جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و پنجاه و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و پنجاه و هفتم

از خطبه هاى آن حضرت است در توحید الهى و شرح حال برخى از پیامبران

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

اَمْرُهُ قَضاءٌ وَ حِكْمَةٌ، وَ رِضاهُ اَمانٌ وَ رَحْمَةٌ. يَقْضى بِعِلْم، وَ يَعْفُو بِحِلْم. اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما تَأْخُذُ وَ تُعْطى، وَ عَلى ما تُعافى وَ تَبْتَلى، حَمْداً يَكُونُ اَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ، وَ اَحَبَّ الْحَمْدِ اِلَيْكَ، وَ اَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ. حَمْداً يَمْلاَُ ما خَلَقْتَ، وَ يَبْلُغُ ما اَرَدْتَ. حَمداً لايُحْجَبُ عَنْكَ، وَ لايَقْصُرُ دُونَكَ. حَمْداً لا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ، وَ لا يَفْنى مَدَدُهُ. فَلَسْنا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ، اِلاّ اَنّا نَعْلَمُ اَنَّكَ حَىٌّ قَيُّومٌ، لا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ.

فرمان حق حکم لازم و حکمت است، و خشنودیش امان و رحمت، به علم حکم مى کند، و به حلم گذشت مى نماید. خداوندا، تو را سپاس بر آنچه مى گیرى و بر آنچه مى بخشى، و تو را سپاس بر عافیت و بر بیمارى و بلا، سپاسى که پسندیده ترین و محبوبترین و برترین حمد به سویت و در پیشگاهت باشد. سپاسى که تمام فضاى آفرینشت را پر کند، و تا جایى که اراده کنى برسد. سپاسى که از قبول رحمتت محجوب نشود، و از رسیدن به محضرت قاصر نباشد. سپاسى که عددش به پایان نرسد، و پشتوانه اش فانى نگردد. ما کُنه عظمتت را نمى دانیم، جز اینکه مى دانیم تو زنده و قائم به ذاتى، چرت و خواب تو را نمى گیرد.

2

لَمْ يَنْتَهِ اِلَيْكَ نَظَرٌ، وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ. اَدْرَكْتَ الاَْبْصارَ، وَ اَحْصَيْتَ الاَْعْمالَ، وَ اَخَذْتَ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ. وَ مَا الَّذى نَرى مِنْ خَلْقِكَ، وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ، وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظيمِ سُلْطانِكَ؟ وَ ما تَغَيَّبَ عَنّا مِنْهُ، وَ قَصُرَتْ اَبْصارُنا عَنْهُ، وَ انْتَهَتْ عُقُولُنا دُونَهُ، وَ حالَتْ سُتُورُ الْغُيُوبِ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ اَعْظَمُ

هیچ نظرى به تو نمى رسد، و دیده اى تو را درک نمى کند. تو دیده ها را درک کرده و اعمال را شماره نموده، و مهار حیات همگان را به دست دارى و آنچه از آفریده هاى تو مى بینیم، و از آثار قدرتت به شگفتى مى آییم، و آنچه از عظمت قدرت تو وصف مى کنیم چه قدر و منزلتى دارند؟ حال آنکه آنچه از ما پوشیده است، و دیده ما از دیدنش قاصر است، و عقول ما به درک آن نمى رسد، و پرده هاى غیب بین ما و آنها حایل شده بسى عظیم تر است!

3

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ، وَ اَعْمَلَ فِكْرَهُ لِيَعْلَمَ كَيْفَ اَقَمْتَ عَرْشَكَ، وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ، وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ فِى الْهَواءِ سَمواتِكَ،
وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلى مَوْرِ الْماءِ اَرْضَكَ، رَجَعَ طَرْفُهُ حَسيراً، وَ عَقْلُهُ مَبْهوراً، وَ سَمْعُهُ وَالهاً، وَ فِكْرُهُ حائِراً.

از این رو هر که دلش را از هر چیز فارغ کند، و اندیشه اش را به کار گیرد تا بداند چگونه عرشت را به پا داشته اى، و چگونه موجودات
را آفریده اى، و چسان کرات را در هوا معلّق نموده اى، و چگونه زمین را بر امواج آب گسترانده اى، دیده اش وامانده، عقلش قرین شکست، و گوشش حیران، و فکرش سرگردان مى شود.

4

کیف یکون الرجاء

مِنْـها يَدَّعى بِزَعْمِهِ اَنَّهُ يَرْجُو اللّهَ. كَذَبَ وَالْعَظيمِ، ما بالُهُ لايَتَبَيَّنُ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ؟! فَكُلُّ مَنْ رَجا عُرِفَ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ اِلاّ رَجاءَ اللّهِ تَعالى فَاِنَّهُ مَدْخُولٌ، وَ كُلُّ خَوْف مُحَقَّقٌ اِلاّ خَوْفَ اللّهِ فَاِنَّهُ مَعْلُولٌ! يَرْجُواللّهَ فِى الْكَبيرِ، وَ يَرْجُو الْعِبادَ فِى الصَّغيرِ، فَيُعْطِى الْعَبْدَ ما لايُعْطِى الرَّبَّ. فَما بالُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبادِهِ؟ اَتَخافُ اَنْ تَكُونَ فى رَجائِكَ لَهُ كاذِباً؟ اَوْ تَكُونَ لاتَراهُ لِلرَّجاءِ مَوْضِعاً؟ وَ كَذلِكَ اِنْ هُوَ خافَ عَبْداً مِنْ عَبيدِهِ اَعْطاهُ مِنْ خَوْفِهِ ما لايُعْطى رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبادِ نَقْداً، وَ خَوْفَهُ مِنْ خالِقِهِ ضِماراً وَ وَعْداً. وَ كَذلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيا فى عَيْنِهِ، وَ كَبُرَ مَوْقِعُها مِنْ قَلْبِهِ، آثَرَها عَلَى اللّهِ تَعالى،فَانْقَطَعَ اِلَيْها وَ صارَ عَبْداً لَها.

از این خطبه است بر اساس گمانش مدّعى امید به خداست. به خداى بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت امیدواریش در کردارش پیدا نیست؟! زیرا هر که را به چیزى امید است اثر امیدش در عملش دیده مى شود مگر امیدى که مردم به خدا بسته اند که داراى عیب است، و هر بیمى در امور مادى محقق و ثابت است مگر بیم از حق که در اغلب مردم بى پایه است! در کارهاى بزرگ به خداوند امید دارند، و در کارهاى کوچک به بندگان امید مى بندند، امّا آنچنان که حق بندگان را رعایت مى کنند حق خدا را مراعات نمى نمایند. چه شده که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت مى شود؟! آیا مى ترسى در امیدى که به حق دارى درغگو باشى؟ یا او را آنچنان که باید سزاوار امید نمى دانى؟! اگر از یکى از مردم بترسند تا حدّى از او حساب مى برند که در آن حد از خدا حساب نمى برند. بنابراین ترس از بندگان را نقد، و ترس از خدا را نسیه و وعده غیرقابل عمل قرار داده اند. همچنین کسى که دنیا در نظرش عظیم جلوه کند، و موقعیّت آن در دلش وانمودى بزرگ داشته باشد، دنیا را بر خدا مقدم دارد و از هر چه غیر دنیاست بریده و نهایتاً برده دنیا گردد.

5

سیرة النّبّی (صلی الله علیه و اله) و الانبیاء الالهیّین

وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كاف لَكَ فِى الاُْسْوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنْيا و عَيْبِها، وَ كَثْرَةِ مَخازيها وَ مَساويها، اِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ اَطْرافُها، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ اَكْنافُها، وَ فُطِمَ عَنْ رَضاعِها، وَ زُوِىَ عَنْ زَخارِفِها.

براى تو کافى است که رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله سرمشق تو باشد، و راهنمایى براى درک زشتى و عیب دنیا، و کثرت رسواییها و بدى هاى آن، زیرا دنیا از همه جانب از او گرفته شد، و اطراف و جوانبش به آسانى به غیر او واگذار گردید، او را از دنیا چون کودکى از شیر مادر بریدند، و از زر و زیورش دور کردند.

6

وَ اِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتَ بِمُوسى كَليمِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ، حَيْثُ يَقُولُ: «رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلْتَ اِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقيرٌ.» وَ اللّهِ ما سَأَلَهُ اِلاّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لاَِنَّهُ كانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الاَْرْضِ، وَلَقَدْ كانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرى مِنْ شَفيفِ صِفاقِ بَطْنِهِ، لِهُزالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ. وَ اِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتَ بِداوُدَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ صاحِبِ الْمَزاميرِ وَقارِئ اَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ كانَ يَعْمَلُ سَفائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ، وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ: اَيُّكُمْ يَكْفينى بَيْعَها؟ وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعيرِ مِـنْ ثَمَنِها. وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتَ فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَلَقَدْ كانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ. وَ كانَ اِدامُهُ الْجُوعَ، وَ سِراجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ، وَ ظِلالُهُ فِى الشِّتاءِ مَشارِقَ الاَْرْضِ وَ مَغارِبَها، وَ فاكِهَتُهُ وَ رَيْحانُهُ ما تُنْبِتُ الاَْرْضُ لِلْبَهائِمِ. وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَ لا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَ لا مالٌ يَلْفِتُهُ، وَ لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ. دابَّتُهُ رِجْلاهُ، وَ خادِمُهُ يَداهُ. فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَاِنَّ فيهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَاَسّى، وَ عَزاءً لِمَنْ تَعَزّى، وَ اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتَاَسّى بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ. قَضَمَ الدُّنْيا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْها طَرْفاً. اَهْضَمُ اَهْلِ الدُّنْيا كَشْحاً، وَ اَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيا بَطْناً.

و اگر بخواهى شخص دومى را مقتدا قرار دهى این است موسى کلیم اللّه ـ که درود خدا بر او ـ آنجا که گفت: «پروردگارا، به آنچه به من از خیر عطا کنى نیازمندم.» به خدا سوگند چیزى جز نانى که تناول کند از خدا نخواست، زیرا مدتى بر اثر ندارى گیاه زمین مى خورد، تا جایى که سبزى گیاه به خاطر لاغرى و کمى گوشت در بدنش از پرده نازک شکمش نمایان بود. و اگر بخواهى نفر سومى را سرمشق خود قرار دهى این است داود ـ که درود خدا بر او ـ صاحب مزامیر، و خواننده اهل بهشت، او با دست خود از لیف خرما زنبیل مى بافت، و به همنشینانش مى گفت: کدام یک از شما مرا در فروختن اینها یارى مى دهد؟ و از قیمت آن زنبیل قرصى نان جوین مى خورد. و اگر مى خواهى درباره عیسى علیه السّلام بگو که سنگ را بالش سر قرار مى داد، و جامه زبر و خشن مى پوشید، و غذاى غیرلذیذ مى خورد. نان خورشش گرسنگى، و چراغ شب تارش ماه، و سرپناهش در زمستان مشرق و مغرب زمین، و میوه و سبزى اش گیاهى بود که زمین براى چهارپایان مى رویانید. نه زنى داشت که او را فریفته خود کند، نه فرزندى که او را به غصّه بنشاند، نه ثروتى که او را از آخرت بازدارد، و نه طمعى که او را به خوارى اندازد. مرکب او دو پایش، و خدمتکارش دو دستش بود. به پیامبر پاکتر و پاکیزه ترت ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ اقتدا کن، که وجودش براى هرکه بخواهد به او اقتدا کند سرمشق است، و براى آن که تسلّى جوید در زندگى به آن حضرت تسلّى است، و محبوبترین بندگان نزد خدا کسى است که به پیامبر اقتدا کند و قدم جاى قدم او بگذارد. از دنیا به حدّاقل قناعت کرد، و دیده براى تماشاى آن باز نکرد. لاغرترین اهل دنیا، و گرسنه ترین آنان از دنیا بود.

7

عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَاَبى اَنْ يَقْبَلَها، وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَبْغَضَ شَيْئاً فَاَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فينا اِلاّ حُبُّنا ما اَبْغَضَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفى بِهِ شِقاقاً لِلّهِ، وَ مُحادَّةً عَنْ اَمْرِ اللّهِ.

دنیا به او ارائه شد اما از پذیرفتنش امتناع کرد، چیزى را که دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت، و هر چه را حق خوار و بى مقدار دانسته بود او هم خوار و بى مقدار دانست، و آنچه را پروردگار کوچک شمرده او هم کوچک شمرد. اگر در وجود ما جز محبت آنچه که خدا و رسول دشمن دارند نبود، و بزرگ شمردن آنچه را که خدا و رسول کوچک شمرده اند وجود نداشت، همین براى ستیزگى ما با خدا و سرپیچى ما از فرمانش بس بود.

8

وَ لَقَدْ كانَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَأْكُلُ عَلَى الاَْرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمارَ الْعارِىَ، وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ.

رسول خداـ صلّى اللّه علیه وآله ـ روى زمین غذا مى خورد، و مانند نشستن بندگان مى نشست، و با دست خود پارگى کفشش را مى دوخت، و جامه اش را وصله مى کرد، بر مرکب بى پالان سوار مى شد، و در ردیف خود سوار مى کرد.

9

وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلى بابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقُولُ يا فُلانَةُ ـ لاِِحْدى اَزْواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّى فَاِنّى اِذا نَظَرْتُ اِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيا وَ زَخارِفَها. فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ، وَ اَماتَ ذِكْرَها مِنْ نَفْسِهِ، وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، وَ لايَعْتَقِدَها قَراراً، وَ لايَرْجُوَ فيها مُقاماً، فَاَخْرَجَها مِنَ النَّفْسِ، وَ اَشْخَصَها عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَها عَنِ الْبَصَرِ. وَ كَذلِكَ مَنْ اَبْغَضَ شَيْئاً اَبْغَضَ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ وَ اَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ. وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِى الدُّنْيا وَ عُيُوبِها، اِذْ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ، وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخـارِفُهـا مَـعَ عَظيـمِ زُلْفَتِـهِ .

پرده اى همراه با نقش و نگار بر درِ خانه اش آویخته بود، به یکى از همسرانش فرمود: فلانى! این پرده را از برابر دید من پنهان کن، زیرا وقتى آن را مى بینم دنیا و زر و زیورش را به یاد مى آورم. با عمق دل از دنیا اعراض کرد، و یاد این سراى فانى را از خاطرش میرانْد، علاقه داشت زر و زینت دنیا از برابر دیده اش مخفى باشد، تا از آن جامه زیبا برنگیرد، و باورش نیاید که سراى قرار و آرامش است، و امیدى به درنگ در آن نداشته باشد، علاقه به دنیا را از دل بیرون کرد، و از این محل فانى دل برداشت، و از دیده خود پنهان نمود. آرى چنین است کسى که چیزى را دشمن دارد بغض و نفرت دارد که به آن نظر کند و در محضرش از آن یاد شود. در روش رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله حالتى است که تو را به زشتى ها وعیوب دنیا رهنمون است، زیرا آن حضرت با اهل بیتش دردنیا گرسنه بود، و بامنزلت وتقرب عظیمى که نزد حق داشت زر و زیور دنیا از او دور داشته شده بود.

10

فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ بِعَقْلِهِ: اَكْرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بِذلِكَ اَمْ اَهانَهُ؟ فَاِنْ قالَ: اَهانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ وَ اللّهِ الْعَظيمِ، وَ اَتى بِالاِْفْكِ الْعَظيمِ، وَ اِنْ قالَ: اَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَهانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيا لَهُ، وَ زَواها عَنْ اَقْرَبِ النّاسِ مِنْهُ. فَتَاَسّى مُتَاَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقْتَصَّ اَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَ اِلاّ فَلايَأْمَنِ الْهَلَكَةَ، فَاِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَماً لِلسّاعَةِ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيا خَميصاً، وَ وَرَدَ الاْخِرَةَ سَليماً. لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلى حَجَر حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ، وَ اَجابَ داعِىَ رَبِّهِ.

پس دقت کننده با عقلش دقت کند که خداوند با وضعى که براى پیامبرش در برنامه دنیا به وجود آورد آیا او را اکرام کرد یا به او اهانت روا داشت؟ اگر بگوید: اهانت کرد، به خداى بزرگ قسم دروغ گفته، و بهتان عظیمى به حق زده؛ و اگر بگوید: به او اکرام کرد، پس باید بداند که خداوند غیر حضرتش را با ارزانى داشتن دنیا به او خوار نموده، و دنیا را از مقرب ترین مردم به درگاهش دور کرده است. اقتداکننده باید به پیامبرش اقتدا کند، و قدم جاى قدم آن حضرت بگذارد، و هر جا او درآمد درآید، ورنه از هلاکت امان ندارد، چرا که خداوند محمّد ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ نشانه قیامت، و بشارت دهنده به بهشت، و ترساننده از عقوبت قرار داد. او با شکم گرسنه از دنیا رفت، و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد. تا لحظه از دنیا رفتن و اجابت دعوت کننده حق سنگى به روى سنگ نگذاشت.

11

فَما اَعْظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِنْدَنا حينَ اَنْعَمَ عَلَيْنا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَ قائِداً نَطَاُ عَقِبَهُ! وَ اللّهِ لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتى هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ
مِنْ راقِعِها. وَ لَقَدْ قالَ لى قائِلٌ: اَلاتَنْبِذُها عَنْكَ؟ فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنّى فَعِنْدَ الصَّباح ِ يُحْمَدُ الْقَــوْمُ السُّــرى .

خداوند با عنایت کردن چنین رهبری‌ چه منّت بزرگی‌ بر ما گذاشت تا از او پیروی‌ کنیم، و پیشوایی‌ که قدم جای‌ قدمش بگذاریم! به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمینه خود را وصله زده ام که از وصله کننده اش حیا می‌ کنم. و کسی‌ به من گفت: این لباس کهنه را دور نمی‌ اندازی‌؟ گفتم: از من کناره گیر، که به وقت صبح از رهروان شب تمجید و ستایش می‌ شود.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :