جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

شریف رضی

بررسی و پاسخ به برخی شبهات محتوایی پیرامون نهج البلاغه

بررسی و پاسخ به برخی شبهات محتوایی پیرامون نهج البلاغه

نهج البلاغه در قرن چهارم هجری توسط سید رضی (ره) جمع آوری شده و دربردارنده فصیح ترین کلمات امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. به موازات اقبال روزافزون مسلمانان اعم از شیعه و سنی به این اثر گرانقدر، شبهاتی درباره نهج البلاغه و چگونگی استناد آن به امیرالمومنین علی (علیه السلام) از سوی برخی مخالفان مطرح شده و پاسخ های مناسب نیز بدان ها داده شده است.

افزون بر شبهات سندی، گاه شبهات محتوایی نیز نسبت به برخی از مطالب موجود در نهج البلاغه مطرح شده که پاسخ به آن ها نیازمند دقت و بررسی بیشتر است. شبهاتی که در نگاه نخست ممکن است در ذهن مخاطب، پیرامون مسائلی همچون جبر و اختیار، عصمت، حکومت امام (علیه السلام) و… تردیدهایی را ایجاد کند.

برخی از این شبهات در این مقاله مورد اشاره قرار گرفته و پس از تبیین و ترسیم آن شبهات، پاسخ هر شبهه نیز بیان شده است.

شبهه اصطلاحات در نهج البلاغه

گروهی بی اطلاع یا با اطلاع و مغرض، موضوع اصطلاحات علمی، فلسفی و اجتماعی را که در مطاوی خطبه ها و سخنان امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه ذکر شده است، مورد اعتراض قرار داده اند و می گویند: این سخنان از علی بن ابی طالب (ع) نیست و به نام او وارد خطبه ها کرده اند.

برای مثال می گویند: کلمه «این» و یا «کیف» که از اصطلاحات فلسفی هستند و یا مانند «ناسخ» و یا «مجمل» و «مبین» که از اصطلاحات علم اصول می باشند در سخنان امیرالمومنین علی (علیه السلام) عنوان شده، در حالی که این اصطلاحات در قرن دوم هجری پیدا شده اند.

این شبهه بیشتر از طرف مستشرقان و متجددین وارد شده است؛ آن ها چون با قرآن و سنت آشنایی ندارند و در سیره علی (علیه السلام)، و روابط آن حضرت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بی اطلاع بوده و از معارف و علوم آن جناب بی بهره هستند، این گونه اظهار کرده اند.

برخی از آن ها می گویند: ملت عرب از فلسفه و اصطلاحات آن بی اطلاع بوده است، و در زمان بنی عباس کتاب های فلسفی از زبان های خارجی به زبان عربی ترجمه شد و ملت عرب از این به بعد با حکمت و فلسفه آشنا شدند، و قبل از این، کسی از این مطالب آگاه نبوده است.

این شبهه نخست از طرف مستشرقان اظهار شد و بعد گروهی از اهل سنت، این گفته ها را دست آویز قرار دادند و اذهان را مشوش کردند.

پاسخ به شبهه اصطلاحات

باید دانست خاورشناسان اروپایی و آمریکایی که در موضوعات اسلامی سخن گفته اند، در سه دسته تقسیم بندی می شوند:

  1. نخست اینکه گروهی از این جماعت در مسائل اسلامی قصد تحقیق ندارند و از روز اول نظر آن ها این است که از احکام و موضوعات اسلامی انتقاد کنند و اذهان را مشوش نمایند. این دسته اغلب کارمندان سفارتخانه ها و یا ماموران دولتی هستند که برای مقاصد خاصی دست به اینگونه مطالعات می زنند، و اطلاعات خود را از افراد عادی می گیرند و پس از اینکه مقاله و یا کتابی را در یک موضوع تهیه کردند در اروپا نشر می دهند و بعد مترجمی آن را ترجمه می کند. اغلب این مترجمان فقط قدرت ترجمه دارند و می توانند یک متن را به فارسی و یا به عربی و یا به یکی از زبان های اسلامی دیگر روان ترجمه کنند. در صورتی که اهل تحقیق نیستند و از موضوع بی اطلاع بوده، و تشخیص صحت و سقم مطالب را نمی دهند.

     2. دسته دوم کسانی هستند که در لباس کشیش و راهب زندگی می کنند و وظیفه دارند مردم را از اسلام دور کنند؛ نوشته های این گروه نیز مغرضانه است. آن ها سعی می کنند مطالب و موضوعات را وارونه کنند، حقایق را تحریف سازند و موجبات انحراف افکار مسلمانان را فراهم آورند.

     3. گروهی دیگر از خاورشناسان، اساتید دانشگاه های اروپا و آمریکا هستند. آن ها در دانشگاه ها و مراکز علمی، درباره مسائل اسلامی تحقیق می کنند و قصد سوئی هم ندارند، اما از آنجایی که با مصادر اسلامی به طور مستقیم آشنایی ندارند دچار خبط و اشتباه می گردند.

مصادر و ماخذ این گروه، بیشتر همان آثار سیاستمداران و کشیشان است و اگر هم با زبان عربی آشنایی داشته باشند، اکثرا با کتب اهل سنت و جماعت سروکار دارند و از مبانی و اصول شیعه بی اطلاع هستند؛ لذا اغلب در این موضوع مطالب ناروایی می نویسند.

مثلا درباره کتاب مقدس نهج البلاغه همان را گفته اند که علمای اهل سنت اظهار داشته اند، در صورتی که اگر سیره امام علی (علیه السلام) را مورد مطالعه قرار می دادند و یا کتاب نهج البلاغه و سایر آثار سید رضی را بررسی می کردند، مطلب بر آن ها روشن می شد. این جماعت اگر کتب سیره و تاریخ اسلامی از شیعه و سنی را به دقت می خواندند، هرگز این سخنان را اظهار نمی کردند.

مورد وثوق همه مذاهب اسلامی است که امیرالمومنین علی (علیه السلام) یک انسان فوق العاده بود، مطالب و موضوعاتی که از آن بزرگوار در معارف الهی و علوم اسلامی نقل شده است بی سابقه است و در عین حال، ملت عرب از آن ها بی اطلاع بوده است.

مگر قرآن مجید که در آن از موضوعات مختلف سخن گفته شده است، جامعه عرب از آن اطلاع داشته است؟ مسائل توحید و خداشناسی و صفات پروردگار و اخبار انبیاء گذشته و حالات ملل و اقوام و اخبار روز قیامت و بهشت و دوزخ و مسائل اخلاقی و اجتماعی که در قرآن ذکر گردیده، اعراب از آن ها آگاه بوده اند؟ یا بعد از آنکه توسط قرآن به آن ها عرضه شده از وجود چنین مطالبی آگاه شده اند؟

خداوند متعال در قرآن مجید از حکمت سخن گفته و فرموده: «هر کس حکمت فراگرفت خیر زیادی فراگرفته است» و یا این که «ما به لقمان حکمت آموختیم» و یا این که گوید: «خداوند حکیم است». اگر ملت عرب از حکمت و معنی آن اطلاع نداشت، چگونه این کلمات را برای آن ها نازل فرمود؟ پس چرا در این باره نمی گویند کلمه حکمت و یا حکیم یک اصطلاح فلسفی است؟

هرچه در اینجا بگویند ما هم درباره نهج البلاغه و سخنان امیرالمومنین علی (علیه السلام) می گوییم: زیرا علی بن ابی طالب (علیه السلام)، همه علوم و فضائل خود را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و قرآن فرا گرفته است.

شبهه تقسیمات در نهج البلاغه

عده ای دیگر در جهت وارد کردن شبهه محتوایی به نهج البلاغه گفته اند: در نهج البلاغه در شرح حال مسائل و یا بیان فضائل و رذائل از عدد سخن گفته شده است؛ مثلا گفته است: استغفار بر شش معنی است، و یا اینکه فرموده: ایمان چهار پایه دارد، و یا اینکه صبر بر چهار بخش است و مانند این ها که در سخنان کوتاه آن جناب آمده است.

این دسته می گویند: ملت عرب از این نوع سخنان ندارد و در صدر اسلام و عهد صحابه اینگونه تقسیمات معمول نبوده است، و از این برداشت غلط نتیجه گرفته اند که نهج البلاغه از سخنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) نیست و این مطالب را به او نسبت داده اند.

پاسخ به شبهه تقسیمات

این ادعا از همه اعتراضات دیگر بی پایه تر است و معترضین با این ایراد خود را رسوا کرده اند. این ها اگر به کتب حدیث مراجعه می کردند، نظائر این سخنان را در اخبار حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مشاهده می کردند و این چنین خود را مورد استهزاء قرار نمی دادند.

عصبیت، دیده این گونه مردم را کور کرده و خداوند آن ها را در دنیا رسوا می کند و استدلال آن ها را باطل می گرداند. این استدلال پوچ، بی اطلاعی آن ها را از اخبار و احادیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان می دهد، و باطن سیاه آن ها را آشکار می گرداند و مظلومیت امیرالمومنین علی (علیه السلام) را در جامعه به گوش می رساند.

در حدیث حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده که فرمودند: «ثَلاَثٌ مُهْلِکَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُنْجِیَاتٌ …؛[1] سه چیز هلاک کننده و سه چیز نجات دهنده هستند، … ».

در یک حدیث دیگر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده که فرمود: «یَا مَعْشَرَ اَلْمُسْلِمِینَ إِیَّاکُمْ وَ اَلزِّنَا فَإِنَّ فِیهِ سِتَّ خِصَالٍ ثَلاَثٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ ثَلاَثٌ فِی اَلْآخِرَةِ؛[2] ای گروه مسلمانان! خود را از زنا دور نگهدارید که شش نکبت در آن است سه در دنیا و سه در آخرت … ».

در این دو روایت که به عنوان نمونه نقل شد، این گونه استعمالات در سخن حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده می شود و هرچه در اینجا بگویند درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام) هم گفته می شود؛ زیرا علی (علیه السلام) پیوسته با آن حضرت بود و همه فضائل را از وی فراگرفت.

شبهه زهد و پارسایی در نهج البلاغه

گروهی دیگر از مخالفان نهج البلاغه، در جهت وارد کردن شبهه به این کتاب شریف می گویند: در این کتاب راجع به زهد و پارسایی افراط شده است و در شریعت مقدس اسلام تا این درجه از زهد و ترک دنیا و لذائذ آن سخن گفته نشده و این خود می رساند که در این کتاب مطالبی به علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نسبت داده اند.

کسانی که این اعتراض را مطرح می کنند نخست از سیره امیرالمومنین علی (علیه السلام) اطلاع ندارند و دوم اینکه نهج البلاغه را به دقت بررسی نکرده اند و اگر خطبه ها و نامه های آن حضرت را مطالعه می کردند، این سخن ناروا را بر زبان جاری نمی ساختند و مردمان بی اطلاع را گمراه نمی کردند.

پاسخ به شبهه زهد و پارسایی

در نهج البلاغه و به طور مشخص در داستان نوف بکالی و یا خطبه همام و یا شریح، سخنانی در مذمت دنیا گفته شده است، و یا اینکه در بعضی از رسائل خود به والیان امور و کارگزارانشان آن ها را به زهد و پارسایی دعوت می کند و به ترک لذائذ دنیایی فرا می خواند.

مقصود امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در همه ی این سخنان، پرهیز از محبت دنیا و دل بستن به آن است و اینکه مبادا آدمی برای رسیدن به مال و منال و جاه و مقام از هر ظلم و ستمی فروگزاری نکند، و همواره قصدش این باشد که به لذتی برسد و مطاعی از این جهان بگیرد اگرچه خود را به گناه آلوده کند.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در گفتگویی که با شریح قاضی دارد[3]، در مورد خانه ای که در کوفه برای خودش خریداری کرده است شریح را نکوهش می کند؛ خب در اینجا موضوع واضح است و اعتراض علی (علیه السلام)، به شریح است که قاضی کوفه است و باید در آنجا زندگی ساده ای داشته باشد. شریح اگر منزل مجلل و باشکوهی داشته باشد، معلوم است که به موقعیت اجتماعی او لطمه وارد می شود و او هم به خاطر مقامی که دارد، باید مانند مردم متوسط زندگی کند و خانه اش ساده و بی پیرایه باشد تا بتواند در میان مردم به عدالت رفتار کند و مورد اتهام قرار نگیرد.

سرزنش به خاطر شرکت در یک مهمانی

علی (علیه السلام) مولای متقیان، در نامه ای که برای عثمان بن حنیف نوشته او را به خاطر شرکت در یک مهمانی سرزنش می کنند، زیرا عثمان که از طرف آن حضرت در بصره حکومت می کند، در منزل یکی از اشراف در یک مهمانی مجلل و باشکوه شرکت کرده و در آن خانه سفره ای از غذاهای گوناگون گسترده شده و اغنیا در سر سفره حاضر بوده و فقرا از آن محروم بوده اند.[4]

امیرالمومنین علی (علیه السلام)، برای عثمان نوشتند که چرا در منزلی که طبقات بالا در گرد یک سفره قرار گرفتند و از غذاهای مختلف و متعدد خوردند شرکت کردی؟ چرا فقرا و نیازمندان که در بیرون خانه بودند از آن همه طعام و غذا محروم شدند و این عدم توجه برای شما که والی هستید گناه است.

در جایی دیگر می فرمایند: من امروز بر اریکه خلافت مستفر شده ام و توانایی دارم هر طور که دلم می خواهد زندگی کنم، از هر گونه خورش ها و لذائذ بخورم، و هر گونه لباسی را در بر کنم، اما من امام مسلمانان هستم و باید مانند یک مسلمان تهی دست زندگی کنم تا او رنج نبرد و بداند علی نیز مانند او زندگی می کند.

امیرالمومنین علی (علیه السلام)، به منزل علاء بن زیاد حارثی رفتند. علاء منزلی وسیع و مجلل داشت. حضرت به او فرمودند: ای علاء! با این منزل چه می کنی؟ در آخرت به اینگونه منازل بیشتر احتیاج داری، آری اگر در این منزل مهمانی ترتیب دهی و نیازمندان را سیر کنی و یا از ارحام خود پذیرایی کنی در این صورت به آخرت هم می رسی. علاء گفت: یا امیرالمومنین! برادرم عاصم بن زیاد لباس خشن در بر کرده و از جامعه کنار کشیده و به عبادت و پرستش خداوند مشغول شده است.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: او را فورا نزد من بیاورید، عاصم را نزد آن جناب آوردند، و امیر المومنین (سلام الله علیه و آله) فرمود: ای دشمن نفس خود، شیطان عقلت را گرفته، چرا به زن و فرزندانت رحم نمی کنی؟ چرا از غذاهای پاک که خداوند برای تو مهیا کرده است استفاده نمی کنی؟ علی (علیه السلام) او را نکوهش کرد و فرمود باید به میان خانواده ات برگردی و متعارف زندگی کنی.[5]

همانطور که مشخص است، امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در نهج البلاغه به زهد و پارسایی ای اشاره می کنند که در حد شرع و عقل باشد نه آن زهدی که سبب آزار و اذیت دیگران و نزدیکان شود.

شبهه وجود علم غیب در نهج البلاغه

یکی از شبهات محتوایی درباره کتاب نهج البلاغه، موضوع علم غیب است. مخالفین و معاندین شیعه می گویند: در نهج البلاغه مطالبی اظهار شده که گوینده آن مدعی علم غیب می باشد، در صورتی که اطلاع از غیب، مخصوص خداوند است و جز ذات پروردگار کسی از غیب اطلاع ندارد.

اکنون باید نخست درباره غیب سخن گفت تا معلوم شود که غیب چیست، و علی بن ابی طالب (سلام الله علیه)، در خطبه ها و سخنان خود چه گفته و از چه موضوعی پرده برداشته که این چنین مورد حمله قرار گرفته و گفته هایش را در این مورد قبول نکرده اند و در انتساب آن ها به آن حضرت تردید نموده اند.

وجود علم غیب در قرآن

آیا مخالفین و معاندین نمی دانند که در قرآن مجید از غیب مکرر سخن گفته شده است؟ خداوند متعال در آیه 2 و 3 سوره مبارکه بقره می فرماید: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ …؛[6] این قرآن راهنمای پرهیزکاران است، آن پرهیزکارانی که ایمان به غیب دارند».

همچنین خداوند متعال می فرمایند: «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا  فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ؛[7] این (حکایت نوح) از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم و پیش از آنکه ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید، پس تو در طاعت حق راه صبر پیش گیر که عاقبت نیکو اهل تقوا راست».

به طور کلی در قرآن مجید کلمه غیب در آیات مختلفی تکرار شده است و بیش از پنجاه آیه در قرآن مجید هست که در آن غیب ذکر شده است. در سوره مبارکه جن می فرماید: علم غیب مخصوص خداوند است و آن را برای کسی آشکار نمی کند، مگر برای رسولان برگزیده اش. در این آیه شریفه تصریح گردیده که خداوند پیامبران خود را از علم غیب و اسرار نهانی آگاه می گرداند و آن ها می توانند چیزهایی را مشاهده کنند و یا مطالبی بگویند که دیگران توانایی آن را ندارند.

بنابراین معلوم شد که پیغمبران هم می توانند از غیب مطلع باشند و از آینده خبر دهند و از اسرار مطلع گردند و مردم را از گذشته باخبر سازند، و در قرآن مجید، در داستان حضرت عیسی (علیه السلام)، با صراحت می گوید که من از آنچه در منزل ذخیره می کنید اطلاع می دهم. غیب یعنی آنچه با حواس ظاهری قابل درک نیست، و دیدگان آن را درنمی یابند، همانند این که مومنین، به بهشت و دوزخ و عذاب قبر و فرشتگان معتقد هستند و آن ها را مشاهده نمی کنند، و یا اینکه حضرت مهدی (علیه السلام)، زنده و در میان مردم هست و افراد عادل او را می بینند.

علم غیب در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمان خود نسبت به آینده مطالبی فرمودند که همه آن ها بعد از او واقع شد. به حضرت زهرا (سلام الله علیها)، فرمودند: تو قبل از همه به من ملحق خواهی شد، به علی (علیه السلام)، فرمودند: ناکثین و مارقین و قاسطین با تو جنگ می کنند و تو را در محراب می کشند و محاسنت را با خون سرت رنگین می کنند.

در جای دیگر فرمودند: ای علی! پس از من مظلوم خواهی شد و باید صبر کنی. و نیز فرمودند: فرزندم حسین (علیه السلام) را با خاندان و فرزندانش با لب تشنه خواهند کشت. و یا اخباری که درباره بنی امیه و سلطنت آنان فرمودند، که همه این مطالب و پیش گویی ها واقع شدند.

مبنای وجود علم غیب در نهج البلاغه

اکنون برگردیم به اصل موضوع، در نهج البلاغه خطبه ها و کلمات متعددی از امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در ملاحم و اخبار از آینده هست. امیرالمومنین علی (علیه السلام)، از تسلط معاویه بر بلاد اسلام، و ولایت حجاج بن یوسف ثقفی در عراق و ظلم و فساد او، در غرق شدن بصره و داستان مغول و ورود آن ها به عراق سخن گفته است.

مخالفان نهج البلاغه با دیدن این مطلب می گویند: این کلمات از علی بن ابی طالب (علیه السلام) نیست، زیرا گوینده این سخنان مدعی علم غیب است، در صورتی که اگر در این باره اندکی فکر کنند و زندگی علی (علیه السلام) را مورد دقت قرار دهند موضوع را درک خواهند کرد.

امیرالمومنین علی (علیه السلام)، از کودکی در دامن حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ شد، و بعد از مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد. در همه جا با رسول خدا بود و از هنگام بعثت تا وقت وفات نبی اکرم آنی از او دور نبود، و هرچه بر رسول خدا نازل می شد از آن اطلاع داشت.

خودش می فرمود: از من بپرسید قبل از آنکه از میان شما بروم، هر مساله ای که به آن نیاز دارید از من سؤال کنید، به خداوند سوگند من علم و دانش فراوانی دارم و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مطالب را فراگرفته ام و او همه چیز را به من تعلیم فرموده است.

به خداوند سوگند بهتر از همه با قرآن آشنایی دارم، و می دانم کدام آیه در شب و یا در روز و کدام آیه در کوه و یا در بیابان فرود آمده است و ناسخ و منسوخ و شان نزول او را به خوبی می دانم، از تاویل و تفسیرش مطلع هستم، و همه این ها را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، به من تعلیم داد.

امیرالمومنین (سلام الله علیه) فرمودند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، می خواستند از دنیا بروند مرا نزد خود طلب کردند و با من به سخن گفتن پرداختند، و از حوادثی که بعد از آن جناب خواهد آمد مطلع کردند، و به من هزار باب از علم آموختند که از هر دری هزار در دیگر باز می شد.[8]

دلیل بر این مطلب خطبه علی (علیه السلام) است که اینک در نهج البلاغه وجود دارد. امیرالمومنین (ع) در این خطبه از ظهور اقوام ترک سخن گفته و از تاتارها بحث کرده است. در این هنگام مردی از جای خود برخاست و گفت: یا امیر المومنین! شما علم غیب می دانید؟ علی (علیه السلام)، فرمود ای مرد کلبی! این ها علم غیب نیست، من این سخنان را از صاحب علم فرا گرفته ام، یعنی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم).[9]

پس، بنابر مطالبی که نقل شد، موضوع علم غیب و اخبار از آینده در نهج البلاغه، به آسانی قابل حل است و جای شک و تردید در این باره نیست. مطلب قابل توجه این است که مخالفان می گویند سید رضی و سید مرتضی این مطالب را به علی نسبت داده اند، در صورتی که ظهور مغول و قوم تاتارها دویست و پانزده سال بعد از فوت رضی واقع شده و اکنون نسخه نهج البلاغه مورخ 510 و 544 در دست نگارنده این سطور هست که صد سال قبل از ظهور مغول تحریر شده است.

برای آشنایی بیشتر با شبهات سندی و محتوایی پیرامون خطبه شقشقیه نهج البلاغه، می توانید مقاله بررسی و پاسخ به شبهات پیرامون خطبه شقشقیه را نیز مطالعه فرمایید.

نتیجه گیری

نهج البلاغه در گذر زمان، همواره مورد ایراد و طرح شبهات بی پایه و اساس معاندین و مغرضین بوده و همه آن شبهات بطور مستند و مستدل توسط علمای شیعه پاسخ داده و رد شده اند. این شبهات، مغرضانه یا از روی بی اطلاعی از سیره و روش امیرالمومنین علی (علیه السلام) بوده و همین عامل سبب کج روی عده ای از مستشرقان در این زمینه شده است. از مهمترین شبهات محتوایی مطرح شده پیرامون نهج البلاغه می توان به شبهه اصطلاحات، تقسیمات، زهد و پارسایی و علم غیب اشاره کرد که در این مقاله به آن ها اشاره و پاسخ اجمالی داده شد.

پی نوشت ها

[1] شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 84.

[2] همان، ج 2، ص 320.

[3] نهج البلاغه، نامه شماره 3.

[4] نهج البلاغه، نامه شماره 45.

[5] نهج البلاغه، خطبه 209.

[6] بقره/ 2، 3.

[7] هود/ 49.

[8] اعلام الوری، ص 142.

[9] نهج البلاغه، خطبه 128.

منبع: اقتباس از: عطاردی، عزیزالله، آشنایی با نهج البلاغه، مجله وقف میراث جاویدان، بهار و تابستان 1378، شماره 25 و 26، ص 14-29.

بررسی و پاسخ به برخی شبهات محتوایی پیرامون نهج البلاغه

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :