جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و پنجاه و پنجم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و پنجاه و پنجم

و از خطبه های آن حضرت است که در آن خلقت بدیع شبپره را بیان فرماید:

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلًا

سپاس خدايى را كه وصفها در رسيدن به حقيقت شناخت او رخت اندازد، و بزرگى او خردها را طرد سازد  تا سر بتابد ، و راهى به رسيدن نهايت ملكوت او نيابد. او خداى حق و آشكار است، آشكارتر از آنچه بر ديده ها پديدار است. خردها براى او حدى معين نتواند كرد تا همانندى داشته باشد، و وهمها او را اندازه نتواند گرفت تا در صورتى پنداشته باشد.

2

خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ وَ لَا مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لَا مَعُونَةِ مُعِينٍ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ انْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ .

آفريده ها را پديد آورد بى هيچ نمودار بى راى رايزن، و بى يارى مددكار. به فرمان او خلقت آن پايان يافت، پس طاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ گفت، و به خدمت شتافت. گردن نهاد و سر از فرمان نتافت.

3

وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا وَ جَاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا فَلَا يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ وَ لَا تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا

و از لطيفه هاى صنعت و شگفتيهاى خلقت او كه پيش چشم ما است، تدبير دقيق او در آفرينش شبپره هاست، كه روشنايى شبپره را بر جاى مى دارد، حالى كه هر چيز را به نشاط درمى آرد. و تاريكى پر آن را مى گستراند، حالى كه هر زنده را در هم مى كشاند، و چسان ديده آن كم بين است كه نتواند از آفتاب رخشان روشنى ستاند، نورى كه بدان راههاى خويش بيابد، و با پرتو آشكار خورشيد خويشتن بدان جاها كه داند، رساند، و درخشش روشنى اش آن را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده باز مى گرداند، و در نهانخانه اش پنهان مى نشاند، چنانكه رفتن در سپيدى نور رخشان نتواند. پس شبپره در روز پلكها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چراغى سازد كه در جستن روزى خود از آن راه يابد، و سياهى شب ديده هاش را نبندد، و به خاطر تاريكى انبوه از رفتن در شب رخ برنتابد. پس چون خورشيد پرده برافكند و بتافت، و سپيدى روز پديد گشت و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن نصيبى يافت، پلكها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده بسنده كند.

4

فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً وَ النَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ كَأَنَّهَا شَظَايَا الْآذَانِ غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لَا قَصَبٍ إِلَّا أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلَاماً لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلَا تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لَاصِقٌ بِهَا لَاجِئٌ إِلَيْهَا يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ لَا يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ فَسُبْحَانَ الْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ .

پس پاك و منزه است، خدايى كه شب را روز او كرده است و هنگام فراهم كردن معيشت، و روز را وقت آسايش و گاه استراحت، و براى آن از گوشت وى بالهايى ساخته است تا هنگام نياز به پرواز، بدان بالا رود، بالهايى كه چون لاله گوش از پر و انبوب پرداخته است، ليكن جاى رگها را در آن بينى آشكار، و نشانه هاى آن پديدار. و شبپره را دو بال است، نه چندان نازك كه در هم شكند، و نه چندان ستبر كه سنگينى كند. مى پرد، و بچه او بدو چسبيده است و به مادر پناهيده. اگر بنشيند، نشيند و اگر بالا رود، رود. از او جدا نشود تا هنگامى كه اندام وى نيرومند شود، و بال آن نيروى برخاستنش را دارا بود، و بداند كه راه زيستن او چيست؟ و چگونه تواند زيست؟ پس پاك و منزه است خدايى كه پديد آورنده هر آفريننده است، بى هيچ نمونه كه از ديگرى بر جاى مانده است.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :