جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و شصت و دوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و شصت و دوم

از خطبه هاى آن حضرت است که در آن از شگفتى هاى آفرینش طاووس سخن مى گوید

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجيباً مِنْ حَيَوان وَ مَوات، وَ ساكِن وَ ذى حَرَكات. فَاَقامَ مِنْ شَواهِدِ الْبَيِّناتِ عَلى لَطيفِ صَنْعَتِهِ وَ عَظيمِ قُدْرَتِهِ مَا انْقادَتْ لَهُ الْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ وَ مُسَلِّمَةً لَهُ. وَ نَعَقَتْ فى اَسْماعِنا دَلائِلُهُ عَلى وَحْدانِيَّتِهِ، وَ ما ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الاَْطْيارِ الَّتى اَسْكَنَها اَخاديدَ الاَْرْضِ وَ خُرُوقَ فِجاجِها، وَ رَواسى اَعْلامِها، مِنْ ذاتِ اَجْنِحَة مُخْتَلِفَة، وَ هَيْئات مُتَبايِنَة، مُصَرَّفَة فى زِمامِ التَّسْخيرِ، وَ مُرَفْرِفَة بِاَجْنِحَتِها فى مَخارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ، وَالْفَضاءِ الْمُنْفَرِج ِ. كَوَّنَها بَعْدَ اِذْ لَمْ تَكُنْ فى عَجائِبِ صُوَر ظاهِرَة، وَ رَكَّبَها فى حِقاقِ مَفاصِلَ مُحْتَجِبَة، وَ مَنَعَ بَعْضَها بِعَبالَةِ خَلْقِهِ اَنْ يَسْمُوَ فِى الْهَواءِ خُفُوفاً، وَ جَعَلَهُ يَدِفُّ دَفيفاً. وَ نَسَقَها عَلَى اخْتِلافِها فِى الاَْصابيغ ِ بِلَطيفِ قُدْرَتِهِ وَ دَقيقِ صَنْعَتِهِ. فَمِنْها مَغْمُوسٌ فى قالَبِ لَوْن لايَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ ما غُمِسَ فيهِ، وَ مِنْها مَغْمُوسٌ فى لَوْنِ صِبْغ قَدْ طُوِّقَ بِخِلافِ ما صُبِـغَ بِـهِ. وَ مِنْ اَعْجَبِها خَلْقاً الطّاوُوسُ الَّذى اَقامَهُ فى اَحْكَمِ تَعْديل، وَ نَضَّدَ اَلْوانَهُ فى اَحْسَنِ تَنْضيد، بِجَناح اَشْرَجَ قَصَبَهُ، وَ ذَنَب اَطالَ مَسْحَبَهُ. اِذا دَرَجَ اِلَى الاُْنْثى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ، وَ سَما بِهِ مُطِلاًّ عَلى رَأْسِهِ كَاَنَّهُ قِلْعُ دارِىٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ. (تَفسيرُ بَعْضِ ما فى هذِهِ الْخُطْبَةِ مِنَ الْغَريبِ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: «وَ يَؤُرُّ بِمَلاقِحِةِ» الاَْرُّ كِنايَةٌ عَنِ النِّكاح ِ، يُقالُ: اَرَّ الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ يَؤُرُّها» اِذا نَكَحَها. وَ قَوْلُهُ: «كَاَنَّهُ قِلْعُ دارِىٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ» الْقِلْعُ: شِراعُ السَّفينَةِ وَ دارِىٌّ: مَنْسُوبٌ اِلى دارينَ، وَ هِىَ بَلْدَةٌ عَلَى الْبَحْرِ يُجْلَبُ مِنْها الطِّيبُ. وَ «عَنَجَهُ» اَىْ عَطَفَهُ. يُقالُ: عَنَجْتُ النّاقَةَ ـ كَنَصَرْتُ ـ اَعْنُجُها عَنْجاً اِذا عَطَفْتَها. وَالنُّوتِىُّ: الْمَلاّحُ. وَ قَوْلُهُ عليه السّلام: «ضَفَّتَىْ جُفُونِهِ» اَرادَ جانِبَىْ جُفُونِهِ. وَالضَّفَّتانِ: الْجانِبانِ. وَ قَوْلُهُ عليه السّلام: «وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ» الْفِلَذُ: جَمْعُ فِلْذَة، وَ هِىَ الْقِطْعَةُ. وَ الْكِبائِسُ جَمْعُ الْكِباسَةِ وَ هِىَ الْعِذْقُ. وَالْعَساليجُ: الْغُصُونُ،واحِـدُها عُسْلُـوجٌ.)

موجوادت را آفرید آفریدنی‌ عجیب، از جانداران و بی‌ جان، و آرام و متحرک. و بر لطافت صنعش و عظمت قدرتش شواهدی‌ آشکار اقامه کرد که عقلها در برابر آن سر فرود آوردند در حالی‌ که به وجود او اعتراف نموده و تسلیم فرمان او شدند. و دلایل او بر توحیدش در گوشهای‌ ما فریاد می‌ زند، و نیز آنچه از پرندگان گوناگون به وجود آورده، پرندگانی‌ که آنها را در رخنه های‌ زمین و شکافهای‌ بین دو کوه، و قله کوههای‌ بلند جای‌ داده، همانها که دارای‌ بالهای‌ گوناگون، و شکل های‌ مختلف، و در مهار تسخیر حضرت اویند، و با بالهای‌ خود در شکافهای‌ هوای‌ باز، و فضای‌ گشاده پرواز می‌ کنند. آنها را در صورتهای‌ شگفت آور پس از آنکه وجود نداشتند بهوجود آورد، و با استخوانهای‌ قوی‌ مفصل ها که از نظر پنهان است ترکیب کرد و به هم پیوست، بعضی‌ از پرندگان را به خاطر سنگینی‌ جثّه از اینکه به راحتی‌ در فضای‌ بالا پرواز کنند بازداشت، و چنان مقرّر فرمود که بتوانند در نزدیکی‌ زمین به پرواز درآیند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش به رنگهای‌ گوناگون درآورد. برخی‌ از آنها سراسر در یک رنگ که رنگ دیگری‌ با آن آمیخته نیست درآمده اند، و دسته ای‌ دیگر در رنگ دیگری‌ فرو رفته اند به جز گردنشان که طوقی‌ از غیر آن رنگ دارند. و از عجیب ترین مرغان طاووس است که آن را در استوارترین شکل ایجاد کرد، و رنگهایش را در نیکوترین مرحله نظام داد، با بالی‌ که قلمهای‌ آن را به هم پیوست، و دُمی‌ که آن را دراز و کشیده گردانید. چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز کند، به طوری‌ که بر سرش سایه اندازد، گویی‌ بادبان کشتی‌ ای‌ است از منطقه دارین که کشتیبان آن را از جای‌ خود می‌ گرداند. (تفسیر لغات نامأنوس این خطبه گفتار آن حضرت «یؤرّ بملاقحه» کلمه «ارّ» کنایه از نزدیکى است، عرب گوید: «ارّ الرجل المرأة یؤرّها» آن گاه که مرد با زن نزدیکى کند. و «کأنّه قلع دارىّ عنجه نوتیّه» «قِلْع» بادبان کشتى است،و «دارىّ» منسوب به دارین شهرى است در ساحل دریا که از آنجا عطر مى آورند. «عنجه»یعنى آن را بازگرداند، گفته مى شود: «عنجت الناقة ـ کنصرت ـ اعنجها عنجاً» وقتى که سر شتر را برگردانى.و «نوتىّ» به معنى کشتیبان است. و «ضفّتى جفونه» دو طرف پلک دیده طاووس را منظور فرموده.لغت ضفّتان به معنى هر دو جانب است. و فرمایش حضرت «فلذ الزبرجد» فِلَذ جمع فِلذة به معناى قطعه و تکه است. «کبائس» جمع کِباسه به معنى خوشه است. «عسالیج» به معنى شاخه هاست،و مفردش «عُسلوج» است.)

2

يَخْتالُ بِاَلْوانِهِ، وَ يَميسُ بِزَيَفانِهِ. يُفْضى كَاِفْضاءِ الدِّيَكَةِ، وَ يَؤُرُّ بِمَلاقِحِهِ اَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرابِ. اُحيلُكَ مِنْ ذلِكَ عَلى
مُعايَنَة، لا كَمَنْ يُحيلُ عَلى ضَعيفِ اِسْنادِهِ. وَ لَوْ كانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعَمُ اَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَة تَسْفَحُها مَدامِعُهُ، فَتَقِفُ فى ضَفَّتَىْ جُفُونِهِ، وَ اَنَّ اُنْثاهُ تَطْعَمُ ذلِكَ، ثُمَّ تَبيضُ لا مِنْ لَقاحِ فَحْل سِوَى الدَّمْع ِ الْمُنْبَجِسِ، لَما كانَ ذلِـكَ بِـاَعْـجَـبَ مِـنْ مُطاعَـمَـةِ الْغُـرابِ .

به رنگش می‌ نازد، و به نازش می‌ خرامد. چون خروس با ماده اش مباشرت می‌ کند، و برای‌ جفت گیری‌ همچون شتران نر
پر از شهوتی‌ که برای‌ جفت گیری‌ آمده اند با آلات تناسلی‌ خود به او نزدیک می‌ گردد. تو را در این زمینه به دیدن وضع طاووس حواله می‌ دهم، نه مانند کسی‌ که اثبات مطلبی‌ را به سندی‌ ضعیف احاله می‌ دهد. واگرآنچه دیگران خیال می‌ کنند که آمیزش طاووس به آن است که اشکی‌ از چشمهایش سرازیرمی‌ شود و در اطراف پلکهایش جمع می‌ گردد و ماده آن اشک را به منقار برمی‌ دارد و می‌ خورد، سپس تخم گذاری‌ می‌ کند، ونطفه نر بجز اشک بیرون آمده از چشم او نیست،این خیال بی‌ پایه شگفت آورتر از این نمی‌ باشد که مردم بر این گمانند که آمیزش کلاغ با قرار دادن منقار در منقار است.

3

تَخالُ قَصَبَهُ مَدارِىَ مِنْ فِضَّة، وَ ما اُنْبِتَ عَلَيْها مِنْ عَجيبِ داراتِهِ وَ شُمُوسِهِ خالِصَ الْعِقْيانِ وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ.

انگارمی‌ کنی‌ قلم های‌ بال طاووس میله های‌ چنگکی‌ است ساخته شده از نقره، وآنچه از دایره های‌ عجیب (زرد و سبز)
بر بالها روییده گردنبندهای‌ طلای‌ ناب و پاره های‌ زبرجد است.

4

فَاِنْ شَبَّهْتَهُ بِما اَنْبَتَتِ الاَْرْضُ قُلْتَ: جَنِىٌّ جُنِىَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبيع . وَ اِنْ ضاهَيْتَهُ بِالْمَلابِسِ فَهُوَ كَمَوْشِىِّ الْحُلَلِ، اَوْ مُونِقِ
عَصْبِ الْيَمَنِ.

اگر بالش را به آنچه از زمین مى روید تشبیه کنى مى گویى: دسته گلى است که از شکوفه هاى بهاران چیده شده.و اگر آن را به جامه ها مثل بزنى همچون حلّه هایى است پر از نقش و نگار، و یا جامه هاى خوش منظر یمنى.

5

وَ اِنْ شاكَلْتَهُ بِالْحُلِىِّ فَهُوَ كَفُصُوص ذاتِ اَلْوان قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّـجَيْـنِ الْمُكَلَّـلِ. يَمْشى مَشْىَ الْمَرِح ِ الْمُخْتالِ، وَيَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَناحَيْهِ فَيُقَهْقِهُ ضاحِكاً لِجَمالِ سِرْبالِهِ وَ اَصابيغ ِ وِشاحِهِ، فَاِذا رَمى بِبَصَرِهِ اِلى قَوائِمِهِ زَقا مُعْوِلاً بِصَوْت يَكادُ يُبينُ عَنِ اسْتِغاثَتِهِ، وَ يَشْهَدُبِصادِقِ تَوَجُّعِهِ، لاَِنَّ قَوائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلاسِيَّةِ، وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ ساقِهِ صيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ. وَ لَهُ فى مَوْضِع ِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْراءُ مُوَشّاةٌ.

و اگر آن را به زینت و زیور تشبیه کنى مانند نگین هاى رنگارنگى است که میان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده. به مانند متکبّر دلشاد راه مى رود، و هر زمان دُم و بال خود را مى نگرد از زیبایى پیراهن پر از نقش و نگارش و حمایل مرصعش به قهقهه مى خندد، و هر گاه به پاهاى خود چشم مى اندازد آنچنان فریاد مى کشد که معلوم مى شود دادخواهى مى کند، و به دردى واقعى گواهى مى دهد، زیرا پایش مانند پاى خروس دورگه باریک و تیره است، و از ساق استخوان پایش خارى پنهان برآمده. در جاى تاج خود کاکلى سبز و مزیّن به نقش دارد.

6

وَ مَخْرَجُ عُنُقِهِ كَالاِْبْريقِ، وَ مَغْرِزُهااِلى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسْمَةِ الْيَمانِيَّةِ، اَوْ كَحَريرَة مُلْبَسَة مِرْآةً ذاتَ صِقال، وَ كَاَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَر اَسْحَمَ، اِلاّ اَنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مائِهِ وَ شِدَّةِ بَريقِهِ اَنَّ الْخُضْرَةَ النّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ.

محل برآمدن گردنش مانند لوله ابریق کشیده و بلند است. جاى فرورفتگى گردن تا شکمش چون رنگ نیل یمنى سبز سیر است، یا چون قطعه دیبایى است که آینه صاف و درخشنده اى بر روى آن نشانده باشند، گویا چادرى سیاه به خود پیچیده، و از برّاقى گمان مى رود که رنگ سبز خوش نمایى با آن درآمیخته است.

7

وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فى لَوْنِ الاُْقْحُوانِ اَبْيَضُ يَقَقٌ، فَهُوَ بِبَياضِهِ فى سَوادِ ما هُنالِكَ يَأْتَلِقُ، وَ قَلَّ صِبْغٌ اِلاّ
وَ قَدْ اَخَذَ مِنْهُ بِقِسْط، وَ عَلاهُ بِكَثْرَةِ صِقالِهِ وَ بَريقِهِ وَ بَصيصِ ديباجِهِ وَ رَوْنَقِهِ،

در شکاف گوشش خطّى است مانند سر قلم و سپید سپید چون گل بابونه، که این سپیدى در میان رنگ سیاه اطرافش مى درخشد، کمتر رنگى است که نمونه آن در این حیوان به کار گرفته نشده، و به خاطر صیقلى و برّاقى زیاد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده،

8

فَهُوَ كَالاَْزاهيرِ الْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّها اَمْطارُ رَبيع ، وَ لا شُمُوسُ قَيْظ. وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ ريشِهِ، وَ يَعْرى مِنْ لِباسِهِ، فَيَسْقُطُ تَتْرى،
وَ يَنْبُتُ تِباعاً، فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتاتَ اَوْراقِ الاَْغْصانِ، ثُمَّ يَتَلاحَقُ نامِياً حَتّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ. لايُخالِفُ سالِفَ اَلْوانِهِ، وَ لايَقَعُ لَوْنٌ فى غَيْرِ مَكانِهِ.

و به مانند شکوفه هاى پراکنده است که بارانهاى بهارى و آفتاب با حرارت. هنوز آن را نپروریده. گاهى از پر خود بیرون مى آید، و از پیراهنش برهنه مى گردد، پرها پشت سر هم مى ریزند، دوباره پى درپى مى رویند، مانند برگ درختان که در پاییز فرو مى ریزند، سپس رشد کرده به هم مى پیوندند تا بار دیگر به صورت اوّل بازگردند. پر جدید در رنگ آمیزى مانند دفعه اول است، و هر رنگى در جاى سابقش قرار مى گیرد.

9

وَ اِذا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَراتِ قَصَبِهِ اَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً، وَ تارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَ اَحْياناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً.
فَكَيْفَ تَصِلُ اِلى صِفَةِ هذا عَمائِقُ الْفِطَنِ، اَوْ تَبْلُغُهُ قَرائِحُ الْعُقُولِ، اَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ اَقْوالُ الْواصِفينَ، وَ اَقَلُّ اَجْزائِهِ قَدْ اَعْجَزَ الاَْوْهامَ اَنْ تُدْرِكَهُ، وَالاَْلْسِنَةَ اَنْ تَصِفَهُ؟! فَ سُبْحانَ الَّذى بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْق جَلاّهُ لِلْعُيُونِ فَاَدْرَكَتْهُ مَحْدُوداً مُكَوَّناً، وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً، وَ اَعْجَزَ الاَْلْسُنَ عَنْ تَلْخيصِ صِفَتِهِ، وَقَعَدَ بِها عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ.

چون به دقّت در مویى از موهاى پر طاووس نظر کنى یک بار سرخ رنگ، و بار دیگر سبز زبرجدى، و مرتبه دیگر زرد طلایى نشان مى دهد. پس چگونه فکرهاى ژرف بین، و عقول باذوق خلقت عجیب این حیوان را درک کند، و چسان توصیف وصف کنندگان وصفش را به نظم آورد، با آنکه کوچکترین اجزایش اندیشه هاى ژرف بین را از درک عاجز نموده و زبان وصف کنندگان را ناتوان کرده است؟! پاک است خداوندى که عقلها را از توصیف مخلوقى چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اینکه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده که آن را محدود به حد معیّن وپدیدآمده و بااندام ترکیب یافته و رنگ آمیزى شده درک کرده اند، وزبانها را ازبیان کیفیت آن درناتوانى نشانده، و آنها را از شرح وصف این حیوان به عرصه عجز کشیده.

10

صغار المخلوقات

وَ سُبْحانَ مَنْ اَدْمَجَ قَوائِمَ الذَّرَّةِ وَالْهَمَجَةِ اِلى مافَوْقَهُما مِنْ خَلْقِ الْحيتانِ وَالْفِيَلَةِ، وَ وَأى عَلى نَفْسِهِ اَلاّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمّا اَوْلَجَ فيهِ الرُّوحَ اِلاّ وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ، وَالْفَنـاءَ غايَتَـهُ .

پاک است خداوندى که پاهاى موران و پشه هاىکوچک را استوار کرد تا برسد به بزرگتر از آنها از ماهیان دریا و پیلان عظیم الجثّه، و بر خود لازم نموده که هیچ جسمى که جان در آن دمیده جنبش ننماید مگر آنکه مرگ را وعده گاه و فنا را پایان کارش قرار دهد.

11

مِنْها فى صِفَةِ الْجَنَّةِ فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ ما يُوصَفُ لَكَ مِنْها لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدائِع ِ ما اُخْرِجَ اِلَى الدُّنْيا مِنْ شَهَواتِها
وَ لَذّاتِها وَ زَخارِفِ مَناظِرِها، وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِى اصْطِفاقِ اَشْجار غُيِّبَتْ عُرُوقُها فى كُثْبانِ الْمِسْكِ عَلى سَواحِلِ اَنْهارِها،

از این خطبه است در وصف بهشت آنچه که از بهشت براى تو وصف مى شود اگر با چشم دل بنگرى، به شگفتى هایى که در دنیا پدید شده از شهوات و خوشیها و آرایش هایى که نظر را جلب مى کند بى رغبت گردى، و اندیشه ات در میان درختانى که شاخه هایشان به هم مى خورد و ریشه هایشان در دل تپه هایى از مشک بر کنار جویهاى بهشت پنهان شده سرگردان مى گردد،

12

وَ فى تَعْليقِ كَبائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فى عَساليجِها وَ اَفْنانِها، وَ طُلُوعِ تِلْكَ الثِّمارِ مُخْتَلِفَةً فى غُلُفِ اَكْمامِها، تُجْنى مِنْ غَيْرِ تَكَلُّف فَتَأْتى عَلى مُنْيَةِ مُجْتَنيها، وَ يُطافُ عَلى نُزّالِها فى اَفْنِيَةِ قُصُورِها بِالاَْعْسالِ الْمُصَفَّقَةِ، وَالْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ. قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْكَرامَةُ تَتَمادى بِهِمْ حَتّى حَلُّوا دارَ الْقَرارِ، وَ اَمِنُوا نُقْلَةَ الاَْسْفارِ.

و فکرت در خوشه هایى از مروارید تر در شاخه هاى کوچک و بزرگ آن درختان، و همچنین پدید آمدن میوه هاى گوناگون که از غلاف هاى خود سر برون آورده حیران مى شود، که آن میوه ها بدون زحمت و رنج چیده مى شوند و بر اساس میل چیننده به دست مى آیند، و عسل هاى پاک و شراب صافى در قصرهاى ساکنان بهشت به گردش مى آورند تا هر که بخواهد بهره مند گردد. بهشتیان مردمى هستند که که کرامت الهى به دنبال هم به آنان مى رسد تا گاهى که در خانه جاودانى فرود آمدند، و از رنج نقل و انتقال سفرها ایمن شدند

13

فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ اَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ اِلى ما يَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَناظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهَقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً اِلَيْها،
وَلَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسى هذا اِلى مُجاوَرَةِ اَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجالاً بِها. جَعَلَنَا اللّهُ وَ اِيّاكُمْ مِمَّنْ يَسْعى بِقَلْبِـهِ اِلـى مَنـازِلِ الاَْبْـرارِ بِرَحْمَتِـهِ

اى شنونده اگر دل به آنچه که در بهشت از این مناظر شگفت انگیز به تو روى مى آورد مشغول کنى روحت به تماشاى آن از شوق برآید، و الان از این مجلس من براى هرچه زودتررسیدن به آنها به همسایگى اهل قبور خواهى رفت. خداوند به رحمت خویش ما و شما را از آن کسانى قراردهد که از عمق دل و جان براى رسیدن به منازل نیکوکاران سعى و تلاش مى نمایند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :