جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و شصتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و شصتم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام):

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

عظمة اللّه

أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِکمَةٌ وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةُ يَقْضِي بِعِلْمٍ وَ يَعْفُو بِحِلْمٍ.

عظمت خداوندي

فرمان او بر مبناي قضا و حکمت، و رضاي او موجب امان و رحمت است. حکم او بر مبناي علم، و منشا عفو او حلم است.

2

حمد اللّه

اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي حَمْداً يَکونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَک وَ أَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْک وَ أَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَک حَمْداً يَمْلَأُ مَا خَلَقْتَ وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ حَمْداً لَا يُحْجَبُ عَنْک وَ لَا يُقْصَرُ دُونَک

حمد خداوندي

خداوند، سپاس تو راست، بر هر چه که بگيري و عنايت فرمايي، و در برابر هر بهبود و ابتلايي (که به بندگانت روا مي داري)، سپاسي که رضايت بخش ترين و محبوب ترين حمد براي تو و بدترين حمد نزد تو باشد. سپاسي که همه کائنات تو را پر کند و به آنچه که تو خواسته اي برسد. حمدي که از تو پوشيده نشود و از مقام ربوبي ات کوتاه نيايد.

3

حَمْداً لَا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ وَ لَا يَفْنَى مَدَدُهُ فَلَسْنَا نَعْلَمُ کنْهَ عَظَمَتِک إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّک حَيٌّ قَيُّومُ لَا تَأْخُذُک سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْک نَظَرٌ وَ لَمْ يُدْرِکک بَصَرٌ أَدْرَکتَ الْأَبْصَارَ وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَالَ وَ أَخَذْتَ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ وَ مَا الَّذِي نَرَى مِنْ خَلْقِک وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِک وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظِيمِ سُلْطَانِک وَ مَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ وَ قَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ وَ انْتَهَتْ عُقُولُنَا دُونَهُ وَ حَالَتْ سُتُورُ الْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ أَعْظَمُ

سپاسي که عدد آن پايان نپذيرد و امتداد و افزايشش فاني نگردد. خداوندا، ما حقيقت عظمت تو را نمي دانيم. ولکن اين قدر مي دانيم که تويي داراي حيات (حقيقي) و قايم به ذات و برپادارنده کائنات، نه خوابي سبک تو را گيرد و نه خوابي سنگين. هيچ نظري (انديشه اي) راه به تو ندارد، و هيچ بينايي تو را درنمي يابد. تويي که ديدگان را مي بيني و اعمال را شمارش مي کني. و تويي که پيشاني ها (يا موي پيشاني ها)ي گردنکشان و پاهاي آنان را گرفته اي. چيست آنچه از مخلوقاتت که ما مي بينيم و از قدرت تو درباره آن در شگفتي فرو مي رويم. و عظمت سلطه و توانايي تو را توصيف مي نماييم، در حالي که آن حقايقي که از ما پوشيده و ديدگان ما از ديدن آن کوتاه است و عقول ما به آن نرسيده متوقف مي گردد، و پرده هاي غيب که ميان ما و آن ها است. باعظمت تر است.

4

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِکرَهُ لِيَعْلَمَ کيْفَ أَقَمْتَ عَرْشَک وَ کيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَک وَ کيْفَ عَلَّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِک وَ کيْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَک رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَالِهاً وَ فِکرُهُ حَائِراً.

پس هر کس که دل را از همه چيز خالي بدارد و انديشه را به جريان بيندازد تا بداند که عرش خود را چگونه برپا داشتي و مخلوقاتت را چگونه آفريدي و آسمان هايت را در فضا چگونه معلق نگه داشتي، و چگونه زمينت را بر موج آب گسترده اي، با چشم خيره و عقل سرگشته و گوش واله و فکر حيرت زده باز پس مي گردد.

5

کيف يکون الرجاء

منها: يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ کذَبَ وَ الْعَظِيمِ مَا بَالُهُ لَا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ فَکلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ وَ کلُّ رَجَاءٍ إِلَّا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَ کلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلَّا خَوْفَ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ يَرْجُو اللَّهَ فِي الْکبِيرِ وَ يَرْجُو الْعِبَادَ فِي الصَّغِيرِ فَيُعْطِي الْعَبْدَ مَا لَا يُعْطِي الرَّبَّ فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ

اميد چگونه مي شود؟

از جمله اين خطبه است، (آن فرو رفته در غفلت) با گمان بي اساس خود ادعا مي کند که اميدوار به خدا است. سوگند به خداوند بزرگ، او دروغ مي گويد. (اگر چنان است که ادعا مي کند) چرا اميد او در عملش نمودار نيست؟ زيرا هر کس که اميدوار باشد، اميد او در عملش شناخته مي شود، و هر اميدي به جز اميد به خداوند متعال، آلوده و هر ترسي غير از ترس از خداوند بي اساس است، مگر خوف از خدا که حق است و داراي عامل واقعي است. او در امور بزرگ به خدا اميدوار مي گردد و در امور کوچک به بندگان او. هيبت و اهميتي که به بنده مي دهد، به خدا منظور نمي دارد. چه علتي دارد که خداوند (که بزرگ است سپاس او) مورد کوتاهي واقع گردد، در حالي که درباره بندگانش آن کوتاهي روا ديده نمي شود!

6

أَ تَخَافُ أَنْ تَکونَ فِي رَجَائِک لَهُ کاذِباً أَوْ تَکونَ لَا تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً وَ کذَلِک إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لَا يُعْطِي رَبَّهُ فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَ وَعْداً وَ کذَلِک مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ کبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ آثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا.

يا مي ترسي در اميدي که براي او ادعا مي کني دروغگو باشي؟ يا خدا را براي اميد بستن سزاوار نمي بيني؟ و بدينسان اگر از يکي از بندگان خدا بترسد، براي دفع خوف خود چاره مي جويد. ولي در برابر خوف از خدا بي اعتنايي مي ورزد! به اين ترتيب ترس از بندگان را نقد تلقي مي کند، و خوف از خدا را وعده اي که اميدي براي وفا به آن نيست. و چنين است وضع کسي که دنيا در چشمانش بزرگ جلوه کند، و موقعيت آن در دلش باعظمت گردد. دنيا را بر خدا مقدم مي دارد. و رو به آن مي آوردد و کمر بندگي آن را به ميان مي بندد!

7

رسول اللّه ( صلى الله عليه وآله )

وَ لَقَدْ کانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) کافٍ لَک فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَک عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا وَ کثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَکنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

زندگي رسول خدا (صلي الله عليه و آله )جهت پيروي، براي تو کفايت مي کند. و با دقت در حيات آن برگزيده خداوندي دليل براي نکوهش عيوب و زشتي و فراواني رسوايي ها و بديهاي آن وجود دارد، که گستره پهناور، زمين براي آن وجود مقدس در نورديده شد. و جوانب آن براي ديگران صاف و هموار گشت. رسول خدا (صلي الله عليه و آله )از شيرخواري از زمين بريده شد و از زر و زيورهاي آن برکنار گشت.

8

موسى( عليه السلام )

وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى کلِيمِ اللَّهِ حَيْثُ يَقُولُ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً يَأْکلُهُ لِأَنَّهُ کانَ يَأْکلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ کانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ.

موسي (علیه السلام)

و اگر بخواهي دومين مثل، موسي کليم الله (علیه السلام) را بياورم. آنگاه که عرض کرد:
خداوندا، به آن خيري که براي من فرستادي محتاجم. سوگند به خدا، او از خدا جز ناني که بخورد، چيزي سوال نکرده بود، زيرا آن حضرت از سبزي زمين مي خورد تا آن جا که رنگ سبزي به جهت لاغري بدن و نازکي پوست او ديده مي شد.

9

داود( عليه السلام )

وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ ( صلوات الله عليه ) صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ کانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّکمْ يَکفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْکلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا.

داوود (علیه السلام)

و اگر بخواهي سومين مثل، داوود (علیه السلام) صاحب مزامير و قاري بهشتيان را بياورم که با دست خود زنبيل از برگهاي خرما مي بافت. سپس به همنشينانش مي گفت:کيست که فروش اين ها (زنبيل ها) را به عهده بگيرد؟ آن حضرت از قيمت بافته هاي خود، نان جو مي خورد.

10

عيسى( عليه السلام )

وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ( عليه السلام ) فَلَقَدْ کانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَأْکلُ الْجَشِبَ وَ کانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاکهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَکنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَ لَا مَالٌ يَلْفِتُهُ وَ لَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ.

عيسي (علیه السلام)

و اگر بخواهي درباره عيسي بن مريم (علیه السلام) به تو بگويم. آن حضرت از سنگ بالش براي خود داشت. و لباس خشن مي پوشيد و غذاي ناگوار تناول مي فرمود. و خورشت نان او گرسنگي، و چراغ شبانگاهي او مهتاب، و سايبانش در زمستان، مشرق و مغرب زمين بود. ميوه و ريحانش گياهاني بود که زمين براي چهارپايان مي ريوانيد. براي او همسري نبود که وسيله تشويش خاطر او شود و فرزندي نبود که اندوهگينش سازد، و مالي نبود که او را به خود مشغول بدارد. طمعي در چيزي نداشت که او را پست و خوار گرداند، مرکبش پاهايش و خدمتکار او دستهايش بود.

11

الرسول الأعظم( صلى الله عليه وآله )

فَتَأَسَّ بِنَبِيِّک الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ ( صلى الله عليه وآله ) فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا کشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا

رسول اعظم (صلي الله عليه و آله )

پيروي کن از پيامبرت که پاک و پاکيزه تر از همه مخلوقات خدا بود. براي هر کس که بخواهد پيروي (از کمالات) نمايد، در آن وجود مقدس است عالي ترين کمال براي تبعيت، و بهترين نسبت براي هر کسي که انتساب به او را بخواهد. و محبوب ترين بندگان در نزد خدا کسي است که از پيامبرش تبعيت کند و دنبال کار او را بگيرد. از دنيا براي خوردن به اندکي قناعت فرمود. گوشه چشمي براي تمايل به دنيا نيفکند. او لاغرترين مردم دنيا بود با تهي گاه خالي و گرسنه ترين مردم دنيا با شکمي کم غذا. همه دنيا بر آن انسان کامل عرضه شد، آن را نپذيرفت.

12

وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ وَ لَوْ لَمْ يَکنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَکفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ لَقَدْ کانَ ( صلى الله عليه وآله ) يَأْکلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْکبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ

(وقتي) دانست که خداوند سبحان چيزي را دشمن داشته، آن را دشمن داشت، و چيزي را تحقير نموده، آن را پست شمرد و چيزي را ناچيز دانسته، آن را ناچيز دانست. و اگر در ما جز اين نبود که دوست بداريم آنچه را که خدا و رسولش دشمن مي دارند و تعظيم کنيم چيزي را که خدا و رسولش آن را ناچيز مي دانند، کفايت مي کند براي ارائه مخالفت و جدايي از خداوند سبحان. آن برگزيده خدا (صلي الله عليه و آله )روي زمين مي نشست و غذا مي خورد و مانند بندگان مي نشست، و با دست خود، کفش خود را پينه مي دوخت، و لباسش را به دست خود وصله مي زد. و گاهي الاغ برهنه سوار مي شد، و کسي را پشت سر خود سوار مي فرمود.

13

وَ يَکونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَکونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَکرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِکيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ کذَلِک مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْکرَ عِنْدَهُ

گاهي که مي ديد پرده اي صورتگري و نقاشي شده از در خانه اش آويخته است (خطاب) به زنش مي فرمود: آن پرده را از جلوي چشم دور کن، زيرا وقتي که بر آن مي نگرم، دنيا و زر و زيورهايش را به ياد مي آورم. او از ته دل از دنيا اعراض نمود و ياد آن را از نفسش مي راند. لذا دوست داشت که زينت دنيا را از ديدگانش دور بدارد. و از دنيا براي خود لباس فاخر اتخاذ نکند و دنيا را پايدار تلقي ننمايد. و به عنوان اقامتگاه، به آن دل نبندد و اميدوار نگردد. لذا دنيا را از نفس خود بيرون راند و آن را از دل خويشتن برکنار فرمود و از ديدگاه خود ناپديد ساخت. چنين است که هر کس چيزي را دشمن داشت، نظر به آن و يادآوري آن را نيز دشمن مي دارد.

14

وَ لَقَدْ کانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) مَا يَدُلُّک عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَکرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِک أَمْ أَهَانَهُ فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ کذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْک الْعَظِيمِ وَ إِنْ قَالَ أَکرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ

در زندگي رسول خدا (صلي الله عليه و آله )براي اثبات بديها و عيوب دنيا براي تو دليل وجود دارد. زيرا او و نزديکترين اشخاصش در اين دنيا سير نشدند و همه زر و زيورهاي دنيا با وجود تقرب بزرگي که به خدا داشت از او دور گشت. آن کس که نظر مي کند، با عقل خود بنگرد، ببيند که آيا خداوندي که توفيق اعراض از دنيا و زر و زيور آن را به پيامبرش عنايت فرمود (مفهوم اين امر) اکرام آن حضرت بود، يا اهانتي بر او روا داشته بود! اگر آن شخص بگويد: خدا به پيامبرش اهانت نموده بود، سوگند به خداي بزرگ دروغ گفته و بهتان زده است. اگر بگويد:
خداوند پيامبرش را با آن توفيق اعراض از دنيا اکرام فرموده است، پس بداند که خداوند کسي را که دنيا را براي او گسترش داد اهانت نمود، و اکرام کرد نزديکترين مردم به خودش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله )را که دنيا و زر و زيور آن را از وي دور نمود.

15

فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَکةَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ

پس هر کس بخواهد (براي تحصيل سعادت) از کسي پيروي نمايد، پس تبعيت نمايد از پيامبر خداوند. و از دنبال او حرکت کند و هرکجا که او وارد شود، قدم بگذارد. و اگر چنين نکند از هلاکت در امان نخواهد ماند. زيرا خداوند محمد (صلي الله عليه و آله )را نشانه اي براي قيامت قرار داد و بشارت دهنده به بهشت و ترساننده از عذاب. (آن بزرگ بزرگان) با شکمي تهي از دنيا بيرون رفت و با شخصيتي سالم به سراي آخرت وارد شد. سنگي روي سنگ نگذاشت تا راه خود را به ابديت پيش گرفت، و دعوت خدايش را لبيک گفت.

16

فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْک فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى.

چه باعظمت است منت خداوندي براي ما که پيشتازي براي ما احسان فرمود تا از او پيروي کنيم و حاکمي براي ما قرار داد که پاي جاي پاي او گذاريم. سوگند به خدا، اين لباس خود را چندان دادم وصله کنند که از وصله کننده اش خجلت کشيدم. گوينده اي به من گفت:
آيا اين لباس را دور نمي اندازي؟ پاسخ دادم:دور شو از من، که در بامداد مورد ستايش قرار مي گيرد کارواني که شبانگاه راه رفته است.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :