.
[7] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 182.
[8] همان.
منبع
با اقتباس: از ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمومنین علی (علیه السلام)، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، جلد دوم، فصل شانزدهم.