جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و هشتاد و ششم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و هشتاد و ششم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام): اين خطبه در توحيد است و حقايقي از اصول علم الهي را دربرگرفته است که در خطبه هاي ديگر ديده نمي شود.

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

مَا وَحَّدَهُ مَنْ کيَّفَهُ وَ لَا حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا إِيَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ کلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ کلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ

هر کس که خدا را با کيفيت توصيف کرد، توحيد او را درنيافت، و هر کس که براي او مثالي آورد، راهي به حقيقت او ندارد و کسي که او را تشبيه به چيزي نمود، واقعيت او را قصد نکرده است. هر کس که اشاره اي به عنوان نمود و توهمش کرد، بي نيازي مطلق او را درک نکرده. هر چيزي که ذات (ماهيتش) شناخته شده، ساخته شده است و هر چيزي که قيامش در غير و به غير خدا است معلول است.

2

فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَابِ آلَةٍ مُقَدِّرٌ لَا بِجَوْلِ فِکرَةٍ غَنِيٌّ لَا بِاسْتِفَادَةٍ لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ سَبَقَ الْأَوْقَاتَ کوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ

او کار مي کند بدون توسل به تصرف در آلت. تقديرکننده است نه با به حرکت در آوردن انديشه. بي نياز است نه با سودجويي و سوديابي. (زمان) با او همسازي ندارد و وسايل و ابزار او را کمک و ياري ننمايد. هستي او سبقت بر زمان ها دارد و وجودش بر عدم، و ازليتش بر ابتداء.

3

بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ

با به وجود آوردن مشاعر (انواع و عوامل ادراکات) براي مخلوقات معلوم مي شود که جايگاه و آلت درک و شعور براي او وجود ندارد و از تضادي که ميان اشياء قرار داده فهميده مي شود که ضدي براي او نيست و با پيوندي و تقارني که در ميان موجودات قرار داده است، معلوم مي شود که قريني براي او
وجود ندارد.

4

ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ وَ الْحَرُورَ بِالصَّرَدِ مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا مُقَارِنٌ بَيْنَ مُتَبَايِنَاتِهَا مُقَرِّبٌ بَيْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا

نور را با ظلمت، و وضوح را با ابهام، و خشکي را با رطوبت، و گرمي را با سردي به تضاد انداخت. هم آن خالق يکتا است که ميان اشياء متباين سازگاري برقراري فرمود و ناسازگارها را با يکديگر پيوند داد. موجودات دور از يکديگر را به هم نزديک، و اشياء نزديک به هم را از يکديگر دور ساخت.

5

لَا يُشْمَلُ بِحَدٍّ وَ لَا يُحْسَبُ بِعَدٍّ وَ إِنَّمَا تَحُدُّ الْأَدَوَاتُ أَنْفُسَهَا وَ تُشِيرُ الْآلَاتُ إِلَى نَظَائِرِهَا مَنَعَتْهَا مُنْذُ الْقِدْمَةَ وَ حَمَتْهَا قَدُ الْأَزَلِيَّةَ وَ جَنَّبَتْهَا لَوْلَا التَّکمِلَةَ

حدي فراگيرش نشود و شمارشي او را قابل محاسبه نسازد و جز اين نيست که ابزار و ادوات و آلات (خواه از مقوله حواس و تفکرات باشد و خواه از سنخ جسم و جسمانيات) امور مشابه خود را اندازه گيري مي کنند. قابليت آن امور به دخول کلماتي مانند (منذ) (از آن زمان که) بر آنها، مانع از قديم بودن آنها است، هم چنان که دخول کلماتي مانند (قد) (تحقيقا چنين بود) مانع از ازليت آنها است، و کلمه (لولا) (اگر چنين يا چنان نبود) آنها را از کمال برکنار نمود.

6

بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُيُونِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ السُّکونُ وَ الْحَرَکةُ وَ کيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ وَ يَعُودُ فِيهِ مَا هُوَ أَبْدَاهُ وَ يَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ أَحْدَثَهُ

با ايجاد آن حقايق است که خالق آنها به عقول انسان ها تجلي کرد و به جهت خواص محدود و مادي آن امور است که فوق ديدن با چشمها است. سکون و حرکت به آن ذات اقدس جريان ندارد و چگونه چيزي مي تواند بر او جريان داشته باشد، در صورتي که خالق جريان آن امور خداوند ذوالجلال است و چگونه امکان دارد چيزي به خدا باز گردد، در صورتي که خدا است که وجود او را تحقق داده و آشکار فرموده است. و چگونه ممکن است رويدادي در آن وجود واجب رخ دهد، در صورتي که خدا است که آن را به وجود آورده است.

7

إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ وَ لَتَجَزَّأَ کنْهُهُ وَ لَامْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ وَ لَکانَ لَهُ وَرَاءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ أَمَامٌ وَ لَالْتَمَسَ التَّمَامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصَانُ

اگر چنين جرياناتي درباره خدا قابل تصور باشد، ذات او متفاوت گردد و هويت او تجزيه پذيرد. و معناي او از ازليت ممتنع مي گردد و براي او پشت سري باشد، زيرا براي او پيش رويي وجود داشته است و جوياي تمام و کمال گردد، زيرا نقص لازمه او شده است.

8

وَ إِذاً لَقَامَتْ آيَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ وَ لَتَحَوَّلَ دَلِيلًا بَعْدَ أَنْ کانَ مَدْلُولًا عَلَيْهِ وَ خَرَجَ بِسُلْطَانِ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُؤَثِّرَ فِيهِ مَا يُؤَثِّرُ فِي غَيْرِهِ الَّذِي لَا يَحُولُ وَ لَا يَزُولُ وَ لَا يَجُوزُ عَلَيْهِ الْأُفُولُ لَمْ يَلِدْ فَيَکونَ مَوْلُوداً وَ لَمْ يُولَدْ فَيَصِيرَ مَحْدُوداً

در نتيجه، علامت مصنوع (ساخته شدن) در او پديدار مي شود و دليل و وسيله وصول به غير خود گردد، پس از آن که مدلول و مقصد نهايي بود. خداوند سبحان با قدرت امتناع و غناي مطلق که از همه کاينات دارد. بالاتر از آن است که آنچه در غير او تاثير مي کند، در او تاثيري داشته باشد.
خداوندي که تغيير نپذيرد و زوال و فنا را راهي به او نيست و ناپديد و غايب نگردد. چيزي را نزاييده است تا خود فرزند گردد و زاييده نشده است تا محدود گردد.

9

جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ وَ طَهُرَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ لَا تَنَالُهُ الْأَوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ وَ لَا تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ وَ لَا تُدْرِکهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَيْدِي فَتَمَسَّهُ

بزرگ تر از آن است که براي خود فرزنداني اتخاذ کند و پاک است از همخوابگي با زن ها. اوهام آدميان به مقام شامخ ذاتش نرسد تا او را اندازه گيري کند و هشياريها و ذکاوتها توانايي توهم او را ندارند تا تصورش نمايند. حواس عوامل انتقال صور به اذهان بشري او را دريافت نتوانند تا احساسش کنند. دستها قدرت اتصال به او ندارند تا لمسش نمايند.

10

وَ لَا يَتَغَيَّرُ بِحَالٍ وَ لَا يَتَبَدَّلُ فِي الْأَحْوَالِ وَ لَا تُبْلِيهِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامُ وَ لَا يُغَيِّرُهُ الضِّيَاءُ وَ الظَّلَامُ وَ لَا يُوصَفُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَجْزَاءِ وَ لَا بِالْجَوَارِحِ وَ الْأَعْضَاءِ وَ لَا بِعَرَضٍ مِنَ الْأَعْرَاضِ وَ لَا بِالْغَيْرِيَّةِ وَ الْأَبْعَاضِ

آن ذات اقدس در هيچ حالي تغير راه به او ندارد و در تنوع احوال گونه گون تبديل نيابد. شبها و روزها او را نپوساند و روشنايي و تاريکي او را دگرگون نسازد و با هيچگونه جزئي از اجزاء توصيف نگردد. نه با اجزاء اندام و اعضاء و نه با نمودي از نمودها و نه با مغايرت و پاره ها.

11

وَ لَا يُقَالُ لَهُ حَدٌّ وَ لَا نِهَايَةٌ وَ لَا انْقِطَاعٌ وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا أَنَّ الْأَشْيَاءَ تَحْوِيهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِيَهُ أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ فَيُمِيلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ

براي آن وجود اعلا نه حد و نهايتي است و نه براي دوام وجود او انقطاع و غايتي. و نتوان گفت اشياء او را دربرگرفته است تا او را بلند کنند يا پست نمايند، يا چيزي او را بر خود حمل کند که گاهي به طرفي کج شود يا معتدل بر روي آن قرار بگيرد.

12

لَيْسَ فِي الْأَشْيَاءِ بِوَالِجٍ وَ لَا عَنْهَا بِخَارِجٍ يُخْبِرُ لَا بِلِسَانٍ وَ لَهَوَاتٍ وَ يَسْمَعُ لَا بِخُرُوقٍ وَ أَدَوَاتٍ يَقُولُ وَ لَا يَلْفِظُ وَ يَحْفَظُ وَ لَا يَتَحَفَّظُ وَ يُرِيدُ وَ لَا يُضْمِرُ

نه در اشياء داخل است و نه از آنها خارج.او خبر مي دهد نه با زبان و پاره گوشتهايي که مربوط به زبان براي سخن گفتن است و مي شنود نه با شکاف هاي گوش و ديگر وسايل شنيدن. سخن مي گويد بدون تلفظ. همه چيز را مي داند بدون نياز به حافظه. اراده مي کند، نه با اشتياق دروني.

13

يُحِبُّ وَ يَرْضَى مِنْ غَيْرِ رِقَّةٍ وَ يُبْغِضُ وَ يَغْضَبُ مِنْ غَيْرِ مَشَقَّةٍ يَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کوْنَهُ کنْ فَيَکونُ لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا کلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ يَکنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِک کائِناً وَ لَوْ کانَ قَدِيماً لَکانَ إِلَهاً ثَانِياً

دوست مي دارد و راضي مي گردد بدون رقت و ظرافت دل. دشمن مي دارد و خشم و غضب نمايد بدون مشقت. اگر بخواهد چيزي را به عالم هستي وارد کند، به آن مي گويد:(باش) آن چيز فورا گام به عرصه وجود گذارد بدون اينکه صدايي از او سرزند و ضربه اي به هوا وارد آورد و يا ندايي کند تا شنيده شود و جز اين نيست که سخن آن ذات پاک کاري است که آن را انشاء (ايجاد) نموده و تحقق به آن بخشيده است که پيش از ايجاد خداوندي، موجود نبوده است و اگر آن سخن قديم بود همانا خداي دوم بود!

14

لَا يُقَالُ کانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ يَکنْ فَتَجْرِيَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الْمُحْدَثَاتُ وَ لَا يَکونُ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ فَصْلٌ وَ لَا لَهُ عَلَيْهَا فَضْلٌ فَيَسْتَوِيَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ وَ يَتَکافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدِيعُ

گفته نمي شود به وجود آمده است پس از آن که نبود، تا صفات موجودات حادث بر او جاري شود و ميان خدا و آنها تفاوتي نباشد و بر آنها برتري نداشته باشد، در نتيجه صانع و مصنوع مساوي شوند و ايجاد شده با ايجادکننده همانند شوند.

15

خَلَقَ الْخَلَائِقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ وَ لَمْ يَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ أَنْشَأَ الْأَرْضَ فَأَمْسَکهَا مِنْ غَيْرِ اشْتِغَالٍ وَ أَرْسَاهَا عَلَى غَيْرِ قَرَارٍ وَ أَقَامَهَا بِغَيْرِ قَوَائِمَ وَ رَفَعَهَا بِغَيْرِ دَعَائِمَ وَ حَصَّنَهَا مِنَ الْأَوَدِ وَ الِاعْوِجَاجِ وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَ الِانْفِرَاجِ

مخلوقات را آفريد بدون اينکه بر مبناي مثالي که غير او ساخته باشد، انجام بدهد. خداوند سبحان براي آفرينش مخلوقات از هيچ کس کمک نگرفته است. زمين را ايجاد کرد، و آن را نگه داشت بدون اين که او را به خود مشغول بدارد و بي آنکه زمين سکون و قراري داشته باشد آن را استوار فرمود و بدون پايه ها آن را برپا داشت و بدون ستون ها آن را برافراشت و از کجي و ناهمواري حفظش فرمود و آن را از سقوط و تضارب و انفجار جلوگيري نمود.

16

أَرْسَى أَوْتَادَهَا وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا وَ اسْتَفَاضَ عُيُونَهَا وَ خَدَّ أَوْدِيَتَهَا فَلَمْ يَهِنْ مَا بَنَاهُ وَ لَا ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ الْعَالِي عَلَى کلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا بِجَلَالِهِ وَ عِزَّتِهِ

ميخ هاي آن (کوه ها) را براي تعديل حرکت آن محکم و پيرامون آنها سدها ساخت و چشمه سارهاي آن را به جريان انداخت و رودخانه ها و دره هايش را شکافت. از آنچه که ساخت، سست نشد و از آنچه که نيرويش داد، ناتوان نگرديد. اوست که با سلطه و عظمت خود بر روي زمين آشکار و با علم و معرفتي که به همه ابعاد آنها دارد، در درون آنها است. او با جلال و عزت خود از همه چيز آن برتر است.

17

لَا يُعْجِزُهُ شَيْ‏ءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ وَ لَا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَيَغْلِبَهُ وَ لَا يَفُوتُهُ السَّرِيعُ مِنْهَا فَيَسْبِقَهُ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَالٍ فَيَرْزُقَهُ

اگر چيزي را طلب کند هيچ چيزي او را ناتوان نکند و هيچ چيزي توانايي امتناع در مقابل اراده و طلب او ندارد، تا به خدا غلبه کند. چيزي نمي تواند با سرعت در حرکت از آن ذات اقدس سبقت گيرد و به هيچ دارنده مال نيازمند نيست، تا آن دارا خدا را روزي دهد.

18

خَضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لَهُ وَ ذَلَّتْ مُسْتَکينَةً لِعَظَمَتِهِ لَا تَسْتَطِيعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَيْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ وَ لَا کفْ‏ءَ لَهُ فَيُکافِئَهُ وَ لَا نَظِيرَ لَهُ فَيُسَاوِيَهُ هُوَ الْمُفْنِي لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا حَتَّى يَصِيرَ مَوْجُودُهَا کمَفْقُودِهَا

همه کائنات بر او خضوع کرده و با کمال بينوايي در برابر عظمت او پست و ناتوان است و از سلطه مطلقه او قدرت گريز به سوي جز او ندارد، تا بتواند از سود و زيان که در سلطه او است، امتناع بورزد. هيچ چيزي مثل (معادل) او نيست تا با او برابر کند و نظيري براي او نيست تا با او مساوي شود. او است که همه اشياء را پس از هستي آنها نابود مي کند تا موجودش مانند معدودمش شود.

19

وَ لَيْسَ فَنَاءُ الدُّنْيَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا وَ کيْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوَانِهَا مِنْ طَيْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا وَ مَا کانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَکيَاسِهَا عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ

فنا و زوال دنيا پس از به وجود آمدن آن، شگفت انگيزتر از ايجاد و اختراع بي سابقه هستي آنها نيست. چگونه جاي شگفتي باشد در صورتي که اگر همه حيوانات اين دنيا از پرندگان و چهارپايان و همه آن جانداران که در آغل ها يا چراگاه ها هستند، هم چنين اصناف انواع گوناگون و اجناس آنها از گروه هاي کودن و هشيار آنها براي ايجاد يک پشه اجتماع کنند. توانايي آن را ندارند و نخواهند فهميد که چگونه است راه براي به وجود آوردن آن.

20

مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا وَ لَا عَرَفَتْ کيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجَادِهَا وَ لَتَحَيَّرَتْ عُقُولُهَا فِي عِلْمِ ذَلِک وَ تَاهَتْ وَ عَجَزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِيرَةً عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا

و عقول در شناخت اين راه متحير و گمراه خواهد ماند. همه آن جانداران (که درصدد به وجود آوردن آن حيوان ناچيز به تلاش افتاده اند) نيروهاي آنها ناتوان مي گردد و به پايان مي رسد و درمانده و رانده برمي گردند، در حالي که مغلوبيت خود را در اين تلاش مي فهمند و به ناتواني از به وجود آوردن آن اعتراف مي کنند و اذعان به عجز از نابود کردن آن مي نمايند.

21

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْ‏ءَ مَعَهُ کمَا کانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا کذَلِک يَکونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَکانٍ وَ لَا حِينٍ وَ لَا زَمَانٍ

خداوند سبحان بعد از فناي دنيا به بقاء در وحدت خود بدون اين که چيزي با او باشد ادامه خواهد داد، همانگونه که پيش از آغاز آفرينش بوده است:
بدون وقت و مکان و بدون هنگام و زمان.

22

عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِک الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ فَلَا شَيْ‏ءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ

در اين صورت مدتها و اوقات معدوم مي گردند و سال ها و ساعتها از بين مي روند. پس چيزي وجود نخواهد داشت جز خداوند واحد و پيروز مطلق که سرنوشت و بازگشت همه امور به سوي اوست.

23

بِلَا قُدْرَةٍ مِنْهَا کانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا وَ بِغَيْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا کانَ فَنَاؤُهَا وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الِامْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا

همانگونه که مخلوقات در آغاز خلقت توانايي سرکشي نداشتند، در هنگام فناء و نابودي نيز قدرت امتناع براي آنها وجود نداشت. و اگر کاينات قدرت بر امتناع از زوال و فناء داشتند، بقاي آنها دائمي بود.

24

لَمْ يَتَکاءَدْهُ صُنْعُ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ وَ لَمْ يَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ وَ لَمْ يُکوِّنْهَا لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ وَ لَا لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ وَ لَا لِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُکاثِرٍ وَ لَا لِلِاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَ لَا لِلِازْدِيَادِ بِهَا فِي مُلْکهِ وَ لَا لِمُکاثَرَةِ شَرِيک فِي شِرْکهِ وَ لَا لِوَحْشَةٍ کانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا

ساختن هيچ چيزي از آنها به مشقتش نينداخت و آفرينش هيچ يک از مخلوقات براي او سنگيني نداشت. خداوند متعال موجودات را نيافريده است براي شدت بخشيدن به سلطه خود، و يا به جهت بيم زوال و نقصان، و نه براي طلب ياري از آن موجودات براي غلبه بر همانندي که درصدد پيروزي با کثرت بر او برآيد، و نه براي طلب افزايش به وسيله آنها در ملک خود، و نه براي سلطه بر شريک در شرکتش از راه افزايش قدرت، و نه به جهت وحشتي که براي او به وجود آمده بود، تا بخواهد با آفريده هايش انس بگيرد.

25

ثُمَّ هُوَ يُفْنِيهَا بَعْدَ تَکوِينِهَا لَا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِهَا وَ تَدْبِيرِهَا وَ لَا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ وَ لَا لِثِقَلِ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ لَا يُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا

سپس خداوند متعال همه مخلوقاتش را پس از به وجود آوردن آنها، فاني مي سازد نه به جهت ملالت و آزرده خاطر شدن از گرداندن و اداره عالم هستي و نه براي راحتي که به او برسد و نه از آن جهت که چيزي از آن موجودات به او سنگيني نمايد. طول بقاي عالم خلقت او را آزرده نسازد که باعث شود آن را به سرعت نابود کند.

26

وَ لَکنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ وَ أَمْسَکهَا بِأَمْرِهِ وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا وَ لَا اسْتِعَانَةٍ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا وَ لَا لِانْصِرَافٍ مِنْ حَالِ وَحْشَةٍ إِلَى حَالِ اسْتِئْنَاسٍ وَ لَا مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَ عَمًى إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَ الْتِمَاسٍ وَ لَا مِنْ فَقْرٍ وَ حَاجَةٍ إِلَى غِنًى وَ کثْرَةٍ وَ لَا مِنْ ذُلٍّ وَ ضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَ قُدْرَةٍ.

بلکه خداوند سبحان با لطف خود جهان هستي را تدبير فرمود و با امر خود آن را نگه داشت و با قدرت خود موجودات را تحکيم نمود، سپس بعد از فناي کائنات، آنها را بدون نياز به آنها و نه براي طلب کمک از آنها، به عالم وجود برمي گرداند و نه به جهت تغيير حالت از وحشت به انس، و نه از حالت جهال و نابينايي به موضع علم و طلب، و نه از موقعيت فقر و احتياج به بي نيازي و فراواني، و نه از ذلت و پستي به سوي عزت و قدرت به عالم وجود بر می گرداند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :