اى احنف، مانند آنست كه من او را (رئيس لشگر زنگيان را) مىبينم در حالتى كه با لشگرى خروج ميكنند كه گرد و غبار و غوغاء و هياهو و صداى لجام و آواز اسبها ندارند (داراى اسب و اسلحه نيستند) به قدمهاى خود زمين را مى كوبند (فتنه و فساد بسيار بر پا مي كنند) قدمهاشان (از جهت پهنى و كوتاهى و فراخى انگشت) مانند قدمهاى شتر مرغان است. (سيّد رضىّ فرمايد:) امام عليه السّلام باين بيان بخروج رئيس زنگيان اشاره مىفرمايد (تاريخ نويسان گفته اند كه او از اهل شهر رى بود و خود را علوىّ مى دانست و مدّعى بود كه پدرش محمّد ابن احمد ابن عيسى ابن زيد ابن علىّ ابن الحسين ابن علىّ ابن ابى طالب است و بيشتر خصوصا طالبيّين در نسب او طعن زده آنرا درست نمىدانستند، زيرا علماى انساب متّفقند بر اينكه او علىّ ابن محمّد ابن عبد الرّحيم است و جدّ مادرش محمّد ابن حكيم اسدى از اهل كوفه و از كسانى است كه با زيد ابن علىّ ابن الحسين بر هشام ابن عبد الملك خروج كرد و پس از كشته شدن زيد فرار كرده بشهر رى رفته در قريه اى كه آنرا ورزنين مى ناميدند اقامت نمود و در اين قريه علىّ ابن محمّد رئيس زنگيان بدنيا آمد و جدّ او عبد الرّحيم در طالقان تولّد يافت، پس از آنكه به عراق رفت كنيزى خريدارى كرد كه از او محمّد پدر علىّ متولّد گرديد، خلاصه در سال دويست و پنجاه و پنج آهنگ بصره نمود و غلامان زنگى را كه كاركنان اهل بصره بودند بيارى خود دعوت نمود و بدستور او روز معيّنى باتّفاق خواجه هاى خود را كشته دور او گرد آمده انواع فتنه و فساد بر اهل بصره وارد ساختند، و اينكه به برقعىّ مشهور شد براى آنست كه برقع «نقاب» برو مى انداخت)