جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه پنجاه و سوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

نامه پنجاه و سوم

نامه اي است از آن حضرت (عليه السلام) فرمان مبارک اميرالمومنين (عليه السلام) به (مالک اشتر نخعي) وقتي که او را والي مصر و اطراف آن ساخت: صدور اين فرمان موقعي بود که وضع سياسي (محمد بن ابي بکر) که امير مصر بود، به اختلال کشيده شده بود و اين طولاني ترين عهدنامه اي است که اميرالمومين (عليه السلام) نوشته و جامع ترين آنها است از نظر امتيازاتي که دارا است.

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِک بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أ

اين است فرماني که بنده خدا علي اميرمومنان به مالک بن الحارث اشتر براي اداره کشور مصر صادر مي نمايد، و براي اجراي کامل آن از او تعهد مي گيرد. اهداف اين فرمان و اجراي آن عبارتست از وصول ماليات از آن کشور، و جهاد با دشمنان، و اصلاح مردم، و آبادسازي شهرهاي آن.

2

أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ ينْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ

دستور مي دهد او را به تقواي الهي، و تقديم اطاعت خداوندي بر همه چيز، و پيروي از آن فرايض و سنتها که خداوند سبحان در کتاب خود به آنها دستور داده است، و هيچ کس نمي تواند (در اين زندگاني و در سراي اخروي) به سعادت نايل آيد مگر اين که از آن فرايض و سنتها پيروي کند، و هيچ کس سقوط در شقاوت نکند مگر با انکار و ضايع کردن آنها، (و دستور مي دهد که) خداوند سبحان را با قلب و دست و زبانش ياري نمايد، زيرا خداوند بزرگ به عهده گرفته است ياري کسي را که او را ياري کند، و عزيز داشتن کسي را که او را عزيز بدارد.

3

وَ أَمَرَهُ أَنْ يکسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ

(و دستور مي دهد) که نفس خود را از شهوتها بشکند، و از طغيان ها باز بدارد، زيرا نفس آدمي سخت به بدي وادار مي کند، مگر آن که خدا رحم کند.

4

ثُمَّ اعْلَمْ يا مَالِک أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُک إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيهَا دُوَلٌ قَبْلَک مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ ينْظُرُونَ مِنْ أُمُورِک فِي مِثْلِ مَا کنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَک وَ يقُولُونَ فِيک مَا کنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ

سپس بدان اي مالک، من تو را به شهرهايي مي فرستم که پيش از تو حکومتهايي که برخي از آنان عادل و بعضي ديگر ستمکار بودند در آنها به جريان افتاده است، و قطعي است که مردم در همه امور و شوون تو همانگونه نظاره خواهند داشت که تو در امور و شوون حکام گذشته نظاره مي کردي، و درباره تو همان را خواهند گفت که تو خود درباره آنان مي گفتي.

5

وَ إِنَّمَا يسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيکنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيک ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِک هَوَاک وَ شُحَّ بِنَفْسِک عَمَّا لَا يحِلُّ لَک فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ کرِهَتْ

مالکا، جز اين نيست که خداوند متعال براي شناخت مردان صالح، حقايق را بر زبان هاي بندگانش به جريان مي اندازد.محبوبترين ذخيره را براي خود عمل صالح قرار بده، پس هوايت را مالک باش، و نفست را از اقدام به آنچه براي تو حلال نيست سخت باز دار، زيرا انصاف و عدالت درباره نفس، جلوگيري جدي از اقدام نفس است در هر چه که بخواهد يا نخواهد.

6

وَ أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکونَنَّ عَلَيهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَک فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَک فِي الْخَلْقِ

مالکا، رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان، (به طوري که آن را دريافت کند، نه اين که در حد يک تصور ذهني بماند). و براي آنان درنده اي خونخوار مباش که خوردن آنان را غنيمت بشماري، زيرا مردم بر دو صنفند، يا برادر ديني تو هستند، يا نظير تو در خلقت (همنوع تو ).

7

يفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يؤْتَى عَلَى أَيدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِک وَ صَفْحِک مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يعْطِيک اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّک فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيک فَوْقَک وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاک وَ قَدِ اسْتَکفَاک أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاک بِهِمْ

لغزش ها از آنان سر مي زند، و خطاها بر آنان روي مي آورد، و از روي عمد يا خطا دچار تجاوز مي گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشي هاي خود آنچنان بهره ور ساز که دوست داري مثل آن را خدا براي تو عطا فرمايد، زيرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو، و خداوند فوق زمامدار توست، و خداوند کفايت امور مردم را از تو خواسته، و تو را به وسيله آنان آزمايش کرده است.

8

وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَک لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يدَ لَک بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِک عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً

مالکا، هرگز نفس خود را براي محاربه با خدا روياروي مساز، زيرا تو تاب انتقام او را نداري، و از عفو و رحمت او بي نياز نيستي، و از هر عفوي که کرده اي هرگز نادم مباش، و به هر کيفري که داده اي هرگز مباهات مکن، و مادامي که راهي براي گريز داشته باشي به غضب و پرخاش مشتاب.

9

وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِک إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَکةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيرِ

و هرگز مگو: من به مقام فرماندهي نصب شده ام، فرمان مي دهم و بايد اطاعت شوم، زيرا اين تلقين نابکارانه وارد کردن فساد در قلب است، و عامل سستي و تزلزل در دين، و نزديک شدن به دگرگوني ها.

10

وَ إِذَا أَحْدَثَ لَک مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِک أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْک اللَّهِ فَوْقَک وَ قُدْرَتِهِ مِنْک عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيهِ مِنْ نَفْسِک فَإِنَّ ذَلِک يطَامِنُ إِلَيک مِنْ طِمَاحِک وَ يکفُّ عَنْک مِنْ غَرْبِک وَ يفِي‏ءُ إِلَيک بِمَا عَزَبَ عَنْک مِنْ عَقْلِک

و در آن هنگام که با توجه به مقام بالاي خود، هيبت و تکبري در خود احساس کردي، (فورا) به ياد بياور عظمت ملک خداوندي را که فوق توست، و بنگر و متوجه باش بر قدرت و سلطه خداوندي بر ناتواني هايي که درباره نفس خود داري. اين توجه و نگرش است که سرکشي و تمرد را از تو مي گيرد، و تندي تو را فرو مي نشاند،و آن عقل را که از مغزت بيرون رفته بود، به تو باز مي گرداند.

11

إِياک وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يذِلُّ کلَّ جَبَّارٍ وَ يهِينُ کلَّ مُخْتَالٍ

مالکا، سخت بپرهيز از اين که درصدد برابري با عظمت خداوندي برآيي، و خود را در جبروت ربوبي با خداوند متعال همانند بيني، زيرا خداوند هر جباري را ذليل، و هر متکبري را پست و خوار مي سازد.

12

أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِک وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِک وَ مَنْ لَک فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيتِک فَإِنَّک إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى ينْزِعَ أَوْ يتُوبَ

مالکا، مابين خدا و مردم از يک طرف و نفس و دودمان و هر کسي از رعيت که هوايي از او بر سر داري، از طرف ديگر انصاف برقرار کن.اگر انصاف برقرار نکني، ستم ورزيده اي، و هر کس که بندگان خدا ستم روا دارد، خدا است که از طرف بندگانش دشمن آن ستمکار است، و هر کس که خدا با او خصومت کند، دليلش را باطل سازد، و چنين شخصي درصدد محاربه با خدا است تا آنگاه که از ستمکاري برگردد و توبه کند.

13

وَ لَيسَ شَي‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْييرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ

(آگاه باش که) هيچ چيزي بيش از حرکت بر مبناي ظلم موجب دگرگوني نعمت خداوندي و سرعت انتقام او نيست، زيرا خداوند شنونده دعاي ستمديدگان است، و در کمين ستمکاران است.

14

وَ لْيکنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيک أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ

بايد بهترين امور در نزد تو، متوسط ترين آنها در حق، و فراگيرترين آنها در عدالت، و جامع ترين آنها به رضايت مردم باشد، زيرا غضب عموم، رضايت خواص را از بين مي برد، و غضب خواص در صورت وجود رضايت عموم مردم بخشوده مي شود.

15

وَ لَيسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ وَ أَکرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُکراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ

خواص در دوران آسودگي بيشتر از همه افراد رعيت موجب تکلف و مشقت زمامدار هستند و در موقع آزمايش ياري آنان از همه کمتر مي باشد، (و هچنين) هيچ احدي مانند خواص از عدل و انصاف، احساس ناراحتي نمي کند. اين خواص بيش از همه در سوال اصرار مي ورزند، و در موقع عطا کمتر از همه شکر مي گزارند، و در صورت امتناع زمامدار از عطا، ديرتر عذر مي پذيرند، و هيچ فرد و گروهي در حوادث بزرگ روزگار مانند خواص کم صبر و بي تحمل نيستند.

16

وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيکنْ صِغْوُک لَهُمْ وَ مَيلُک مَعَهُمْ

و جز اين نيست که ستون برپا دارنده دين و تشکل جمعي مسلمانان و وسيله دفع دشمنان، عموم مردم و امت اسلامي هستند، پس گوشت شنواي سخنان اين مردم، و تمايلت به سوي آنان باشد.

17

وَ لْيکنْ أَبْعَدَ رَعِيتِک مِنْک وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَک أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَکشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْک مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيک تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَک

مالکا، دورترين و مبغوض ترين مردم در نزد تو کسي باشد که بيشتر درصدد پيدا کردن و ابراز عيوب مردم است، زيرا در مردم عيوبي است که شايسته ترين انسان ها براي پوشاندن آنها زمامدار است، پس آنچه را که از تو پوشيده است، کشف مکن، زيرا جز اين نيست که تکليف تو پاک کردن چيزيست که بر تو ظاهر گشته است.

18

وَ اللَّهُ يحْکمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْک فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يسْتُرِ اللَّهُ مِنْک مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيتِک أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کلِّ حِقْدٍ وَ اقْطَعْ عَنْک سَبَبَ کلِّ وِتْرٍ وَ تَغَابَ عَنْ کلِّ مَا لَا يضِحُ لَک وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِي غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ

و خداوند متعال خود درباره آنچه از تو مخفي است حکم خواهد کرد. مالکا، تا بتواني پرده بر روي آنچه پوشيده شود بينداز، تا خداوند سبحان آنچه را که مي خواهي از تو براي رعيت پوشيده بماند، مخفي بدارد. گره هر کينه را از دل هاي مردم باز کن، و عامل هرگونه عداوت را از خود قطع کن، و از هر چيزي که براي تو واضح نيست چشم بپوش، و هرگز براي تصديق سخن چين شتاب مکن، زيرا سخن چين خيانت پيشه است، اگر چه خود را به خيرخواهان تشبيه کند.

19

وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِک بَخِيلًا يعْدِلُ بِک عَنِ الْفَضْلِ وَ يعِدُک الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يضْعِفُک عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يزَينُ لَک الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ

و هرگز بخيل را در مشورت هاییت داخل مکن که تو را از بخشش و احسان باز مي دارد و وعده فقر به تو مي دهد، و آدم ترسو را از هم در مشورت دخالت مده، زيرا تو را به ناتواني مي کشاند، و آدم حريص را از اين کار مهم دور بدار، زيرا لئامت را از روي تعدي در نظر تو مي آرايد.
همه اين صفات پست بخل، ترسويي و حرص غرايزي است متنوع که جامع همه آنها بدگماني به خدا است.

20

إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِک مَنْ کانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَک وَزِيراً وَ مَنْ شَرِکهُمْ فِي الْآثَامِ فَلَا يکونَنَّ لَک بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيسَ عَلَيهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ

بدترين وزراي تو کسي است که پيش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شريک آنان بوده است.هرگز او را از خواص خود قرار مده، زيرا آنان ياران گنه کارانند، و برادران ستمکاران، و تو مي تواني جانشيناني بهتر از آنان پيدا کني که نظرياتي مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نيز دارا هستند، و در عين حال از وزر و وبال گناهان آنان به دورند، کساني که هيچ ستمکاري را در ستم ورزي و هيچ گنهکاري را در ارتکاب گناه کمک نکرده اند.

21

أُولَئِک أَخَفُّ عَلَيک مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَک مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَيک عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيرِک إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِک خَاصَّةً لِخَلَوَاتِک وَ حَفَلَاتِک ثُمَّ لْيکنْ آثَرُهُمْ عِنْدَک أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَک وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يکونُ مِنْک مِمَّا کرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيائِهِ وَاقِعاً ذَلِک مِنْ هَوَاک حَيثُ وَقَعَ

زحمت آنان براي تو سبکتر، و ياري آنان براي تو نيکوتر است، و از نظر عطوفت به تو مايل تر، و با اشخاص جز تو کم انس تر مي باشند. پس اينگونه انسان هاي ممتاز را خاص مجالس سري و علني خود قرار بده، سپس مقدم ترين خواص در نزد تو گوياترين آنان باشد درباره حق اگر چه تلخ باشد، و کسي باشد که در مواردي که خداوند براي اوليايش اکراه دارد- هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواي تو باشد- کمترين ياري را به تو نمايد.

22

وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يطْرُوک وَ لَا يبْجَحُوک بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ

و همواره به مردمي که اهل پرهيزگاري و صدقه بپيوند، سپس آنان را تمرين و تکليف کن که در شان تو مبالغه نکنند و تو را به عدم ارتکاب باطل ستايش نکنند، زيرا مداحي زياد کبر مي آورد و وادار به غرور مي نمايد.

23

وَ لَا يکونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَک بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِک تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ

مالکا، هرگز آدم نيکوکار و بدکار در نزد تو مساوي نباشند، زيرا چنين تسويه اي نيکوکاران را به انجام کارهاي نيکويي رغبت، و مردم بدکار را به کارهاي زشت تحريک و تشويق مي نمايد. و هر گروه از نيکوکاران و بدکاران را به چيزي ملزم کن که خود را به آن ملتزم ساخته اند.

24

وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيسَ شَي‏ءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيهِمْ وَ تَرْک اسْتِکرَاهِهِ إِياهُمْ عَلَى مَا لَيسَ لَهُ قِبَلَهُمْ

و بدان هيچ انگيزه اي براي خوش گماني زمامدار درباره رعيتش شديدتر از احسان وي به رعيت، و سبک کردن مشقتها از دوش آنان، و تحميل نکردن تکليفي که متوجه آنان نيست، نمي باشد.

25

فَلْيکنْ مِنْک فِي ذَلِک أَمْرٌ يجْتَمِعُ لَک بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيتِک فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يقْطَعُ عَنْک نَصَباً طَوِيلًا وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّک بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُک عِنْدَهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّک بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُک عِنْدَهُ

در اين موضوع اقدامات تو بايد طوري باشد که خوش گماني مردم جامعه براي تو فراهم آيد، زيرا اميد و خوش گماني، مشقت و رنج هاي دامنه دار را از تو قطع مي کند، و شايسته ترين شخص براي خوش گماني تو کسي است که از عهده آزمايش تو به خوبي برآمده باشد، و شايسته ترين شخص براي بدگماني تو کسي است که از بوته آزمايش تو، به در آمده باشد.

26

وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيهَا الرَّعِيةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَي‏ءٍ مِنْ مَاضِي تِلْک السُّنَنِ فَيکونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَيک بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا

و هرگز سنتي نيکو را مشکن که پيشتازان اين امت به آن عمل نموده، و موجب تشکل انساني عالي امت شده، و مردم جامعه بر مبناي آن به حيات صالحه نايل گشته اند، و هرگز سنتي را بنيان مگذار که به چيزي از آن سنتهاي گذشته ضرري برساند، که در نتيجه پاداش نصيب سنت گذاران نيکو شود، و وبال سنت شکني گريبان تو را بگيرد.

27

وَ أَکثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيهِ أَمْرُ بِلَادِک وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَک

مالکا، براي بهره برداري از علم عالمان، زانوي تعلم در برابر آنان بر زمين گذار، و براي اخذ حکمت از حکما، با آنان به تحقيق و کنجکاوي بپرداز، زيرا علم و حکمت آنان تاثير قطعي در اصلاح امور جامعه تو خواهد داشت، و هر اصلي که حيات مردم را پيش از تو بر مبناي مدنيت صحيح برپا مي داشت، تثبيت خواهد نمود.

28

وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيةَ طَبَقَاتٌ لَا يصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ لَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا کتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکنَةِ وَ کلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي کتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيهِ ( صلى الله عليه وآله ) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً

و بدان که رعيت متشکل از طبقاتي است که مصلحت زندگي بعضي از آنان تامين نمي شود مگر با بعضي ديگر، و هرگز با قسمتي از آن طبقات نمي توان از قسمت ديگر بي نياز گشت، از آن جمله است: لشکريان خدا، کاتبان عمومي و خصوصي، قضات عدل، هيئت منصفه و سازش دهندگان مردم با يکديگر، وصول کنندگان ماليات از مردمي ذمي و مسلمين، بازرگانان و صنعتگران، و از آن جمله طبقه پايين از حاجتمدان و بينوايان.و خداوند متعال در کتاب خود يا سنت پيامبرش سهم و موقعيت هر يک از آنان را مشخص فرموده است، و قانون سهم و موقعيت همه اين طبقات از خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم نزد ما محفوظ است.

29

فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيةِ وَ زَينُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ وَ لَيسَ تَقُومُ الرَّعِيةُ إِلَّا بِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ وَ يعْتَمِدُونَ عَلَيهِ فِيمَا يصْلِحُهُمْ وَ يکونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ

پس لشکريان با اذن خداوندي نگهبانان رعيت، و موجب افتخار و زينت زمامداران و عزت دين و طرق ايجاد امنيت در جامعه مي باشند، و براي رعيت استقرار و استقامتي نيست مگر با لشکريان، پس براي لشکريان استقرار و استقامتي نيست مگر به وسيله مالياتي که خداوند براي آنان از مواردش اخراج مي فرمايد که به وسيله آن براي جهاد با دشمنانشان تقويت شوند، و لشکريان در مصالح و نيازهاي خود به آن ماليات متکي باشند.

30

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَينِ الصِّنْفَينِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْکتَّابِ لِمَا يحْکمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَ يجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ وَ يؤْتَمَنُونَ عَلَيهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَ عَوَامِّهَا وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ فِيمَا يجْتَمِعُونَ عَلَيهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ يقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَ يکفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيدِيهِمْ مَا لَا يبْلُغُهُ رِفْقُ غَيرِهِمْ

سپس قوامي براي اين دو صنف نيست مگر به وسيله اصناف ديگر که عبارتند از قضات و کارگزاران و کاتبان، که معاهده ها را با استحکام مي بندند، و منافع را جمع آوري مي نمايند، و مورد اطمينان مردم در امور خاص و عام قرار مي گيرند، و براي طبقات مزبور قوامي نيست مگر به وسيله بازرگانان و صنعتگران که براي تهيه وسايل زندگي مي کوشند و آنها را در بازارشان در معرض داد و ستد قرار مي دهند، و آنان با کوشش براي تهيه وسايل و ابزار زندگي کفايت مي کنند همه کساني را که ناتوانند.

31

ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکنَةِ الَّذِينَ يحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ فِي اللَّهِ لِکلٍّ سَعَةٌ وَ لِکلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يصْلِحُهُ وَ لَيسَ يخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِک إِلَّا بِالِاهْتِمَامِ وَ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَ تَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ وَ الصَّبْرِ عَلَيهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيهِ أَوْ ثَقُلَ فَوَلِّ مِنْ جُنُودِک أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِک لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِک وَ أَنْقَاهُمْ جَيباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ يبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ يسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ وَ يرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ ينْبُو عَلَى الْأَقْوِياءِ وَ مِمَّنْ لَا يثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ

سپس طبقه پايين مردم از حاجتمندان و بينوايانند که کمک و اداره زندگي آنان لازم است، و قانون خدا براي هر يک از آنان امکاني نهاده است، و براي هر يک از آنان حقي که مصلحت وي را برآورد بر عهده زمامدار است، و زمامدار نمي تواند از حقيقت آنچه که از حق آنان برعهده دارد برآيد، مگر با کوشش و استمداد از خداوند متعال، و آماده کردن نفس خود براي التزام به حق، چه تحمل آن همه موارد، سبک باشد چه سنگين. پس براي فرماندهي لشکريان، کسي را انتخاب کن که به عقيده تو خيرخواه ترين آنان به خدا و رسول خدا و پيشوايت باشد، و همچنين پاکدامن ترين، و بردبارترين آنان بوده، و از کساني باشد که از غضب خودداري کند، و عذري را که براي او آورده مي شود بپذيرد، به ناتوانان رووف و بر اقويا نيرومند و مسلط، و از کساني باشد که خشونت حوادث او را به هيجان نياورد و ناتواني زمينگيرش نسازد.

32

ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ

سپس براي انتخاب فرمانده، با مردم آبرومند و شريف و اهل دودمان هاي صالح و داراي سوابق نيکو ارتباط نزديک برقرار کن، سپس با مردم بلند همت و آزاده و دلير، و سخاوتمند و اهل مدارا بپيوند، زيرا آنان جامع صفات کرم و شعبه هايي از نيکويي هستند.

33

ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا يتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا وَ لَا يتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِک شَي‏ءٌ قَوَّيتَهُمْ بِهِ وَ لَا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّهُ دَاعِيةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَک وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِک

سپس امور آنان را همانگونه تحت نظر بگير که پدر و مادر امور فرزند خود را زيرنظر مي گيرند، و هرگونه تقويتي که درباره آنان انجام بدهي مشکل و بزرگ تلقي مکن، و هيچ لطفي را که به آنان بنمايي ناچيز مشمار، زيرا آن لطف (هر چه باشد آنان را به خيرخواهي براي تو وادار نموده و) موجب خوش گماني آنان درباره تو خواهد بود.

34

وَ لَا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِيفِ أُمُورِهِمُ اتِّکالًا عَلَى جَسِيمِهَا فَإِنَّ لِلْيسِيرِ مِنْ لُطْفِک مَوْضِعاً ينْتَفِعُونَ بِهِ وَ لِلْجَسِيمِ مَوْقِعاً لَا يسْتَغْنُونَ عَنْهُ

و هرگز تحت نظر گرفتن امور لطيف و ظريف آنان را با تکيه به بررسي امور چشمگيري که دارند رها مکن، زيرا براي اندکي از لطف تو موضعي است که از آن بهره خواهند برد، و براي امر بزرگ و چشمگير موقعيتي است که از آن بي نياز نخواهند شد.

35

وَ لْيکنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِک عِنْدَک مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يسَعُهُمْ وَ يسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ حَتَّى يکونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ فَإِنَّ عَطْفَک عَلَيهِمْ يعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيک وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَينِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيةِ

و مقدم ترين سران لشکريانت در نزد تو کسي باشد که به لشکريان تو کمک و ياري کند، و از آنچه دارد به آنان عطا کند، به طوري که هم امکانات آنان را مهيا نمايد و هم نيازهاي دودماني را که از خود برجاي گذاشته و عازم لشکرگاه (يا جبهه و ميدان) شده اند، تا به اين سبب در جهاد با دشمن بيش از يک اهتمام نداشته باشند، زيرا عطوفت تو درباره آنان، دل هاي آنان را به تو متمايل مي کند، و قطعي است که بهترين روشنايي چشم زمامداران، گسترش و نفوذ دادگري در جامعه و ظهور محبت مردم جامعه است.

36

و إِنَّهُ لَا تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلَّا بِسَلَامَةِ صُدُورِهِمْ وَ لَا تَصِحُّ نَصِيحَتُهُمْ إِلَّا بِحِيطَتِهِمْ عَلَى وُلَاةِ الْأُمُورِ وَ قِلَّةِ اسْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ وَ تَرْک اسْتِبْطَاءِ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ فَافْسَحْ فِي آمَالِهِمْ وَ وَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيهِمْ وَ تَعْدِيدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ کثْرَةَ الذِّکرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاکلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

و قطعي است که محبت مردم بروز نمي کند مگر با سلامت سينه هاي (درون و ذهن) آنان درباره زمامداران، و خيرخواهي مردم جامعه به وجود نمي آيد مگر به وسيله اطلاع و احاطه آنان درباره زمامداران، و احساس اندک بودن سنگيني حاکميت آنان، و دوري از انقراض مدت حکومت زمامداران.
آرزو و اميدهاي (معقول) آنان را وسعت ببخش، و ستايش نيکو را براي آنان پي درپي انجام بده، و آزمايش آزمايش شدگان را به شمار بياور، زيرا يادآوري فراوان اعمال نيکوي نيکوکاران، انسان دلاور را به هيجان مي آورد، و شخص عقب نشسته را تحريک مي کند،به خواست خدا.

37

ثُمَّ اعْرِفْ لِکلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَى وَ لَا تَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِئٍ إِلَى غَيرِهِ وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايةِ بَلَائِهِ وَ لَا يدْعُوَنَّک شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کانَ عَظِيماً

سپس براي هر کسي تلاشي را که کرده است به حساب بياور، و تلاش هيچ کس را به حساب ديگري منظور مدار، و در اداي حق تلاشگران کمتر از حق درجه اعلاي تلاشي که انجام داده اند به حساب نياور، و هرگز حيثيت و موقعيت چشمگير يک انسان باعث نشود که تو کوشش و تکاپوي اندک او را بزرگ بشماري، (و بالعکس) موقعيت حقير يک انسان موجب نشود که کوشش و تکاپوي بزرگ او را کوچک به حساب بياوري.

38

وَ ارْدُدْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا يضْلِعُک مِنَ الْخُطُوبِ وَ يشْتَبِهُ عَلَيک مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَي‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکمِ کتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيرِ الْمُفَرِّقَةِ

مالکا، در هر کار بزرگي که براي تو دشوار شود، و اموري که براي تو ابهام انگيز باشد، به خدا و رسول او رجوع کن.خداوند متعال خطاب به مردمي که ارشاد آنان را خواسته است مي فرمايد: (اي مردمي که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را، و اطاعت کنيد رسول خدا و اولياء امور خود را، و اگر درباره چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و رسول او ارجاع کنيد). ارجاع به خدا، تمسک به کتاب محکم او است، و ارجاع به رسول او گرفتن سنت جمع کننده او است که (مردم را) پراکنده نمي کند.

39

ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکمِ بَينَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيتِک فِي نَفْسِک مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ وَ لَا تُمَحِّکهُ الْخُصُومُ وَ لَا يتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ وَ لَا يحْصَرُ مِنَ الْفَي‏ءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لَا يکتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ

سپس براي قضاوت ميان مردم، کسي را که به نظرت بهترين فرد جامعه است انتخاب کن، که از اين صفات برخوردار باشد: 1- در تنگناي امور قرار نگيرد 2- مدعيان و متخاصمين او را وادار به لجاجت نکنند يا او را در معرض آزمايش قرار ندهند 3- به لغزشي که دچار شده ادامه ندهد و به حق برگردد 4- و رجوع به حق هر موقعي که آن را فهميد، براي او مشکل نباشد 5- و هرگز نفس خود را به پرتگاه طمع نزديک نسازد 6- و به جاي وصول به عالي ترين مرتبه فهم در کشف واقعيات به مراتب پايين آن قناعت نکند 7- از همه مردم در موقع شبه و ابهام محتاطتر باشد

40

وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکشُّفِ الْأُمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکمِ مِمَّنْ لَا يزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَ لَا يسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَ أُولَئِک قَلِيلٌ ثُمَّ أَکثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يزِيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ

8- از همه مردم در تمسک به دلايل محکم تر 9- و از مراجعه خصماء کمتر از همه دلتنگ باشد، 10- متحمل ترين مردم براي کشف واقعيات باشد 11- و قاطع ترين آنان در موقع آشکار شدن حکم 12- مداحي ديگران او را به خودبيني و تکبر گرفتار نکند 13- فريبکاري و نيرنگ بازي ها تمايلش را جلب نکند.
و اينان اندکند. (اما وظايفي که زمامدار درباره قضات دارد): 1- کارهاي قضايي او را به طور فراوان تحت نظر بگيرد 2- در بذل مواردي که نياز او را منتفي بسازد و احتياج او را به سبب آن بذل، از مردم کم کند (برطرف نمايد) مضايقه مکن.

41

وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيک مَا لَا يطْمَعُ فِيهِ غَيرُهُ مِنْ خَاصَّتِک لِيأْمَنَ بِذَلِک اغْتِيالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَک فَانْظُرْ فِي ذَلِک نَظَراً بَلِيغاً فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کانَ أَسِيراً فِي أَيدِي الْأَشْرَارِ يعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيا

3- و مقام قاضي را در نزد خود چنان بالا ببر که هيچ يک از خواصت در آن مقام طمع نکند تا به اين وسيله از غافلگير شدن از طرف مردان نزد تو در امان باشد 4- به طور کلي در امور قضايي با دقت نظر کامل بررسي کن، زيرا اين دين در گذشته در دست اشرار اسير بود، که در آن با هواي نفس عمل مي شد و آن را وسيله دنياطلبي خود قرار داده بودند.

42

ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِک فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيانَةِ

سپس در امور کارگزارانت نظر کن: 1- آنان را با آزمايش (و تحقيق و کشف صلاحيت) به کار بگمار، نه از روي بخشش بي علت و استبدا، زيرا آنان مجموعه اي از شعبه هاي ظلم و خيانتند.

43

وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَياءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَکرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً

2- از ميان مردم کساني را براي کارگزاري انتخاب کن که تجربه و حيا دارند، از خاندان هاي صالح و صاحب قدم هاي مفيد در اسلام و داراي سوابق شايسته مي باشند، زيرا آنان داراي اخلاقي شريفتر و حيثيت و آبرويي صحيح تر مي باشند، و کمتر از ديگران خود را پرتگاه طمع ها قرار مي دهند.

44

وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِک قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيدِيهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَيهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَک أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَک

و داراي نظر رساتر در عواقب کارها مي باشند، 3- سپس عوامل و مواد معيشت آنان را فراوان نما، زيرا به اين وسيله است که بر اصلاح نفس خود قدرت پيدا مي کنند، و از دست درازي به آنچه که از دولت يا مردم در زير دست دارند بي نياز مي گردند و (با اين بي نيازي) در آن هنگام که با امر تو مخالفت کنند و يا در امانت تو خيانت بورزند، حجت تو بر آنان تمام است.

45

ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَک فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيةِ

4- سپس همه کارهاي کارگزاران را تحت نظر بگير و بازرسان مخفي از ميان مردماني که اهل صدق و وفا هستند بر آنان بگمار، زيرا تحت نظر قرار دادن پنهاني امور کارگزاران آنان را وادار به حفظ امانت و مدارا با رعيت وادار مي نمايد.

46

وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يدَهُ إِلَى خِيانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيهِ عِنْدَک أَخْبَارُ عُيونِک اکتَفَيتَ بِذَلِک شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ

و معاونان خود را با دقت کامل زير نظر بگير. در آن هنگام که کسي از آنان دست به خيانت گشود و اين خيانت را اخبار بازرسان مخفي تاييد کرد، از جنبه شهادت به آن اخبار اکتفا نموده، و کيفر بدني را براي او اجرا کن، و آنچه را که به دست آورده است، از او بگير و او را به موقعيت ذلت و خواري بکشان و با نشان خيانت او را مشخص نما و ننگ تهمت را بر گردنش بياويز.

47

وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِي صَلَاحِهِ وَ صَلَاحِهِمْ صَلَاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لَا صَلَاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلَّا بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ کلَّهُمْ عِيالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ

امر ماليات را به گونه اي تحت نظر بگير که حال پرداخت کنندگان آن را اصلاح نمايد، زيرا اصلاح حال ديگر مردم در اصلاح ماليات و پرداخت کنندگان آن است. و براي ديگر مردم مصلحتي نيست جز با اصلاح حالت پرداخت کنندگان ماليات، زيرا همه مردم تحت کفايت ماليات و پرداخت کنندگان آن مي باشند.

48

وَ لْيکنْ نَظَرُک فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِک فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِک لَا يدْرَک إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَک الْعِبَادَ وَ لَمْ يسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلً

مالکا، نظرت در آباد کردن زمين بيشتر و رساتر از توجه به گرفتن ماليات باشد، زيرا ماليات بدون آبادي قابل دريافت نيست، و هر کس بدون آباد کردن زمين ماليات مطالبه کند، شهرها را خراب کرده و بندگان خدا را به هلاکت رسانده و روزگار زمامداري او به طول نمي انجامد، جز اندک زمانی.

49

فَإِنْ شَکوْا ثِقَلًا أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لَا يثْقُلَنَّ عَلَيک شَي‏ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَئُونَةَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يعُودُونَ بِهِ عَلَيک فِي عِمَارَةِ بِلَادِک وَ تَزْيينِ وِلَايتِک مَعَ اسْتِجْلَابِک حُسْنَ ثَنَائِهِمْ وَ تَبَجُّحِک بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِک لَهُمْ وَ الثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِک عَلَيهِمْ وَ رِفْقِک بِهِمْ

اگر پرداخت کنندگان ماليات از سنگيني آن و يا از آفتي شکايت داشتند، و يا اگر از قطع شدن آب، يا کمي باران، يا دگرگوني وضع زمين زراعي به سبب غرق شدن در سيل، يا اخلالي که بي آبي به آن زمين وارد آورده باشد، در اين مواقع بايد به قدري از ماليات تخفيف بدهي که اميد اصلاح شدن امر آنان را داشته باشي، و هرگز تخفيفي که براي اصلاح وضع آنان دادي بر تو سنگين نيايد، زيرا اين نوعي ذخيره است که نفع آن در آباد کردن شهرهايت و زينت بخشيدن زمامداريت به تو خواهد برگشت، به اضافه اين که ستايش نيکوي آنان را به تو جلب مي کند، و به اجراي عدالت در ميانشان مسرور خواهي گشت، و در برابر ذخيره نيکويي که از آسايش دادن به آنان اندوخته اي از قدرت اضافي آنان بهره مند خواهي گشت، (همچنين) از اطميناني که به سبب دادگري و محبت و مدارا با آنان به تو دارند، برخوردار خواهي بود.

50

فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الْأُمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَيبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا يؤْتَى خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا يعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَى الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ

پس چه بسا در حوادثي که پيش آيد اگر پيش از آن همه عدل و محبت و مدارا به آنان رجوع کني و از آنان کمک بخواهي با کمال دلخوشي آن حوادث را تحمل نموده و تو را ياري خواهند نمود، زيرا آبادي نعمتي است که هر باري به دوشش بنهي آن را خواهد کشيد، و جز اين نيست که ويراني زمين ناشي از فلاکت مردم آن است، و سبب فلاکت مردم روي آوردن کارگزاران به مال اندوزي، و بدگماني (ناميدي) از دوام حکومتشان، و عبرت نگرفتن از حوادث روزگار و جريانات اجتماعي و سياسي اقوام و ملل گذشته است.

51

ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ کتَّابِک فَوَلِّ عَلَى أُمُورِک خَيرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَک الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَکايدَک وَ أَسْرَارَک بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْکرَامَةُ فَيجْتَرِئَ بِهَا عَلَيک فِي خِلَافٍ لَک بِحَضْرَةِ مَلَا

سپس در حال کاتبانت نظر کن، و اين شرايط را درباره کاتبان منظور بدار: 1- بهترين آنان را براي امور خود انتخاب کن، 2- رسيدگي و حفظ آن قسمت از مراسلاتت را که چاره جويي ها و امور محرمانه خود را در آنها ثبت مي کني به کسي اختصاص بده که جامع ترين همه آنان به اخلاق فاضله بوده 3- و از کساني باشد که از حيثيت و کرامتي که از تصدي مقام کاتب بودن نصب او مي گردد مست و فاسد نشود، که در نتيجه با مخالفت با تو در حضور مردم، به مقام جرئت به تو برآيد.

52

وَ لَا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُکاتَبَاتِ عُمِّالِک عَلَيک وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْک فِيمَا يأْخُذُ لَک وَ يعْطِي مِنْک وَ لَا يضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَک وَ لَا يعْجِزُ عَنْ إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَيک وَ لَا يجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِي الْأُمُورِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يکونُ بِقَدْرِ غَيرِهِ أَجْهَلَ ثُمَّ لَا يکنِ اخْتِيارُک إِياهُمْ عَلَى فِرَاسَتِک وَ اسْتِنَامَتِک وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْک فَإِنَّ الرِّجَالَ يتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَيسَ وَرَاءَ ذَلِک مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الْأَمَانَةِ شَي‏ءٌ

4- از وارد کردن و ارائه نامه هاي کارگزارانت بر تو، و از صادر کردن پاسخ هاي صحيح از طرف تو در آنچه براي تو مي گيرد و از طرف تو عطا مي نمايد، غفلت نورزد. 5- و عهدنامه اي را که براي تو مي بندد و تنظيم مي کند سست نگرداند و از منحل کردن تعهدي که از جانب تو منعقد ساخته است عاجز نماند 6- به قدر و ارزش نفس خود جاهل نباشد، زيرا کسي که با ارزش خويشتن نادان باشد به ارزش ديگران نادانتر خواهد بود. 7- سپس انتخاب کاتبان (و به طور عام همه کارگزاران) با استناد به هوش و فراست تو و شناخت آنان از رگ خواب تو و خوش گماني تو درباره آنان نباشد، زيرا مردان کارآزموده اجتماعي و سياسي با حالات تصنعي مي توانند خود را بر فراست زمامداران عرضه کنند، و خوش خدمتي خود را به رخ آنان بکشند، در صورتي که پشت اين نقاب ساختگي نه خيرخواهي و خيرانديشي دارند و نه امانتداري براي انجام وظايف خود.

53

وَ لَکنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَک فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ کانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِک دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِک لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِک رَأْساً مِنْهُمْ لَا يقْهَرُهُ کبِيرُهَا وَ لَا يتَشَتَّتُ عَلَيهِ کثِيرُهَا وَ مَهْمَا کانَ فِي کتَّابِک مِنْ عَيبٍ فَتَغَابَيتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ.

بلکه آنان را با سوابق کارهايي که براي زمامداران شايسته پيش از تو انجام داده اند آزمايش کن.
8- و پس از آزمايش، کسي را براي کار کاتبي برگزين که در ميان عموم مردم جامعه بهترين اثر را به وجود آورده، و به امانتداري شناخته شده تر است، زيرا چنين انتخابي، دليل خيرخواهي توست براي خدا و کسي که از طرف او گماشته شده اي. براي هر امري از امور خود رييسي از آنان قرار بده، که کارهاي بزرگ او را مغلوب نکند و کثرت آن کارها فکر او را پراکنده نسازد. مالکا، (يقين بدان) هر عيبي که از کاتبان تو سر بزند (و خسارتي به بار بياورد) و تو از آن غفلت بورزي، مسوول آن خواهي بود.

54

ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيراً الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَ الْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَ الْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَ جُلَّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَ الْمَطَارِحِ فِي بَرِّک وَ بَحْرِک وَ سَهْلِک وَ جَبَلِک وَ حَيثُ لَا يلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَ لَا يجْتَرِءُونَ عَلَيهَا فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لَا تُخَافُ بَائِقَتُهُ وَ صُلْحٌ لَا تُخْشَى غَائِلَتُهُ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِک وَ فِي حَوَاشِي بِلَادِک

سپس سفارش به نيکي درباره بازرگانان و صنعتگران را بپذير، و خود نيز درباره آنان سفارش خير کن، چه آن که در جايگاه کارش مقيم است و چه آن که در حال گردش براي نقل مال التجاره و حصول کار خود باشد، و چه آن که با تلاش عضلاني محصولي را به وجود مي آورد، زيرا اينان هستند که عوامل به وجود آورنده منافع و اسباب آسايش مردم جامعه اند، و جلب کننده آنها از نقاط دور و پرتگاه ها، در خشکي و دريا و دشت هموار و کوه (و ديگر جاهاي) قلمرو زمامداري تو مي باشند. آنان براي نقل و انتقال کالاها به تلاش در جاهايي مي پردازند که مردم به آنها روي نمي آورند، و جرئت حرکت به سوي آنها را نداند، (توصيه خير درباره بازرگانان و صنعتگران غالبا باعث سوءاستفاده آنان نمي باشد) زيرا آنان مردماني مسالمت جو هستند و هراسي از آسيب زدن آنان وجود ندارد، و همچنين آنان مردمي صلحجو هستند که بيمي از غائله آنان نيست. همه امور بازرگانان و صنعتگران را خواه در جايي باشند که زير نظر تو قرار دارند، و خواه در اطراف شهرهاي تو، تحت نظر بگير.

55

وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِک أَنَّ فِي کثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِکاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَکماً فِي الْبِياعَاتِ وَ ذَلِک بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيبٌ عَلَى الْوُلَاةِ فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِکارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) مَنَعَ مِنْهُ

و بدان با اين حال عده زيادي از آنان مبتلاي تنگ نظري و لئامتي بسيار شديد و احتکار منافع، و زورگويي در معاملات مي باشند، و اين صفات پليد موجب وارد کردن ضرر بر مردم جامعه، و عيب زمامداران است، لذا از احتکار جلوگيري کن، زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از احتکار جلوگيري فرمود.

56

وَ لْيکنِ الْبَيعُ بَيعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لَا تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَينِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُکرَةً بَعْدَ نَهْيک إِياهُ فَنَکلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِي غَيرِ إِسْرَافٍ

و جريان معاملات بايد آسان و روا و با موازين عدالت و با قيمتهايي صورت بگيرد که به طرفين معامله (فروشنده و خريدار) تعدي نباشد. پس هر کس که پس از ممنوع ساختن احتکار دست به آن آلوده کند، او را تعزير و کيفري بدون اسراف در حقش اجرا کن.

57

ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَک مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيتِ مَالِک وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي کلِّ بَلَدٍ

مالکا، سپس خدا را، خدا را در نظر بگير درباره طبقه پايين از مردمي که چاره اي ندارند، از بينوايان و نيازمندان و مشقت زدگان و زمينگيرشدگان، زيرا در اين طبقه مردمي قانع و حاجت خواه وجود دارد.
حق خدا را که از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته است حفظ کن، و براي آنان قسمتي از بيت المال و قسمتي از عايدات خالصه جات اسلام را در هر شهري در نظر بگير.

58

فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى وَ کلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لَا يشْغَلَنَّک عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّک لَا تُعْذَرُ بِتَضْييعِک التَّافِهَ لِإِحْکامِک الْکثِيرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّک عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّک لَهُمْ

زيرا براي آن بينوايان و نيازمندان که از جايگاه تو دورند، همان حق وجود دارد که براي نزديکان، و تو بايد حق همه آنان را مراعات نمايي، مالکا، هشيار باش که فساد و سرمستي تو را از آنان مشغول نکند، زيرا تو به بهانه اشتغال به کارهاي بزرگ از ضايع کردن حق کوچک معذور نيستي، و هرگز اهتمام خود را از آنان منصرف مکن، و از روي تکبر بر آنان چهره درهم بکش

59

وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يصِلُ إِلَيک مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِک ثِقَتَک مِنْ أَهْلِ الْخَشْيةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْيرْفَعْ إِلَيک أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَى اللَّهِ يوْمَ تَلْقَاهُ

و امور کساني از اين طبقه را که نمي توانند به حضور تو برسند و مردم به آنان با تحقير مي نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مي شمارند، تحت نظر بگير، و براي رسيدگي به امور آنان مردمي را معين کن که در نزد تو مورد اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مي باشند، تا نيازها و مسائل آنان را به تو اطلاع دهند.سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار کن که روز ديار با خداوند سبحان معذور و سربلند باشي.

60

فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَينِ الرَّعِيةِ أَحْوَجُ إِلَى الْإِنْصَافِ مِنْ غَيرِهِمْ وَ کلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِي تَأْدِيةِ حَقِّهِ إِلَيهِ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِيلَةَ لَهُ وَ لَا ينْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِک عَلَى الْوُلَاةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ کلُّهُ ثَقِيلٌ وَ قَدْ يخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ

زيرا اين طبقه از ديگر مردم جامعه به انصاف (و عدل و محبت) نيازمندترند. و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا کن که در نزد خدا معذور و سربلند باشي. اداره شوون ايتام و کساني را که گذشت ساليان عمر آنان را ناتوان ساخته است، از کساني که چاره اي ندارند و نفس خود را براي سوال عرضه نمي کنند، با دقت و توجه به عهده بگير و ملتزم باش. و اين دقت و تعهد بر زمامداران سنگين است، و التزام و عمل به همه انواع حق سنگين است. خداوند متعال همين سنگيني را براي مردماني سبک مي کند که طلب عاقبت نموده و نفس خود را درباره حق شکيبا ساخته اند و به صدق وعده خداوندي اطمينان دارند.

61

وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْک قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَک وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَک وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَک وَ أَعْوَانَک مِنْ أَحْرَاسِک وَ شُرَطِک حَتَّى يکلِّمَک مُتَکلِّمُهُمْ غَيرَ مُتَتَعْتِعٍ

و براي نيازمندان که مراجعه آنان به تو ضروري است قسمتي از وقت خود را اختصاص بده که با شخص تو به طور مستقيم ارتباط برقرار کنند، و براي آنان مجلس عمومي قرار بده که در آن جا به خدايي تواضع کني که تو را آفريده است. و در اين ارتباط لشکريان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور بساز، که کسي که از آن نيازمندان با تو سخن مي گويد بدون گرفتگي زبان (و بدون نقص) سخنش را بگويد.

62

فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) يقُولُ فِي غَيرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِي غَيرَ مُتَتَعْتِعٍ

زيرا من در مواردي متعدد از سول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم که مي فرمود: (هيچ امتي به پاکي و قداست نخواهد رسيد، اگر حق ضعيف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگي زبان (و بدون نقص) گرفته نشود)

63

ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِي وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَ الْأَنَفَ يبْسُطِ اللَّهُ عَلَيک بِذَلِک أَکنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يوجِبْ لَک ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَيتَ هَنِيئاً وَ امْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ

سپس بد برخوردي و ناتواني در سخنن گفتن را از آنان تحمل کن، و مگذار آنان در تنگناي هيبت فرمانروايي و تکبر تو به سختي بيفتند (و نتوانند درد دل و حاجات خود را ابراز بدارند).اگر درباره حاجتمندان به اين ترتيب که به تو دستور دادم رفتار کني، خداوند ابعاد رحمتش را بر تو مي گستراند، و پاداش اطاعتش را براي تو مقرر مي داد. و آنچه را که عطا مي کني، به طور گوارا عطا کن، و اگر نتوانستي نياز کسي را برآوري، با روي خوش و پوزش خواهي او را برگردان.

64

ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِک لَا بُدَّ لَک مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِک بِمَا يعْيا عَنْهُ کتَّابُک وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يوْمَ وُرُودِهَا عَلَيک بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِک

سپس برخي از امور است که بايد خود تو مستقيما آنها را مورد بررسي يا اجرا قرار بدهي، از آن جمله است: 1- پاسخ مسائل کارگزاران در آن موقع که کاتبان تو ناتوان باشند 2- صادر نمودن (برآوردن) نيازهاي مردم که بر تو ارائه شده و دستياران تو در برآوردن فوري آن نيازها دلهره داشته باشند.

65

وَ أَمْضِ لِکلِّ يوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِکلِّ يوْمٍ مَا فِيهِ وَ اجْعَلْ لِنَفْسِک فِيمَا بَينَک وَ بَينَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْک الْمَوَاقِيتِ وَ أَجْزَلَ تِلْک الْأَقْسَامِ وَ إِنْ کانَتْ کلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيةُ وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيةُ

مالکا، عمل هر روز را در همان روز به جاي بياور، زيرا براي هر روز موقعيت و قانون خاصي حکمفرما است، (که اگر آن روز بگذرد آن موقعيت به دست نخواهد آمد). مالکا، مابين خود و خدايت قسمتي از بهترين اوقات و شايسته ترين آنها را اختصاص بده. اگر همه اوقات عمر تو با نيت صالح بگذرد و رعيت در آن اوقات در آسايش باشند، عبادتي است براي خدا.

66

وَ لْيکنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَک إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِي لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِک فِي لَيلِک وَ نَهَارِک وَ وَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِک کامِلًا غَيرَ مَثْلُومٍ وَ لَا مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِک مَا بَلَغَ

و بايد اعمال خاصي که وظايف ديني خود را از روي اخلاص به خدا به وسيله آنها انجام مي دهي، برپا داشتن آن دستورات الهي باشد که فقط براي او انجام گيرد. حق تلاش بدني را که بايد به خدا ادا شود در شب و روز ادا کن، و آن اعمالي را که موجب تقرب تو به خداست به طور کامل و بدون خلل و نقصان به جاي بياور. در اداي اين حق بدني از هيچ تلاشي دريغ مدار.

67

وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِک لِلنَّاسِ فَلَا تَکونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَيعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الْيمَنِ کيفَ أُصَلِّي بِهِمْ فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ کصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ کنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً

و در آن هنگام که براي نماز با مردم ايستادي، نماز را آن قدر طولاني مکن که موجب نفرت مردم از نماز جماعت باشد و آن مقدار هم به اختصار برگزار مکن که موجب تضييع نماز شوي، زيرا در ميان مردم، بيمار و داراي حاجتي است که نمي توانند زياد درنگ کنند، و من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) موقعي که مرا به يمن مي فرستاد، پرسيدم: (با آنان چگونه نماز بگزارم؟) فرمود: (در نماز، ناتوان ترين آنان را در نظر بگير و به مومنان مهربان باش.

68

وَ أَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَک عَنْ رَعِيتِک فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ وَ الِاحْتِجَابُ مِنْهُمْ يقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکبِيرُ وَ يعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يقْبُحُ الْحَسَنُ وَ يحْسُنُ الْقَبِيحُ وَ يشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ

پس از همه اين دستورات که بيان کردم، هرگز خود را مدتي طولاني از مردم جامعه خود پوشيده مدار، زيرا اختفاي زمامداران از رعيت نوعي وارد کردن فشار بر آنان و کم اطلاعي از امور حيات اجتماعي مردم است. غياب زمامداران (و هرگونه کارگزاران) از مردم، زمامداران را از دانستن اموري که از آنان پوشيده است، باز مي دارد. در نتيجه امر بزرگ در نزد آنان کوچک، و کوچک بزرگ، و زيبا زشت، و زشت زيبا جلوه مي کند و حق با باطل در هم مي آميزد.

69

وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لَا يعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الْأُمُورِ وَ لَيسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکذِبِ وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَينِ إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُک بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ فَفِيمَ احْتِجَابُک مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِيهِ أَوْ فِعْلٍ کرِيمٍ تُسْدِيهِ

و جز اين نيست که زمامدار هم بشري است و هر آنچه از امور را که مردم از او بپوشانند نخواهد فهميد، و علامتي خاص براي حق وجود ندارد که به وسيله آن راست از دروغ شناخته شود.و جز اين نيست تو که در منصب حاکميت قرار گرفته اي يکي از دو کس خواهي بود، يا تو آن مردي هستي که نفس تو در راه حق آماده بذل است، بنابراين به کدامين علت خود را از حق واجبي که عطا خواهي کرد و يا عملي شريف که انجام خواهي داد؟ مي پوشاني؟

70

أَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ کفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِک إِذَا أَيسُوا مِنْ بَذْلِک مَعَ أَنَّ أَکثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيک مِمَّا لَا مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيک مِنْ شَکاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ

يا تو آن مردي هستي که مبتلا به امساک و خودداري از برآوردن حاجت مردم مي باشي، در اين صورت مردم که از بذل تو مايوسند، با کمال سرعت از حاجت خواهي از تو امتناع خواهند ورزيد، به اضافه اين که بيشترين احتياجات مردم به تو چيزهايي است که براي تو مشقتي ندارد، (زيرا بيشترين احتياجات) يا شکايت از ظلمي است که به آنان رفته است، يا خواستن عدالت و انصاف در معامله اي که انجام داده اند.

71

ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِک بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْک الْأَحْوَالِ

سپس براي زمامدار خواص و نزديکاني است که داراي صفت خودخواهي و مقدم شمردن خود بر ديگران، و دست درازي، و کم انصافي در معاملات مي باشند. ماده و ريشه اينگونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن.

72

وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيتِک وَ حَامَّتِک قَطِيعَةً وَ لَا يطْمَعَنَّ مِنْک فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَک يحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيرِهِمْ فَيکونَ مَهْنَأُ ذَلِک لَهُمْ دُونَک وَ عَيبُهُ عَلَيک فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ

و هرگز به کسي از اطرافيان و خويشاوندان خود قطعه زميني از زمين هاي مسلمانان را اختصاص مده، و هرگز اينگونه مردم در بستن معاهده اي که ضرري بر حق ديگران وارد بسازد با تکيه بر تو طمع نکنند.
اين ضرر مانند سوءاستفاده از حقابه يا از عملي مشترک است که زحمت و مخارج آن را به گردن ديگران بيندازند، که در نتيجه خوشي و امتياز اين خطاکاري براي آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت از آن تو خواهد بود.

73

وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ کنْ فِي ذَلِک صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِک مِنْ قَرَابَتِک وَ خَاصَّتِک حَيثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يثْقُلُ عَلَيک مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِک مَحْمُودَةٌ

و هر کس از نزديکان و يا بيگانگان که به سبب حقي ملزم شود، او را به همان حق ملزم کن (حق را درباره او اجرا کن) و در انجام اين تکليف بردبار باش و تقرب به خدا را منظور بدار. هر وضعي که اجراي حق درباره خويشان و خواصت پيش بياورد، مانع اقدام تو براي اجراي حق نباشد، و تو عاقبت احقاق حق را اگر چه سنگين است در نظر بگير، زيرا نتيجه و پايان آن پسنديده است.

74

وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيةُ بِک حَيفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِک وَ اعْدِلْ عَنْک ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِک فَإِنَّ فِي ذَلِک رِياضَةً مِنْک لِنَفْسِک وَ رِفْقاً بِرَعِيتِک وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَک مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ

و اگر مردم جامعه تو را به تعدي و ظلمي متهم کردند و درباره تو بدگمان شدند، عذر خود را براي آنان آشکار کن و با آن عذر آشکار بدگماني هاي آنان را از خود برگردان، زيرا در اين اعتذار و رفع سوءتفاهم رياضتي است براي نفس خود، و محبت و مدارايي است براي مردم جامعه، و با عذري که مي آوري در پابرجا ساختن آنان در مسير حق، به خواسته خود نايل مي شوی.

75

وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاک إِلَيهِ عَدُوُّک و لِلَّهِ فِيهِ رِضًا فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِک وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِک وَ أَمْناً لِبِلَادِک وَ لَکنِ الْحَذَرَ کلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّک بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِي ذَلِک حُسْنَ الظَّنِّ

و هرگز صلحي را که دشمن تو به آن دعوت نمايد و رضايت خدا در آن باشد دفع مکن، زيرا به وسيله صلح است که لشکريانت آسوده مي گردند و خود از تشويش و اندوه خاطر راحت مي شوي و موجب ايمني بر شهرهايت مي باشد.ولي پس از استقرار صلح از دشمن خود کاملا برحذر باش، زيرا دشمن چه بسا به نزديکي مي گرايد و نمايش صلح مي دهد تا طرف را غافلگير کند، پس جانب احتباط را بگير و خوش گماني را درباره حيله گري هاي دشمن متهم بساز.

76

وَ إِنْ عَقَدْتَ بَينَک وَ بَينَ عَدُوِّک عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْک ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَک بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَک بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَک جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيتَ فَإِنَّهُ لَيسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَي‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ

و اگر ميان خود و دشمن معاهده اي منعقد نمودي يا از طرف خود پناهندگي به او دادي، به معاهده خود به طور کامل وفا کن، و با کمال امانت تعهد پذيرش پناهندگي او را مراعات نما، و نفس خود را در برابر عهدي که بسته اي سپر کن، زيرا عموم مردم در هيچ يک از واجبات الهي با آن همه پراکندگي که در خواسته ها و نظريات خود دارند، مانند بزرگداشت وفا به معاهده ها اتفاق نظر ندارند.

77

وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِک الْمُشْرِکونَ فِيمَا بَينَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِک وَ لَا تَخِيسَنَّ بِعَهْدِک وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّک فَإِنَّهُ لَا يجْتَرِئُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِي

اين يک قانون محکم است که حتي مشرکين هم مابين خود با قطع نظر از اسلام و مسلمين به آن عمل مي کردند، زيرا آنان نيز عواقب بد حيله گري براي عهدشکني را آزمايش کرده بودند.
پس هرگز براي مختل ساختن پناهندگي دشمن به تو، نيرنگ راه مينداز، و تعهد خود را نقض مکن، و براي دشمنت حيله گري روا مدار، زيرا هيچ کس جز نادان شقي به خدا جرئت نمي کند.

78

وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَينَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِيماً يسْکنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ وَ يسْتَفِيضُونَ إِلَى جِوَارِهِ فَلَا إِدْغَالَ وَ لَا مُدَالَسَةَ وَ لَا خِدَاعَ فِيهِ وَ لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِيهِ الْعِلَلَ وَ لَا تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْکيدِ وَ التَّوْثِقَةِ

خداوند متعال قانون تعهد و پناهندگي و پناه دهندگي را با رحمت الهي خود ميان بندگانش عامل امن، و پناهگاهي قرار داده است که در منطقه ممنوعه در آن بيارامند، و در همسايگي آن با احساس امنيت به زندگي خود ادامه بدهند. پس هيچ گونه دغل بازي و فريبکاري و نيرنگ را در تعهدها نبايد راه داد.
و هيچ معامله اي را به گونه اي منعقد مکن که ابهام انگيز بوده و امکان اختلال در آن وجود داشته باشد.و هرگز پس از تاکيد و استحکام متن معاهده، بر مغلطه کار تکيه مکن.

79

وَ لَا يدْعُوَنَّک ضِيقُ أَمْرٍ لَزِمَک فِيهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَيرِ الْحَقِّ فَإِنَّ صَبْرَک عَلَى ضِيقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَيرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ وَ أَنْ تُحِيطَ بِک مِنَ اللَّهِ فِيهِ طِلْبَةٌ لَا تَسْتَقْبِلُ فِيهَا دُنْياک وَ لَا آخِرَتَک

و اگر تعهد الهي تو را در موردي در تنگنا قرار داد، اين امر هرگز موجب نشود که درصدد فسخ به ناحق آن تعهد برآيي، زيرا شکيبايي تو بر تنگنايي که اميد گشوده شدن و نيکي عاقبت آن را داري بهتر از آن عذرخواهي است که از نتيجه بد آن بيمناک، و از بازخواست خداوندي که در دنيا و آخرت تو را فرا خواهد گرفت هراسناک باشي.

80

إِياک وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْکهَا بِغَيرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَيسَ شَي‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْک الدِّمَاءِ بِغَيرِ حَقِّهَا

مالکا، بپرهيز از خون ها و ريختن خون هاي مردم بدون مجوز قانوني، زيرا هيچ چيزي به انتقام خداوندي نزديکتر و از نظر نتايج وخيم تر و براي نابود کردن نعمت خداوندي موثرتر و براي منقرض ساختن روزگار دولت قاطع تر از خونريزي به ناحق وجود ندارد.

81

وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکمِ بَينَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَکوا مِنَ الدِّمَاءِ يوْمَ الْقِيامَةِ فَلَا تُقَوِّينَّ سُلْطَانَک بِسَفْک دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِک مِمَّا يضْعِفُهُ وَ يوهِنُهُ بَلْ يزِيلُهُ وَ ينْقُلُهُ

و خداوند سبحان (در روز قيامت) حکم ميان بندگان خود را از حکم درباره خون هايي که ريخته اند آغاز خواهد کرد. مالکا، هرگز سلطه و اقتدار خود را با ريختن خون حرام تقويت مکن، زيرا ريختن خون حرام (نه تنها سلطه و اقتدار تو را تقويت نمي کند بلکه) آن را پست و ناتوان نيز مي سازد، و بلکه آن را از بين مي برد و از تو مي گيرد و به ديگري منتقل مي نمايد.

82

وَ لَا عُذْرَ لَک عِنْدَ اللَّهِ وَ لَا عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ لِأَنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ

و تو براي ريختن خون حرام عمدي عذري نه در نزد خدا داري و نه در پيش من، زيرا مجازات ريختن خون حرام قصاص است.

83

وَ إِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإٍ وَ أَفْرَطَ عَلَيک سَوْطُک أَوْ سَيفُک أَوْ يدُک بِالْعُقُوبَةِ فَإِنَّ فِي الْوَکزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً فَلَا تَطْمَحَنَّ بِک نَخْوَةُ سُلْطَانِک عَنْ أَنْ تُؤَدِّي إِلَى أَوْلِياءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ

و اگر گرفتار قتل خطايي شدي و تازيانه ات يا شمشيرت يا دستت در کيفر دادن افراط کرد (زيرا ممکن است به سبب زدن يک مشت قوي و بالاتر قتل صورت بگيرد) در اين موقع کبر و نخوت سلطه و اقتدار تو موجب نشود که حق صاحبان خون را به آنان نپردازي.

84

وَ إِياک وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِک وَ الثِّقَةَ بِمَا يعْجِبُک مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِک مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيطَانِ فِي نَفْسِهِ لِيمْحَقَ مَا يکونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ

و بپرهيز از خودپسندي و باليدن به خود، و از اطمينان به آنچه که از نفس خود، تو را به خودپسندي وادار کرده، و بپرهيز از دوست داشتن مداحي و تملق ديگران، زيرا اين صفات پليد از محکمترين فرصتها براي شيطان است که نيکي نيکوکاران را در آن محو مي سازد.

85

وَ إِياک وَ الْمَنَّ عَلَى رَعِيتِک بِإِحْسَانِک أَوِ التَّزَيدَ فِيمَا کانَ مِنْ فِعْلِک أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَک بِخُلْفِک فَإِنَّ الْمَنَّ يبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَيدَ يذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ وَ الْخُلْفَ يوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى کبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ

و بپرهيز از منت گذاردن بر مردم جامعه خود به خاطر احساني که به آنان کرده اي، و از زياد شمردن کاري که در حق آنان انجام داده اي، و بپرهيز از تخلف از وعده اي که داده اي، زيرا منت گذاردن احسان را باطل مي کند و زياد شمردن کاري که به سود جامعه انجام گرفته است نور حق را از بين مي برد، و تخلف از وعده موجب عداوت در نزد خدا و مردم مي گردد.خداوند متعال فرموده است: (عداوتي است بزرگ در نزد خداوند اين که بگوييد چيزي را که به آن عمل نمي کنيد.)

86

وَ إِياک وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَقُّطَ فِيهَا عِنْدَ إِمْکانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَکرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ کلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ

و بپرهيز از شتابزدگي در امور پيش از رسيدن موقع آنها، و از سستي و درماندگي در موقعيت مقتضي آن امور، و بپرهيز از لجاجت در موقعي که مشکل و ابهام انگيز باشند، و از مسحامحه درباره آن امور، وقتي که آشکار شده اند.پس هر امري را در موضع خود قرار بده، و هر امري را در جايگاه مناسب خود مقرر بدار.

87

وَ إِياک وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ وَ التَّغَابِي عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيونِ فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْک لِغَيرِک وَ عَمَّا قَلِيلٍ تَنْکشِفُ عَنْک أَغْطِيةُ الْأُمُورِ وَ ينْتَصَفُ مِنْک لِلْمَظْلُومِ امْلِک حَمِيةَ أَنْفِک وَ سَوْرَةَ حَدِّک وَ سَطْوَةَ يدِک وَ غَرْبَ لِسَانِک

مالکا، بپرهيز از تقدم خود بر ديگران در هر آنچه مردم درباره آن مساويند، و از غفلت از آنچه که براي همه روشن است و چشم همگان آن را مي بيند، زيرا در اين جريان تو مورد مواخذه قرار خواهي گرفت و سود آن به ديگري خواهد رسيد، و در اندک زماني پرده ها از روي واقعيات برداشته مي شود، و داد ستمديده از تو گرفته خواهد شد. مالکا، باد بيني ات را خالي کن، و مالک تندي غضب، و ضرب دست، و بدزباني خود باش.

88

وَ احْتَرِسْ مِنْ کلِّ ذَلِک بِکفِّ الْبَادِرَةِ وَ تَأْخِيرِ السَّطْوَةِ حَتَّى يسْکنَ غَضَبُک فَتَمْلِک الِاخْتِيارَ وَ لَنْ تَحْکمَ ذَلِک مِنْ نَفْسِک حَتَّى تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّک

و از همه اين صفات که عامل تعدي و تجاوزند، با روحيه خودداري از هيجان و تندي برحذر باش و آنها را مهار کن، تا غضبت فرونشيند و اختيار خود را مالک شوي، و اين خودداري و مالکيت بر خويشتن را محکم نخواهي کرد، مگر اين که با يادآوري روز برگشت به سوي پروردگارت خاطر خود را مشغول بداري.

89

الْوَاجِبُ عَلَيک أَنْ تَتَذَکرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَک مِنْ حُکومَةٍ عَادِلَةٍ أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِينَا ( صلى الله عليه وآله ) أَوْ فَرِيضَةٍ فِي کتَابِ اللَّهِ فَتَقْتَدِي بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِک فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيک فِي عَهْدِي هَذَا وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيک لِکيلَا تَکونَ لَک عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِک إِلَى هَوَاهَا

و بر تو واجب است که سرگذشت و رفتار زمامداراني را که پيش از تو از اين خاکدان گذشته اند به ياد بياوري، زمامداراني که حکومت دادگرانه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پيامبر (صلي الله عليه و آله) تبعيت نمودند، و واجبات وارده در کتاب الهي را پيروي کردند. پس تبعيت کن از آن اعمالي که ما انجام داديم و تو خود آن را مشاهده کردي، و واجب است که از ذات خود در پيروي از اين عهدنامه که براي تو نوشتم و براي اجراي آن از تو تعهد گرفتم و حجت را بر تو محکم نمودم سخت کوشا باشي، تا در آن هنگام که نفس تو براي اشباع هوي و هوسش به هيجان آمد، بهانه و عذري نداشته باشي.

90

وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کلِّ رَغْبَةٍ أَنْ يوَفِّقَنِي وَ إِياک لِمَا فِيهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيهِ وَ إِلَى خَلْقِهِ مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ وَ جَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبِلَادِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ تَضْعِيفِ الْکرَامَةِ وَ أَنْ يخْتِمَ لِي وَ لَک بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ الطَّيبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً کثِيراً وَ السَّلَامُ .

و من از رحمت واسعه خداوندي و قدرت عظيمش مسالت مي دارم:که خواسته هاي ما را عنايت فرمايد، و من و تو را موفق بدارد به آنچه رضاي او در آن است، از پابرجا بودن در اعتذار واضح در پيشگاه او و بندگانش، به اضافه سپاس نيکو در ميان بندگان و اثر نيکو در شهرها و اتمام نعمت مضاعف فرمودن کرامت، و از آن ذات اقدس مسالت مي دارم که پايان زندگي من و تو را با سعادت و شهادت ختم فرمايد.
قطعا ما به سوي او بازگشت خواهيم کرد و درود بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و اولاد پاک و پاکيزه او، درود بسيار فراوان و درود بر تو.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :