جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و هشتاد و دوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و هشتاد و دوم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام) نقل شده است از (نوف بکالي) که اميرالمومنين (علیه السلام) اين خطبه را در کوفه در حالي که روي سنگهايي ايستاده بود که (جعده بن هبيره مخزومي) براي او نصب کرده بود براي ما خواند، در حالي که لباسي از پشم پوشيده و دوال شمشيرش از ليف خرما بود و نعليني از ليف در پاهايش و علامت سجده در پيشاني داشت، مانند سفتي زانوي شتر. آن حضرت فرمود:

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

حمد الله و استعانته

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي إِلَيْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ وَ نَيِّرِ بُرْهَانِهِ وَ نَوَامِي فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُكْرِهِ أَدَاءً وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِباً

حمد خدا و استعانت جوییاز او

حمد خدا و استعانت ستايش خداوندي راست که سرنوشت مخلوقات و عواقب امر عالم هستي به سوي اوست. ستايشش مي کنيم در برابر احسان باعظمت و برهان روشن و روشنگرش، و فضيلت و کرامت فزاينده اش. ستايشي که حق او را به جاي آورد و شکرش را ادا کند و به پاداشش نزديک و به فزوني هاي نيکويش شايسته نمايد.

2

وَ نَسْتَعِينُ بِهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً وَ أَنَابَ إِلَيْهِ مُؤْمِناً وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً

از او کمک مي جوييم، همانند جوينده اي که اميدوار به فضل و احسان اوست. آرزو کننده وصول به نفع و برطرف کردن ضرر به وسيله لطف و بنده نوازي آن مقام ربوبي، اقرار کننده به کرامت و اذعان کننده به ارتباط بندگي با او به وسيله عمل و سخن. ما به او ايمان مي آوريم، چونان ايمان کسي که اميد به او دارد با يقين، و به سوي او بازگشت کرده است با ايمان، و تسليم و خاضع در برابر اوست، در حال اذعان.

3

وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً وَ لَاذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً .

و اخلاص به او مي ورزد با اعتقاد به يگانگي او، و تعظيم مي کند او را در حال تمجيد (از الوهيت او) و پناهنده به اوست با کمال رغبت و اجتهاد.

4

الله الواحد

لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً

خداوند یگانه

خداوند سبحان زاييده نشده است تا در عزت وجود شريک باشد. و نزاييده است تا هلاک شود و کسي از او ارث ببرد.

5

وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِيرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ

وقت و زمان به او تقدمي دارد و نه افزايش و کاهش بر او وارد گردد. بلکه خداوند سبحان با علامات تدبير محکم و قضاء قطعي که به ما ارائه مي کند، به عقول ما ظاهر و آشکار مي شود.

6

فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَيْرَ مُتَلَكِّئَاتٍ وَ لَا مُبْطِئَاتٍ وَ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ وَ لَا مَسْكَناً لِمَلَائِكَتِهِ وَ لَا مَصْعَداً لِلْكَلِمِ الطَّيِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ

از شواهد گوياي خلقت اوست، آفرينش آسمان ها بدون ستون و بر پا بدون تکيه گاه. خداوند آنها را خواند، آنها مطيع و با اذعان و بدون تاخير اجابتش نمودند. و اگر اقرار به خدايي او نمي کردند و اذعان به تسليم، اختياري در برابر او نداشتند، آنها را جايگاه عرش خود قرار نمي داد و نه مسکن براي فرشتگانش و نه مقام اعلا براي صعود کلمات پاکيزه و عمل صالح مخلوقاتش.

7

جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلَاماً يَسْتَدِلُّ بِهَا الْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الْأَقْطَارِ لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ لَا اسْتَطَاعَتْ جَلَابِيبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ فَسُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَ لَا لَيْلٍ سَاجٍ فِي بِقَاعِ الْأَرَضِينَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَ لَا فِي يَفَاعِ السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ

ستارگان آسمانها را نشانه هايي قرار داد که سرگشته در بيابان هاي پهناور و اقطار زمين به وسيله آنها راه خود را پيدا کند. تاريکي هاي شديد شب تاريک مانع از نفوذ روشنايي آنها نمي باشد و پرده هاي سياه شبهاي فرو رفته در ظلمت نمي تواند از گسترش نور ماه در آسمانها جلوگيري نمايد. پس، پاک است پروردگار، خداوندي که مخفي نيست از او سياهي تيره و تار و نه سياهي شب آرام، نه در زمين هاي پست و نه در بلنديهاي آن که به يکديگر نزديکند.

8

وَ مَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ وَ مَا تَلَاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الْأَنْوَاءِ وَ انْهِطَالُ السَّمَاءِ وَ يَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّهَا وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّهَا وَ مَا يَكْفِي الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا وَ مَا تَحْمِلُ الْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا .

و نه صداي تندر که در کرانه هاي آسمان برخيزد و نه آنچه که در هنگام برق زدن از ابر متلاشي گردد. و نه افتادن برگي که در موقع طلوع و غروب ستارگان به سبب بادهاي تندوز و بارش باران از آسمان صورت مي گيرد. و مي داند جايگاه سقوط قطره باران و قرارگاهش را و محلي که مورچه دانه را مي کشد و چگونگي کشيدن دانه مورچه و کشيدن آن را، و آنچه که غذاي مگس را کفايت کند و آنچه که زن در شکم خود آن را حمل مي کند.

9

عود الی الحمد

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْكَائِنِ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ كُرْسِيٌّ أَوْ عَرْشٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ

بازگشت به ستایش

و ستايش خدا را که پيش از آن که کرسي يا عرش يا آسمان و زميني يا جن يا انسي پاي به عرصه هستي بگذارند، وجود داشت.

10

لَا يُدْرَكُ بِوَهْمٍ وَ لَا يُقَدَّرُ بِفَهْمٍ وَ لَا يَشْغَلُهُ سَائِلٌ وَ لَا يَنْقُصُهُ نَائِلٌ وَ لَا يَنْظُرُ بِعَيْنٍ وَ لَا يُحَدُّ بِأَيْنٍ وَ لَا يُوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ وَ لَا يُخْلَقُ بِعِلَاجٍ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ

با هيچ توهمي درک نشود و با هيچ فهمي قابل اندازه گيري و متعين نگردد و هيچ سوال کننده اي او را به خود مشغول ندارد و هيچ عطايي چيزي را از او نکاهد. او با چشم حسي ننگرد و با مکاني محدود نشود و جفت و همتايي ندارد و در امر خلقت به وسيله و صنعت نيازي ندارد. درک او به وسيله حواس نيست و با مردم او را نتوان قياس کرد.

11

الَّذِي كَلَّمَ مُوسَى تَكْلِيماً وَ أَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظِيماً بِلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ وَ لَا نُطْقٍ وَ لَا لَهَوَاتٍ

خداوندي که سخن با موسي به ميان آورد و از آيات خود عظمتي را به آن حضرت ارائه فرمود، بدون اعضاء و ابزار و بدون نطق و بدون لب و دهان و گوشت پاره هاي کمک صوت و لفظ.

12

بَلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً أَيُّهَا الْمُتَكَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّكَ فَصِفْ جِبْرِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ جُنُودَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ فِي حُجُرَاتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّينَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ

اي کسي که در توصيف پروردگارت خود را به زحمت و تصنع وادار کرده اي، راست مي گويي، جبرييل و ميکاييل و سپاه فرشتگان مقرب را که در منزلگاه هاي قدس با قامت خميده و عقول ناتوان از تعريف بهترين خلق کنندگان در عبادتند، توصيف کن.

13

فَإِنَّمَا يُدْرَكُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَيْئَاتِ وَ الْأَدَوَاتِ وَ مَنْ يَنْقَضِي إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَضَاءَ بِنُورِهِ كُلَّ ظَلَامٍ وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ كُلَّ نُورٍ .

جز اين نيست که آنچه به وسيله صفات درک مي شود، داراي اشکال و ابزار و آلات مي باشد و هنگامي که پيک اجل بر درش فرا رسد، زندگيش پايان يابد. پس معبودي جز او نيست که با نور خود همه ظلمتها را روشن ساخت و با تاريکي که مقرر فرمود، همه روشني ها را تاريک ساخت.

14

الوصیة بالتقوی

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمُ الْمَعَاشَ فَلَوْ أَنَّ أَحَداً يَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِيلًا لَكَانَ ذَلِكَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (عليه السلام) الَّذِي سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِيمِ الزُّلْفَةِ

وصیت به تقوا

اي بندگان خداوندي، شما را به تقواي خدايي که لباس بر شما پوشانده و معيشت را براي شما فراهم فرمود، توصيه مي کنم. اگر کسي مي توانست نردباني براي جاودانگي پيدا کند يا براي دفع مرگ راهي پيش گيرد، قطعا اين شخص، سليمان بن داوود (علیه السلام) بود. که ملک جن و انس براي او مسخر بود بامنصب پيامبري و تقرب بزرگ به خدا.

15

فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ وَ اسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِيُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ وَ أَصْبَحَتِ الدِّيَارُ مِنْهُ خَالِيَةً وَ الْمَسَاكِنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً

او هنگامي که روزي خود را تمام کرد و مدت عمرش را به پايان رساند، کمان هاي فنا تيرهاي مرگ را به طرف او نشانه گرفت. شهر از وي خالي گشت و مساکن از وجود او تهي شد و از کار افتاد و گروهي ديگر آن ميراثها را به ارث بردند. (اي مردم) عبرت گيري و تجربه از قرون گذشته بر شما است.

16

أَيْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ

کجا رفتند عمالقه و فرزندان عمالقه! کجا رفتند فراعنه! کجا هستند گردانندگان شهرهاي رس که پيامبران را کشتند و سنتهاي رسولان الهي را خاموش و بدعتهاي جباران را زنده ساختند!

17

أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ

کجا هستند آنان که با لشکريان حرکت کردند و هزاران سپاهي را مغلوب نمودند و سربازان جنگي آماده کردند و شهرها بنا کردند!

18

وَ مِنْهَا قَدْ لَبِسَ لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَيْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِي يَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِي يَسْأَلُ عَنْهَا فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ خَلِيفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِيَائِهِ .

آن انسان کامل وارسته (که به احتمال قوي حضرت بقيه الله عج مي باشد) سپري از حکمت پوشيد و جميع آداب حکمت را فرا گرفت، از روي آوردن به آن و تحصيل معرفت، و اشتغال به علم و عمل به آن. حکمت را براي نفس خويشتن همان گمشده اي تلقي کرد که آن را مي جست و نيازي براي خويشتن مي دانست که آن را طلب مي کرد. آن انسان کامل غربت اختيار مي کند، هنگامي که اسلام غريب بماند، مانند شتري که دم بر زمين نهد و سينه از ناتواني بر زمين گذارد. آن انسان که يادگاري از بقاياي حجت خدا و جانشيني از جانشينان پيامبرانش مي باشد.

19

ثم قال عليه السلام : ‏أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَكُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ الْأَنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ وَ أَدَّيْتُ إِلَيْكُمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ وَ أَدَّبْتُكُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا وَ حَدَوْتُكُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا

سپس آن حضرت فرمود: اي مردم، من همه آن موعظه ها را که پيامبران به امتهاي خود نموده بودند، براي شما ابلاغ کردم و آنچه را که جانشيان آنان پس از رحلت انبيا از اين دنيا به مردم رسانده بودند، براي شما ادا کردم. و با اين تازيانه ام شما را تاديب نمودم ولي شما استقامت در راه دين نورزيديد. من با نصايح و عوامل بازدارنده، شما را از معاصي و انحرافات بازداشتم، شما نظم و انتظام نپذيرفتيد.

20

لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَيْرِي يَطَأُ بِكُمُ الطَّرِيقَ وَ يُرْشِدُكُمُ السَّبِيلَ أَلَا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مَا كَانَ مُقْبِلًا وَ أَقْبَلَ مِنْهَا مَا كَانَ مُدْبِراً وَ أَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ اللَّهِ الْأَخْيَارُ وَ بَاعُوا قَلِيلًا مِنَ الدُّنْيَا لَا يَبْقَى بِكَثِيرٍ مِنَ الْآخِرَةِ لَا يَفْنَى

شما را به خدا، آيا انتظار داريد که پيشوايي جز من طريق هدايت را براي شما هموار سازد و شما را به راه راست الهي ارشاد نمايد؟آگاه باشيد، آنچه که از دنيا روي آورده بود پشت کرده و آنچه که پشت کرده بود، روي آورده است. بندگان صالح خداندي عزم کوچ از اين دنيا نمودند. و اندکي از اين دنيا را که پايدار نيست در برابر زيادي از آخرت که فناناپذير است، فروختند.

21

مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّينَ أَلَّا يَكُونُوا الْيَوْمَ أَحْيَاءً يُسِيغُونَ الْغُصَصَ وَ يَشْرَبُونَ الرَّنْقَ قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ

آن برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد ضرر نکردند که امروز زنده نيستند تا غصه ها بخورند و شرنگ جانگزاي اندوه را بياشامند. سوگند به خدا، آن عزيزان آغشته در خون خود به ديدار خدا شتافتند، و خداوند پاداش آنان را عنايت فرمود و آنان را پس از سپري کردن دوران ترس و وحشت، در سراي امن جاوداني جاي داد. کجا رفتند آن برادران من که راه مستقيم کمال را پيش گرفتند و رهسپار کوي حق گشتند.

22

أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ .

کجا است عمار؟ کو ابن تيهان؟ ذوالشهادتين کجا رفته است؟ و کجا رفتند امثال آنان از برادرانشان که پيمان وفاداري تامرگ بسته بودند و سرهاي آنان به ارمغان نزد طاغوت و طاغوتيان فاجر برده شد؟

23

قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاءَ .ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) : أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ .

نوف بکالي مي گويد: سپس دستش را به محاسن شريف و کريمش زد و گريه طولاني نمود و فرمود:
آه، افسوس بر آن برادرانم که قرآن را تلاوت کردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تکاليف انديشدند و آنها را انجام داند. سنت را احياء کردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت کردند و به فرماندهشان اطمينان پيدا کردند و از او پيروي نمودند.

24

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ : ‏الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ أَلَا وَ إِنِّي مُعَسْكِرٌ فِي يَومِي هَذَا فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ فَلْيَخْرُجْ .ثثث

سپس با بلندترين صدايش ندا در داد:جهاد، جهاد، اي بندگان خدا. بدانيد من همين امروز سپاه را براي جهاد با دشمن آماده مي کنم. پس اگر کسي مي خواهد به سوي خداوند حرکت کند، بيرون آيد و به سپاه ملحق گردد.

25

قَالَ نَوْفٌ : وَ عَقَدَ لِلْحُسَيْنِ (عليه السلام) فِي عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِقَيْسِ بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِأَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ فِي عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِغَيْرِهِمْ عَلَى أَعْدَادٍ أُخَرَ وَ هُوَ يُرِيدُ الرَّجْعَةَ إِلَى صِفِّينَ فَمَا دَارَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّى ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَتَرَاجَعَتِ الْعَسَاكِرُ فَكُنَّا كَأَغْنَامٍ فَقَدَتْ رَاعِيهَا تَخْتَطِفُهَا الذِّئَابُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ .

نوف مي گويد: پس از اين خطبه، ده هزار نفر از سپاهيان را تحت فرماندهي حسين (علیه السلام) قرار داد و ده هزار سپاهي براي قيس بن سعد بن عباده و ده هزار سپاهي براي ابوايوب انصاري و براي فرماندهان ديگر تعداد مختلفي از سپاهيان را قرار داد و تصميم به حرکت به صفين گرفت. جمعه همان هفته نرسيده بود که ابن ملجم ملعون او را زد و در نتيجه سپاهيان برگشتند و ما مانند گوسفنداني بوديم که چوپانشان را گم کرده اند و گرگها از هر طرف مي خواهند آنها را بربايند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :