جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و هفتم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه صد و هفتم

از خطبه هاى آن حضرت است درباره قدرت خداوند و حوادث مرگ و قیامت

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

كُلُّ شَىْء خاضِعٌ لَهُ، وَ كُلُّ شَىْء قائِمٌ بِه. غِنى كُلِّ فَقير، وَعِزُّ كُلِّ ذَليل، وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعيف، وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوف.

همه چیز فروتن براى او، و هر چیزى قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر ذلیل، و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده
است.

2

مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ.

سخن هر سخنگو را مى شنود، باطن هر خاموش را مى داند، روزى هر زنده اى به عهده اوست، و بازگشت هر که بمیرد بـه جانب او.

3

لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْواصِفينَ مِنْ خَلْقِكَ. لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَة، وَلاَ اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَة، وَلايَسْبِقُكَ مَنْ
طَلَبْتَ، وَلا يُفْلِتُكَ مَنْ اَخَذْتَ،

دیده ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند، بلکه پیش از وصف کنندگانِ از خَلقت بوده اى. موجودات را براى ترس از تنهایى خلق نکردى،
و براى دریافت منفعت به کار نگرفتى، به دنبال هر که باشى از تو پیش نیفتد، و آن را که بگیرى از چنگ تو بیرون نرود

4

وَ لايَنْقُصُ سُلْطانَكَ مَنْ عَصاكَ، وَلا يَزيدُ فى مُلْكِكَ مَنْ اَطاعَكَ، وَلا يَرُدُّ اَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضاءَكَ، وَلا يَسْتَغْنى عَنْكَ مَنْ تَوَلّى عَنْ
اَمْرِكَ.

عصیان کننده از سلطنتت کم نمى کند، و مطیع به حکومتت اضافه نمى کند، آن که از حکم تو خشمناک است قدرت ردّ فرمانت را ندارد،
و هر که از فرمانت روى گرداند از تو بى نیاز نمى شود.

5

كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلانِيَةٌ، وَ كُلُّ غَيْب عِنْدَكَ شَهادَةٌ. اَنْتَ الاَْبَدُ فَلا اَمَدَ لَكَ، وَ اَنْتَ الْمُنْتَهى فَلا مَحيصَ عَنْكَ، وَ اَنْتَ الْمَوْعِدُ
فَلا مَنْجى مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ.

به نزدت هر نهانى آشکار است، و هر غیبى در پیشگاهت حاضر است. تو ابدى هستى بنابراین زمانى برایت نیست، و تو منتهاى هر چیز هستى از این رو گریزى از تو نیست، و تو وعده گاه هستى که نجاتى از تو جز به تو نیست.

6

بِيَدِكَ ناصِيَةُ كُلِّ دابَّة، وَ اِلَيْكَ مَصيرُ كُلِّ نَسَمَة.

مهار هر جنبنده اى در کف تو، و بازگشت هر انسانى به سوى توست.

7

سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ شَأْنَكَ! سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ ما نَرى مِنْ خَلْقِكَ وَ ما اَصْغَرَ عِظَمَهُ فى جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَ ما اَهْوَلَ ما نَرى مِنْ مَلَكُوتِكَ! وَ ما اَحْقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِكَ! وَ ما اَسْبَغَ نِعَمَكَ فِى الدُّنْيا! وَ ما اَصْغَرَها فى نِعَمِ الاْخِرَةِ!

منزّهى ازهر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزهى، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که مى بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تومشاهده مى نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده مى شود در برابر آنچه از سلطنت تو براى ما ناپیداست! نعمتهایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!

8

صفات الملائکة

مِنْـها مِنْ مَلائِكَة اَسْكَنْتَهُمْ سَمواتِكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ اَرْضِكَ، هُمْ اَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ، وَ اَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَ اَقْرَبُهُمْ مِنْكَ.

از این خطبه است درباره فرشتگان گروهى از ملائکه را در آسمانهایت سکونت داده اى، و از زمینت رفعت بخشیده اى، آنان داناترین مخلوقاتت به تو، و خائف ترین آنها از تو، و مقرب ترینشان به تو هستند.

9

لَمْ يَسْكُنُوا الاَْصْلابَ،وَلَمْ يُضَمَّنُوا الاَْرْحامَ، وَلَمْ يُخْلَقُوا مِنْ ماء مَهين، وَلَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ. وَ اِنَّهُمْ عَلى مَكانِهِمْ مِنْكَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ، وَاسْتِجْماعِ اَهْوائِهِمْ فيكَ، وَ كَثْرَةِ طاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ اَمْرِكَ،

ساکن اصلاب،و جاگرفته در رحم ها نبودند، و از آب پست آفریده نشدند، و حوادث روزگار آنها را پراکنده نکرد. با این قرب و منزلتى که نزد تو دارند،و امیالى که بر محور وجود تو جمع کرده، و طاعت بسیارى که براى تو انجام داده، و با اینکه نسبت به امر توغفلت کمترى دارند،

10

لَوْ عايَنُوا كُنْهَ ما خَفِىَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا اَعْمالَهُمْ،وَلَزَرَوْا عَلى اَنْفُسِهِمْ، وَلَعَرَفُوا اَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبادَتِكَ،وَ لَمْ يُطيعُوكَ حَقَّ طاعَتِكَ.

اگر کنه حقیقت تو را که از آنان پنهان است ببینند بى شک اعمال خود را کوچک شمرده،و بر خود عیب گیرند، و به این معنا معرفت یابند که حقّ عبادت تو را به جاى نیاورده،و طاعتى که سزاوار توست انجام نداده اند.

11

عصیان الخلق

سُبْحانَكَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ خَلَقْتَ داراً وَ جَعَلْتَ فيها مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ اَزْواجاً وَ خَدَماً، وَ قُصُوراً وَ اَنْهاراً، وَ زُروعاً وَ ثِماراً؛

منزّه آفریدگار و معبودى هستى، به نیکویى نعمتت بر بندگان است که سرایى (چون آخرت) به وجودآورده اى، و در آن سفره اى قرارداده اى داراى آشامیدنى وخوردنى، و همسران و خدمتکاران، و قصرها و نهرها، و زراعت ها و میوه ها؛

12

ثُمَّ اَرْسَلْتَ داعِياً يَدْعُو اِلَيْها. فَلاَ الدّاعِىَ اَجابُوا، وَلا فيما رَغَّبْتَ اِلَيْهِ رَغِبُوا، وَلا اِلى ما شَوَّقْتَ اِلَيْهِ اشْتاقُوا.

سپس دعوت کننده اى را فرستادى تا مردم را به آن دعوت کند. ولى نه دعوت کننده را پاسخ گفتند، و نه در آنچه ترغیب کردى رغبت نمودند، و نه به آنچه تشویق فرمودى مشتاق شدند.

13

اَقْبَلُوا عَلى جيفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِاَكْلِها، وَاصْطَلَحُوا عَلى حُبِّها، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْها نَفْسَهُ،

به سوى مردارى رو کردند که با خوردنش رسوا شدند، و بر عشق به آن سازش نمودند، و هر که عاشق چیزى شود چشمش را کور، و دلش را بیمار مى کند، آن گاه با چشمى غیرسالم نظر مى کند، و با گوشى غیرشنوا مى شنود، خواهشهاى نفسانى عقلش را دریده، و دنیا دلش را میرانده، و او را بر امور مادى واله و شیدا نموده،

14

فَهُوَ عَبْدٌ لَها وَ لِمَنْ فى يَدِهِ شَىْءٌ مِنْها. حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها، وَ حَيْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها.

از این رو او برده دنیاست و بنده کسى که اندکى از دنیا در اختیار دارد. دنیا به هر طرف بگردد او هم مى گردد، و به هر سوى روى کند او هم روى مى آورد.

15

لايَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِر،وَلايَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظ، وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذينَ عَلى الْغِرَّةِ ــ حَيْثُ لا اِقالَةَ لَهُمْ وَ لا رَجْعَةَ ــ

ا پندهاى بازدارنده اى که از جانب خداست از گناه بازنمى ایستد، و از هیچ واعظ الهى پند نمى پذیرد، در صورتى که مردن ناگهانى مردم را ـ در نقطه اى که در آن نه فسخ عهدى ممکن است نه راه بازگشتى ـ مى بیند

16

كَيْف نَزَلَ بِهِمْ ما كانُوا يَجْهَلُونَ، وَجاءَهُمْ مِنْ فِراقِ الدُّنْيا ما كانُوا يَأْمَنُونَ، وَقَدِمُوا مِنَ الاْخِرَةِ عَلى ما كانُوا يُوعَـدُونَ.

که چگونه پیشامدى که اطلاعى ازآن نداشتندبرآنان هجوم کرد، و جدایى از دنیا که ایمن و خاطرجمع از آن بودند دامنگیرشان شد، و به آنچه از آخرت به آنان وعده داده مى شد وارد شدند.

17

فَغَيْرُ مَوْصُوف ما نَزَلَ بِهِمْ: اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَها اَطْرافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَها اَلْوانُهُمْ.

آنچه از بلا به سرشان آمد وصف شدنى نیست: سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته یکجا آنان را دربر گرفت، اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستى گرایید، و رنگشان تغییر کرد.

18

ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ فيهِمْ وُلُوجاً، فَحيلَ بَيْنَ اَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ،

سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد،

19

وَ اِنَّهُ لَبَيْنَ اَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِاُذُنِهِ، عَلى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقاء مِنْ لُبِّهِ،

و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش مى بیند، و با گوشش مى شنود، در حالى که عقلش بجاست و فکرش باقى است،

20

يُفَكِّرُ فيمَ اَفْنى عُمُرَهُ، وَ فيمَ اَذْهَبَ دَهْرَهُ، وَ يَتَذَكَّرُ اَمْوالاً جَمَعَها، اَغْمَضَ فى مَطالِبِها، وَ اَخَذَها مِنْ مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها. قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعاتُ جَمْعِها،وَ اَشْرَفَ عَلى فِراقِها تَبْقى لِمَنْ وَراءَهُ يَنْعَمُونَ فيها، وَ يَتَمَتَّعُونَ بِها

اندیشه مى کند که عمرش را در چه راهى به باد داده، و روزگارش را کجا برده، به یاد مى آورد ثروتى راکه جمع کرده، و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده، و از جایى که حلال و حرامش برخى روشن و برخى مشتبه بوده به چنگ زده، و فعلاً پایبند گناه جمع آورى آن ثروت است،و مشرِف بر جدا شدن از آن شده، ثروتى که براى وارثان مى ماند و در آن خوش مى گذرانند و از آن بهره مند مى شوند،

21

فَيَكُونُ الْمَهْنَاُ لِغَيْرِهِ، وَالْعِبْءُ عَلى ظَهْرِهِ، وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِها.

راحتى آن نعمت براى وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست، و او در گرو این ثروت است.

22

فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدامَةً عَلى ما اَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ اَمْرِهِ، وَ يَزهَدُ فيما كانَ يَرْغَبُ فيهِ اَيّامَ عُمُرِهِ، وَ يَتَمَنّى اَنَّ الَّذى كانَ يَغْبِطُهُ بِها وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْها قَدْ حازَها دُونَهُ.

در پى آنچه وقت مردن برایش ظاهر مى شود از حسرت دست به دندان مى گزد، و به آنچه در ایّام عمرش به آن رغبت داشته بى میل مى شود، و آرزو مى کند اى کاش آن کسى که قبل از این به ثروت او غبطه مى خورد و به خاطر آن به او حسد مى وزرید آن ثروت را به جاى او گردآورده بود.

23

فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبالِغُ فى جَسَدِهِ حَتّى خالَطَ لِسانُهُ سَمْعَهُ،

آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش مى رود که دیگر گوشش مانند زبانش از کار مى ایستد،

24

فَصارَ بَيْنَ اَهْلِهِ لايَنْطِقُ بِلِسانِهِ، وَ لايَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فى وُجُوهِهِمْ، يَرى حَرَكاتِ اَلْسِنَتِهِمْ، وَ لايَسْمَعُ رَجْعَ كَلامِهِمْ.

در حالى که میان خانواده اش مى ماند که قدرت سخن گفتن و قوت شنیدن ندارد، دیده به چهره اهل و عیالش مى گرداند، حرکات زبانشان را مى بیند ولى صداى کلام آنان را نمى شنود.

25

ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتِياطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَما قُبِضَ سَمْعُهُ، وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصارَ جيفَةً بَيْنَ اَهْلِهِ، قَدْ اَوْحَشُوا مِنْ جانِبهِ، وَ تَباعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لا يُسْعِدُ باكِياً، وَ لايُجيبُ داعِياً.

سپس پنجه مرگ با او گلاویز مى شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار مى افتد، و روح از بدنش بیرون مى رود، و لاشه اى شده بین خانواده اش مى افتد، به طورى که از نشستن نزد او وحشت مى کنند، و از نزدیک شدن به او دورى مى جویند، گریه کننده اش را همراهى نمى کند، و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش مى کند ندارد.

26

ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلى مَخَطٍّ فِى الاَْرْضِ، فَاَسْلَمُوهُ فيهِ اِلى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.

آن گاه او را با دوش برداشته به خانه قبر مى برند،و وى را در آنجا به عملش سپرده و براى همیشه از دیدار او محروم مى مانند.

27

القيامة

حَتّى اِذا بَلَغَ الْكِتابُ اَجْلَهُ، وَالاَْمْرُ مَقاديرَهُ، وَاُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِاَوَّلِهِ، وَ جاءَ مِنْ اَمْرِاللّهِ ما يُريدُهُ مِنْ تَجْديدِ خَلْقِهِ،

تا زمانى که مدت معلوم شده جهان سرآید، و مقدّرات پایان پذیرد، و آخرین موجود به وسیله مرگ به اولین موجود ملحق گردد، و فرمان حق در راستاى خواست او در رابطه با تجدید خلقت فرا رسد،

28

اَمادَ السَّماءَ وَ فَطَرَها، وَ اَرَجَّ الاَْرْضَ وَ اَرْجَفَها، وَ قَلَعَ جِبالَها وَ نَسَفَها، وَ دَكَّ بَعْضُها بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ اَخْرَجَ مَنْ فيها، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ اِخْلاقِهِمْ، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ.

آسمان را به حرکت آورد و بشکافد، زمین را با لرزه سختى به جنبش آورد، کوههاى آن را از جا کنده و پراکنده سازد، به طورى که از هیبت جلال و از خوف سطوتش پاره هاى آنها به هم کوبیده شوند، و هر که را در دل زمین است بیرون آرد، و بعد از کهنه شدن نو سازد، و پس از پراکندگى جمع نماید.

29

ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِما يُريدُ مِنْ مُساءَلَتِهِمْ عَنْ خَفايَا الاَْعْمالِ وَ خَبايَا الاَْفْعالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَريقَيْنِ: اَنْعَمَ عَلى هؤُلاءِ، وَ انْتَقَمَ مِنْ هؤُلاءِ.

آن گاه آنان را براى آنچه در نظر دارد: از پرسش اعمال مخفى شان و کارهاى پنهانشان از هم جدا ساخته، و بر دو دسته تقسیم کند: به گروهى نعمت بخشد، و از گروه دیگر انتقام گیرد.

30

فَاَمّا اَهْلُ الطّاعَةِ فَاَثابَهُمْ بِجِوارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فى دارِهِ، حَيثُ لايَظْعَنُ النُّزّالُ، وَلا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحالُ، وَلاتَنُوبُهُمُ الاَْفْزاعُ، وَلاتَنالُهُمُ الاَْسْقامُ، وَلا تَعْرِضُ لَهُمُ الاَْخْطارُ، وَلا تُشْخِصُهُمُ الاَْسْفارُ.

فرمانبرداران را در جوار خویش پاداش دهد، و در خانه بهشتش جاودانه دارد، خانه اى که مقیمانش از آن کوچ نکنند، و احوالشان تغییر ننماید، و اندوه و ترس به آنان رو نیاورد، و بیمارى به آنان نرسد، و خطرات متوجه آنان نشود، و سفرى آنها را از خانه خود بیرون نبـرد.

31

وَ اَمّا اَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَاَنْزَلَهُمْ شَرَّ دار، وَ غَلَّ الاَْيْدِىَ اِلَى الاَْعْناقِ، وَ قَرَنَ النَّواصِىَ بِالاَْقْدامِ، وَاَلْبَسَهُمْ سَرابيلَ الْقَطِرانِ، وَ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ، فى عَذاب قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ باب قَدْ اُطْبِقَ عَلى اَهْلِهِ، فى نار لَها كَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ ساطِعٌ، وَ قَصيفٌ هائِلٌ، لايَظْعَنُ مُقيمُها، وَلا يُفادى اَسيرُها، وَ لاتُفْصَمُ كُبُولُها. لا مُدَّةَ لِلدّارِ فَتَفْنى، وَلا اَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضى.

اما اهل گناه را به بدترین خانه وارد سازد، و دست آنها را با غل به گردنشان ببندد، و سرشان را به پایشان گره زند، و پیراهنى از ماده بد بو، و جامه اى از پاره هاى آتش به آنان بپوشاند، در آتشى که حرارتش بسیار شدید، و درب آن به روى اهلش بسته است، آتشى که هیجان و فریاد و زبانه اى بلند دارد، و نعره اش هول انگیز است، مقیمش بیرون نرود، و از اسیرش غرامت قبول نگردد، و زنجیرهایش گسسته نشود، نه آن خانه را مدتى است که سرآید، و نه آن دوزخیان را اجلى که به پایان رسد.

32

وَ مِنْها فى ذِكْرِ النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِه قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها، وَ اَهْوَنَ بِها وَ هَوَّنَها، وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنْهُ اخْتِياراً وَ بَسَطَها لِغَيْرِهِ احْتِقاراً.

قسمتى از این خطبه درباره پیامبر صلّى اللّه علیه وآله رسول حق دنیا را حقیر و کوچک شمرد، و پَستش دانست و نزد دیگران خوار نمود، مى دانست که خداوند با اختیار خود دنیا را از او دور کرد و به خاطر حقارتش آن را براى دیگران گشاده ساخت.

33

فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ، وَ اَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، اَوْ يَرْجُوَ فيها مُقاماً.

پس او با قلبش از دنیا روى گرداند، و یادش را از باطن خود میراند، و عاشق غایب شدن زینتش از مقابل خود بود، تا از آن لباس آرایشى برنگیرد، یا اقامت در آن را هوس ننماید

34

بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً، وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذِراً، وَ دَعا اِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً،

در رساندن احکام از جانب خدا براى قطع عذر مردم کوشید، و براى مردم با ترساندن از عذاب خیرخواهى نمود، و با مژده هایى که داد به بهشت دعوت فرمود

35

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَ مَعادِنُ الْعِلْمِ، وَ يَنابيعُ الْحُكْمِ. ناصِرُنا وَ مُحِبُّنا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنا وَ مُبْغِضُنا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.

ما درخت نبوت، و جایگاه رسالت، و محل رفت و آمد ملائکه، و معادن دانش، و چشمه هاى حکمتیم. یار و عاشق ما منتظر رحمت، و دشمن و کینه توز ما در انتظار عقوبت است.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :