جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه سی و یکم

و من وصية له (عليه  السلام) للحسن ابن علي (عليهماالسلام) كتبها إليه بحاضرين منصرفا من صفين
از وصیتهای آنحضرت عَلَیه السَّلام است که پس از مراجعت از صفین در حاضرین (موضعی در نواحی صفین ) برای حسن بن علی عَلَیه السَّلام نوشته (و در اندرزهای بسیاری که داده راههای سعادت و نیکبختی را نشان داده است و روی سخن امام عَلَیه السَّلام در این وصیت نامه با افراد بشر است نه خصوص امام حسن عليه السّلام تا گفته شود: بعضى كلمات اين وصيّت نامه مانند عبد الدّنيا و تاجر الغرور با شأن امام و مقام عصمت مناسبت ندارد، پس ناچار بايستى در صدد تأويل بر آمد يعنى از معنى ظاهر اين كلمات چشم پوشيد و بمعنى كه در ظاهر مستفاد نيست متوجّه گرديد، در صورتيكه اگر روى سخن با افراد بشر باشد بتأويل نياز نداريم، زيرا خاندان عصمت و طهارت را اگر چه خداوند از هر عيب و نقصى دور و آراسته قرار داده، ولى ايشان هم بدستور حقّ تعالى خود را نستوده در ظاهر خويشتن را مانند ديگران مى نمايانند، و با وجود اين شارح بحرانىّ «رحمه اللّه» از ابو جعفر ابن بابويه قمىّ «عليه الرّحمة» روايت كند كه امام عليه السّلام اين وصيّت را براى فرزند خود محمّد ابن حنفيّه نوشت): (اين وصيّت نامه) 

نامه سی و سوم

و من كتاب له (عليه  السلام) إلى قثم ابن العباس و هو عامله على مكة
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به قثم ابن عبّاس (ابن عبد المطّلب) كه از جانب آن بزرگوار (در تمام مدّت خلافت آن حضرت) بر مكّه حكمفرما بود (رجال و دانان او را ثقه و مورد اطمينان و از نيكان اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام دانسته اند، و حضرت او را در اين نامه از جاسوس هاى معاويه آگاه ساخته و بر حذر مى فرمايد، و ابن ميثم «عليه الرّحمة» در اينجا مى نويسد: سبب فرستادن اين نامه آنست كه معاويه هنگام حجّ جمعى را به مكّه فرستاد تا مردم را به اطاعت او دعوت نموده و از يارى علىّ عليه السّلام باز دارند، و ايشان را بياموزند كه امام عليه السّلام يا كشنده عثمان و شريك و همدست بوده، يا يارى او را ترك نموده است، و بهر جهت براى امامت صلاحيّت ندارد، و محاسن و نيكى هاى معاويه را به گمان خود با خوش خوئيها و بخشندگى او نقل كنند، پس امام عليه السّلام نامه را فرستاد تا قثم ابن عبّاس را بر اين كار آگاه سازد، و او به سياست و تدبير و انديشه رفتار كند، و گفته اند: فرستادگان معاويه لشگرى بودند كه فرستاده بود تا در موسم حجّ بر مكّه دست يابند):

نامه سی و ششم

و من كتاب له (عليه  السلام) إلى أخيه عقيل ابن أبي طالب في ذكر جيش أنفذه إلى بعض الأعداء و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل
 از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به برادر خود عقيل ابن ابى طالب در باره لشگرى كه امام عليه السّلام بسوى بعضى دشمنان فرستاده بود و آن در پاسخ نامه عقيل بود به آن حضرت (علماى رجال در باره عقيل اختلاف دارند، بعضى او را از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام دانسته ستوده اند، و شيخ صدوق «عليه الرّحمة» در مجلس بيست و هفتم از كتاب امالى بسند خود از ابن عبّاس روايت كرده: علىّ عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: عقيل را دوست مى دارى فرمود: آرى بخدا سوگند او را دوست دارم دو دوستى يكى براى خودش يكى براى اينكه ابو طالب او را دوست داشت، و برخى او را نكوهش نموده اند براى پيوستن به معاويه و رها كردن برادرش علىّ عليه السّلام را، ولى مرحوم آية اللّه مامقانىّ در كتاب تنقيح المقال مى نويسد: ما از جهت گرامى داشتن عقيل «چون برادرش علىّ عليه السّلام و پسر عمويش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و فرزندش حضرت مسلم است» در باره او سخن نمى گوئيم، و لكن بخبر او اعتماد و اطمينان نداريم، خلاصه امام عليه السّلام در اين نامه از بد رفتارى قريش شكايت و دلتنگى كرده و استقامت و ايستادگى خويش را در راه خدا با تحمّل هر پيشآمد سخت گوشزد مى نمايد):
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :