جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه نود و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه نود و هفتم

و از خطبه ‏هاى آن حضرت است :

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِيقِهِ

اگر ستمكار را مهلت داد از او نرسته است، بلكه خدا بر گذرگاه او نشسته است  تا در بندش آرد ، و چون استخوان گلوگير، ناى اش را بفشارد.

2

أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ

بدانيد! به خدايى كه جانم در دست اوست، اين مردم بر شما پيروز خواهند شد، نه از آن رو كه از شما به حق سزاوارترند، بلكه چون شتابان فرمان باطل حاكم خود را مى برند. و شما در گرفتن حق من كند كاريد و هر يك كار را به ديگرى وا مى گذاريد . امروز مردم از ستم حاكمان خود مى ترسند، و من از ستم رعيت خويش. خواستم تا براى جهاد بيرون شويد در خانه خزيديد، سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنيديد. آشكارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتيد، اندرزتان دادم نپذيرفتيد. آيا حاضرانى هستيد دور؟ به گفتار چون اربابان، به كردار چون مزدور؟ سخن حكمت بر شما مى خوانم از آن مى رميد، چنان كه بايد اندرزتان مى دهم مى پراكنيد، به جهاد مردم ستمكارتان بر مى انگيزانم، سخن به پايان نرسيده چون مردم سبا اين سو و آن سو مى رويد. به انجمنهاى خويش باز مى گرديد و خود را فريب خورده موعظت وا مى نماييد. بامدادان شما را راست مى كنم، شامگاهان چون كمان خميده پشت، سويم باز مى آييد. شما را اندرز دادن، سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موريانه خورده را با صيقل زدودن.

3

أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ تَرِبَتْ أَيْدِيكُمْ يَا أَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي بِكُمْ فِيمَا إِخَالُكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ حَمِيَ الضِّرَابُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا وَ إِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيِّي وَ إِنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.

اى مردم كه به تن حاضرند و به خرد ناپيدا! يك سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا. امام شما خدا را فرمان مى برد و شما نافرمانى او مى كنيد، حاكم شام خدا را معصيت مى كند، و شاميان فرمان او را مى برند. به خدا دوست داشتم معاويه شما را چون دينار و در هم با من سودا كند، ده تن از شما بگيرد و يك تن از مردم خود به من دهد. مردم كوفه، گرفتار شما شده ام كه سه چيز داريد و دو چيز نداريد: كرانيد با گوشهاى شنوا، گنگانيد با زبانهاى گويا، كورانيد با چشمهاى بينا، نه آزادگانيد در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران يكرنگ. تهيدست مانيد. اى همانند شتران بى ساربان كه اگر از سويى فراهمشان كنند، از ديگر سوى بپراكنند. به خدا، مى بينم اگر جنگ سخت شود و آتش آن فروزان، و نبرد گرم گردد و گرمى آن سوزان، پسر ابوطالب را واگذاريد و چون زن  كه وقت زادن  ميان ران خود گشايد، هر يك به سويى رو آريد، و من بر پى آن نشانها مى روم كه پروردگارم نهاده، و آن راه را مى پويم كه رسول خدا گشاده. راه راست حق را گام به گام مى پيمايم و آن را از كوره راه باطل جدا مى نمايم.

4

انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا

به خاندان پيامبرتان بنگريد، و بدان سو كه مى روند برويد، و پى آنان را بگيريد. كه هرگز شما را از راه رستگارى بيرون نخواهند كرد و به هلاكتتان باز نخواهند آورد. اگر ايستادند بايستيد، و اگر برخاستند، برخيزيد. بر آنها پيشى مگيريد كه گمراه مى شويد، و از آنان پس نمانيد كه تباه مى گرديد.

5

لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ( صلى الله عليه وآله ) فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ .

همانا ياران پيامبر را ديدم، كسى را نمى بينم كه همانند آنان باشد. روز را ژوليده مو، گردآلود به شب مى رساندند، و شب را به نوبت، در سجده يا قيام به سر مى بردند. گاه پيشانى بر زمين مى سودند و گاه گونه بر خاك، از ياد معاد چنان نا آرام مى نمودند كه گويى بر پاره آتش ايستاده بودند. ميان دو چشمشان چون زانوى بزان پينه بسته بود از درازى ماندن در سجود. اگر نام خدا برده مى شد چندان مى گريستند كه گريبانهاشان تر گردد، و مى لرزيدند چنان كه درخت، روز تندباد لرزد، از كيفرى كه بيم آن داشتند يا اميدى كه تخم آن در دل مى كاشتند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :