جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه سوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه سوم

از خطبه های‌ آن حضرت است معروف به شِقشِقیّه

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

الشكوی من ابی بکر

اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلايَرْقى اِلَىَّ
الطَّيْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً

هان! به خدا قسم ابوبکر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشید در حالی‌ که می‌ دانست جایگاه من در خلافت
چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر می‌ شود، و مرغ اندیشه به قلّه
منزلتم نمی‌ رسد. اما از خلافت چشم پوشیدم، و روی‌ از آن برتافتم

2

وَ طَفِقْتُ اَرْتَأى بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلى طِخْيَة عَمْياءَ، يَهْرَمُ فيهَا الْكَبيرُ، وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ، وَ يَكْدَحُ فيها مُؤْمِنٌ حَتّى يَلْقى رَبَّهُ!

و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایی‌ که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت می‌ شود!

3

ترجيح الصبر

فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً. حَتّى مَضَى الأَوَّلُ لِسَبيلِهِ،
فَاَدْلى بِها اِلَى ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ.

دیدم خویشتنداری‌ در این امر عاقلانه تر است، پس صبر کردم در حالی‌ که گویی‌ در دیده ام خاشاک بود،
و غصه راه گلویم را بسته بود! می‌ دیدم که میراثم به غارت می‌ رود. تا نوبت اولی‌ سپری‌ شد،
و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد.

4

ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الأَعْشى: – شَتّانَ ما يَوْمى عَلى كُورِها *** وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
فَيا عَجَباً بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ، اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ. لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها! فَصَيَّرَها فى حَوْزَة خَشْناءَ، يَغْلُظُ كَلْمُها، وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها، وَ الإِعْتِذارُ مِنْها.

سپس امام وضع خود را به شعر اعشی‌ مثل زد: «چه تفاوت فاحشی‌ است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیّان برادر جابر که غرق خوشی‌ است».
شگفتا! اولی‌ بااینکه در زمان حیاتش می‌ خواست حکومت را واگذارد، ولی‌ برای‌ بعدخود عقد خلافت را جهت
دیگری‌ بست چه سخت هر کدام به یکی‌ از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایی‌ خشن کشانیده،
و به کسی‌ رسید که کلامش درشت، و همراهی‌ با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود.

5

فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَةِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ! فَمُنِىَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ بِخَبْط وَ شِماس ،
وَ تَلَوُّن وَ اعْتِراض .

بودن با حکومت او کسی‌ را می‌ ماندکه بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکشد بینی‌ اش زخم شود،
و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد! به خدا قسم امت در زمان اودچاراشتباه و ناآرامی‌،
و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.

6

الشکوی من عمر و عثمان

فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتّى اِذا مَضى لِسَبيلِهِ، جَعَلَها فى جَماعَة زَعَمَ اَنِّى اَحَدُهُمْ.

آن مدت طولانی‌ را نیز صبر کردم، و بار سنگین هر بلایی‌ را به دوش کشیدم.
تا زمان او هم سپری‌ شد، و امر حکومت را به شورایی‌ سپرد که به گمانش من هم (با این منزلت خدایی‌) یکی‌ از آنانم!

7

فَيالَلّهِ وَ لِلشُّورى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ اِلى هذِهِ النَّظائِرِ؟! لكِنّى اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طارُوا.

خداوندا چه شورایی‌! من چه زمانی‌ در برابر اولین آنها در برتری‌ و شایستگی‌ مورد شک بودم که امروز
همپایه این اعضای‌ شورا قرار گیرم؟! ولی‌ (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان
هماهنگ شدم.

8

فَصَغى رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن. اِلى اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبيهِ يَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خِضْمَ الإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبيع ِ، اِلى اَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ، وَ اَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ، وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.

در آنجا یکی‌ به خاطر کینه اش به من رأی‌ نداد، و دیگری‌ برای‌ بیعت به دامادش تمایل کرد،
و مسائلی‌ دیگر که ذکرش مناسب نیست. تا سومی‌ به حکومت رسید که برنامه ای‌ جز انباشتن شکم
و تخلیه آن نداشت، و دودمان پدری‌ او (بنی‌ امیه) به همراهی‌ او برخاستند
و چون شتری‌ که گیاه تازه بهار را با ولع می‌ خورد به غارت بیت المال دست زدند، در نتیجه این اوضاع رشته اش
پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگی‌ سرگونش نمود.

9

وصف يوم البيعة

فَما راعَنى اِلاّ وَالنَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُع ِ اِلَىَّ، يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِب، حَتّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفاىَ،
مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ

بیعت با امام علیه السّلام

آن گاه چیزی‌ مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من
هجوم آورند، به طوری‌ که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد،
مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند

10

فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِنَكَثَتْ طائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ، كَاَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا كَلامَ اللّهِ حَيْثُ يَقُولُ: «تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا فِى الاَْرْضِ وَلافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.» بَلى وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَلكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.

اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهی‌ پیمان شکستند، و عده ای‌ از مدار دین بیرون رفتند، و جمعی‌ دیگر سر به راه طغیان نهادند، گویی‌ هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که می‌ فرماید: «این سرای‌ آخرت را برای‌ کسانی‌ قرار داده ایم که خواهان برتری‌ و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.» چرا، به خدا قسم شنیده بودند
و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد، و زیور و زینتش آنان را فریفت.

11

اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ
لايُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها، وَ لاَلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ
هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْز!

هان! به خدایی‌ که دانه را شکافت، و انسان را بهوجود آورد، اگر حضور حاضر،
و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی‌ که خداوند از دانشمندان گرفته
که در برابر شکمبارگی‌ هیچ ستمگر و گرسنگی‌ هیچ مظلومی‌ سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر
کوهانش می‌ انداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالی‌ اولش سیراب می‌ کردم، آنوقت می‌ دیدید که ارزش
دنیای‌ شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است!

12

قَالُوا: وَ قامَ اِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ اِلى هذَا الْمَوْضِع ِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ كِتاباً، فَاَقْبَلَ يَنْظُرُ فيهِ. فَلَمّا فَرَغَ مِنْ قِراءَتِهِ قَالَ لَهُ ابْنُ عَبّاس رَضِىَ اللّهُ عَنْهُما: يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ، لَوِ اطَّرَدْتَ خُطْبَتَكَ مِنْ حَيْثُ اَفْضَيْتَ! فَقـالَ: -هَيْهاتَ يا ابْنَ عَبّاس، تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.

]چون سخن مولا به اینجا رسید مردی‌ از اهل عراق برخاست و نامه ای‌
به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت:ای‌ امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همان جا که بریدی‌ ادامه می‌ دادی‌! فرمود:[ هیهـات ای‌ پسر عبـاس، این آتش درونی‌ بود که شعله کشید سپس فرو نشست!

13

قالَ ابْنُ عَبّاس : فَوَاللّهِ ما اَسِفْتُ عَلى كَلام قَطُّ كَاَسَفى عَلى هذَا الْكَلامِ اَنْ لايَكُونَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ اَرادَ.

ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هیچ سخنی‌ به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا درد دلش را با این سخنرانی‌ به پایان نبرد .

14

قَوْلُهُ عليه السّلام فى هذِهِ الخطبةِ: «كَراكِبِ الصَّعْبَةِ اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ» يُريدُ اَنَّهُ اِذَا شَدَّدَ عَلَيْها فى جَذْبِ الزِّمامِ وَ هِىَ تُنازِعُهُ رَأْسَها خَرَمَ اَنْفَها. وَ اِنْ اَرْخى لَها شَيْئاً مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ يَمْلِكْها.

سخن آن حضرت در این خطبه: «کراکب الصعبة ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم» منظور آن است که راکب هرگاه مهار این شتر را در حالی‌ که سرش را کنار می‌ کشد به سختی‌ بکشد بینی‌ اش را پاره می‌ کند و اگر با چموشی‌ ای‌ که دارد رها کند او را به زمین می‌ کوبد و دیگر نمی‌ تواند کنترلش کند.

15

يُقالُ: اَشْنَقَ النّاقَةَ اِذا جَذَبَ رَأْسَها بِالزِّمامِ فَرَفَعَهُ، وَ شَنَقَها اَيْضاً، ذَكَرَ ذلِكَ ابْنُ السِّكِّيتِ فى اِصْلاحِ الْمَنْطِقِ. وَ اِنَّما قالَ عليه السّلام: «اَشْنَقَ لَها» وَ لَمْ يَقُلْ «اَشْنَقَها» لاَنَّهُ جَعَلَهُ فى مُقَابَلَةِ قَوْلِهِ «اَسْلَسَ لَها»، فَكَاَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: اِنْ رَفَعَ لَها رَأْسَها، بِمَعْنى اَمْسَكَهُ عَلَيْها بِالزِّمامِ.

گویند: «اَشْنَقَ النّاقَةَ» هنگامی‌ که سر شتر را با مهار نگه دارد و بالا بکشد. و «شَنَقَها» هم گویند. این معنی‌ را ابن سکیّت در کتاب اصلاح المنطق گفته است. و این که امام فرمود: «اَشْنَقَ لَها» و نفرمود: «اَشْنَقَها» زیرا می‌ خواست هموزن باشد با «اَسْلَسَ لَها»، گویا آن حضرت فرموده: اگر سرش را بالا بکشـد، بدین معنی‌ که سر شتر را با مهار او بالا نگاه دارد

16

و فِى الحديثِ: «اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عليه وآله خَطبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدَ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجَرَّتِها». وَ مِنَ الشّاهِدِ عَلى اَنَّ اَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلُ عَدِىِّ بْنِ زَيْد الْعِبادىِّ:
ساءَها ما تَبَيَّنَ فِى الاَيْدى*** وَ اِشْناقُها اِلَى الأَعْناقِ.

و در حدیث آمده: «رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله بر روی‌ شتر خود خطبه می‌ خواند و مهار او را بالا می‌ کشید و شتر در حال نشخوار بود». از شواهدی‌ که اَشْنَقَ به معنای‌ شَنَقَ آمده سخن عـدی‌ بن زید عبادی‌ است: ساءَها ما تَبَيَّنَ فِى الاَيْدى/ وَ اِشْناقُها اِلَى الأَعْناقِ.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :