جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

تاریخ و سیره

نقش قبیله قریش در دورکردن حضرت علی (ع) از خلافت

نقش قبیله قریش در دورکردن حضرت علی (ع) از خلافت

قبیله قریش در آستانه ظهور اسلام مهمترین قبيله عرب بود و در میان سایر قبایل نفوذ داشت. این نفوذ بعد از ظهور اسلام از بین نرفت و تاثیراتی بر جامعه اسلامی گذاشت. با اینکه رسول خدا (ص) و امیرالمومنین (ع) خود از بنی هاشم قریش بودند، از دست قریش اذیت و آزار بسیاری دیدند.

افراد بانفوذ طوایف مختلف قبیله قریش به جهت جایگاه مهمی که در بین اعراب داشتند و به علت اینکه امام علی (ع) در دوران رسول الله (ص) قهرمانانشان را کشته بود و هم به این دلیل که امام (ع) آنان را با دیگران برابر می دید و برای آنان اعتباری بالاتر از دیگران قائل نبود، مدام علیه حضرت علی (ع) کارشکنی می کردند تا آنجا که ابتدا از خلیفه شدن ایشان ممانعت کردند و پس از رسیدن آن بزرگوار به خلافت، به فکر تضعیف قدرتش بودند.

در این مقاله به این پرسش پاسخ داده شده است که قریشیان چه نقشی در دور کردن امام علی (ع) از خلافت اسلامی داشتند.

شکوه از قبیله قریش در سخنان امام علی (ع)

امام علی (ع) علت اصلی نرسیدن خود به خلافت پس از رحلت رسول خدا (ص) و همچنین دلیل اصلی وجود مشکلات متعدد در دوران خلافت خود را، اقدامات خصمانه قریشیان و زیاده خواهی های آنان می دانست. حضرت علی (ع) در تمامی دوران زندگی خود از رحلت رسول خدا (ص) تا شهادتشان همواره در موقعیت های متعدد از دست قبیله قریش به خدا شکایت می کردند.

آن حضرت (ع) همواره تاکید می کردند که قریش مخالف من اند همان گونه که با رسول خدا (ص) مخالف بودند.

حضرت می فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي …؛[1]

خدايا من از تو در برابر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دگرگون کردند … ».

امام (ع) در موقعیتی دیگر می گوید: «وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي؛[2] و همگى براى مبارزه با من در حقّى كه از همه آنان سزاوارترم، متّحد گرديدند.

و در جواب نامه برادرش عقیل، در سال های پایانی خلافتش می نویسد: «فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَبْلِي؛[3]

…. قریش را بگذار تا در گمراهی بتازند و در جدایی خواهی این سو و آن سو دوند و در سرگردانی با سرکشی بسازند که آنان در جنگ با من فراهم آمدند چنان که پیش از من با رسول خدا (ص) جنگیدند».

و زمانی که قبیله قریش به امام (ع) خرده می گرفتند که سیاست ندارد، آن حضرت (ع) فرمود:

«قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ؛ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاع؛[4]

قريش گفتند: «پسر ابوطالب، مرد شجاعى است، ولى از فنون جنگ آگاه نيست»! خدا پدرشان را حفظ کند! آيا هيچ يک از آنها، از من با سابقه تر و پيشگام تر در ميدان هاى نبرد بوده است؟

من آن روز که آماده جنگ شدم (و گام در ميدان نهادم) هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود و الان، از شصت سال هم گذشته ام، ولى چه کنم؟ آن کس که فرمانش را اطاعت نمى کنند طرح و نقشه تدبيرى ندارد (و هر اندازه صاحب تجربه و آگاه باشد، کارش به جايى نمى رسد)».

حضرت امیر (ع) از عذابی که قریش به واسطه نقش آن قبیله در دور کردن ایشان از خلافت بدان دچار خواهد شد نیز یاد کرده اند:

«فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا [يُعْطُونَنِيهِ] يُعْطُونِيهِ؛[5]

در این هنگام قبیله قریش دوست دارد دنیا را با آنچه در آن هست بدهد و زمانی کوتاه مرا ببیند تا آنچه امروز برخی از آنها را می خواهم و به من نمی دهند، یکجا تسلیم کند».

سیادت قبیله قریش در میان عرب جاهلی

قبیله قریش در آستانه ظهور اسلام در میان اعراب نفوذی فوق العاده داشت. بعد از تسلط افراد قبیله قریش بر مکه و رایج شدن سفرهای تجاری به شام و یمن[6] مردم مکه ثروت زیادی به دست آوردند.

آنان اهل حرم بودند و از زائران باج می گرفتند و به حرمت اهل حرم بودن، کاروان های آنان از دستبرد دزدان عرب در امان بود. خداوند در سوره قریش می فرماید: «قریش به واسطه خانه خدا از امنیت و آرامش برخوردارند و شکم هایشان سیر است».

سرسخت ترین دشمن رسول خدا (ص) در دوران رسالت ایشان قبیله قریش بود؛ آنها دین اسلام را در برابر منافع اقتصادی خود و برهم زننده نظام طبقاتی مکه و باعث اهمیت یافتن بردگان و هم پیمانان و آزاد شدگان و قطع کننده رباخواری هایشان می دانستند و بعد از رحلت رسول خدا (ص)، با اهل بیت آن حضرت (ع) و به ویژه امام علی (ع) عناد زیادی داشتند.

قبیله قریش پس از فتح مکه در سال هشتم هجری به جهت برخوردهای مناسب پیامبر (ص) و اینکه منافع خویش را در اسلام آوردن می دیدند مسلمان شدند؛ که با توجه به نفوذ قریش در بین اعراب، اسلام آوردن آنان باعث گسترش این دین در سرتاسر جزيرة العرب و قبايل متعدد عرب شد.

مبارزه قبیله قریش با پیامبر (ص)

در ابتدای بعثت که دعوت رسول خدا (ص) فردی بود، قبیله قریش از دین اسلام إحساس خطر نمی کردند، اما همین که احساس کردند اسلام برای منافع اقتصادی آنان ضرر دارد و بردگان و هم پیمانان را از آنان می گیرد، به شیوه های مختلف با دین اسلام مبارزه کردند.

قبیله قریش ابتدا با مذاکره و سپس با تهدید و تطمیع و تهمت به پیامبر (ص)، کوشیدند مانع از گسترش اسلام شوند. امام علی (ع) درباره آمدن بزرگان قریش به نزد پیامبر (ص) و درخواست معجزه از آن بزرگوار می فرماید:

«وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً … تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا … فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ، وَ لَهَا … بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ….؛[7]

و من با او بودم که مهتران قریش نزد وی آمدند و گفتند: ای محمد، تو دعوی کاری بزرگ می کنی … این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو درآید … درخت گسیخت و از جای برآمد … و مردم همه گفتند: او ساحری است دروغگوو، شگفت جادوگر …».

قبیله قریش زمانی دین اسلام را ساحری می خواندند و سپس به شکنجه مسلمانان و محاصره اقتصادی روی آوردند. امام علی (ع) درباره مشکلاتی که قریش برای بنی هاشم ایجاد کردند، می فرماید:

«فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَ اجْتِيَاحَ أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ؛[8]

پس مردم ما [قريش] خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بکنند و درباره ما اندیشه ها کردند و کارها راندند. از زندگی گوارامان بازداشتند و در بیم و نگرانی گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهی دشوار گذار برشویم و آتش جنگ را برای ما برافروختند…».

بزرگان قبیله قریش و جانشینی پیامبر (ص)

بعد از رحلت رسول خدا (ص)، تعدادی از قریشیانی که در سال های نخست بعثت اسلام را پذیرفته بودند (مهاجرین) و برخی از انصار در سقیفه درباره منصب جانشینی پیامبر (ص) بحث و احتجاج کردند. قریشیان (ابوبکر، عمر و ابوعبیده) با این استدلال که قریشی و از قبیله رسول اند، خود را مستحق تر به خلافت دانستند.

امام (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه درباره استدلال قریش در سقیفه می فرماید:

«احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة؛ به درخت رسالت استدلال كردند امّا ميوه اش را ضايع ساختند».

افراد بانفوذ از طوایف مهم قبیله قریش مثل بنی امیه و بنی مخزوم در سقیفه حضور نداشتند. آنان منافع خویش را در همراه نشدن با مرتدین و احیاناً همکاری با خلیفه قریشی یافتند.

با وجود این، کسانی مثل ابوسفیان در جریان رقابت رقیبان با هوشیاری و زیرکی تمام به فکر گرفتن امتیاز از صاحبان قدرت بودند. مهاجران در سقیفه با استدلال های متعدد در برابر انصار خلافت را به دست آوردند. از جمله این استدلال ها این بود که «عرب به زیر بار غیر قریش نمی رود».[9]

ابوسفیان پس از اطلاع از انتخاب ابوبکر بن ابی قحافه به خلافت به نزد حضرت علی (ع) آمد و گفت:

«ای فرزندان عبد مناف! آیا راضی شدید که کس دیگری (ابوبکر) بر شما زمامداری کند؟ و به علی بن ابی طالب گفت: دست خود را پیش آور تا با تو بیعت کنم».[10]

با توجه به اینکه علی (ع) در زمان رسول خدا (ص)، با ابوسفیان و طرفدارانش به سختی جنگیده بود معلوم بود که ابوسفیان دلسوز امام علی (ع) یا بنی هاشم نبود؛ همچنین، با توجه به هماهنگی ابوسفیان با خلیفه در مرحله بعد معلوم شد که وی از انتخاب شخصی از طوایف گمنام قریش هم ناراحت نبود.

او به حضرت علی (ع) گفت: «چرا این کار در کوچک ترین طایفه قریش باشد؟ به خدا اگر بخواهی مدینه را برضد وی [ابوبکر] از سواره و پیاده پر می کنم».[11]

اما امام على (ع) که راضی نبود به هر قیمتی خلیفه شود و از نیت ابوسفیان نیز باخبر بود، درخواست ابوسفیان را رد کرد. قدرت ابوبکر بدون حمایت بزرگان قبیله قریش تثبیت نمی شد و ابوسفیان که از حضرت علی (ع) ناامید شده بود، کوشید برای فرزندانش در خلافت ابوبکر مناصبی دست و پا کند و در عوض از او حمایت کند.

در واقع زیاده خواهی های قبیله قریش و عدالت امام علی (ع) و اعتقاد ایشان به ارزش های دینی و نقش ایشان در کشته شدن بزرگانی از قبیله قریش در بدر و احد و خندق باعث می شد قریشیان در هماهنگی با رقبای وی پیشتاز شوند و این مسئله در سرتاسر دوران خلفا و خلافت امام علی (ع) کاملاً مشهود است.

اتحاد تاکتیکی قبیله قریش بر ضد علی (ع)

با توجه به عملکرد امام علی (ع) در دوران پیغمبر (ص) قبیله قریش دل خوشی از آن حضرت (ع) نداشتند. عبیدالله بن عمر به امام حسن گفت: «پدرت قریش را از سر تا بن گوشمال داده و آزرده است؛ از این رو، آنان وی را دشمن می دارند».[12]

از سوی دیگر قریشیان پر توقع بودند و انتظاراتی فراتر از دیگران داشتند و این موضوع با عدالت امام علی (ع) سازگار نبود. مسلمانان با سابقه قریشی نیز به خوبی می دانستند که اگر خلافت به بنی هاشم برسد از آن طایفه بیرون نخواهد رفت و در آن صورت آنان برای دستیابی به خلافت امیدی نداشتند. عمر برای دور کردن علی (ع) از خلافت حدیثی از رسول خدا (ص) نقل کرد که باب میل عمده قریشیان بود: «نبوت و خلافت در یک خاندان جمع نمی شود».[13]

امام علی (ع) درباره تاثیر قریش در میان سایر عرب و در نتیجه دور کردن خود از خلافت می فرماید: «مردم به قریش می نگرند و قریش به همدیگر، و می گویند اگر بنی هاشم بر شما خلافت یابند، خلافت مرکز از میانشان بیرون نرود و اگر دیگر کسان از قریش خلیفه شوند، آن را میان خودشان دست به دست می برید».[14]

امام علی (ع) تا شش ماه با خلیفه اول بیعت نکرد و پس از آنکه مردم به سمت وی نیامدند و از وی دوری جستند، بیعت کرد.[15] این ناهماهنگی مردم و ترک اهل بیت (ع) باید تحت تأثیر مخالفت قبیله قريش با امام (ع) بوده باشد.

امام (ع) درباره عناد اعضای شورای قریشی خلافت با خود در رای گیری می فرماید: «… فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ اَلآْخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ؛[16]  … سرانجام يکى از آنها (اعضاى شورا) به خاطر کينه اش از من روى برتافت و ديگرى خويشاوندى را بر حقيقت مقدم داشت و به خاطر داماديش به ديگرى (عثمان) تمايل پيدا کرد، علاوه بر جهات ديگر که ذکر آن خوشايند نيست».

هماهنگی قبیله قریش در جنگ جمل بر علیه امام علی (ع)

در دوران حکومت حضرت، تکاپوهای قریشیانی که از عدل امام على (ع) در رنج بودند و ضرر آن را برای خود خیلی جدی می دیدند، بسیار بیشتر شد.

لشکر جمل از مکه (مرکز قبیله قریش) راه افتاد؛ و یعلی بن منبه (حاکم یمن در عهد عثمان) تجهیزات لازم را برای افرادی که امکاناتی برای حرکت جنگی نداشتند فراهم کرد.[17]

شخصیت های مهم جنگ ـ طلحه، زبیر و عایشه – هم که با نفوذ مادی و معنوی خویش آتش جنگ را در بین مسلمانان برافروختند قریشی بودند.

زمان حرکت طلحه و زبیر بیش از هفتاد مرد قریشی آنان را همراهی می کردند.[18] رئيس قبیله بنی ضبه زمانی درخواست طلحه و زبیر را برای کمک همه جانبه قبیله اش به آن دو پذیرفت که مادرش گفت: روا نیست درخواست دو شیخ از قریش را رد کنی.[19] بزرگانی دیگر از قریش همچون مروان بن حکم، ولید بن عقبه و سعید بن عاص نیز حضوری فعال در جنگ داشتند.

امام علی (ع) درباره حسادت قبیله قریش به خود قبل از نبرد جمل می فرماید: «وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ؛[20] به خدا قریش از ما کینه نکشید جز برای آنکه خدا ما را بر آنان برگزید».

اتحاد قریشیان بر ضد امام علی (ع) در صفین

با اینکه افراد زیادی از قبیله قریش هم در سپاه امام (ع) و هم در بین نیروهای معاویه بودند، تقریبا تمامی قریشیان متعصب و همه آنهایی که قریش را از سایر قبایل برتر می دانستند و از پیامبر (ص) و امام علی (ع) رنجیده خاطر بودند، از طرفداران سرسخت معاویه بودند.

عمار یاسر – سردار باوفا و همیشگی امام علی (ع) – همراهی قریشیان با معاويه عليه حضرت امیر (ع) را مشابه همراهی آنان با ابوسفیان در دوران حکومت رسول خدا (ص) می دانست و می گفت: «ما دیروز بر سر تنزیل قرآن با شما می جنگیدیم و امروز برسر تأویل قرآن با شما پیکار می کنیم».[21]

ابن ابی الحدید در روایتی درباره بر حق بودن امام علی (ع) می گوید:

«تمامی افراد قریش از همان آغاز در پوشیده نگه داشتن نام و یاد و فضایل علی و پوشاندن خصایص پسندیده اش کوشیده اند. تا آنجا که مراتب فضل از سینه های عموم مردم زدوده شد مگر شمار اندکی از ایشان».[22]

غارتگری قریشیان

با فروکش کردن آتش جنگ صفین افراد دیگری از قبیله قریش نیز با درخواست معاویه به وی پیوستند و همبستگی قریشیان با معاویه باز هم بیشتر شد. معاویه سرداران غارتگر خود را به گوشه و کنار قلمروی حکومتی امام (ع) می فرستاد و آنان قتل و غارت و تجاوز بسیار انجام می دادند تا موقعیت امام (ع) را تضعیف کنند. بسیاری از سرداران معاویه در این غارتگری ها قریشی بودند.

عبدالله بن حضرمی قرشی نیز به بصره آمد و فتنه ای در آنجا راه انداخت که در نهایت جاریه بن قدامه آن را سرکوب کرد.[23] عمروعاص از بنی سهم قریش با سپاه معاویه به مصر یورش برد و آنجا را تصرف کرد و محمد بن ابی بکر، عامل امام (ع) را کشت.[24] هولناک ترین غارتگری را بسر بن ارطاه قریشی در سال ٤۰ هجری انجام داد که تمامی حجاز و یمن را در نوردید و بنا به برخی از روایات سی هزار نفر را کشت.[25]

نتیجه گیری

افراد قبیله قریش در تمامی دوره های پس از رحلت رسول الله (ص) بیشترین نقش را در دور کردن آن حضرت (ع) از خلافت و نیز تضعیف خلافت آن بزرگوار داشتند. علت این موضوع، نفوذ فوق العاده قریشیان در بین اعراب از یک سو و دشمنی آنان با امام علی (ع) از سوی دیگر بود. طوایف مختلف قریش دل خوشی از امام علی (ع) نداشتند و هر یک، ایشان را قاتل شجاعان طایفه خود می دانستند.

 

پی نوشت ها

[1] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 217.

[2] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 217.

[3] سید رضی، نهج البلاغه، نامه 36.

[4] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 27.

[5] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 93.

[6] بلاذری، انساب، ج1، ص50.

[7] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 192.

[8] سید رضی، نهج البلاغه، نامه 9.

[9] حمیری، سیره نبویه، ج2، ص652.

[10] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص162.

[11] طبری، تاریخ طبری، ج3، ص209.

[12] ابن مزاحم، وقعه صفین، ص 297.

[13] طبرسی، احتجاج، ج1، ص84.

[14] طبری، تاریخ طبری، ج4، ص233.

[15] طبری، تاریخ طبری، ج3، ص208.

[16] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص184.

[17] طبری، تاریخ طبری، ج4، ص450.

[18] طبری، تاریخ طبری، ج4، ص452.

[19] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص320.

[20] سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه 33.

[21] مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص331.

[22] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج8، ص18.

[23] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص227.

[24] مقدسی، البد و التاریخ، ج5، ص336.

[25] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص117.

 

منابع پایانی

  1. ابن ابی الحدید، محمد ابوالفضل، شرح نهج البلاغه، قم؛ کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی، 1341 ش.
  2. ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت؛ دارالجیل، 1992م.
  3. ابن مزاحم منقری، نصر، وقعة صفین، تحقیق: محمد هارون، القاهرة؛ مکتبة مرعشی نجفی، 1404ق.
  4. ابن هشام حمیری، ابومحمد، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا، بیروت؛ دارالمعرفة، 1994م.
  5. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل ذکار، بیروت؛ دارالفکر، 1996م.
  6. طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر المرتضی، 1403ق.
  7. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل و الأمم و الملوک، بیروت؛ دارالتراث، 1967م.
  8. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم؛ دارالهجرة، 1409ق.
  9. مقدسی، مطهر بن طاهر (بی تا)، البد و التاریخ، بورسعید: مکتبة الثقافة الدینیه.

 

منبع مقاله | با اقتباس از:

 عباسی، علی اکبر، نقش قبیله قریش در دورکردن حضرت علی (ع) از خلافت اسلامی، پژوهش نامه علوی، سال سوم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1391، صص 53-67.

نقش قبیله قریش در دورکردن حضرت علی (ع) از خلافت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :