جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و سی و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و سی و هفتم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره طلحه و زبير (و ابطال گفتارشان كه پس از نقض بيعت كشتن عثمان را بآن بزرگوار نسبت دادند):

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصَفاً

سوگند بخدا خوددارى نكردند (نسبت دادن) منكرى را بمن (به كشتن عثمان و رضاى بقتل او نسبت دروغ بمن دادند) و ميان من و خودشان بعدل و انصاف رفتار نكردند (زيرا اگر انصاف داشتند بطلان دعويشان ظاهر بود)

2

وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ

(نادرستى دعويشان آنست كه) حقّى را (از من) مى‏طلبند كه خودشان ترك كرده‏اند، و (خونخواهى مى ‏نمايند از) خونى كه خودشان ريخته ‏اند،

3

فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ إِنْ كَانُوا وُلُّوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ

پس من اگر در ريختن آن خون (كشتن عثمان) با آنها شركت كرده بودم آنان هم از آن بى‏بهره نبودند (پس ايشان نبايد در صدد خونخواهى عثمان بر آيند، زيرا آنان نيز قاتل هستند نه وارث تا بتوانند طلب خون او نمايند) و اگر بدون من مباشرت كرده‏اند پس بازخواست نيست مگر از ايشان، و اوّل عدلشان (كه آنرا عذر نقض بيعت خود قرار داده و مى‏گفتند خروج و ياغى شدن ما بر امام براى امر بمعروف و نهى از منكر و حكم كردن به عدالت است) آن باشد كه حكم از روى عدل را در باره خودشان جارى سازند،

4

وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ

و بصيرت و بينائى من با من است (زيان گفتار بر خلاف كردار را مى‏دانم بهمين جهت امرى را بر كسى) مشتبه نكرده ‏ام (چيزى نگفته‏ ام كه بر خلاف آن رفتار كنم چون طلحه و زبير) و (امرى هم) بر من مشتبه نشده است (مانند پيروان آنها)

5

وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَماءُ وَ الْحُمَةُ وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ

و آنها گروهى هستند ستمگر و تباهكار (چنانكه رسول اكرم بمن خبر داده) در ايشان است گل سياه (فتنه و فساد كه بر اثر آن آسايش امّت را از بين مى ‏برند چنانكه گل آب صاف را تيره مى‏سازد) و زهر عقرب (كينه و دشمنى) و شبهه ظلمانى (نادانى و گمراهى)

6

وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبِهِ

و اين امر (گفتار ايشان در باره خونخواهى عثمان كه مردم را باشتباه انداخته اند نزد دانايان و هوشمندان) آشكار گرديد و باطل (سخن بر خلاف حقّ) از ريشه كنده و زبانش از انگيختن شرّ قطع شد (پس سعى و كوشش ايشان بى‏ فايده است، زيرا دانسته شد كه منظورشان از نقض بيعت و بر پا كردن غوغاء و ايجاد فتنه و فساد خونخواهى عثمان نيست، بلكه براى حبّ دنيا و بدست آوردن رياست است)

7

وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ وَ لَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ

و (چون جلوگيرى از فتنه جويان بر من فرض است) سوگند بخدا براى ايشان حوضى را پر كنم كه خود آب آنرا بكشم (در كارزار آنها را نابود سازم بطوري كه) بر نگردند سير آب شده و بعد از آن هم در موضع ديگر آب نياشامند (زيرا اين حوض مانند حوضهاى ديگر نيست كه هر كه بآن رسيد سيراب شده بر گردد يا اگر سير آب نشد جاى ديگر آب بدست آرد، بلكه حوضى است كه وارد بر آن غرق شده هلاك و نابود مي شود)

8

(منه)

فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلَادِهَا تَقُولُونَ الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ

قسمتى از اين سخنان است (همچنين در باره طلحه و زبير و پيروانشان): 

پس (از قتل عثمان براى بيعت كردن) رو آورديد بمن مانند رو آوردن نو زائيده‏ها به فرزندانشان، پى در پى مى ‏گفتيد آمده ‏ايم بيعت كنيم،

9

قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا وَ نَازَعْتُكُمْ يَدِي فَجَذَبْتُمُوهَا

دست خود را بهم نهادم شما باز كرديد، و آنرا عقب بردم شما بسوى خود كشيديد (خلاصه با كمال رغبتى كه شما به بيعت با من (:داشتيد من بآن مائل نبودم، پس چرا نقض‏بيعت كرديد، من هم شكايت شما را بخدا برده مى ‏گويم

10

اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ أَلَبَّا النَّاسَ عَلَيَّ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا وَ لَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَلَّا وَ عَمِلَا

بار خدايا طلحه و زبير (از قريش هستند و من هم از آن طايفه‏ ام) با من قطع رحم كرده ستم نموده پيمان خود را شكستند، و مردم را بر من شوراندند، پس بگشا آنچه ايشان بسته‏اند، و استوار مگردان آنچه تابيده‏اند، و بنما بآنها بدى (دنيا و آخرت) را در آنچه آرزو داشته و رفتارى كه كردند (در دنيا به آرزوى خود خلافت و رياست نرسند و در آخرت بعذاب جاويد مبتلى باشند)

11

وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ وَ اسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ فَغَمِطَا النِّعْمَةَ وَ رَدَّا الْعَافِيَةَ.

و (هيچ توبيخ و سرزنشى متوجّه من نيست كه چرا با ايشان مى‏جنگم، زيرا) پيش از شروع بجنگ بازگشت آنها را به بيعتى كه نقض كردند خواستم و تأنّى و تأمّلشان را (در اين امر) قبل از واقعه طلبيدم، پس (پند و اندرز مرا نپذيرفته انديشه نادرست خود را تعقيب كردند) نعمت (اطاعت از خدا و رسول و امام زمان) را خوار شمرده و سلامتى (دنيا و آخرت) را از دست دادند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :