جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

نامه چهل و پنجم

فراز

متن عربی

متن فارسی

نامه چهل و پنجم

نامه اي است از آن حضرت (عليه السلام) به (عثمان بن حنيف انصاري) که کارگزار آن حضرت در بصره بود و خبري به آن حضرت رسيده بود که عثمان به مهماني قومي از اهل بصره دعوت شده و او اين دعوت را اجابت نموده است:

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

أَمَّا بَعْدُ يا ابْنَ حُنَيفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاک إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيهَا تُسْتَطَابُ لَک الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيک الْجِفَانُ

اما بعد از حمد و ثناي خداوندي، اي فرزند حنيف، شنيده ام مردي از جوانان اهل بصره تو را به خوان گسترده اي از طعام دعوت نموده و تو بر سر آن خوان با شتاب حضور يافتي.
طعام هاي رنگارنگ براي تو خوش آمده و کاسه هاي گوناگون پياپي بر سر سفره تو آورده شده است.

2

وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّک تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيک عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ

و من گمان نداشتم تو خوردن غذاي قومي را بپذيري که فقراي آنان مورد اعراض قرار گيرند و بي نيازانشان بر سر طعام دعوت شوند. پس بنگر چه چيز خوردني از اين طعام مي جوي و مي بلعي، پس آنجا که شناسايي غذا براي تو مشکل است، آن را بينداز و در آن مورد که به پاکيزگي اصل و هدفهايش يقين کردي تناول کن.

3

أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يقْتَدِي بِهِ وَ يسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَى مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيهِ

آگاه باش، براي هر پيروي، پيشروي است که بايد از او تبعيت نمايد و از علم او کسب نور کند.
هشيار باش، امام شما از دنيايش به دو لباس کهنه و از خوراکش به دو قرص کفايت نموده است.

4

أَلَا وَ إِنَّکمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِک وَ لَکنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ

بدانيد شما قطعا توانايي اين قناعت را نداريد، ولي با اتصاف به پرهيزکاري و کوشش و پاکدامني و درستکاري مرا ياري کنيد.

5

فَوَاللَّهِ مَا کنَزْتُ مِنْ دُنْياکمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِي فِي عَينِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ

سوگند به خدا، من از دنياي شما طلايي نيندوختم و از غنيمتها و منافع آن مالي جمع نکردم و براي لباس پوسيده ام، عوضي آماده ننمودم و حتي وجبي از زمين اين دنيا حيازت نکردم و من از قوت اين دنيا نگرفتم مگر به مقدار توشه جانداري که پشتش مجروح شود و غذايش کم شود.
و قطعا اين دنيا در برابر چشمم پست تر و موهون تر از دانه تلخ ناچيزي است که به کار دباغي برآيد.

6

بَلَى کانَتْ فِي أَيدِينَا فَدَک مِنْ کلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَکمُ اللَّهُ

بلي! از همه آنچه که آسمان بر آن سايه انداخته بود فدک در دست ما بود که نفوس گروهي از مردم به آن بخل ورزيد و گروهي ديگر سخاوت ورزيده چشم از آن پوشيدند. خدا است بهترين داور ميان بندگانش.

7

وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَيرِ فَدَک وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکمُ وَ إِنَّمَا هِي نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِي آمِنَةً يوْمَ الْخَوْفِ الْأَکبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ

و مرا چه کار با فدک و غير فدک، در حالي که جايگاه نفس فردا گور است که در آن تاريکي آن نشانه هاي وجودش از بين مي رود و اخبارش ناپديد مي گردد، آن گوري که اگر بر وسعتش اضافه شود و دو دست حفرکننده اش آن را گسترش دهد، با اين حال سنگ و کلوخ آن را بفشارد و خاکهاي انبوه رخنه هايش را مسدود کند.
جز اين نيست که من نفس خود را با تقوي مشقت و رياضت مي دهم تا در روز ترس بزرگ در امن و امان آيد و در کناره هاي لغزشگاه ها ثابت شود.

8

وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ

و اگر من بخواهم راه به اين عسل صاف و مغز گندم و بافته هاي اين پرنيان ببرم، مي توانم.

9

لَکنْ هَيهَاتَ أَنْ يغْلِبَنِي هَوَاي وَ يقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکبَادٌ حَرَّى أَوْ أَکونَ کمَا قَالَ الْقَائِلُ :
وَ حَسْبُک دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَک أَکبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ

ولي هيهات اگر هواي من، بر من پيروز شود و حرص و آز من به گزينش خوراکها وادارم سازد، در حالي که ممکن است در حجاز و يمامه کسي باشد که طمعي در يک قرص داشته و سيري را به ياد نداشته باشد، با با شکمي پر بخوابم و پيرامون من، شکم هايي گرسنه و جگرهايي سوخته باشد. يا چنان باشم که گوينده اي گفته است:و براي تو دردي بزرگ و کافي است اين که با شکمي پر بخوابي و در پيرامون تو جگرهايي باشد که آرزوي شديد داشته باشد به خوردن پوستي دباغي نشده داشته باشد

10

أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِي مَکارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيشْغَلَنِي أَکلُ الطَّيبَاتِ کالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَک سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ

آيا درباره خودم به اين قناعت کنم که گفته شود: (اين اميرالمومنين است) ولي در ناگواري هاي روزگار با آنان شرکت نورزم، يا در سختي زندگي الگوي آنان نباشم؟ زيرا من آفريده نشده ام که خوردن غذاهاي گوارا مرا مشغول بدارد مانند چهارپايي بسته شده که تمام همت او، علفش مي باشد يا مانند حيواني، رها به حال خود باشم که زباله دان ها را بر هم زند و از علفهاي آنها شکم خود را پر کند. و از آنچه از وي خواسته شده است غفلت بورزد. يا رهايم سازند، يا براي زندگي بيهوده به حال خودم واگذارند يا طناب گمراهي را بکشم يا در راه منحرف به کجروي افتم.

11

وَ کأَنِّي بِقَائِلِکمْ يقُولُ إِذَا کانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ

گويي مي بينم گوينده اي از شما مي گويد:(اگر غذا و توشه فرزند ابيطالب همين است، پس ناتواني او را از جنگاوري با امثال خود و پيکار با دلاوران باز داشته است).

12

أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.

اينان بدانند درختي که در بيابان مي رويد چوب سخت تري دارد در حالي که پوست سبزه هاي زيبا نازکتر و بي دوام تر است.و روييدني هايي که تنها از آب باران سيراب مي شوند دراي شعله هاي قويترند و خاموشي آنان زماني طولاني مي خواهد.

13

وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ

و من و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مانند دو شاخه از يک درخت هستيم و مانند آرنج به بازو.

14

وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَينِ حَبِّ الْحَصِيدِ .

و سوگند به خدا، اگر همه عرب به جنگ با من برخيزند هرگز از آنان رويگردان نمي شوم و اگر فرصتي براي نشاندن آنان به جاي خود پيش آيد، به طرف آنان با سرعت حرکت خواهم کرد و مي کوشم تا روي زمين را از اين شخص معکوس (ضدانسان) و بدني که عقل درونش سرگشته است پاک کنم تا کلوخ از ميان دانه هاي درو شده جدا شود.

15

وَ مِنْ هَذَا الْکتَابِ ، وَ هُوَ آخِرُهُ :

إِلَيک عَنِّي يا دُنْيا فَحَبْلُک عَلَى غَارِبِک قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِک وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِک وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِک

و قسمتي از اين نامه است که با اين قسمت پايان مي يابد:

دور باش از من اي دنيا، طنابت بر گردنت، از چنگال هاي تو رها شده ام و از تورهاي تو گريخته ام و از ورود به لغزشگاه هايت پرهيز نموده ام.

16

أَينَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِک أَينَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِک فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ

کجايند آن چشمگيران قرون که با بازي هاي خود آنان را فريب دادي؟ کجا رفتند آن اقوام و امتها که با زر و زيورهايت آنان را به فتنه و آشوب انداختي! اينک آنان گروگان گورها و قرار يافتگان در لابلاي لحدها هستند.

17

وَ اللَّهِ لَوْ کنْتِ شَخْصاً مَرْئِياً وَ قَالَباً حِسِّياً لَأَقَمْتُ عَلَيک حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِي وَ أُمَمٍ أَلْقَيتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوک أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ

سوگند به خدا، اي دنيا، اگر تو شخصي ديدني و کالبدي محسوس بودي حدود خداوندي را براي تو جاري مي کردم درباره بندگاني که آنان را با آرزوها فريب دادي و امتهايي که در هلاکتگاهها انداختي و درباره سلاطيني که به نابودي سپردي و به جايگاه هاي بلا واردشان ساختي، جايگاه هايي که نه ورودي بر آنها ممکن است و نه خروجي از آنها.

18

هَيهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَک زَلِقَ وَ مَنْ رَکبَ لُجَجَک غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِک وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْک لَا يبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيا عِنْدَهُ کيوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ

هيهات، هر کس به لغزشگاه تو قدم گذاشت لغزيد و هر کس که به درياهاي تو فرو رفت غرق گشت و هر کس که از تورهايت رها شد، توفيق يافت و کسي که جان سالم از تو به در برد، بيمي از تنگي مسکن ندارد، و دنيا در نزد او مانند يک روز است که پايانش نزديک است.

19

اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَک فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَک فَتَقُودِينِي

دور شو از من، اي دنيا، سوگند به خدا در مقابل تو پست و خوار نخواهم گشت تا ذليل و بيچاره ام کني. تسليم تو نخواهم شد تا مرا به دلخواهت بکشي.

20

وَ ايمُ اللَّهِ يمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِياضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي کعَينِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا

و قسم به خدا، قسمي که تنها مشيت خدا را در آن استثناء مي کنم، نفس خود را چنان رياضت دهم که اگر قرص ناني پيدا کنم براي خوردنش شاد شود و براي خورشت آن نان به نمکي قناعت بورزد. و چشم را رها سازم تا مانند چشمه آبي که منبع آن خشکيده باشد آبي در آن نماند و اشکش را تا پايانش بريزد.

21

أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيهَا فَتَبْرُک وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يأْکلُ عَلِي مِنْ زَادِهِ فَيهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَينُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيةِ

آيا حيوان چرنده از چريدن علف سير شود و در جاي خود بيارامد و گوسفند در آغل از گياه سير خورد و بخوابد و علي (هم) از توشه خود بخورد و بخوابد؟ پس چشم علي روشن باد که پس از ساليان طولاني از حيواني مهمل که به حال خود رها شده و چرنده اي که به چريدن مشغول است، پيروي کند.

22

طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَکتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْکرَى عَلَيهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ کفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِکرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

خوشا به حال نفسي که واجباتش را به خدا ادا کرده و در سختي هاي خود تحمل و شکيبايي نموده و از چشم بر هم زدن در خواب شبانگاهي دور شده تا آنگاه که خواب بر او پيروز گشته، بدنش را بر زمين گسترده و کف دست را بالش زير سر نموده در ميان گروهي که ترس از معاد چشمان آنان را تا صبح بيدار نگه داشته و پهلوهايشان را از خوابگاه ها برکنار کرده و لبهايشان با تلفظ آهسته به ذکر پروردگارشان مشغول گشته و گناهانشان به جهت طول استغفارشان از درونشان پاک شده است. (آنان هستند حزب الله، آگاه باشيد قطعا حزب الله رستگارانند.)

23

فَاتَّقِ اللَّهَ يا ابْنَ حُنَيفٍ وَ لْتَکفُفْ أَقْرَاصُک لِيکونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُک .

پس اي فرزند حنيف به خدا تقوي بورز و قرص هاي نان خود کفايتت کند تا از آتش دوزخ نجات يابي.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :