جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و نهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و نهم

قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسئله رستاخیز و قیامت

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

قُدْرَةُ اللّهِ

کُلُّ شَیْءٍ خَاشِعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَیْءٍ قَائِمٌ بِهِ: غِنَى کُلِّ فَقِیرٍ، وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ؛ وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعِیفٍ، وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ. مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عَاشَ فَعَلیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ.
لَمْ تَرَکَ الْعُیُونُ فَتُخْبِرَ عَنْکَ، بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِکَ. لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ، وَ لا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ، وَ لا یَسْبِقُکَ مَنْ طَلَبْتَ، وَ لا یُفْلِتُکَ مَنْ أَخَذْتَ، وَ لا یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ عَصَاکَ، وَ لا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مَنْ أَطَاعَکَ، وَ لا یَرُدُّ أَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَکَ، وَ لا یَسْتَغْنِی عَنْکَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِکَ، کُلُّ سِرٍّ عِنْدَکَ عَلاَنِیَةٌ، وَ کُلُّ غَیْبٍ عِنْدَکَ شَهَادَةٌ، أَنْتَ الْاَبَدُ فلا أَمَدَ لَکَ، وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلا مَحیصَ عَنْکَ، وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلا مَنْجَى مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ. بِیَدِکَ نَاصِیَةُ کُلِّ دَابَّةٍ، وَ إِلَیْکَ مَصِیرُ کُلِّ نَسَمَةٍ. سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ!
سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِکَ! وَ مَا أَصْغَرَ کُلِّ عَظیمَةٍ فِی جَنْبِ قُدْرَتِکَ! وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَکُوتِکَ! وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِکَ فِیَما غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِکَ! وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیَا، وَ مَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَةِ!

صفات خدا :

همه چیز در برابر او خاضع است، و هر چیزى به وجود او قائم مى باشد! بى نیازکننده هر فقیر، و عزّت بخش هر خوار و ذلیل، و نیروى هر ناتوان، و پناهگاه هر مصیبت رسیده است. هر کس سخن بگوید نطق او را مى شنود،
هر کس سکوت کند اسرار درونش را مى داند، آن کس که زنده است روزى اش بر اوست، و آن کس که مى میرد بازگشتش به سوى اوست. (پروردگارا!) چشم ها تو را ندیده اند تا از تو خبر دهند؛ بلکه تو پیش از آن که وصف کنندگانت وجود پیدا کنند، بوده اى. آفریدگان را براى رفع وحشت تنهایى نیافریدى، و براى سود خود آن ها را به کارى وانداشتى،
هیچ کس نمى تواند از پنجه قدرتت بگریزد، و آن کس را که بگیرى از حیطه قدرت تو بیرون نمى رود.
معصیت گنهکاران از عظمت تو نمى کاهد و اطاعت مطیعان بر حاکمیت تو نمى افزاید. آن کس که از قضا و قَدَر تو به خشم آید، نمى تواند حکم و فرمانت را دگرگون سازد، و آن کس که از اوامر تو روى گرداند، از تو بى نیاز نمى شود.
هر رازى نزد تو آشکار، و هر پنهانى پیش تو حاضر است. تو وجودى جاودانى هستى که زمان برایت نیست،
تو پایانى هستى که جز بازگشت به سویت راهى وجود ندارد، و وعده گاهى که نجات از حُکمت جز به وسیله تو ممکن نیست. ناصیه (و زمام اختیار) هر جنبنده اى به دست توست، و بازگشت همه نفوس به سوى تو مى باشد. (پروردگارا!) پاک و منزّهى! چه بزرگ است مقام تو. (بازهم) منزّهى! چه بزرگ است آنچه از آفریده هایت مى بینیم و چه کوچک است هر بزرگى در برابر قدرت و عظمت تو، و چه باشکوه است آنچه از ملکوتت مشاهده مى کنیم. با این حال، چقدر ناچیز است آنچه مى بینیم، در برابر آنچه از قلمرو حکومتت از ما پنهان است! چقدر نعمت هاى دنیایت فراوان و پراهمیّت استو چه کوچک است این نعمت ها در برابر نعمت هاى آخرتت.

2

المَلائِکَةُ الکِرَامُ

و منها: مِنْ مَلاَئِکَةٍ أَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِکَ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَکَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْکَ؛ لَمْ یَسْکُنُوا الْاَصْـلاَبَ، وَ لَمْ یُضَمَّنُوا الْاَرْحَامَ، وَ لَمْ یُخْلَقُوا «مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ»،
وَ لَمْ یَتَشَعَّبْهُمْ «رَیْبُ الْمَنُونِ»؛ وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهِمْ مِنْکَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ، وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِیکَ،
وَ کَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ؛ لَوْ عَایَنُوا کُنْهَ مَا خَفِیَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ، لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ،
وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ لَمْ یُطِیعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ.

وصف فرشتگان:

از جمله مخلوقات تو فرشتگانى هستند که آن ها را در آسمان هاى خود سکونت بخشیدى و از زمینت بالا بردى. آن ها از همه آفریده هاى تو به تو آگاه ترند، و بیش از همه، از تو خائف اند، و از همه به تو نزدیک تر. آن ها هرگز در صُلب پدران قرار نداشته اند و رحم مادران آن ها را در بر نگرفته و از آبى پَست، آفریده نشده اند، و حوادث زمان و مرگ و میرها آن ها را از یکدیگر جدا نساخته است؛ ولى آنان با این مقام قرب که به ساحت مقدّست دارند
و منزلتى که نزد تو یافته اند و عشق و علاقه اى که تنها به تو دارند و طاعات فراوانى که براى تو انجام مى دهند
و از فرمان تو کمتر غفلت مى کنند، با این همه، اگر آنچه را که از عظمت تو بر آن ها پوشیده است مشاهده مى کردند، اعمال خویش را حقیر مى شمردند و بر خود عیب مى گرفتند (و آن را شایسته مقام تو نمى دانستند) و به خوبى مى فهمیدند که حقّ عبادتت را هرگز ادا نکرده اند و آن گونه که سزاوار مقام توست، اطاعت ننموده اند.

3

عِصْیَانُ الخَلْقِ

سُبْحَانَکَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً! بِحُسْنِ بَلائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ خَلَقْتَ دَاراً، وَ جَعَلْتَ فِیهَا مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ أَزْوَاجاً، وَ خَدَماً، وَ قُصُوراً، وَ أَنْهَاراً، وَ زُرُوعاً، وَ ثِمَاراً، ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِیاً یَدْعُو إِلَیْهَا، فَلا الدَّاعِیَ أَجَابُوا، وَ لا فِیَما رَغَّبْتَ رَغِبُوا، وَ لا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَیْهِ اشْتَاقُوا. أَقْبَلُوا عَلَى جِیْفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا.

بندگان سرکش:

(خداوندا) خالق و معبودى هستى پاک و منزّه! تو را (براى نعمت هایى که به آفریدگان عطا کرده اى) تنزیه و ستایش مى کنم! سرایى بزرگ آفریده اى (به نام سراى آخرت) که در آن انواع نعمت ها را قرار داده اى: آشامیدنى ها، خوردنى ها، همسران، خدمتکاران، کاخ ها، نهرها، درختان بارور و میوه ها. سپس دعوت کننده اى فرستاده اى که مردم را به سوى آن همه نعمت فرا بخواند؛ ولى نه دعوت او را اجابت کردند و نه به آنچه ترغیب فرموده اى، اظهار علاقه نمودند و نه به آنچه تشویق کرده اى مشتاق شدند؛ (بلکه) به مردارى روى آوردند که با خوردن آن رسوا گشته اند، و (عجیب این که) در محبّت و دوستى آن با هم توافق کرده اند.

4

وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ، وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ،
قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ، وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا، وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَىْءٌ مِنْهَا، حَیْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا، وَ حَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا؛ لا یَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزَاجِرٍ، وَ لا یَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ، وَ هُوَ یَرَى الْمَأْخُوذِینَ عَلَى الْغِرَّةِ، حَیْثُ لا إِقَالَةَ وَ لاَرَجْعَةَ، کَیْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَاکَانُوا یَجْهَلُونَ، وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا مَا کَانُوا یَأْمَنُونَ، وَ قَدِمُوا مِنَ الآخِرَةِ عَلَى مَاکانُوا یُوعَدُونَ، فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ.

خطر عشق و وابستگى هاى مادى:

آرى! هر کس به چیزى عشق ورزد، آن چیز چشم او را ناتوان و قلب و فکر او را بیمار مى سازد؛ در نتیجه با چشمى معیوب (به همه چیز) مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوات و خواسته هاى دل جامه عقلش را دریده، و دنیاپرستى، قلبش را میرانده، و تمام وجودش شیفته آن شده است؛ از این رو او بنده دنیاست
و بنده هر کسى که چیزى از دنیا را در دست دارد! به هر طرف که دنیا بلغزد، او هم مى لغزد و به هر سو رو کند، به همان سو رو مى کند. نه نهى کننده الهى را پذیرا مى شود و نه موعظه هیچ واعظ ربّانى اى را؛ در حالى که با چشم خود غافلانى را مى بیند که ناگهان در چنگال مرگ گرفتار مى شوند؛ در آن جا که نه تقاضاى عفو پذیرفته مى شود و نه بازگشتى وجود دارد (آرى! او مى بیند) چگونه حوادث دردناکى که از آن خبر نداشته اند، بر سر آن ها فرود آمده،
و دنیایى که جایگاه امنى مى پنداشتند، از آن ها جدا شده، و به آنچه از آخرت به آن ها وعده داده شده بود، رسیده اند. (آرى!) حوادثى بر سر آن ها فرود آمده که با هیچ بیانى قابل توصیف نیست (اما این ها پند نمى گیرند!)

5

اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً، فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ، وَ اِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ، یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمْرَهُ، وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ! وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَهَا، أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا، وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا، وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا، تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا، وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا، فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ، وَالْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ. وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا، فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ، وَ یَزْهَدُ فِیَما کانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمْرِهِ، وَ یَتَمَنَّى أَنَّ الَّذی کانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا، قَدْ حَازَهَا دُونَهُ! فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ،
فَصَارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لا یَنْطِقُ بِلِسَانِهِ، وَ لا یَسْمَعُ بِسَمْعِهِ: یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ، یَرَى حَرَکاتِ أَلْسِنَتِهِمْ،
وَ لا یَسْمَعُ رَجْعَ کَلامِهِمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ. فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ. وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصَارَ جِیفَةً بَیْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ، وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ. لاَیُسْعِدُ بَاکیاً، وَ لا یُجِیبُ دَاعِیاً. ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْاَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.

سکرات مرگ:

(آرى) سختى ها و سَکَرات مرگ، و حسرت از دست دادن (همه چیز) بر آن ها هجوم آورده به همین دلیل اعضاى پیکرشان سُست مى شود و در برابر آن، رنگ خود را مى بازند؛ سپس مرگ به تدریج در آن ها نفوذ مى کند و بین آن ها و زبانشان جدایى مى افکند. محتضر در حالى که میان خانواده خود قرار دارد، با چشم خود به آن ها نگاه مى کند و با گوش خود سخنانشان را مى شنود، عقلش سالم و فکرش برجاست. (در این هنگام، از خواب غفلت بیدار مى شود) فکر مى کند که عمرش را براى چه چیزهایى بر باد داده و روزگارش را در چه راهى سپرى کرده است.به یاد ثروت هایى مى افتد که گردآورى کرده؛ در جمع آورى آن چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختیار گرفته است، گناه جمع آورى آن، بر دامانش نشسته، و هنگام جدایى از آن رسیده است! (آرى!) این اموال براى بازماندگان او به جاى مى ماند و از آن بهره مى گیرند و متنعّم مى شوند! لذّت و آسایش آن براى دیگران است و سنگینى گناهانش بر دوش او! و او گروگان این اموال است. این در حالى است که به دلیل امورى که به هنگام مرگ براى او روشن شده، دست خود را از پشیمانى مى گزد (و انگشت ندامت به دندان مى گیرد!) درباره آنچه در تمام عمر به آن علاقه داشت، بى اعتنا مى شود و آرزو مى کند که اى کاش این اموال به دست آن کسى مى رسید که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مى ورزید (تا و بال جانش نگردد). سپس مرگ همچنان در وجود او پیشروى مى کند، تا آن جا که گوشش همچون زبانش از کار مى افتد؛ به طورى که در میان خانواده اش نه زبان براى سخن گفتن دارد و نه گوش براى شنیدن. پیوسته به صورت آن ها نگاه مى کند، حرکات زبانشان را مى بیند، ولى صداى آنان را نمى شنود. سپس مرگ، بیشتر به او در مى آویزد و چنگالش را در او بیشتر فرو مى برد! چشمش نیز همانند گوشش از کار مى افتد و روح او از بدنش براى همیشه خارج مى شود. در این هنگام، به صورت مردارى در میان خانواده اش قرار مى گیرد، که از نشستن نزد او وحشت مى کنند و از او فاصله مى گیرند. (فریاد سوگواران برمى خیزد،) ولى نه مى تواند سوگوارانش را یارى دهد و نه به کسى که او را صدا مى زند، پاسخ گوید. سرانجام او را به سوى گودالى در درون زمین حمل مى کنند؛ او را به دست عملش مى سپارند و براى همیشه از دیدارش چشم مى پوشند!

القیامة

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ، وَ الْاَمْرُ مَقَادِیرَهُ، وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدِیدِ خَلْقِهِ، أَمادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا، وَ أَرَجَّ الْاَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا، وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا. وَدَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلاَلَتِهِ، وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهِمْ، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ. ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایا الْاَعْمَالِ، وَ خَبَایَا الْاَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هؤُلاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هؤُلاءِ.

صحنه رستاخیز:

این وضع (مرگ و میرهاى آدمى) همچنان ادامه مى یابد تا عمر جهان پایان گیرد و مقدّرات به انتها رسد، و آخرین مخلوقات به نخستین آن ها ملحق گردد (و همه بمیرند) و فرمان خدا براى بازگشت مخلوقات که اراده کرده است، صادر گردد. در این هنگام (کرات) آسمان را به حرکت درمى آورد و از هم مى شکافد؛ زمین را به لرزه درآورده و به سختى تکان مى دهد؛ کوه ها را از جا کنده، به هر سو پرتاب مى کند و آن ها از هیبت جلال و خوف سَطْوَتش به یکدیگر کوبیده شده، متلاشى مى گردند. (بعد از این انقلاب هاى عظیم) خداوند تمام کسانى را که در دل خاک آرمیده اند، بیرون مى آورد و پس از فرسودگى، نوسازى مى کند، و بعد از پراکندگى آن ها را جمع مى نماید؛ سپس آن ها را براى سؤال از اعمال مخفى و افعال پنهانى، از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسیم مى کند: به این گروه (نیکان و پاکان) نعمت مى بخشد و آن گروه (بدان) را مجازات مى کند.

فَأمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ، حَیْثُ لا یَظْعَنُ النُّزَّالُ، وَ لا تَتَغَیَّرُ بِهِمُ الْحَالُ، وَ لا تَنُوبُهُمُ الْاَفْزَاعُ، وَ لا تَنَالُهُمُ الْاَسْقَامُ، وَ لا تَعْرِضُ لَهُمُ الْاَخْطَارُ، وَ لا تُشْخِصُهُمُ الْاَسْفَارُ. وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیَةِ، فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ، وَ غَلَّ الْاَیْدِیَ إِلَى الْاَعْنَاقِ،وَ قَرَنَ النَّوَاصِیَ بِالْاَقْدَامِ، وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ الْقَطِرَانِ، وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ.
فِی عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ، فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ، وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ، لا یَظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لا یُفَادَى أَسِیرُهَا، وَ لا تُفْصَمُ کُبُولُها. لا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى، وَ لاَأَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَى.

سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در قیامت:

اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خویش پاداش عطا مى کند، ودر سراى جاودانى خود براى همیشه جاى مى دهد. در سرایى که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمى کنند. و حالاتشان دگرگون نمى شود. ترس و وحشتى به آنان روى نمى آورد، و بیمارى بر وجودشان عارض نمى شود، خطرى متوجّه آن ها نمى گردد، و سفرها آن ها را از دیار خود بیرون نمى راند. و اما گناهکاران را در بدترین منزلگاه جاى مى دهد و دست آن ها را با غل و زنجیر به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهایشان را به پاها نزدیک مى کند. لباسى از موادّ آتش زا و جامه هایى از قطعه هاى آتش بر آن ها مى پوشاند. در عذابى که حرارتش بسیار شدید و درش به روى آن ها بسته است!
آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان، و صدايش هراس انگيز است. هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود، و زنجيرهايش گسسته نمى گردد! مدتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد و سرآمدى براى آن قوم وجود ندارد، تا به آخر رسد!

زُهْدُ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)

و مِنْهَا فِی ذِکْرِ النَّبِیِ (صلی الله علیه و آله): قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَ صَغَّرَهَا،
وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا. وَ عَلِمَ أنَّ اللّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً، وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً، فَأَعْرَضَ عَن الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ،
وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَن عَیْنِهِ، لِکَیْلا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیاشاً، أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً.
بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً، وَ نَصَحَ لأُمَّتِهِ مُنْذِراً، وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً، وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً.

زهد پیامبر :

بخش دیگر از این خطبه که درباره پیغمبراکرم(صلى الله عليه وآله)سخن میگوید:پیامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دنيا را بسيار حقير و کوچک مى شمرد و آن را خوار و بى مقدار مى دانست، و در ديدگاه ديگران نيز تحقيرش مى نمود، او مى دانست خداوند براى احترام و گرامى داشت وى، دنيا را از او گرفته و به خاطر حقارتش آن را براى ديگران گسترده ساخته است! (و به اين ترتيب، پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)) با قلب و روح خود از دنيا روى گردان شد
و ياد آن را براى هميشه در دل خود ميراند، و دوست مى داشت که زينت هاى آن از پيش چشمش پنهان و دور شود،
تا از آن لباس فاخرى تهيّه نکند، و يا اقامت در آن را آرزو ننمايد. او در تبليغ احکام الهى به بندگان براى قطع عذر و اتمام حجّت اصرار ورزيد، و امّت خويش را از عذاب خدا بيم داد و نصيحت کرده، آنها را به سوى بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش دوزخ برحذر داشت.

أهْلُ البَیْتِ

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَ یَنَابِیعُ الْحُکْمِ، نَاصِرُنا وَ مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.

اوصاف اهل بیت (علیهم السلام)

ما درخت پر بار نبوّت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان و معادن علم و چشمه سارهاى حکمتيم، ياوران و دوستداران ما در انتظار رحمت حقّند، و دشمنان کينه توز ما بايد در انتظار مجازات باشند.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :