جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه سوم

و من كتاب له (عليه  السلام) كتبه لشريح ابن الحارث قاضيه رُوِيَ أَنَّ شُرَيْحَ ابْنَ الْحَارِثِ قَاضِيَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام ) اشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَاسْتَدْعَاهُ وَ قَالَ لَهُ
از نامه هاى آن حضرت عليه السَّلام است كه آنرا به شريح ابن حارث كه از جانب آن بزرگوار قاضى بوده نوشته (در زيان دل بستن بدنيا و دارائى آن، شريح مردى بود كوسج كه مو در رو نداشت، و عمر ابن خطّاب او را قاضى كوفه قرار داد، و در آن ديار بقضاء و حكومت شرعيّه مشغول بود، امير المؤمنين عليه السَّلام خواست او را عزل نمايد اهل كوفه گفتند: او را عزل مكن، زيرا او از جانب عمر منصوبست، و ما با اين شرط با تو بيعت نموديم كه آنچه ابوبكر و عمر مقرّر نموده اند تغيير ندهى، و چون مختار ابن ابى عبيده ثقفىّ بمقام حكومت و امارت رسيد او را از كوفه بيرون نموده بدهى كه ساكنين آن يهود بودند فرستاد، و چون حجّاج امير كوفه گرديد او را به كوفه باز گردانيده با اينكه پير مرد سالخورده اى بود امر كرد بقضاء مشغول گردد، او بجهت خوارى كه از مختار ديده بود درخواست نمود تا او را از قضاء عفو نمايد، حجّاج پذيرفت، خلاصه هفتاد و پنج سال قاضى بود فقط دو سال آخر عمر كنار ماند، و در سنّ يك صد و بيست سالگى از دنيا رفت) روايت شده كه شريح ابن حارث كه از جانب امير المؤمنين عليه السَّلام قاضى بود در زمان خلافت آن حضرت خانه اى را به هشتاد دينار خريد، اين خبر كه بامام رسيد او را طلبيد و فرمود:

نامه هشتم

و من كتاب له (عليه  السلام) إلى جرير بن عبد الله البجلي لما أرسله إلى معاوية:
از نامه های آنحضرت (عَلَیه السلام) به جَریر ابن عَبد الله بَجَلی هنگامی که او را بشام برای بیعت گرفتن نزد معاویه فرستاده بود (بجلّى منسوبست به بجيله نام قبيله اى در يمن كه به جدّشان بجيلة ابن ثمار ابن ارش ابن عمرو ابن الغوث نسبت داده مى شدند، علماى رجال جرير را نكوهش نموده به روايت و گفتار او اعتماد ندارند، و مى گويند: رسالت و پيغام بردن او از جانب امام عليه السَّلام براى معاويه اگر چه در اوّل امر به نيكوئى او گواهى مى دهد ولى جدائى او از آن حضرت و ملحق شدنش به معاويه در آخر كار بدى او را ثابت مى نمايد «مرحوم حاجّ شيخ عبد اللَّه مامقانىّ در كتاب تنقيح المقال بطور تفصيل بيان فرموده» خلاصه چون امام عليه السَّلام جرير را براى بيعت گرفتن از معاويه بشام فرستاد معاويه به بهانه اى جواب او را نداده امروز و فردا مى نمود تا از مردم شام براى خود بيعت گرفت، و اصحاب آن حضرت كه دانستند معاويه فرمان آن بزرگوار را اطاعت نخواهد نمود پيش از مراجعت جرير از شام و پاسخ آوردن گفتند: مصلحت در آنست كه آماده جنگ با مردم شام شويم، و امام عليه السَّلام پيش از جواب آوردن جرير پيشدستى بجنگ با مردم شام را صلاح نمى دانست، و سبب آنرا «چنانكه در سخن چهل و سوم گذشت» بيان فرمود، بنا بر اين براى يكسره شدن كار اين نامه را براى بيعت گرفتن از معاويه بجرير نوشت):
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :