جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه شصت و دوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

نامه شصت و دوم

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است باهل مصر كه با مالك اشتر «خدايش رحمت فرمايد» آنگاه كه او را والى و فرمانرواى آن سامان گردانيده فرستاده (در آن شمّه اى از سرگذشت خود را بعد از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بيان مى فرمايد):

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ (سُبْحَانَهُ) بَعَثَ مُحَمَّداً ((صلى الله عليه وآله)) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ فَلَمَّا مَضَى (صلى الله عليه وآله)تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ

س از حمد بارى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را بر انگيخت ترساننده جهانيان (از عذاب الهىّ) و گواه بر پيغمبران (كه براى رستگارى مردم از جانب خداى تعالى فرستاده شده اند) چون آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله درگذشت پس از او مسلمانان در باره خلافت نزاع و گفتگو كردند،

2

فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (صلى الله عليه وآله)عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ

و سوگند بخدا دلم راه نمى داد و به خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله خلافت را از اهل بيت و خاندان او بديگرى واگزارند، و نه آنكه آنان پس از آن بزرگوار (با همه سفارشها و آشكارا تعيين نمودن مرا براى خلافت در غدير خمّ و سائر مواضع) آنرا از من باز دارند (امام عليه السّلام گذشته و آينده را ميداند، پس اين جمله: دلم راه نمى داد كه خلافت را بديگرى واگزارند اشاره است باينكه خلاف قول پيغمبر رفتار نمودن را كسى باور نداشت، و چنين كارى از اصحاب پيغمبر اكرم تصوّر نمى شد)

3

فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وآله)فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ

و مرا برنج نيافكند (يا به شگفت نياورد مرا يعنى هر خردمند آگاهى را) مگر شتافتن مردم بر فلان (ابى بكر) كه با او بيعت كنند، پس (با آن حال) دست خود نگاه داشتم (ايشان را بخود واگذاشتم) تا اينكه ديدم گروهى از مردم مرتدّ شدند و از اسلام برگشته مى خواستند دين محمّد  صلّى اللّه عليه و آله  را از بين ببرند، ترسيدم اگر بيارى اسلام و مسلمانان نپردازم رخنه يا ويرانى در آن ببينم كه مصيبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولايت و حكومت بر شما باشد چنان ولايتى كه كالاى چند روزى است كه آنچه از آن حاصل مي شود از دست مى رود مانند آنكه سراب (آب نما كه تشنه گرما زده آب مى بيند و چون نزديك مى رود) زائل مى گردد، يا چون ابر از هم پاشيده مي شود،

4

فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ

پس در ميان آن پيشآمدها و تباهكاريها برخاستم (اسلام و مسلمانان را يارى نموده آنان را از سرگردانى رهاندم) تا اينكه جلو نادرستى و تباهكارى گرفته شده از بين رفت، و دين (از فتنه مرتدّين و تباهكاران) آرام گرفته و (از نگرانى) باز ايستاد (براى حفظ اساس دين با آنانكه حقّ مرا غصب كردند همراهى و موافقت نمودم و بعد از عثمان هم كه خلافت ظاهريّه را پذيرفتم براى آن بود كه امر دين از انتظام نيافتد و احكام پيغمبر اكرم برقرار ماند).

5

وَ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ

و قسمتی از اين نامه است (در اينكه جهاد آن حضرت براى اجراى حقّ بوده و از بسيارى دشمن هراس ندارد):

6

نِّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّي مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ

بخدا سوگند اگر من تنها با ايشان (معاويه و لشگرش) روبرو شوم و آنها (از انبوهى) همه روى زمين را پر كرده باشند باك نداشته و نمى هراسم، و من در باره گمراهى آنان كه در آن گرفتارند و هدايت و رستگارى كه خود بر آن هستم از جانب خويش بينا و از جانب پروردگارم يقين و باور دارم، و به ملاقات (كشته شدن در راه) خدا مشتاق بوده و انتظار نيكوئى پاداش او را اميدوارانه دارم (پس كمى و بسيارى دشمن در نظرم يكسان است و از نزاع و زد و خورد پروا ندارم، چون جنگ با آنان در هر صورت سبب افزونى سعادت و نيكبختى است)

7

وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ

ولى اندوه من از اينست كه بر كار اين امّت بى خردان و بد كارانشان (بنى اميّه) ولايت و حكمرانى نمايند، و مال خدا (بيت المال مسلمانها) را بين خودشان دولت دست بدست رسيده و بندگان او را غلامان و نيكان را دشمنان و بد كرداران را يارانشان قرار دهند، زيرا از ايشان كسى است كه در بين شما (مسلمانها) شراب آشاميد و او را (براى اين كار زشت) بحدّى كه در اسلام تعيين شده تازيانه زدند (گفته اند: مغيرة ابن شعبه از بنى اميّه از جانب عمر بر كوفه حكمفرما بود در مستى با مردم نماز گزارد و بعدد ركعات افزود و در محراب «جاى ايستادن پيشنماز در» مسجد قى كرد پس او را حدّ زدند، و همچنين عتبة ابن ابى سفيان را بر اثر نوشيدن شراب خالد ابن عبد اللّه در طائف حدّ زد) و از ايشان كسى است كه مسلمان نشد (مانند ابو سفيان و معاويه) تا اينكه براى اسلام آوردن بايشان بخششهاى كمى دادند (رضيخه بخشش اندكى است كه بجهت تأليف قلوب و سازگارى بكفّار مى دادند تا اسلام و مسلمانها را كمك كنند)

8

لَوْ لَا ذَلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَ تَأْنِيبَكُمْ وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ

پس اگر براى والى شدن اين اشخاص نبود بسيار شما را (بجهاد و زد و خورد) وادار ننموده و (از كاهلى) سرزنش نمى كردم، و در گرد آوردن و ترغيب نمودن شما كوشش نداشتم، و هنگامى كه زير بار (جنگيدن با دشمن) نمى رفتيد و سستى مى نموديد شما را رها مى كردم (بحال خود مى گذاشتم).

9

أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ وَ إِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى وَ إِلَى بِلَادِكُمْ تُغْزَى

آيا نمى بينيد اطراف شما كم گرديده و به ديارتان فيروزى يافته اند و آنچه در تصرّف شما بود بدست آورند، و در شهرتان جنگ ميكنند (نمى بينيد معاويه بعضى از شهرهاى شما را گرفته و مى جنگد تا همه مملكت را در اختيار گيرد)؟

10

انْفِرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ وَ السَّلَامُ.

خدا شما را بيامرزد، بجنگ با دشمن خود برويد و خود را بزمين گران مسازيد (در خانه نمانده سستى نورزيد) كه به خوارى تن دهيد، و به بيچارگى برگرديد، و پست تر چيز بهره شما باشد، و برادر جنگ (جنگجو) بيدار و هشيار است، و هر كه (از دشمن آسوده) بخوابد دشمن از او به خواب نرفته (كسي كه خود را آسوده از دشمن پندارد دشمن از او آسوده نيست) و درود بر شايسته آن.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :