جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و هفتم

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است و آن از خطبه ‏هايى است كه در آن (خداوند سبحان را سپاسگزارده و رسول اكرم را ستوده و به بعضى از كمالات و كرامات خويش اشاره نموده، و) فتنه و فساد و خونريزي هايى را كه پيش مى ‏آيد بيان فرموده:

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ

سپاس خدائى را سزا است كه بسبب خلقت و آفرينشى كه فرموده (و دليل بر ربوبيّت او است) به خلائق آشكار شده است، و به حجّت و برهان خويش (آثار قدرت) نزد دلهاى ايشان ظاهر و نمايان است،

2

خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لَا تَلِيقُ إِلَّا ِذَوِي الضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ

بدون بكار بردن فكر و انديشه آفريدگان را ايجاد فرمود، زيرا انديشه‏ ها سزاوار نيست مگر به كسانى كه داراى ضمائر (قواى مدركه باطنيّه) باشند و خداوند فى نفسه داراى ضميرى نيست (زيرا كسي كه براى ادراك چيزى به قواى ادراكيّه نياز داشته باشد البتّه ممكن است، و واجب الوجود ممكن نمى ‏باشد)

3

خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِيرَاتِ

و علم او بباطن و كنه ناديدني ها نفوذ (حاجب و مانعى براى او نيست) و به كوچكترين افكار و اسرار (دلها كه اطّلاع از آن براى كسى ممكن نباشد) احاطه دارد.

4

:(مِنْهَا) (فِي ذِكْرِ النَّبِيِّ (صلى ‏الله‏ عليه ‏وآله

اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِشْكَاةِ الضِّيَاءِ وَ ذُؤَابَةِ الْعَلْيَاءِ وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ وَ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ

قسمتى از اين خطبه است در وصف پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله:

خداوند سبحان رسول اكرم را برگزيد از شجره پيغمبران (آل ابراهيم) و از چراغدان روشنائى (كه نور هدايت و رستگارى از آنان تابان بود) و از بالاى پيشانى (كه اشرف و افضل بر ديگرانند) و از ناف بطحاء (مكّه معظّمه) و از چراغهاى تاريكى (پدران آن بزرگوار همه چون چراغ راهنماى سرگردانان بودند) و از سر چشمه‏ هاى حكمت (كه همه داراى دين و شريعت بوده ديگران علم و حكمت از آنها مى ‏آموختند).

5

(:و منها)

طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ مِنْ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ

و قسمتى از اين خطبه است (در وصف خود و توبيخ اصحابش فرموده):

(امام عليه السّلام) طبيبى است (روحانىّ) كه بوسيله طبّ و معالجه خويش (براى بهبودى امراض مهلكه و بيماري هاى گوناگون در ميان خلائق) همواره گردش ميكند، و مرهم هايش (علوم و معارفش) را (براى زخم دلهايى كه به تيغ نادانى و گمراهى مجروح گشته) محكم و آماده كرده است، و ابزارها را (به آتش نهى از منكر و ترسانيدن از عذاب الهىّ) سرخ كرده و تافته است، هر جا كه لازم باشد مرهمها و ابزارهاى داغ كردن را بروى آن مى‏ نهد، و جاهاى مجروح و نيازمند به معالجه، دلهاى كور (از دانش) و گوش هاى كر (از شنيدن حقّ) و زبانهاى لال (از گفتن سخنان راست) است، اين طبيب روحانىّ بوسيله دواء و معالجه خود بيماريهاى غفلت و نادانى و حيرت و سرگردانى را رسيدگى و معالجه مى ‏نمايد (و ليكن)

6

لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِيَةِ

بيماران از روشني هاى حكمت و عرفان استفاده نكرده‏ اند، و به آتش زنه‏ هاى علوم و معارف درخشان آتش نيفروخته ‏اند، پس آنان مانند چارپايان چرنده (كه شعور نداشته تمام همّت و سعيشان صرف خوردن و آشاميدن است) و همچون سنگهاى سخت بنيان (كه چيزى را درك نمى ‏كنند) مى ‏باشند.

7

قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا.

براى صاحبان بصيرت و بينائى پوشيده‏ ها آشكار و براى اشتباه كننده راه حقّ هويدا گشت (بوسيله امام حقائق و اسرار علوم كه دشمنان دين پنهان نموده در صدد خاموشى نور حقّ بر آمده بودند نمايان گرديد، پس براى جاهل و نادان جاى عذرى باقى نمانده) و قيامت پرده از روى خود بر داشته و علامت و نشانه آن براى دارنده فراست و زيركى ظاهر گرديد (پيغمبر اكرم در تمام شئون زندگى تا قيامت آنچه را بشر بآن نيازمند است بيان فرموده بطوري كه گويا قيامت بر پا شده است، پس جاى سخن باقى نمانده تا منتظر باشيد پيغمبر ديگرى مبعوث شود و راه خير و صلاح و فساد را بيان نمايد)

8

مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بِلَا أَرْبَاحٍ وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً  وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ؟؟

چه شده كه شما را مى ‏بينم پيكرهاى بى‏جان و جانهاى بى‏ پيكر (بعضى مانند مرده ‏ها نمى ‏فهميد و از دشمن جلوگيرى نمى ‏كنيد، و جمعى داراى جان يعنى عقل بوده مى ‏فهميد و ليكن دنيا پرست بوده بجنگ نمى ‏رويد) و (شما را مى ‏بينم) عبادت كنندگان بدون پرهيزكارى (جنگ كننده بى ثبات قدم) و بازرگانان بدون سود (مغلوب شده شكست خورده) و مى ‏باشيد بيدار چون خواب رفته، و حاضر چون غائب، و بينا چون كور، و شنوا چون كر، و گويا چون لال (تسلّط دشمن را بر خود مى ‏بينيد و از آنها جلوگيرى نمى‏ كنيد با اينكه توانائى داريد).

9

رَايَةُ ضَلَالَةٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا

(امام عليه السّلام در اين فصل از تباهكاريها و احوال مردم آخر الزّمان خبر مى ‏دهد:) اين بيرق فتنه و فساد (در آخر الزّمان) بيرق گمراهى است كه بر قطب و ميان ضلالت بر پا شده است و با شعبه ‏ها و شاخه ‏هايش پراكنده گرديده (همه جا را فرا مى ‏گيرد) شما را به پيمانه خود وزن ميكند (گمراه مى‏ نمايد) و با دست خود (چون چارپاى چموش) شما را مى ‏كوبد (ذليل و خوار م ى‏گرداند)

10

قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ قَائِمٌ عَلَى الضَّلَّةِ فَلَا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلَّا ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ الْقِدْرِ أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ الْعِكْمِ

قائد و پرچمدار آن بيرق از ملّت اسلام خارج و بر (راه) ضلالت ايستاده است، پس در آنروز از شما (مسلمانان) باقى نماند مگر ته مانده‏اى (كمى) مانند آنچه در ته ديگ باقى است، يا خرده‏اى چون خرده دانه‏اى كه در ته جوال مى ‏ماند،

11

تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الْأَدِيمِ وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبِّ

بيرق ضلالت و گمراهى شما را مى ‏مالد مانند ماليدن چرم دبّاغىّ و مى ‏كوبد مانند كوفتن كشت درو شده (شما را بمنتهى درجه خفيف و خوار مى ‏سازد) مؤمن خدا پرست را (براى آزردن) از ميان شما جدا ميكند مانند پرنده كه دانه فربه را از ميان دانه لاغر بيرون مى ‏كشد،

12

أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ‏ الْكَوَاذِبُ؟ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ فَلِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ‏ وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ؟

اين راهها شما را به كجا مى‏ برد (با عقائد باطله و انديشه نادرست كجا مى ‏رويد) و تاريكى ‏ها (ى جهل و نادانى) شما را چگونه حيران و سرگردان مى‏ نمايد و دروغها (آرزوهاى بيجا) چسان شما را فريب مى ‏دهد و از كجا شما را (براى گمراه شدن) مى‏ آورند و چطور شما را (از راه حقّ) باز مى‏ گردانند، پس براى هر مدّتى سر نوشتى است و براى هر غايبى باز گشتى (اين فتنه و فسادها در زمان معيّنى واقع خواهد شد)

13

فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ

پس از عالم ربّانىّ خودتان (امام عليه السّلام، پند و اندرز) بشنويد، و دلهاى خويش را (براى قبول) حاضر نمائيد، و چون شما را صدا زند (از خواب غفلت) بيدار شويد، و بايد پيشرو و جلودار هر قومى به پيروان خود راست گويد (و جاى داراى آب و گياه كه صلاح باشد براى ايشان اختيار كند، و در نصيحت و پند خيانت ننمايد، چنانكه در مثل است الرّائِدُ لا يكذب أهله يعنى جلودار به پيروانش دروغ نمى‏ گويد، خلاصه حاضرين اين علوم و اخبار را كه مى ‏شنويد براى غائبين از روى راستى بگوئيد) و پراكندگى خويش را جمع آورى نمايد (تفرقه حواسّ و افكار بيهوده بخود راه ندهد) و ذهن و زير كيش را آماده كند (كه آنچه مى ‏شنود به ديگران بى كم و بيش برساند)

14

فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الْأَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ

پس آن عالم ربّانىّ امر (دين و دنيا) را براى شما شكافت همچون شكافتن دانه مهره (كه‏باطن آن نمايان است) و پوست كند آنرا مانند كندن پوست درخت براى بيرون آوردن صمغ (هر امرى را براى شما واضح و آشكار نمود)

15

فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ وَ قَلَّتِ الدَّاعِيَةُ  وَ صَالَ الدَّهْرُ صِيَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ

پس هنگامي كه بيرق ضلالت بر پا گردد باطل و نادرستى در مواضع خود جاى گرفته جهل و نادانى بر مركبهايش سوار (باطل همه جا را فرا گرفته و جهل برقرار) شود و طغيان و فتنه بسيار و دعوت كننده براه حقّ كم شود، و روزگار حمله آورد مانند حمله درنده گزنده (خونريزى بسيار واقع گردد) و شتر نر باطل پس از خاموشى به صدا در آيد (مست شود يعنى باطل قوّت گيرد)

16

وَ تَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ  وَ تَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ وَ تَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ الْوَلَدُ غَيْظاً

و مردم بر اثر معاصى با يكديگر برادر شده و بر اثر دين از هم دور گردند و بر اثر دروغ با يكديگر دوست گشته و بر اثر راستى دشمن شوند (با معصيت كاران برادر و يار و با نيكان دور و بيزار گردند) پس در آن روزگار فرزند سبب خشم (و غصّه پدر) و باران موجب حرارت و گرما گردد (مردم از آن بهره نبرده زيان مى ‏بينند) و مردمان پست فراوان و نيكان كمياب شوند،

17

الْمَطَرُ قَيْظاً وَ تَفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضاً  وَ تَغِيضُ الْكِرَامُ غَيْضاً وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً وَ سَلَاطِينُهُ سِبَاعاً وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً وَ غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْكَذِبُ

و اهل آن زمان چون گرگان و پادشاهانش درنده و مردمان ميانه و ضعيف الحال طعمه ‏ها (ى ستمكاران) و فقراء (از سختى و رنجورى در حكم) مردگان باشند، و راستى از بين رفته دروغ شائع ميشود،

18

وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً وَ الْعَفَافُ عَجَباً وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.

و دوستى به زبان و دشمنى مردم با هم بدلها است، و فسق و فجور (زناء ميان ايشان افتخار و) باعث نسب شود، و عفّت و پاكدامنى موجب شگفت، و اسلام مانند پوستين وارونه پوشيده شود (مردم متلبّس بلباس اسلام هستند، و ليكن گفتار و كردارشان بر خلاف دستور اسلام مى ‏باشد).

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :