جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه هشتاد و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه هشتاد و هفتم

صفات پرهیزکاران و فاسقان، و آگاه سازى درباره موقعیت اهل بیت در میان مردم و نیز گمان هاى نادرستى که براى بعضى پیدا شده

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

عِبَادَ اللّهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللّهِ إِلَیْهِ، عَبْداً أَعَانَهُ اللّهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِی قَلْبِهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِلَ بِه، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِیدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِیدَ. نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ، وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً، وَ سَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً. قَدْ خَلَعَ سَرَابِیلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ، إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِیقِ أَبْوَابِ الرَّدَى. قَدْ أَبْصَرَ طَرِیقَهُ، وَ سَلَکَ سَبِیلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، وَ قَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ.

بهترین بندگان خدا:

اى بندگان خدا! از محبوب ترین بندگان نزد خداوند، کسى است که خدا او را در راه پیروزى بر (هوس هاى سرکش) نفسش یارى کرده است؛ از این رو حزن و اندوه را شعار [=لباس زیرین] و ترس از خدا را جلباب [=لباس رویین] خود قرار داده است. در نتیجه، چراغ هدایت، در قلبش روشن شده ووسیله پذیرایى روزى را که در پیش دارد (روز مرگ و رستاخیز)، براى خود فراهم ساخته است. او، دور را براى خود نزدیک و سختى را آسان کرده است (با دیده حق بین) نگاه کرده و (حقایق هستى و عظمت پروردگار را) دیده است؛ به یاد خدا بوده و به همین دلیل، اعمال نیک فراوان به جا آورده است. از آب گوارایى که به آسانى (با امدادهاى الهى) در اختیارش قرار گرفته، سیراب گشته و یک باره آن را سرکشیده است و راه هموار و مستقیمى را (که خدا به او نشان داده) پیموده است. جامه شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّ و غم ها ـ جز یک اندوه ـ خود را تهى ساخته و تنها به آن مى اندیشد (همّ وغم او، تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است).این زهد و اخلاص، او را از نابینایى ها رهایى بخشیده و از زمره هوى پرستان خارج ساخته است؛ (بدین سبب) کلید درهاى هدایت
و قفل درهاى ضلالت گردیده است. راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانه هاى این راه را به خوبى شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از میان دستگیره هاى هدایت، به مطمئن ترین آن ها چنگ زده
و از رشته ها (ى نجات) به محکم ترین آن ها متمسّک شده است؛ به همین دلیل، در مقام یقین به آن جا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب مى بیند.

2

قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْاُمُورِ؛ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ، وَ تَصْیِیرِ کُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ.
مِصْباحُ ظُلُمَاتٍ، کَشَّافُ عَشَوَاتٍ، مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ، دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ، دَلِیلُ فَلَوَاتٍ، یَقُولُ فَیُفْهِمُ، وَ یَسْکُتُ فَیَسْلَمُ. قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ، فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِیْنِهِ، وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ. قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ، لا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلَّا أَمَّهَا،
وَ لا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ.

عالمان راستین:

او خود را براى خداوند سبحان، در بالاترین امور (براى انجام رسالت ها و وظایف) قرار داده (و عزم خود را بر این کار جزم کرده است) که به هر مشکلى پاسخ گوید و فروع را به اصول بازگرداند. او چراغ روشن تاریکى ها و برطرف کننده نابینایى ها و کلید حلّ مبهمات و دورکننده مشکلات و راهنماى گم شدگانِ بیابان هاى زندگى است. آن جا که لازم است، سخن مى گوید و (حق را به مخاطبان، به خوبى) تفهیم مى کند و آن جا که لازم نیست، سکوت مى کند و سالم مى ماند. خویش را براى خدا خالص کرده و خداوند، خلوص او را پذیرفته (و خالص ترش ساخته است) از این رو، او از معادن و گنجینه هاى دین خداست و از ارکان زمینِ اوست. خود را ملزم به عدالت کرده و نخستین گام عدالتش، بیرون راندن هوا و هوس از دل خویش است. حق مى گوید و به حق عمل مى کند. هیچ کار خیرى نیست جز آن که (در برنامه زندگى او قرار دارد و) آهنگ آن مى کند و در هیچ جا گمان خیرى نمى رود، جز این که بسوى آن گام برمى دارد (و تا به آخر نرسد از تلاش نمى ایستد)؛ زمام اختیار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن، رهبر و پیشواى اوست؛ هر جا قرآن فرود آید، او بار خویش را همان جا افکَنَد و هر جا قرآن منزل کند، آن را منزلگاه خویش سازد.

3

صفات الفسّاق

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِه، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَ أضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَ قَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَى آرائِهِ؛ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرائِمِ، یَقولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَ فِیهَا وَقَعَ؛ وَ یَقْولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ، فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ، وَ لا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ. وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْاَحْیَاءِ.

عالم نمایان!

دیگرى خویش را عالم خوانده، در صورتى که عالم نیست. او یک سلسله از نادانى ها را از جمعى نادان، اقتباس کرده و مطالبى گمراه کننده، از گمراهانى آموخته است و دام هایى از طناب هاى فریب و گفته هاى باطل،بر سر راه مردم نصب کرده است (تا ناآگاهان را به دام افکند) قرآن را بر امیال و خواسته هاى خود تطبیق داده و حق را مطابق هوس هاى خویش تفسیر کرده است. مردم را در برابر گناهان بزرگ ایمنى مى بخشد و جرایم سنگین را در نظرها سبک جلوه مى دهد. ادّعا مى کند که من از شُبهات اجتناب مى ورزم، در حالى که در آن غوطه ور است! و مى گوید که من از بدعت ها دورى مى کنم، در حالى که در میان آن ها آرمیده است! بنابراین، چهره او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حیوان. راه هدایت را نمى شناسد، تا از آن پیروى کند، و طریق گمراهى را درک نمى کند، تا از آن بپرهیزد. (در حقیقت) او مرده اى است در میان زندگان!

4

عترة النبیّ

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ «وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ!» وَ الْاَعْلاَمُ قَائِمَةٌ! وَ الْآیَاتُ وَاضِحَةٌ؛ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ! وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلاَمُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ،
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ. أَیُّهَا النَّاسُ؛ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ(صلی الله علیه و آله و سلم): «إِنَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ، وَ یَبْلَى مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَالٍ» فَلا تَقُولُوا بِمَا لا تَعْرِفُونَ؛ فَإِنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِیَما تُنْکِرُونَ، وَ اعْذِرُوا مَنْ لا حُجَّةَ لَکُم عَلَیْهِ
وَ هُوَ أَنَا ، أَلَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْاَکْبَرِ؟ وَ أَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْاَصْغَرَ، قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الْاِیمَانِ،
وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی، وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْاَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِی، فَلا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیَما لا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ،
وَ لا تَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ.

عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

کجا مى روید و رو به کدام طرف مى کنید! در حالى که پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشکار و چراغ هاى هدایت نصب شده است؟! شما را به کدام وادى گمراهى مى برند و چگونه سرگردان مى شوید، در حالى که عترت پیامبرتان در میان شماست؟! آنان زمامدار حق اند و پرچم هاى دین، و زبان هاى گویاى صدق و راستى. حال که چنین است، آن ها را در بهترین جایى که قرآن را در آن حفظ مى کنید (در درون جان و روحتان) قرار دهید و همچون تشنگان، براى سیراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آورید. اى مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) بگیرید
که فرمود: «کسانى از ما که مى میرند، در حقیقت نمرده اند و آن کس از ما که جسدش کهنه شده، در واقع کهنه نشده است.» پس آنچه را نمى دانید، نگویید؛ چرا که بسیارى از حقایق، در امورى است که انکار مى کنید و کسى را که دلیلى بر ضدّ او ندارید، معذور دارید، ـ و آن کس منم ـ آیا من به ثقلِ اکبر [= قرآن مجید] در میان شما عمل نکردم؟ و آیا در میان شما، ثقلِ اصغر [=عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله)] را باقى نگذاشتم (و پاسدارى نکردم)؟ پرچم ایمان را در میان شما نصب کردم و پایه هاى آن را محکم نمودم و شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم، و جامه عافیت را با عدل خود، بر شما پوشاندم؛ و بساط کارهاى نیک را با سخن و عمل خود، در میان شما گستردم؛ و فضایل اخلاقى را از سوى خود، به شما نشان دادم. بنابراین، و هم و گمان خود را در آن جا که چشم، ژرفاى آن را نمى بیند و فکر، توانایى جولان را در آن ندارد، به کار نبرید.

5

ظنّ خاطئ

وَ مِنها: حَتَّى یَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْیَا مَعْقولَةٌ عَلَى بَنِی أُمَیَّةَ؛ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا؛ وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا، وَ لا یُرْفَعُ عَنْ هذِهِ الْاُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لا سَیْفُهَا، وَ کَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِکَ. بَلْ هِیَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِیذِ الْعَیْشِ یَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً، ثُمَّ یَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً.

گمان خطاکار:

امام (علیه السلام) در بخش دیگرى از این خطبه مى فرماید: تا آن جا که بعضى گمان کردند دنیا به کام بنى امیّه است
و همه خوبى هایش را به آنان مى بخشد و آن ها را از سرچشمه زلال خود، سیراب مى سازد و (نیز گمان کردند که) تازیانه و شمشیر آن ها از سر این امّت برداشته نخواهد شد؛ کسانى که چنین گمان مى کنند، دروغ مى گویند (و در اشتباه اند). زیرا سهم آنان از زندگىِ لذّت بخش، جرعه اى بیش نیست، که زمان کوتاهى آن را مى چشند، سپس (قبل از آن که آن را فرو برند) به کلّى بیرون مى افکنند!

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :