جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و پنجاه و دوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و پنجاه و دوم

: از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (در توحيد و صفات خداوند)

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى‏ أَزَلِيَّتِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ

سپاس خدائى را سزا است كه بوسيله آفريده ‏هايش بر وجود و هستى خويش راهنما است (زيرا هر مخلوقى ممكن است و ممكن به خودى خود داراى وجود و هستى نمى‏ گردد، پس هويدا است كه او را خالق و آفريده‏اى مى‏ باشد) و بحدوث و نو پيدا شدن آفريده‏ هايش بر ازلى بودن و ابتداء نداشتن خود دليل است (زيرا ايجاد كننده اگر ازلى و قديم نبوده حادث باشد به ايجاد كننده ديگرى نيازمند بوده نمى‏ تواند مبدأ ايجاد باشد) و بشبيه بودن آفريده ‏ها با يكديگر نشان مى‏ دهد بر اينكه مانندى براى او نيست (زيرا اجسام در جسميّت با هم شريكند، پس اگر شبيهى از آنها براى او بود او هم جسم بود و جسميّت از لوازم‏ امكان است و امكان در واجب روا نبود)

2

لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ

حواسّ، بكنه او پى نبرد (زيرا قواى مدركه خواه مادّيّه باشد كه حسيّات و وهميّات را درك ميكند و خواه عقليّه كه عقليّات و فكريّات را در مى‏ يابد تنها اجسام را درك مى‏ نمايد و خداوند جسم نيست تا بوسيله حواسّ درك شود) و پوشنده‏ها او را نمى‏ پوشاند (زيرا پوشاندن از لوازم جسميّت است و اينكه در بعضى از احاديث وارد شده كه خداوند از عقول محجوب است چنانكه از ديده‏ها مستور، و مقرّبين از فرشتگان آسمانها او را مى‏ طلبند چنانكه شما او را مى ‏طلبيد. با فرمايش امام عليه السّلام منافات ندارد، زيرا مراد از احتجاب حقّ تعالى از عقلها و ديده‏ ها نه آنست كه بين او و خلايق حجاب جسمانىّ باشد كه مانع از ادراك و وصول بسوى او است، بلكه مراد از احتجاب او از ايشان از جهت قصور اشخاص و كوتاهى عقلها و قواى آنان و كمال ذات و شدّت نور و بسيارى ظهور خداوند سبحان است، پس بسيارى ظهور و پيدايش موجب احتجاب و پنهانى او گرديده) بجهت فرق بين آفريننده و آفريده شده، و بين تعيين كننده حدّ و نهايت و تعيين كرده شده و محدود، و بين پروردگار و پرورده (پس آفريده شدن و ناپيدا گرديدن و برابر و مانند يكديگر بودن و درك شدن بحواسّ و پوشيده شدن از لوازم مصنوع است، و آفريننده و هميشگى و بى‏مانند بودن و درك نشدن بحواسّ و پوشيده نشدن از صفات خالق باشد، پس هرگاه صفات مصنوع در صانع و يا صفات صانع در مصنوع باشد، در حدوث «كه مستلزم امكان و آن مستلزم حاجت و نيازمندى بديگرى است» برابر و مانند يكديگر شده فرقى بين شان نيست و اين باطل و نادرست است، و سپاس خداوندى را كه)

3

الأَحَدِ لَا بِتَأْوِيلِ عَدَدٍ وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَكَةٍ وَ نَصَبٍ وَ السَّمِيعِ لَا بِأَدَاةٍ وَ الْبَصِيرِ لَا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِي مَسَافَةٍ وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْيَةٍ وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ

يكى است، نه آن يك كه در عدد بحساب مى‏ آيد (و شمرده مي شود، يعنى واحد حقيقى و يكتا است كه دوّمى براى او تصوّر نمى‏ توان كرد، نه واحد عددى كه مبدا و جزء كثير است، چنانكه در شرح خطبه شصت و چهارم باين نكته اشاره شد) آفريننده است نه با حركت و رنج بردن (زيرا حركت و تغيّر از خواصّ امكان است و در واجب ممتنع مى‏ باشد) و شنوا و بينا است نه با آلت گوش و بر گرداندن حدقه چشم (زيرا آلت مستلزم احتياج و نيازمندى است) و حاضر است نه به ملاقات (و قرب مكان) و جدا است نه به دورى راه (بلكه بذاته مغاير هر چيز است، زيرا او در غايت كمال و ما سواى او در نهايت نقصانند) و آشكار است (بآثار قدرت) نه با ديدن، و پنهان است (كنه ذاتش) نه به لطافت (و سبب كوچكى حجم و شفّاف بودن جرم)

4

بَانَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ إِلَيْهِ

جدا است از اشياء به غلبه و استيلاء و قدرت و توانائى بر (بود و نابود كردن) آنها (چنان كه لايق شأن واجب همين است) و اشياء از او جدا هستند به فروتنى براى او و بازگشت به سويش،

5

مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ وَ مَنْ قَالَ كَيْفَ؟ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قَالَ أَيْنَ؟ فَقَدْ حَيَّزَهُ

كسيكه او را (بصفات‏ زائده بر ذات) وصف نمايد، او را محدود دانسته (مكانى برايش تعيين نموده) و كسيكه او را محدود دانست، پس او را بشما آورد (در عداد معدودات در آورده) و كسي كه او را بشمار آورد (مبدا جزء كثير دانست) ازلى بودن او را ابطال نموده است، و كسيكه بگويد چگونه است؟ خواسته او را (بصفات زائده بر ذات) وصف كند، و كسيكه بگويد كجا است؟ مكان براى او قرار داده است،

6

. عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ قَادِرٌ إِذْ لَا مَقْدُورَ

دانا و پروردگار و توانا بوده آنگاه كه معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زيرا ذات او عين كمالات است، پس ازلا و ابدا دانا و پروردگار و توانا مى‏ باشد).

7

(:منها)

قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لَامِعٌ وَ لَاحَ لَائِحٌ وَ اعْتَدَلَ مَائِلٌ وَ اسْتَبْدَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ قَوْماً وَ بِيَوْمٍ يَوْماً وَ انْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظَارَ الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ

قسمتی  از اين خطبه است (در باره انتقال خلافت بآن بزرگوار و ستودن ائمّه هدى و اندرز بمردم):

(آگاه باشيد) خورشيد (خلافت امام عليه السّلام بر حسب ظاهر) طلوع كرد و آشكار شد، و درخشنده (حقّ و عدالت) درخشيد، و ظاهر شونده (آثار فتنه و جنگها كه در زمان حضرتش روى داد) هويدا گرديد، و انحراف و كجى (نادانى و گمراهى) مستقيم و راست شد (از بين رفت) و خداوند گروهى (خلفاء و همراهانشان) را به گروهى (امام عليه السّلام و پيروانش) و روزى را به روزى تبديل فرمود، و ما انتظار تغيير اوضاع و گردش روزگار را (براى ترويج دين اسلام) داشتيم مانند قحطى كشيده و خشكسالى ديده كه منتظر باران است (چشم براه داشتيم كه ايّام نادانى و گمراهى بگذرد و روزگار هدايت و رستگارى برسد)

8

وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ

و (امام بحقّ بايستى كه به امور امّت قيام نمايد، و بر امّت واجب است كه دوستى و پيروى از ايشان كند، زيرا) پيشوايان (أئمّه اثنى عشر عليهم السّلام) براى (راهنمائى) خلائق پيرو (امر و نهى) خداوند بوده و او را به بندگانش مى‏ شناسانند (بوسيله آنان خداوند شناخته و پرستيده ميشود، پس از اين جهت) داخل بهشت نمى‏ شود مگر كسيكه آنها را بشناسد (معتقد باشد كه خلفاء بر حقّ و جانشينان پيغمبر اكرم امير المؤمنين و يازده فرزند آن بزرگوار هستند، و دوستدار آنان باشد) و ايشان هم او را بشناسند (كه مطيع و پيرو آنها است، پس بنا بر اين اگر كسى آنان را دوست داشته و باور دارد كه خلفاء بر حقّ هستند و از آنها اطاعت و پيروى نكند، ايشان را نشناخته و از اين دوستى و اعتقاد و سرسرى سودى بدست نمى‏ آورد و داخل بهشت نمى‏ شود مگر آنكه پيش از رفتن از دنيا توبه نمايد يعنى كاملا آنها را بشناسد و آنها هم در قيامت باذن و فرمان خداوند متعال او را همراهى و شفاعت فرمايند، و مؤيّد اين معنى است فرمايش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه فرمود: حبّ علىّ ابن ابى طالب يأكل السّيّئات‏ كما تأكل النّار الحطب يعنى دوستى علىّ ابن ابى طالب بديها را نابود مى‏ سازد چنانكه آتش هيزم را از بين مى‏ برد) و داخل آتش نمى‏ شود مگر كسيكه منكر آنان باشد و ايشان هم (بسبب عداوت و دشمنيش) او را از آن خويش ندانند (زيرا اعتقاد به ولايت يعنى شناختن ائمّه هدى و اعتراف به امامتشان و باينكه هر يك از اين دوازده تن عليهم السّلام مفترض الطّاعة هستند بزرگترين ركن و پايه ايمان و شرط قبول شدن اعمال است و بدون آن هيچيك از عبادات سودى ندارد، زيرا رفتن بهشت ممكن نيست مگر كسى را كه پيرو شريعت باشد و پيروى از شريعت ممكن نيست مگر كسى را كه با آن آشنا بوده و كيفيّت عمل بر طبق آنرا بداند و اين ممكن نيست مگر آنكه از قول صاحب شريعت اخذ شده باشد و اين ممكن نيست مگر آنگاه كه شخص امام و پيشواى خود را بشناسد تا بيان صاحب شريعت را از او بياموزد. و امّا كسي كه آنان را نشناسد و ليكن ايشان بسبب پاك طينتى يا بجهة اينكه رفتارش طبق منظور آنها است او را منكر نباشند، داخل آتش نمى‏ شود، زيرا چنين شخصى بالأخره به توبه موفّق شده به وسيله ‏اى ايشان را خواهد شناخت. پس از اين امام عليه السّلام در باره اينكه اسلام بزرگترين نعمت خداوند است مى‏ فرمايد:)

9

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ كَرَامَةٍ

خداوند شما را با سلام تخصيص داده و خواسته شما را براى آن (از پليدى و كفر و شرك) پاكيزه و لائق گرداند و اين براى آنست كه نام اسلام سلامتى (از فتنه و فساد و گرفتارى دنيا و عذاب آخرت) است و بزرگى و سر افرازى را در بر دارد،

10

اصْطَفَى اللَّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُكْمٍ

خداوند متعال راه آنرا (شريعت محمّديّه را از سائر راهها و شرائع پيغمبران) ممتاز ساخت (و آنرا ناسخ اديان قرار داده تا انقراض عالم باقى نهاد) و دلائل (حقيقت) آنرا كه عبارت است از علم ظاهر (قران و سنّت) و حكمت باطنه (عقل) آشكار نمود،

11

لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ فِيهِ مَرَابِيعُ النِّعَمِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ

شگفتي هاى آن (آثار و نشانه ‏هايش كه خردمندان و دانايان را به شگفت آورد) نابود نمى‏ گردد و از بين نمى‏ رود، بارانهاى بهارى نعمتها در آن موجود است (كه دلهاى مرده را خرّم گردانده بر اثر آن مسلمانها به سيادت و سعادت مى‏ رسند) و چراغهاى تاريكى‏ها (ائمّه هدى عليهم ((السّلام) در آن يافت ميشود، (در

12

لَا تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلَّا بِمَفَاتِيحِهِ وَ لَا تُكْشَفُ‏ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِمَصَابِيحِهِ

نيكوئيها گشوده نمى‏ شود (آسايش و بزرگوارى دنيا و بهشت جاويد بدست نمى‏ آيد) مگر به كليدهاى آن (پيروى از احكامش) و تاريكى ‏ها (ى ضلالت و گمراهى) از بين نمى‏ رود مگر به چراغهاى آن (عمل نمودن بآنچه كه پيشوايان واقعى دين دستور داده ‏اند)

13

قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ وَ أَرْعَى مَرْعَاهُ فِيهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِي وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي .

خداوند از محرّمات آن منع نمود، و چراگاه آنرا رويانيد (از مباحات آن يعنى آنچه حلال است قدغن و جلوگيرى نفرمود) در آنست شفاء و بهبودى آنكه شفاء طلبد (از بيماريهاى نادانى و گمراهى) و بى‏نيازى آنكه بى‏ نيازى (از هر چيز در دنيا و آخرت) درخواست نمايد (پيرو دين مقدّس اسلام از بيمارى ضلالت و گمراهى بهبودى يافته و از سعادت دنيا و آخرت محروم نمى‏ ماند).

14

(:منها)

وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ .

قسمتی از اين خطبه است (در وصف كسيكه در راه ضلالت و گمراهى سر گردان است):

و آن كس گمراه را خداوند مهلت داده اجلش را بتأخير انداخته در راه غفلت داران (كه عذاب الهىّ را در نظر ندارند) قدم مى‏ نهد و با گناهكاران شب را بصبح مى‏ رساند بدون (آنكه سير كند در) راهى كه او را بمقصود رساند، و بى (آنكه پيروى نمايد از) پيشوايى كه او را به سعادت كشاند.

15

(:منها)

حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ!!

قسمتی از اين خطبه است (در باره گناهكاران و اندرز به شنوندگان):(گناهكاران كه در راه ضلالت و گمراهى قدم نهاده‏اند از هيچ گونه نافرمانى پروا ندارند)

تا اينكه خداوند كيفر گمراهيشان را بآنها نمايان ساخته بخواهد آنان را از پشت پرده‏هاى غفلت و نافرمانيشان بيرون آورد (مرگ ايشان را دريابد، آنگاه) رو آورند بآخرت كه بآنها پشت كرده (عذاب و بد بختى را بهره آنان قرار داده) و پشت كنند بدنيا كه بايشان رو آورده (خوشى و شادى ظاهرى را نصيبشان نموده بود) پس از آنچه مى‏ خواستند (لذّت و خوشى دنيا) و بدست آورده بودند، سود نبردند (زيرا نتوانستند همراه بياورند) و از هوا و آرزوشان (خواهش نفس امّاره) كه بآن رسيده بودند، بهره‏مند نگرديدند (زيرا با رفتن آنها آرزوها همه بر باد رفته است

16

وَ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسِي هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ

و من شما و خودم را از اين پيشآمد (گرفتارى و سرگردانى و عذاب و بيچارگى) بر حذر مى‏ نمايم (تا از خواب غفلت بيدار شده بلذّتها و خوشي هاى ناپايدار دنيا دل نبنديد. و اينكه‏ امام عليه السّلام خود را در اين رديف قرار داده براى اهميّت دادن بموضوع است تا مردم بدانند چنين بزرگوارى كه معصوم و منزّه از هر خطاء است از دل بستن بدنيا نگران است، پس ديگران سزاوارترند كه بيشتر مراقب باشند كه دنيا آنها را نفريبد) پس بايد مرد از خود سود برد (در بدبختى و زيان نماند) زيرا بينا (ى واقعى) كسى است كه (اندرز خدا و رسول و ائّمه اطهار را) شنيده (در آن) تفكّر و انديشه نمايد، و (بدنيا) نگاه كرده، و (به بي وفائى آن) آشنا گردد، و از عبرتها (گذشتگان) سودمند شود،

17

ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهَاوِي وَ الضَّلَالَ فِي الْمَغَاوِي وَ لَا يُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ أَوْ تَحْرِيفٍ فِي نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ

آنگاه در راه راست روشن (فرمانبردارى از خدا و رسول) سير نمايد، بشرط آنكه در آن از افتادن در گودالها و درّه ‏ها (خواهشهاى نفس) و از گمراه شدن در اشتباه كاريها (ى شيطان) دورى كند، و بر زيان خود اقدام نكرده گمراهان را يارى ننمايد: به بيراه رفتن در راه حقّ (نهى نكردن آنان را از منكر) يا تغيير در گفتار (به دلخواه آنها سخن گفتن اگر چه بر خلاف رضاء و خوشنودى خدا باشد) يا براى گفتن سخن راست ترس به خويشتن راه دادن (اگر چه در واقع نترسد)

18

فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَ اخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ

پس اى شنونده از بيهوشى (ضلالت و گمراهى) بهوش بيا، و از (خواب) غفلت و بى‏خبرى (از كيفر كردار و گفتار ناپسنديده) خود بيدار شو، و از شتاب كردن (در امور دنيا كه بقاء و هستى آن اندك و زوال و نابودى آن نزديك است) آرام گير،

19

وَ أَنْعِمِ الْفِكْرَ فِيمَا جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله)مِمَّا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِيَ لِنَفْسِهِ

و در آنچه (از جانب خداوند سبحان) بتو وارد شده است بر زبان پيغمبر امّى (كه از كسى چيزى نياموخته و نوشتنى ياد نگرفته) «درود خداوند بر او و بر آلش» و چاره و گريزى از آن نيست، بدقّت انديشه كن، و مخالفت و دورى نما كسيرا كه از انديشه نمودن در فرمايشهاى پيغمبر اعراض كرده و بغير آن (پيروى از شيطان و نفس امّاره) توجّه نموده است، و واگذار او را بآنچه (گمراهى و بدبختى) كه بآن خوشنود است (زيرا آشنائى با چنين كسى سبب بد بختى دنيا و آخرت است)

20

وَ ضَعْ فَخْرَكَ وَ احْطُطْ كِبْرَكَ وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ

، فخر و نازش و كبر و خود پسندى را از خويشتن دور كن، و گور خود را بياد آور، كه گذر تو از آنجا است

21

وَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ وَ كَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ وَ مَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً فَامْهَدْ لِقَدَمِكَ وَ قَدِّمْ لِيَوْمِكَ

و همان طور كه بجا مى‏ آورى جزاء داده مى‏ شوى، و آنچه را كه مى‏ كارى درو ميكنى، و آنچه را كه امروز (در دنيا) از پيش فرستاده اى فردا (در قيامت) بر آن وارد مى‏ گردى، پس براى خود (در محشر) جائى آماده كن، و (اكنون كه فرصت دارى) براى روز (بازگشت) خويش توشه‏اى بفرست،

22

فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ وَ الْجِدَّ الْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ ( وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ):

پس اى شنونده (از نافرمانى خدا و رسول) بر حذر باش، و اى بيخبر (به اطاعت و فرمانبردارى) كوشش نما، و (از احوال قيامت كسى) ترا مانند شخص آگاه (پيغمبر و أئمّه اطهار عليهم السّلام) مطّلع نمى‏ كند (پس اكنون ترا ببعض آنچه كه بايد از آن بر حذر باشى آگاه مى‏ نمايم:)

23

إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللَّهِ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ وَ لَهَا يَرْضَى وَ يَسْخَطُ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُ عَبْداً وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا لَاقِياً رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ لَمْ يَتُبْ مِنْهَا أَنْ يُشْرِكَ بِاللَّهِ‏ فِيمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلَاكِ نَفْسٍ أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ ِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ أَوْ يَمْشِي فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ

از جمله احكام خدا در قرآن محكم و استوار كه (تجاوز از آن نمى‏ توان كرد، و) به (پيرو) آنها پاداش داده راضى و خوشنود ميشود (مشمول رحمت خويش مى‏ نمايد) و براى (مخالفين) آنها كيفر مقرّر فرموده و بخشم مى‏ آيد، آنست كه بنده‏اى كه از دنيا مى‏ رود اگر چه (با عبادت و بندگى) بخود رنج داده و عمل خويش را (ظاهرا) خالص نموده باشد، سودى بدست نمى‏ آورد در حاليكه ملاقات كند پروردگارش را با يكى از اين خصلتها (ى پنجگانه زير) كه از آنها توبه و بازگشت نكرده باشد (اوّل): شرك بخدا در آنچه بر او واجب گردانيده از عبادت و پرستش خود (ديگرى را شريك او قرار دهد خواه آشكار خواه پنهان كه عبارت است از رئاء و خودنمايى س 18 ى 110 مى‏ فرمايد: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً يعنى كسيكه اميدوار است رحمت پروردگارش شامل حال او گردد بايد كار شايسته بجا آورد، و در پرستش پروردگارش كسى را شريك قرار ندهد، دوّم:) يا بسبب هلاك كردن (از بين بردن) ديگرى خشم خويشتن را بر طرف نمايد (س 4 ى 93 مى‏ فرمايد: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً يعنى هر كه مؤمنى را از روى قصد بكشد كيفر او دوزخ است كه در آن جاويد مى‏ ماند و خداوند بر او غضب نموده او را از رحمت خويش دور و عذاب بزرگ برايش آماده فرمايد، سوّم:) يا بيان كند كار زشتى را كه ديگرى بجا آورده (س 24 ى 19 مى‏ فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ يعنى آنانكه دوست دارند كه ناشايسته و كار زشتى در باره كسانيكه ايمان آورده‏اند فاش گردد براى ايشان در دنيا و آخرت عذاب دردناك است، چهارم:) يا بمردم رو آورد براى درخواست حاجتى بوسيله آشكار نمودن بدعتى در دين خود (س 28 ى 50 مى‏ فرمايد: وَ مَنْ أَضَلُ‏ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ يعنى كيست گمراه تر از كسيكه آرزوى خود را پيروى كند بدون راهنمائى از جانب خدا، پنجم:) يا مردم را بنفاق و دو روئى ملاقات كند، يا در ميان ايشان بدو زبان رفتار نمايد (در ظاهر خود را دوست و ثناء گو نشان داده در پشت سر دشمن و بد گو باشد، س 4 ى 145 إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً يعنى مردم دو رو در پائين ترين درجه آتش دوزخ قرار خواهند گرفت، و هرگز براى ايشان ياورى نمى‏ يابى كه آنان را از آنجا بيرون آورد)

24

اعْقِلْ ذَلِكَ فَإِنَّ الْمَثَلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ: إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْفَسَادُ فِيهَا إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُسْتَكِينُونَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُشْفِقُونَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ خَائِفُونَ .

عظمت و بزرگى اين مثل را (كه ذكر مي شود) بفهم و در آن انديشه كن (بواسطه كوتاهى فهم مردم از ادراك حقائق خداوند سبحان و پيغمبران و اوصياء ايشان بيان مطلب را با مثل آميخته‏اند تا حقيقت آن بر كسى پوشيده نماند) زيرا مثل نشان دهنده است شبيه و مانند خود را (چنانكه گفته  مي شود مثل علم كه غذاى روحانىّ است چون شير مادر مى‏ باشد براى بچّه كه بسبب آن روح انسان كامل مى‏ گردد همانطور كه طفل بوسيله شير مادر توانا ميشود. و امّا مثل فرموده امام عليه السّلام اينست): مقصود چهارپايان (از جهت كمال قوّه شهويّه) شكمهاشان است (هميشه در بند آب و علفند) و مقصود درّندگان (از جهت بسيارى قوّه غضبيّه) دشمنى و آزار رساندن به غيرشان است (پس بسير شدن شكم قناعت نمى‏ كنند، بلكه طالب غلبه و استيلاء مى‏ باشند) و مقصود زنها (از جهت كمال قوّه شهويّه و شدّت قوّه غضبيّه) آرايش زندگانى دنيا و فساد و تباهكارى نمودن در آن است (منظور امام عليه السّلام از اين مثل آنست كه بايستى انسان خود را از عالم حواسّ ترقّى داده قوّه استعداد خويش را بكار انداخته از صفات رذيله دورى نمايد، پس اگر از قوّه شهويّه و غضبيّه پيروى نمايد با چهار پايان و درّندگان يكسان است، و اگر آرايش دنيا را شعار خويشتن قرار داده در فساد و تباهكارى بكوشد در سلك زنان است، و امّا صفاتى كه بايستى پيروى نمود صفات) مؤمنين (است كه آنان در برابر خداوند سبحان) فروتن (گردن كش نيستند) و (بمردم) پند دهنده و مهربان، و (از قهر خدا) ترسناكند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :