حسادت بیماری مهلکی است که تبعات معنوی و جسمانی برای انسان در پی دارد و سلامتی او را به خطر می اندازد. مبتلایان به حسد، تمام قوای خود را صرف نابودی محسود می کنند. اگر حسود در پی معالجه خود نباشد، جسم و جان او را خواهد خورد. در خطبه 86 نهج البلاغه، امام علی (ع) حسادت را نابود کننده ایمان بیان می دارد. در این مقاله به بیان و شرح رذیلت اخلاقی حسادت با توجه به خطبه 86 نهج البلاغه می پردازیم.
پیامد شوم حسادت در کلام امام (ع)
امیر مومنان علی (ع) در خطبه 86 پس از ذکر ویژگی های حق و موعظه و اندرزهای سودمند اخلاقی به اینجا می رسد و می فرماید:
«ولا تَحاسَدُوا فَإِنَّ الحَسَد يَأكُلُ الإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطبَ»[1] حسد نورزید، چرا که حسد ایمان را می خورد و (نابود می کند) چنانکه آتش، هیزم را خاکستر و (نابود) می نماید.
جمله «كَما تَأْكُل النَّارُ الْحَطَبَ» از گفتار پیامبر (ص) است که در اینجا آمده است. در بعضی از عبارات آمده: «حسد، کارهای نیک را می خورد (نابود می کند) چنان که آتش هیزم را می خورد».[2]
لزوم پاکسازی بشر از صفات حیوانی و زشت
هدف امام على (ع) در حقیقت پاکسازی و بهسازی بشر از صفات حیوانی و زشت است که مانع کمال او خواهد شد. او با این بیان روشن می خواهد انسان ها را از زنجیرهای شیطانی آزاد سازد تا با روحی آرام و قلبی سرشار از صفا و صمیمیت پیوند اجتماعی خود را برقرار سازند و با هم به سوی تکامل همه جانبه قدم بردارند و اگر جلو این موانع گرفته نشود، نه تنها بشر به پیش نمی رود بلکه ایمان و چراغ های معنوی او خاموش می گردد و او به پرتگاه سقوط و سپس به سقوط کشاند می شود.
البته همان گونه که حسد مخدّر و سوزنده است، «غبطه» نیرو بخش و سازنده می باشد، غبطه یعنی انسان از پیشرفت دیگران خشنود است و از خدا می خواهد او نیز همچون آنان به پیشرفت نائل آید و این از صفات نیک انسانی است تا از کاروان رهروان تکامل عقب نماند. امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَلا يَحْسِدُ وَالمُنافِقَ يَحْسِدُ ولا تغبط» شخص با ایمان غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد ولی منافق حسد می ورزد و غبطه نمی خورد.[3]
ریشه حسادت: تکبر و خیالات مادی
یکی از صفات زشت اخلاقی که از تکبر و خيالات مادی، ریشه می گیرد، حسادت و رشک است. به این معنی که انسان به خاطر پیشرفت یکی از دوستان یا برادران یا … بدون جهت ناراحت می شود و خود را می خورد که چرا فلان کس ترقی کرده است و خواهان آن است که آن ترقی و نعمت از او گرفته شود. چنین صفتی، روح انسان را کسل و نگران و گاهی سخت اندوهگین کرده و موجب مضرات جسمى و روحی خواهد شد. بر همین اساس امام صادق (ع) فرمود: «صِحْةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ». یعنی سلامتی بدن از کمی حسد است.[4]
اگر جلو طغیان آن گرفته نشود، باعث بی ایمانی و در نتیجه گناهان كبيره، مانند قتل و جنایت و فتنه انگیزی خواهد گردید. چنان که اولین خونی که از انسان در زمین ریخته شده، یعنی خون هابیل، توسط برادرش قابیل بر اثر حسادت بود. آری، حسادت انسان تا این اندازه انسان را بی رحم و از خدا بی خبر و بی ایمان می نماید. مفاسد و جنایاتی که در تاریخ بر اثر حسادت فردی و اجتماعی بروز کرده بسیار است و براستی همان است که پیامبر (ص) و على (ع) فرمودند: «حسد ایمان را می خورد و نابود می سازد، همچون آتش که هیزم را می خورد و نابود می کند».[5]
پیامبر (ص) هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد: 1- شک در حقایق، ۲- شرک ، ٣- تعصب غلط، ٤- خشم، ۵- تجاوز، ٦-حسد.[6]
از همۀ این ها بگذریم، علاوه بر اینکه حسد باعث نابودی ایمان و کارهای نیک می شود، باعث نابودی خود حسد برنده نیز خواهد شد. چرا که حسد باعث خودخوری و فکرهای واهی شده و سلامتی انسان را در سراشیبی خطر قرار می دهد.
بر همین اساس شاعر عرب گوید:
اصْبِرْ عَلى حَسَدِ الْحَسُودٍ فَإِنَّ صَبْرَكَ قَاتِلُهُ
كالنار تأكل نَفْسَها إن لم نجد ما تأكله .
یعنی برحسد حاسدان صبر کن، زیرا صبر تو کشنده او است. مانند آتشی که اگر چیزی را برای خوردن نیافت، خود را می خورد.
در آخرين بخش از خطبه 86 نهج البلاغه، امام(ع) نسبت به شش صفت، از صفات رذيله شديداً هشدار مى دهد(ريا، هم نشينى با هواپرستان، دروغ، حسد، عداوت و دشمنى، و آرزوهاى دور و دراز) و در کنار هر يک از اين صفات، اشاره پر معنايى به زيانهاى آن فرموده است.
در چهارمين هشدار مى فرمايد: «وَلاَتَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْکُلُ الاْيمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»؛ حسد نورزيد که حسد ايمان را نابود مى کند، آن گونه که آتش هيزم را مى خورد و خاکستر مى سازد.
زيرا حسود، در واقع دشمن نظام آفرينش و مخالف مواهب و اکرام الهى نسبت به بندگان است و چنين امرى با ايمان کامل، سازگار نيست. اضافه بر اين، او نبايد سعادت خود را در سلب نعمت از ديگران ببيند، بلکه اگر ايمان راسخ به خدا دارد، بايد همانند آن نعمت ها، يا افزون بر آن ها را، از پروردگار بطلبد.
منشأ حسادت
قرآن ریشه های حسد را در چند مورد خلاصه نموده است:
1. دشمنی؛ بغض و کینه حسود به محسود سبب می شود اگر نتواند از او انتقام بگیرد، آرزوی سلب نعمت از او را کند و گرفتاری محسود با بلا و مصیبت، او را خوشحال نماید.
چنان چه کفار و مشرکین درباره پیامبر(ص) و مسلمین همین دشمنی و عداوت را داشتند: «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ»؛[7] «آن ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های) دشمنی از دهان (و کلام) شان آشکار شده و آن چه در دل هایشان پنهان می دارند».
«إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا ۖ وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا»؛[8] «اگر نیکی به شما برسد، آن ها را ناراحت می کند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند. (امّا) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمی رساند».
2. تکبر و خود برتر بینی؛ مانند حسد شیطان نسبت به حضرت آدم: «الَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ * قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ»؛[9]
(خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریده ای و او را از گل! گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی!»
3. تعجب؛ فرد حسود، مقام و موقعیت اجتماعی دیگری را لایق او نمی داند؛ بلکه خود را برتر از او می بیند. در طول تاریخ به همین دلیل با انبیا مخالفت شده است: «إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ * وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ»؛[10]
«این بشری است مثل شما از آن چه می خورید، می خورد و از آن چه می نوشید، می نوشد! (پس چگونه می تواند پیامبر باشد؟) و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید».
4. انحصار توجّه و محبت؛ مانند زمانی که پدر و مادر به یکی از فرزندان توجه و علاقه خاصی نشان می دهند و این رفتار منجر به بروز حسادت میان فرزندان می گردد. البته این توجه ویژه به دلیل شایستگی های بعضی از فرزندان است؛ مانند محبت حضرت یعقوب (ع) به حضرت یوسف (ع) که موجب حسادت برادران حضرت یوسف (ع) به او شد. «إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ * اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ»؛[11]
«هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [بنیامین ] نزد پدر، از ما محبوبترند در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلّماً پدر ما، در گمراهی آشکاری است! یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن، (از گناه خود توبه می کنید و) افراد صالحی خواهید بود!».
نتیجه گیری
از نظر علمی ثابت شده است که منشأ بسیاری از بیماری های جسمی، مشکلات روانی و اضطراب است. عدم حسادت به دیگران موجب آرامش روان شده که منجر به سلامت جسم می شود. حسود نمی تواند نعمت یا برخورداری دیگران را تحمل کند و دچار اضطراب و ناراحتی می گردد و از آسیبی که به جسم و جان خود می زند غفلت می کند.
حسد مثل آتش ایمان را نابود می کند و به باد می دهد؛ چون شخص حسود، نسبت به نعمت ها و موقعیت هایی که خداوند به بعضی از بندگانش عنایت فرموده، غضبناک و ناراحت است. بعضی از افراد مبتلا به این بیماری، متوجه مشکل خود شده و درصدد دوری از آن برمی آیند. وقتی حسود در پی آن می رود که حسدش را درعمل پیاده کند، باید از آن به خدا پناه برد.
پی نوشت ها
[1] . شریف الرضی، نهج البلاغة، خطبه 86.
[2] . قمی، سفينة البحار، ج1، ص252.
[3] . قمی، سفينة البحار، ج۱ ص۲۵۱.
[4] . قمی، سفينة البحار، ج۱ ص۲۵۱.
[5] . قمی، سفينة البحار، ج۱ ص۲۵۱.
[6] . قمی، سفينة البحار، ج۱ ص۲۵۱.
[7] . آل عمران، 118.
[8] . آل عمران، 120.
[9] . اعراف، 12و 13.
[10] . مومنون، 33و 34.
[11] . یوسف، 8و9.
منابع
- قرآن کریم.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
- قمی، عباس، سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار، مشهد مقدس، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى، 1388.
منبع مقاله | با اقتباس از:
- محمدی اشتهاردی، محمد، گفتار پیامبر (ص) در نهج البلاغه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1364.
- مکارم شیرازی، ناصر، پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1375، ج3، ص: 511-503