جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه نهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

نامه نهم

نامه اي است از آن حضرت (عليه السلام) به معاويه :

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِينَا وَ اجْتِياحَ أَصْلِنَا وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْي مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ

مردم (جاهل) ما خواستند پيامبر ما را بکشند و غصه ها بر ما ريختند و با ما به نابکاريها پرداختند و هر چيز گوارا را از ما ممنوع و خوف و وحشت را بر ما چيره ساختند و ما را به سکونت در کوهي وادار نمودند که صعود بر آن سخت بود و آتش جنگ را بر ما شعله ور ساختند. (در نتيجه تحمل اين سختي ها) خداوند سبحان براي ما اراده دفاع از حوزه دين خود نمود و دفاع از قداست آن را خود به عهده گرفت.

2

مُؤْمِنُنَا يبْغِي بِذَلِک الْأَجْرَ وَ کافِرُنَا يحَامِي عَنِ الْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکانِ أَمْنٍ

مومن، از آن همه تلاش اجر خداوندي را مي خواست و کافر، از اصل (کفر) خود حمايت مي کرد. و کسي که از قريش در سلامت و امن مي ماند، يا به خاطر هم سوگندي بود که او را حفظ مي کرد يا به خاطر عشيره و قبيله اي بود که به حمايت از او برمي خاست و در نتيجه او از کشته شدن در امان بود.

3

وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يوْمَ مُؤْتَةَ

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، هنگامي که سختي هاي جنگ بالا مي گرفت و مردم به عقب برمي گشتند، اهل بيت خود را پيش مي انداخت و ياران خود را از حرارت سوزان شمشيرها و نيزه ها حفظ مي کرد. چنانکه عبيده بن الحارث در جنگ بدر و حمزه در نبرد احد و جعفر در کارزار موته به شهادت رسيدند.

4

وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ وَ لَکنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيتَهُ أُجِّلَتْ .

و کسي ديگر هم مانند همين شهدا که نام آنان را بردم تصميم به شهادت گرفت، ولي اجل بر سر آنان زودتر تاختن آورد و مرگ او را به تاخير انداخت.

5

فَيا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَکنْ لَهُ کسَابِقَتِي الَّتِي لَا يدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلَّا أَنْ يدَّعِي مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يعْرِفُهُ . وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کلِّ حَالٍ

شگفتا از اين روزگار! امروز مرا با کسي همانند قرار مي دهند که همگام با من در راه دين حرکتي نکرده و مانند من پيشينه و قدمت در اسلام نداشته است، مگر اين که يک مدعي ادعا کند چيزي را که من نمي شناسم و گمان نمي کنم خدا همچنين چيزي را بشناسد.
و در هر حال سپاس خداي راست.

6

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيک فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ يسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيک وَ لَا إِلَى غَيرِک وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيک وَ شِقَاقِک لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يطْلُبُونَک

و اما سوالي که درباره تحويل قاتلان عثمان به تو کرده بودي، من در اين امر دقت کرده ام، براي من امکان آن نيست که آنان را به تو يا کسي غير از تو تحويل بدهم. و سوگند به جانم، اگر از گمراهي و خلاف افکني که به راه انداخته اي، برنگردي، در اندک مدتي آنان را خواهي ديد که تو را مي جويند.

7

لَا يکلِّفُونَک طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ يسُوءُک وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لَا يسُرُّک لُقْيانُهُ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ .

و پيگردي آنان در خشکي و دريا و کوه و زمين، تو را به زحمت نخواهد انداخت، بلکه آن نوعي جويندگي است که دريافت مقصودشان تو را به مشقت خواهد انداخت و ديداري است که تو را خوشحال نسازد.
درود بر اهل آن.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :