جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و دهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و دهم

 از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و دورى كردن از آن)

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ وَ رَاقَتْ بِالْقَلِيلِ وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ وَ تَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِ

پس از حمد بر خدا و درود بر پيغمبر اكرم، شما را از (دل بستن به) دنيا بر حذر مى ‏دارم، زيرا دنيا (به كام دنيا پرستان) شيرين و (در نظر آنان) سبز و خرّم است، بشهوتها و خواهشهاى بيهوده پيچيده شده است، و بوسيله متاعهاى زود از بين رونده (با خواهان) اظهار دوستى مى ‏نمايد، و به زيورهاى اندك (مردم را) به شگفت آورده شاد مى ‏نمايد، و براى آرزوها (ى بيجا كه اطمينان بآن نيست) و فريب (نادانان) خويش را آرايش نموده (مانند فاحشه‏ اى كه خود را بيارايد تا سرمايه دين و دنياى خواهانش را بربايد)

2

لَا تَدُومُ حَبْرَتُهَا وَ لَا تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ

شادى آن پايدار نيست، و از درد و اندوهش آسوده نمى ‏بايد گشت، بسيار فريبنده و زيان رساننده است، تغيير دهنده حالات است (توانگرى را به درويشى و آسايش را بسختى و زندگى را به مرگ و تندرستى را به بيمارى تبديل مى ‏نمايد، و يا مانع و جلوگير است از بدست آوردن سعادت هميشگى و بهشت جاودانى) فانى‏ و نابود و تباه مى ‏گردد، شكمخواره اى است كه (همه را) هلاك مى ‏نمايد (شكم خاك از طعمه انسان هرگز سير نشود و طبع افلاك از تباه ساختن آدميان ملول نگردد)

3

لَا تَعْدُو إِذَا تَنَاهَتْ إِلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِيهَا وَ الرِّضَاءِ بِهَا أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ( كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً  تَذْرُوهُ الرِّياحُ  وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً)

زمانيكه آرزوى راغبين بدنيا كه بآن خوشنود هستند به نهايت رسيد دنيا از اينكه مى ‏باشد تجاوز نمى‏ كند هم چنانكه خداوند تعالى (در قرآن كريم س 18 ى 45) مى‏ فرمايد:کَمآءِ أَنزَلناهُ مِنَ ألسَّمآءِ فَأختَلَطَ بِهِ نَباتُ ألاَرضِ فَأَصَحَ هَشِیماً تَذرُوهُ الرّیاحُ،وَکانَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیٍ مُّقتَدِرا يعنى مثل دنيا مانند گياه زمين است كه به آبى كه آنرا از آسمان فرستاديم، آميخته شد (از آن نشو و نماء نمود) پس بامداد (روز ديگرى) آن گياه خشك گرديد به قسمى كه بادها آنرا پراكنده مى ‏سازند، و خداوند بر همه چيز (هر كار) قادر و توانا است (خوشنودى و آسايش دنيا به گياهى ماند سبز و خرّم كه به اندك زمانى خشك گشته هستى آن به باد فناء مى‏ رود)

4

لَمْ يَكُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَةٍ إِلَّا أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً وَ لَمْ يَلْقَ مِنْ سَرَّائِهَا بَطْناً إِلَّا مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاءٍ إِلَّا هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلَاءٍ

هيچ مردى از متاع دنيا مسرور و شادمان نبوده مگر آنكه در پى آن گريه گلوگير (يا غمّ و اندوه) باو رو آورده است، و از خوشي هايش بكسى رو نياورده مگر اينكه از بدي هايش باو زيانى رسانده (هيچكس به دلخواه از دنيا شكمى سير نكرد و به آرزوى خود نرسيد مگر اينكه دنيا پشت كرده نعمت از او باز گرفت) و در دنيا او را باران فراخى و خوشبختى تر نساخت مگر اينكه ابر بلاء پى در پى بر او باريد، و (چون رفتار دنيا اينگونه است)

5

حَرِيٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَ احْلَوْلَى أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى

شايسته است كه در اوّل بامداد يار و ياور انسان بوده او را همراهى نمايد و در شب تغيير يافته دشمنش گردد، و اگر طرفى از آن گوارا و شيرين باشد طرف ديگرش تلخ و پر وبا (بيمارى كشنده) است

6

لَا يَنَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً إِلَّا أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً وَ لَا يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْنٍ إِلَّا أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْفٍ

هيچكس از خوشى آن بمراد نمى ‏رسد مگر اينكه از مصائب و اندوه هاى آن رنج و سختى را دريابد، و در بال امن و آسودگى شبى را بسر نبرد مگر اينكه بامداد بر روى جلو بالهاى خوف و ترس بگذراند،

7

غَرَّارَةٌ غُرُورٌ مَا فِيهَا فَانِيَةٌ فَانٍ مَنْ عَلَيْهَا لَا خَيْرَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ‏ أَزْوَادِهَا إِلَّا التَّقْوَى

بسيار فريبنده ‏اى است كه هر چه در آن است مى ‏فريبد، و فانى شدنى است كه هر كه در آن است نابود ميشود، خير و نيكوئى در هيچيك از توشه‏ هاى آن نيست مگر در تقوى و پرهيز كارى،

8

مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ وَ مَنِ اسْتَكْثَرَ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ وَ زَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ

هر كه اندكى از متاع دنيا را اخذ نمايد بدست آورده چيزى كه او را (از سختى حساب و بازرسى در قيامت) بسيار ايمن گرداند، و هر كه زياد گرد آورد دريافته چيزى كه (هنگام حساب) بسيار او را هلاك خواهد نمود، و (در دنيا هم) بزودى از او زائل مى ‏گردد،

9

كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلًا

چه بسيار است كسيكه بدنيا اعتماد و دلبستگى داشته و دنيا او را دردمند مى‏ سازد، و چه بسيار است كسي كه بدنيا اطمينان داشته و دنيا او را بر خاك مى ‏اندازد، و چه بسيار است كسيكه داراى مرتبه بزرگ بوده و دنيا او را كوچك و پست مى ‏گرداند، و چه بسيار است كسيكه داراى افتخار و خود خواهى است دنيا او را ذليل و خوار مى ‏نمايد،

10

سُلْطَانُهَا دُوَلٌ وَ عَيْشُهَا رَنِقٌ وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ

سلطنت و رياست دنيا گردنده است (گاه اين را باشد و گاه آنرا) و خوشگذرانى آن تيره (با كدورت) است و آب پاكيزه آن (كه دنيا پرستان را گوارا است، نزد مردم دانا و بينا) شور و ناگوار است، و شيرينى آن مانند شيره درخت بسيار تلخ است، و طعام آن زهره ايى است كشنده و وسائل آن (چيزهائى كه بآن دلبستگى دارند) مانند ريسمانهاى پوسيده و تكه تكه شده است،

11

حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ

زنده آن بسمت مرگ و تندرست آن بسوى بيمارى رهسپار است،پادشاهى آن از دست رفته و ارجمند آن زير دست، و ثروتمند آن به نكبت رسيده، و همسايه آن (ساكن دنيا) مالش غارت گشته است.

12

أَ لَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً وَ أَبْقَى آثَاراً وَ أَبْعَدَ آمَالًا وَ أَعَدَّ عَدِيداً وَ أَكْثَفَ جُنُوداً

آيا در جاهاى آنانكه پيش از شما بودند نيستيد و حال آنكه عمرهاى ايشان درازتر و آثارشان پاينده‏تر و آرزوهاشان بيشتر و جمعيّتشان آماده ‏تر و لشگرهاشان انبوه‏تر بود،

13

تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيْثَارٍ ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَ لَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ ؟!

دنيا را بهر طورى كه بود پرستيده برگزيدند، پس از آن كوچ كردند (مردند) بدون توشه‏ اى كه همراه برداشته يا مركبى كه راه را به پيمايد،

14

فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً ؟

آيا بشما خبر رسيده كه دنيا (هنگام مردن پيشينيان) خود را (يا كسى را) بآنها فديه داده باشد (تا نمى‏ رند) يا آنان را همراهى كرده، و يا از روى نيكوئى در باره ايشان كمكى نموده ؟(نه!!)

15

بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ وَ أَوْهَنَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ وَ وَطِئَتْهُمْ‏بِالْمَنَاسِمِ وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ الْمَنُونِ

بلكه پايه زندگيشان را بسختيها و مصائب دردناك سست گردانيده و جنبانيده‏ و رخسار و پيشاني هاشان را بخاك ماليده و زير دست و پاى ستوران آنان را لگد كوب كرده، و يارى كردنش اين بوده كه پيش آمدهاى سخت روزگار را بر سر ايشان وارد ساخته است

16

فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَيْهَا حَتَّى ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ

پس ديديد تغيير و بى آشنائى (دشمنى) دنيا را به كسانى كه بآن نزديك شده و آنرا برگزيده و بآن اعتماد نمودند تا اينكه از آن براى هميشه جدا گشته كوچ كردند (ديگر باز گشتى براى آنان نيست)

17

وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلَّا السَّغَبَ أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلَّا الضَّنْكَ أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلَّا الظُّلْمَةَ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلَّا النَّدَامَةَ ؟

و آيا جز گرسنگى توشه‏اى و جز تنگى (گور) جائى و جز تاريكى (قبر) نورى بايشان داد، يا در پى آنان جز پشيمانى سختيهاشان را تدارك نمود؟

18

أَ فَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ؟

آيا چنين دنيا (ى بيوفائى) را اختيار مى ‏كنيد، يا بآن دل مى ‏بنديد، يا براى بدست آوردنش حرص زده كوشش داريد

19

فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا

بد سرائى است براى كسيكه بآن بد گمان نبوده و هنگام اقامت در آن از خطرش خوف و ترس نداشته است،

20

فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا وَ اتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا (مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً) حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلَا يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً

پس بدانيد با اينكه خودتان هم مى ‏دانيد (بالأخره) دنيا را ترك گفته از آن كوچ خواهيد نمود، و پند بگيريد در آن از كسانى كه مى ‏گفتند: كيست كه در قوّت و توانائى از ما برتر باشد (همه مردند، و) بر مركب چوبين سوار نموده‏ بسوى گورشان بردند، پس آنان را سوار نمى ‏خوانند (زيرا راكب كسى است كه اختيار مركوب را در دست داشته باشد) و در گورهاشان نهادند و آنها را ميهمان نمى‏خوانند (زيرا ميهمان كسي را گويند كه بپاى خود بجائى برود از او پذيرايى نمايند)

21

وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ

براى ايشان از كف زمين قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهاى پوسيده و شكسته همسايه‏ ها تعيين گرديد،

22

فَهُمْ جِيرَةٌ لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً وَ لَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً وَ لَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً

آنان همسايگانى هستند كه هر كه آنها را بخواند جواب نمى ‏دهند، و ظلم و ستمى را (از خود) جلوگيرى نمى ‏نمايند، و از نوحه سرائى ملتفت نيستند،

23

إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ

اگر باران بر ايشان باريد شاد نشدند، و اگر تنگدستى بآنها رو آورد نوميد نگشتند (از غمّ و اندوه و سختى جهان آسوده و به خويشتن مبتلى و گرفتارند) گرد همند و تنها هستند، و همسايه‏ اند و از هم دورند (چون از حال هم خبر ندارند)

24

تَدَانُونَ لَا يَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِيبُونَ لَا يَتَقَارَبُونَ حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ

با هم نزديكند و به ديدار يكديگر نمى ‏روند، و خويشانند و اظهار خويشى نمى ‏نمايند، بردبار مى‏ باشند كه كينه در دل ندارند، و نادانند (چيزى درك نكرده نمى‏ فهمند) و كينه هاشان از بين رفته،

25

لَا يُخْشَى فَجْعُهُمْ وَ لَا يُرْجَى دَفْعُهُمْ اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَبِالنُّورِ ظُلْمَةً

از درد و اندوه آنها كسى باك ندارد، و اميدى بكمك و همراهيشان نيست، روى زمين را به زير آن و فراخى (جهان) را به تنگى (قبر) و بودن با اهل و ياران خويش را به غربت و تنهائى، و روشنى را به تاريكى تبديل نمودند،

26

فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِيَةِ كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ ( كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ)

و بدرون خاك آمدند (برگشتند) همان طورى كه برهنه و عريان از آن جدا شده (بوجود آمده) بودند، با اعمال و كردارشان از دنيا بسوى زندگانى هميشگى و سراى ابدى كوچ كردند (و در آنجا دو باره زنده مي شوند و ديگر نمى‏ ميرند، خواه نيكوكار خواه بد كار) چنانكه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 21 ى 104) مى ‏فرمايد: كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ، وَعْداً عَلَيْنا، إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ يعنى هم چنانكه در آغاز خلق را ايجاد نموديم آنها را باز گردانيم، و اين وعده ما حتمىّ است كه انجام خواهيم داد (خدايا بحقّ علىّ عليه السّلام در همه شدائد و سختيها تا انجام كار ما را يارى فرموده از روى فضل و كرمت با ما رفتار نما، و كن اللّهمّ بعزّتك لى فى كلّ الاحوال رءوفا، وّ علىّ فى جميع الأمور عطوفا، إلهى و ربّى من لّى غيرك).

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :