جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و پانزدهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و پانزدهم

و از خطبه های آن حضرت است در خواستنِ باران

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا (قوله ( عليه السلام ) (انصاحت جبالنا) أي تشققت من المحول يقال (انصَاحَ الثَّوب) إذا انشق و يقال أيضا (انصَاحَ النَّبتُ )و (صَاحَ و صَوَّحَ) إذا جف و يبس كله بمعنى. و قوله (وَ هَامَت دوابُّنا)أي عطشت و الهُيام العطش. و قوله (جدابير السنين) جمع (حِدْبار) و هي الناقة التي أنضاها السير فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب قال ذو الرمة 🙂

خدايا! كوههاى ما كفيده است، و زمين ما تيره رنگ گرديده، و چارپايانمان تشنه اند، و در آغلهاى خود سرگردانند، و چون زن بچه مرده فرياد كنانند. ملول از آنكه به چراگاهها آيند و روند، آرزوشان نه، كه به آبشخورهاشان در شوند.(گفته آن حضرت عليه السلام: (اِنصَاحَت جِبالُنا) يعنى: شكافته شد از خشكسالى، و گويند: (اِنصَاح الثَّوبُ) يعنى: جامه پاره گرديد، (اِنصاحَ النَّبتُ) و (صاحَ وَصَوَّحَ): رستنى پژمرده و خشك شد. (هامَت دَوابُّنا) يعنى: تشنه شدند، و (هُيام) تشنگى است. (حَدابيرِ السِّنين): جمع حدبار، و آن ماده شترى است كه راه رفتن، آن را لاغر كرده باشد. امام سال را، كه قحطى در آن فراوان گرديده، بدان تشبيه كرده. (ذوالرّمه) گفته است:)

2

اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ الْآنَّةِ وَ حَنِينَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا (حَدَابِيرُ ما تَنْفَكُّ إلاّ مُنَاخَةً * عَلى الخَسْفِ أوْ نَرْمِي بِهَا بَلَدَاً قَفْرَا)

خدايا! رحمت آر بر ناله گوسفندان، و فرياد ماده اشتران. خدايا! رحمت آر بر سرگردانى آنان به هنگام رفتنشان و ناله شان به هنگام در شدنشان.(ماده شتران لاغرى كه پيوسته از كوفتگى و لاغرى در خوابگاه خفته اند، و يا آنها را به زمين خشك و بى آب و علف مى رانيم.)

3

اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السِّنِينَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجُودِ (و قَولُهُ (علیه السلام): (لا قَزَعٍ رَبابُها) القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب. و قوله (و لا شَفَّان ذهابها) فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها و الشَفَّان الريح الباردة و الذهاب الأمطار اللينة فحذف (ذَاتَ) لعلم السامع به .)

خدايا! هنگامى به سوى تو بيرون شديم، كه خشكسالى پياپى بر ما رسيد، و ابرهامان كه باراندار مى نمود، به خشك ابر مبدل گرديد.(و گفته حضرت: (لا قَزَعٍ رَبابُها): قزع پاره هاى كوچك ابر، جدا از يكديگر است. (و لاشفّان ذهابُها)، تقدير آن (و لا ذات شفّان ذهابُها)، (شفّان) باد سرد است و ذهاب بارانهاى نرم، و كلمه (ذَاتَ) را به خاطر واضح بودن آن بر شنونده، حذف كرده است.))

4

فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَكَ السَّوَامُ أَلَّا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ

پس! تو دردمند را اميد دهنده اى، و خواهنده را بسنده. خدايا! تو را مى خوانيم  هنگامى كه مردم نوميدند، و ابر رحمت بازداشته، و چرندگان تباه شده  كه ما را به كردارمان مگيرى، و به گناهانمان عقوبت مفرمايى. و رحمت خود را بر ما بگستران به ابر بسيار باران، و بهار پر آب، و گياه خوشنماى شاداب، بارانى درشت قطره كه زنده سازى بدان، آنچه مرده است، و باز گردانى بدان، آنچه از دست شده است.

5

اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً زَاكِياً نَبْتُهَا ثَامِراً فَرْعُهَا نَاضِراً وَرَقُهَا تُنْعِشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بِلَادِكَ

خدايا! بارانى ده: زنده كننده، سيراب سازنده، فراگير و به همه جا رسنده، پاكيزه و با بركت، گوارا و فراخ نعمت، گياه آن بسيار، شاخه هايش به بار، برگهايش تازه و آبدار. تابنده ناتوانت را بدان توان دهى، و شهرهاى مرده ات را جان دهى.

6

اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا مِنْ بَرَكَاتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ الْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ وَ وَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً مِدْرَاراً هَاطِلَةً يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ وَ يَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا وَ لَا جَهَامٍ عَارِضُهَا وَ لَا قَزَعٍ رَبَابُهَا وَ لَا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا الْمُجْدِبُونَ وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا الْمُسْنِتُونَ فَإِنَّكَ تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ .

خدايا! بارانى ده كه ببارد، و زمينهاى بلند ما بدان گياه آرد، و در زمينهاى پست آب روان گردد، و پيرامون ما نعمت فراوان گردد. ميوه هاى ما را بسيار گرداند، و گله هاى ما بدان، زنده ماندن تواند. دور دستهامان از آن سود يابند، و پيرامونيان ما بدان نيرو گيرند، از بركتهايت كه همه را فراگير است، و بخششهاى بسيارت كه خاص آفريده هاى فقير است، و بر جانورهاى واگذاشته كه كس تيمار آنها را نداشته، و بر ما فرود آر بارانى سيراب كننده، ريزان و پيوسته، و هر قطره از آن بر قطره ديگر جسته، بارانى، كه نه برق آن بى آب باشد، و نه ابرش بى باران. ابرها بى باد سرد و بارنش ريزان، تا گرفتاران خشكسالى از باريدن آن، گياه فراوان يابند، و قحطى زندگان به بركتش زنده گردند، كه همانا، تو آنى كه پس از نوميد شدن مردمان، باران مى بارانى، و رحمت خويش مى گسترانى، و تو يارى و مددكار، و ستوده و به ستودن سزاوار!

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :