جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و شصت و پنجم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و شصت و پنجم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام): در اين خطبه، شگفت انگيز بودن خلقت طاووس را بيان مي فرمايد.

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

خلقة الطيور

ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِيباً مِنْ حَيَوَانٍ وَ مَوَاتٍ وَ سَاکنٍ وَ ذِي حَرَکاتٍ وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَيِّنَاتِ عَلَى لَطِيفِ صَنْعَتِهِ وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ وَ مَسَلِّمَةً لَهُ وَ نَعَقَتْ فِي أَسْمَاعِنَا دَلَائِلُهُ عَلَى وَحْدَانِيَّتِهِ

آفرينش پرندگان

خداوند سبحان مخلوقات را از زنده و غير زنده و ساکن و داراي حرکات، ابداع فرمود. و شواهدي روشن را براي شناساندن لطف و عظمت قدرت خود، اقامه فرمود، تا آن جا که عقول انساني در حالي که توجه به لطف صنعت و عظمت قدرت او مي نمايند، تسليم او گشته و اعتراف مي کنند. و فرياد دلايل وحدانيت او بر گوشهاي ما طنين مي اندازد.

2

وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الْأَطْيَارِ الَّتِي أَسْکنَهَا أَخَادِيدَ الْأَرْضِ وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا وَ رَوَاسِيَ أَعْلَامِهَا مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَةٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ هَيْئَاتٍ مُتَبَايِنَةٍ مُصَرَّفَةٍ فِي زِمَامِ التَّسْخِيرِ وَ مُرَفْرِفَةٍ بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ وَ الْفَضَاءِ الْمُنْفَرِجِ کوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَکنْ فِي عَجَائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ وَ رَکبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَةٍ

(از دلايل وحدانيت او است) آفرينش صور گونه گون پرندگاني که آن ها را در شکافهاي زمين (به شکل لانه ها) و شکافهاي کوه هاي روي زمين و در بنلديهاي آن ها مسکن داد. (پرندگاني که) داراي بال هايي مختلف و اشکال متنوع اند. (جانداراني) که در زمام تسخير قانون در حرکتند و بال هاي خود را براي بريدن در طرق باز هواي پهناور و فضاي باز مي گسترانند. خداوند آن پرندگان را با سابقه نيستي در صورتهاي شگفت انگيز نمايان به وجود آورد و آن ها را با پيوند سر استخوان ها که پوشيده شده به گوشت و پوستند، ترکيب فرمود.

3

وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ يَسْمُوَ فِي الْهَوَاءِ خُفُوفاً وَ جَعَلَهُ يَدِفُّ دَفِيفاً وَ نَسَقَهَا عَلَى اخْتِلَافِهَا فِي الْأَصَابِيغِ بِلَطِيفِ قُدْرَتِهِ وَ دَقِيقِ صَنْعَتِهِ فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْنٍ لَا يَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيهِ وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغٍ قَدْ طُوِّقَ بِخِلَافِ مَا صُبِغَ بِهِ.

و بعضي از مرغان را به جهت سنگيني جثه از پرواز سريع در هوا باز داشت، و با پرواز بال هاي باز، آن ها را نزديک زمين به حرکت در هوا واداشت. خداوند آن پرندگان را با اختلافي که در رنگها دارند، با لطف قدرت و صنعت دقيق خود، منظم فرمود. برخي از آن ها در قالب يک رنگ مشخص غوطه ورند که با هيچ رنگي غير از همان که در آن غوطه ور هستند مخلوط نمي باشد، و بعضي ديگر از آن ها در رنگي غوطه ور هستند، که غير از آن رنگي است که دور گردن دارند.

4

الطاوس

وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْکمِ تَعْدِيلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ إِذَا دَرَجَ إِلَى الْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ وَ سَمَا بِهِ مُطِلًّا عَلَى رَأْسِهِ کأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ

طاووس

و از شگفت انگيزترين آن ها از جهت آفرينش، طاووس است که خداوند آن را در محکم ترين هماهنگي اعضاء آفريد و رنگهاي آن را در زيباترين نظم قرار داد. در خلقت طاووس بالي قرار داد که استخوان هاي آن سر به هم دارند. و دمي که کشش آن را طولاني فرمود. هنگامي که به طرف ماده خود برود، آن دم در هم جمع شده را باز مي نمايد و آن را بلند و برافراشته مي سازد، که گوي آن دم، بادبان کشتي (داري) است که کشتيبانش آن را کشيده باشد. اين حيوان به رنگهاي خود مي نازد، و دم خود را با تبحر به اين طرف و آن طرف حرکت مي دهد.

5

يُفْضِي کإِفْضَاءِالدِّيَکةِ وَ يَؤُرُّ بِمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ أُحِيلُک مِنْ ذَلِک عَلَى مُعَايَنَةٍ لَا کمَنْ يُحِيلُ عَلَى ضَعِيفٍ إِسْنَادُهُ وَ لَوْ کانَ کزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَيْ جُفُونِهِ وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِک ثُمَّ تَبِيضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ لَمَا کانَ ذَلِک بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ

و مانند خروس عمل جنسي انجام مي دهد و با آلت تناسل خود جماع مي کند، مانند عمل حيوانات نر که در عمل جنسي نيرومند هستند. من در اين بيان تو را به مشاهده عيني حواله مي کنم، نه مانند کسي که به سند ضعيف ارجاع نمايد. و اگر وضع عمل جنسي طاووس همانگونه باشد که بعضي گمان کرده اند که اين حيوان ماده خود را به وسيله اشکي آبستن مي کند که چشمانش برمي آورد و در گوشه چشمانش مي ماند. و ماده اين حيوان آن را مي ليسد و پس از آن تخم مي گذارد، نه اين که از راه تلقيح نر آبستن شود بلکه از اشک خارج شده از چشم آبستن شده، اين گمان شگفت آورتر از افسانه (منقار گذاشتن نر به منقار ماده) براي تلقيج که بعضي ها ابراز نموده اند، نيست.

6

تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِيَ مِنْ فِضَّةٍ وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ قُلْتَ جَنًى جُنِيَ مِنْ زَهْرَةِ کلِّ رَبِيعٍ

(اگر خوب بنگري) نايهاي پر آن همانند شانه هايي از نقره است و آن دايره هاي شگفت انگيز مانند خورشيدهايي است که بر آن ها روييده است، همانند طلاي خالص و قطعه هاي زبرجد. اگر بخواهي اين حيوان زيبا را به آنچه که زمين مي روياند تشبيه کني، بايد بگويي: گل هايي است بهاري که از محل هاي مختلف چيده شده است.

7

وَ إِنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْمَلَابِسِ فَهُوَ کمَوْشِيِّ الْحُلَلِ أَوْ کمُونِقِ عَصْبِ الْيَمَنِ وَ إِنْ شَاکلْتَهُ بِالْحُلِيِّ فَهُوَ کفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ الْمُکلَّلِ يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الْمُخْتَالِ وَ يَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَيْهِ فَيُقَهْقِهُ ضَاحِکاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ وَ أَصَابِيغِ وِشَاحِهِ فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلًا بِصَوْتٍ يَکادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ وَ يَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ

و اگر بخواهي آن را به لباس ها تشبيه نمايي، مانند حله هاي آراسته يا مانند جامه هاي زيبا از برد يماني است. و اگر به زيورها تشبيهش کني، مانند نگين هاي رنگارنگ انگشتريها است که دور تا دور آن را نقره مزين گرفته است. راه رفتن اين حيوان، شادان و خرامان و با حالت تکبر است. دم و بال هاي خود را با دقت و کاوش مي نگرد، و با مشاهده پيراهن نگارين و الوان زيباي خود خنده سر مي دهد.

8

لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ کقَوَائِمِ الدِّيَکةِ الْخِلَاسِيَّةِ وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ

و در آن هنگام که به پاهايش مي نگرد، صدايي ناله مانند برمي آورد و چونان جانداري که پناه جويي خود را آشکار مي کند، فرياد او به صدق احساس دردش گواهي مي دهد. زيرا پاهايي سياه رنگ و زشت و نازک دارد مانند پاهاي خروس خلاسي و از تيزي استخوان ساق او خاري خرد رويده و در پشت گردن اين حيوان کاکلي سبز رنگ با نقشي زيبا و نگارين سر زده است.

9

وَ مَخْرَجُ عَنُقِهِ کالْإِبْرِيقِ وَ مَغْرِزُهَا إِلَى حَيْثُ بَطْنُهُ کصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْيَمَانِيَّةِ أَوْ کحَرِيرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ وَ کأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ إِلَّا أَنَّهُ يُخَيَّلُ لِکثْرَةِ مَائِهِ وَ شِدَّةِ بَرِيقِهِ أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ کمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الْأُقْحُوَانِ أَبْيَضُ يَقَقٌ فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِک يَأْتَلِقُ وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ وَ عَلَاهُ بِکثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِيقِهِ وَ بَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ

نقطه آغازي گردنش مانند ابريقي است کشيده و جايگاه فرو رفتنش تا به شکم مانند رنگ و سمه يماني سبز مايل به سياهي است، يا مانند ابريشمي که بر روي آينه صيقلي پوشانده شده است. و گويي خود را با يک مقنعه سياه پوشانده. و به قدري تازه و با طراوت و درخشان است که گويي سبزي تند و شادابي به او درآميخته است. و در شکاف گوش اين حيوان خطي است مانند باريکه نوک قلم در رنگ گل بابونه که با سفيدي خود در ميان سياهي محل مي درخشد. و کمتر رنگي است که طاووس نصيبي از آن نداشته باشد.

10

فَهُوَ کالْأَزَاهِيرِ الْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِيعٍ وَ لَا شُمُوسُ قَيْظٍ وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ فَيَسْقُطُ تَتْرَى وَ يَنْبُتُ تِبَاعاً فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ ثُمَّ يَتَلَاحَقُ نَامِياً حَتَّى يَعُودَ کهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ لَا يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ وَ لَا يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَکانِهِ وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْک حُمْرَةً وَرْدِيَّةً وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً وَ أَحْيَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً

طاووس مانند شکوفه هايي است که نه بارانهاي بهاري آنها را پرورانده است، و نه تابش آفتاب تابستاني. گاهي پرهاي خود را مي ريزد و از لباسش برهنه مي گردد و پرهايش پيايي مي ريزند (و بار ديگر مي رويند) و آن پرها مانند ريزش برگهاي شاخه ها فرو مي ريزند. سپس بدون فاصله شروع به روييدن مي نمايند تا آنگاه که به وضع و شکل گذشته پيش از ريخته شدن برگردند. چنانکه رنگي با رنگ سابق تفاوتي نداشته باشد و هيچ رنگي در غير مکان خود قرار نگيرد. و اگر مويي از موهاي نايهاي طاووس را به دقت بنگري، گاهي نوعي از سرخي گلگونه و گاه ديگر سبزي زبرجدي و گاهي هم زردي طلاي خالص را مي بيني.

11

فَکيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هَذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکهُ وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلَّاهُ لِلْعُيُونِ فَأَدْرَکتْهُ مَحْدُوداً مُکوَّناً وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً وَ أَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ.

پس چگونه نيروهاي عميق هشياريها مي تواند به توصيف اين منظره برسد، يا قريحه و فهم عقول آن را دريابد، يا گفتار وصف کنندگان آن را توصيف نمايد. و کمترين اجزاء اين حيوان، اوهام انسان را از درکش و زبان ها را از بيانش ناتوان ساخته است. پاکيزه پروردگاري که عقول آدميان را از توصيف مخلوقي که آن را براي چشم ها آشکار ساخته است، مغلوب فرموده است. لذا عقول مردم آن را در حالي درک مي کند که مخلوقي است محدود و تکوين يافته و ترکيب پيدا کرده و از رنگهاي متنوع رنگ آميزي شده است. زبان ها از تلخيص صفت آن حيوان، ناتوان شده و از اداي خصوصيات آن بازمانده است.

12

صغار المخلوقات

وَ سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَ الْفِيَلَةِ وَ وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ الْفَنَاءَ غَايَتَهُ.

آفريدگان کوچک

پاک است خداوندي که در آفرينش، از پاهاي مورچه و مگس گرفته تا خيلي بالاتر از آن دو:
ماهي و فيل را مستحکم آفريده است. و وعده نموده خداوند متعال که هيچ موجودي را که روح در آن دميده است (از وضع مقرر خود) دگرگوني نباشد، جز اين که مرگ را وعده گاه نهايي و فنا را پايان کار او قرار داده است.

13

منها في صفة الجنةفَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِک نَحْوَ مَا يُوصَفُ لَک مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُک عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا

از جمله اين خطبه است در توصيف بهشت: اگر چشم دل بيندازي به سوي آنچه که از بهشت براي تو توصيف مي شود، نفس تو از شگفتي ها و زيبايي ها و خواستني ها و لذايذ دنيا و زر و زيور مناظر آن که در اين دنيا نمودار گشته است، اعراض مي کند و رويگردان مي شود.

14

وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِکرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي کثْبَانِ الْمِسْک عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا وَ فِي تَعْلِيقِ کبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا وَ طُلُوعِ تِلْک الثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَکمَامِهَا تُجْنَى مِنْ غَيْرِ تَکلُّفٍ فَتَأْتِي عَلَى مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا وَ يُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ

و فکر تو در جنبش درختاني که ريشه هاي آن ها در تپه هاي مشک بر کرانه چشمه سارها فرو رفته است متحير مي ماند، و در آويخته شدن خوشه هاي مرواريد با طراوات در شاخه هاي بزرگ و کوچک آن ها و ظهور آن ميوه هاي گوناگون در غلاف هاي و پوشش غنچه هاي آن ها، آن ميوه ها بدون مشقت چيده مي شوند و بر طبق آرزوي چيننده ها در دسترس قرار مي گيرند و دور و بر ساکنان بهشت در پيرامون قصرهاي آن مي گردند، با عسل هاي صاف و خمرهاي زلال و تصفيه شده.

15

قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْکرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَک أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا يَهْجُمُ عَلَيْک مِنْ تِلْک الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُک شَوْقاً إِلَيْهَا وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالًا بِهَا جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاکمْ مِمَّنْ يَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ.

اهل بهشت قومي هستند که کرامت خداوندي براي آنان ادامه پيدا مي کند، تا در قرارگاه ابدي جاي گيرند و از جابه جا شدن در سفرها (از تحولات) راحت شوند. اگر اي شنونده، دل خود را به وصول به آن مناظر زيبا و شگفت انگيز که رو به تو خواهند آورد، مشغول بداري، جانت از بدن مفارقت مي کند به جهت اشتياق به بهشت و مناظرش، و از اين مجلس که نشسته اي برخيزي و به همسايگي اهل گورستان بروي براي شتاب به آن بهشت. خداوند ما و شما را به رحمت واسعه خود از جمله کساني قرار بدهد که از دل براي منازل نيکوکاران مي کوشند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :