جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

حکمت دویست و شصت و چهارم

فراز

متن عربی

متن فارسی

حکمت دویست و شصت و چهارم

در گفتار آن حضرت است:

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

اِذا بَلَغَ النِّساءُ نَصَّ الْحِقاقِ فَالْعَصَبَةُ اَوْلــى . (وَيُرْوى «نَصَّ الْحَقائِقِ». وَالنَّصُّ: مُنْتَهَى الاَْشْياءِ وَمَبْلَغُ اَقْصاهاكَالنَّصِّ فِى السَّيْرِ، لاَِنَّهُ اَقْصى ما تَقْدِرُ عَلَيْهِ الدّابَّةُ. وَ تَقُولُ: «نَصَصْتُ الرَّجُلَ عَنِ الاَْمْر» اِذَا اسْتَقْصَيْتَ مَسْاَلَتَهُ عَنْهُ لِتَسْتَخْرِجَ ما عِنْدَهُ فيهِ. فَنَصُّ الْحِقاقِ يُريدُ بِهِ الاِْدْراكَ، لاَِنَّهُ مُنْتَهَى الصِّغَرِ، وَالْوَقْتُ الَّذى يَخْرُجُ مِنْهُ الصَّغيرُ اِلى حَدِّ الْكَبيرِ.)

هنگامی‌ که زنان به نهایت کمال رسند خویشان پدری‌ سزاوارترند. («نصّ الحقائق» هم روایت شده. «نصّ» نهایت اشیاء و آخرین مرحله آنهاست مانند نصّ در سیر و حرکت، که نهایت سیری‌ است که مرکب بر آن قدرت دارد. و می‌ گویی‌: «نَصَصْتُ الرَّجُلَ عَنِ الاَْمْر» زمانی‌ که سؤال خود را از او به آخر برسانی‌ تا آنچه را نزد اوست به دست آوری‌. پس نصّ الحقاق منظور رسیدن دختر به بلوغ است، چه اینکه منتهای‌ زمان کودکی‌ می‌ باشد و وقت گذر از خُردی‌ و رسیدن به بزرگی‌ است.)

2

(وَ هُوَ مِنْ اَفْصَح ِ الْكِناياتِ عَنْ هذَا الاَْمْرِ وَ اَغْرَبِها.)

(و این از فصیح ترین کنایه ها و شگفت آورترین آنها در این زمینه است.)

3

(يَقُولُ: فَاِذا بَلَغَ النِّساءُ ذلِكَ فَالْعَصَبَةُ اَوْلى بِالْمَرْاَةِ مِنْ اُمِّها اِذا كانُوا مَحْرَماً مِثْلَ الاِْخْوَةِ وَ الاَْعْمامِ، وَ بِتَزْويجِها اِنْ اَرادُوا ذلِكَ.)

(می‌ فرماید: زمانی‌ که زنان به مرحله رشد و بلوغ برسند خویشان پدری‌ که محرم او هستند مانند برادران و عموها به شوهردادن او از مادرش سزاوارترند.)

4

(وَ الْحِقاقُ مُحاقَّةُ الاُْمِّ لِلْعَصَبَةِ فِى الْمَرْاَةِ، وَ هُوَ الْجِدالُ وَالْخُصُومَةُ وَ قَوْلُ كُلِّ واحِد مِنْهُما لِلاْخَرِ: «اَنَا اَحَقُّ مِنْكَ بِهذا». يُقالُ مِنْهُ: «حاقَقْتُهُ حِقاقاً» مِثْلَ «جادَلْتُهُ جِدالاً».)

(و حقاق درگیری‌ مادر با خویشان پدری‌ درباره دختر است، و آن ستیز و خصومت و گفتار هر یک به دیگری‌ است که: «من به شوهردادن دختر از تو سزاوارترم». گفته می‌ شود: «حاقَقْتُهُ حِقاقاً» مانند «جادَلْتُهُ جِدالاً»: با او به ستیز برخاستم.)

5

(وَ قَدْ قيلَ: اِنَّ نَصَّ الْحِقاقِ بُلُوغُ الْعَقْلِ، وَ هُوَ الاِْدْراكُ، لاَِنَّهُ عَلَيْهِ السّلامُ اِنَّما اَرادَ مُنْتَهَى الاَْمْرِ الَّذى تَجِبُ فيهِ الْحُقُوقُ وَالاَْحْكامُ. وَ مَنْ رَواهُ «نَصَّ الْحَقائِقِ» فَاِنَّما اَرادَ جَمْعَ حَقيقَة.)

(و گفته شده: نصّ الحقاق، بلوغ عقلی‌ است و آن رسیدن دختر به سنّ ازدواج است، چرا که آن حضرت اراده فرموده نهایت زمانی‌ را که در آن حقوق و احکام واجب می‌ شود. و کسی‌ که «نصّ الحقائق» روایت کرده مرادش از حقایق جمع حقیقت است.)

6

(هذا مَعْنى ما ذَكَرَهُ اَبُوعُبَيْد الْقاسِمُ بْنُ سَلاّم، وَ الَّذى عِنْدى اَنَّ الْمُرادَ بِنَصِّ الْحِقاقِ ههُنا بُلُوغُ الْمَرْاَةِ اِلَى الْحَدِّ الَّذى يَجُوزُ فيهِ تَزْويجُها وَ تَصَرُّفُها فى حُقُوقِها، تَشْبيهاً بِالْحِقاقِ مِنَ الاِْبِلِ وَ هِىَ جَمْعُ حِقَّة وَ حِقٍّ، وَ هُوَ الَّذِى اسْتَكْمَلَ ثَلاثَ سِنينَ وَ دَخَلَ فِى الرّابِعَةِ،)

(این معنا را ابوعبیده قاسم بن سلام آورده، اما نظر من این است که منظور از نصّ الحقاق در اینجا رسیدن زن به مرحله ای‌ از سنّ است که شوهر دادنش جایز، و تصرّفش در حقوق بلامانع است، از باب تشبیه به شتران حقاق، و آن جمع حِقّه و حِقّ است، و آن شتری‌ است که سه سالگی‌ را تمام کرده و وارد چهار سالگی‌ شده، )

7

وَ عِنْدَ ذلِكَ يَبْلُغُ اِلَى الْحَدِّ الَّذى يُتَمَكَّنُ فيهِ مِنْ رُكُوبِ ظَهْرِهِ وَ نَصِّهِ فِى سَيْرِهِ. وَالْحَقائِقُ اَيْضاً جَمْعُ حِقَّة. فَالرِّوايَتانِ جَميعاً تَرْجِعانِ اِلى مَعْنىً واحِد، وَ هذا اَشْبَهُ بِطَريقَةِ الْعَرَبِ مِنَ الْمَعْنَى الْمَذْكُورِ

(و در این وقت به حدّی‌ می‌ رسد که درخور سواری‌ و راه بری‌ است.حقائق نیز جمع حِقّه است. روی‌ این حساب هر دو گفتار به یک معنا بازمی‌ گردند، و این معنا به روش عرب از معنایی‌ که در ابتدا ذکر شد شبیه تر است. })

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :