از عبارت نقصان عقل زنان در خطبه 80 نهج البلاغه، برداشت های متفاوتی صورت گرفته است که در مقاله تاویلات معانی مختلف در نقصان عقل زنان در خطبه 80 مورد بررسی و دقت قرار گرفت. عده ای این عبارت را به تفاوت های ذاتی تاویل نموده و برتری مردان بر زنان را در عقل، و زنان بر مردان را در احساسات می دانند.
برخی دیگر نیز علت نقصان عقل زنان را غلبه احساسات بر دیگر امور ذاتی آن ها و یا تاثیر جمال و خودآرایی آن ها بر قوه عاقله عنوان کرده اند. البته باید دانست که غالب شارحان نهج البلاغه، این خطبه را منحصرا خطاب خاص به شخص خاصی می دانند و درباره همه زنان آن را صادق نمی دانند.
در این مقاله، قصد داریم تا نگاهی نقادانه بر نظریه کسانی که نقصان عقل زنان را از محتوای این خطبه دریافت و تایید می کنند داشته باشیم.
عقل اکتسابی و موهبتی؛ ریشه تفاوت های زنان و مردان
زن و مرد در جنس و هویت، سرشت و سرنوشت، مشترک بوده و هر دو مکلف و در اصول مواهب الهی مشترک می باشند. تفاوت هایی که از جنبه عقلی میان زن و مرد ادعا شده، بیشتر جنبه اجتماعی دارد تا جنبه زیستی. به عبارت دیگر، تفاوت هایی در رفتار و گرایش های زن و مرد مشاهده می شود ولی آن تفاوت ها، منشأ اجتماعی و فرهنگی دارد، نه منشأ زیستی و سرشتی.
مسلما در جامعه ای که زنان از نعمت سواد محروم بودند و حتی خواندن و نوشتن برای آنها امری نامطلوب قلمداد می شد و جز در خانه بودن و کارهای خانه را انجام دادن، کار دیگری به آنها داده نمی شد و از ورود در اجتماعات و فعالیت های اجتماعی محروم و ممنوع بودند، عقل اکتسابی و تجربی آنان پرورش نیافته و در این زمینه، از مردان عقب تر بودند.
اما زمانی که شرایط مساعدی از جهت اجتماعی، تربیتی، سیاسی و… برای آنان فراهم گردید و زنان در انواع مشاغل و فعالیت های اجتماعی وارد شده و همدوش مردان به تحصیل و فراگیری فنون و علوم مختلف پرداختند و در مسائل مختلف حکومتی و سیاسی مشارکت داده شدند، به دلیل برخورداری یکسان از عقل موهبتی با مردان و استفاده از شرایط مطلوب ذکر شده، توانستند با مردان رقابت نموده و حتی گوی سبقت را نیز در بخش هایی از آنان نیز بربایند.
لذا اگر در پاره ای روایات مانند روایات مذکور، سخن از نقصان عقل زن به میان رفته، اشاره به عقل اکتسابی و تجربی در زنان بوده و هرگز عقل و درک موهبتی آنان با مردان، تفاوتی ندارد. از آیات قرآنی هم ناقص العقل بودن ذاتی زن و پایین تر بودن درجه فهم و درک و استعداد رشد فکری او نسبت به مرد فهمیده نمی شود بلکه وجود آیاتی دال بر اینکه زن و مرد یکسان می توانند با ایمان و عمل صالح به مقام والای قرب الهی برسند.[1]
همچنین تعیین مجازات یکسان برای جرایم مساوی برای زن و مرد چون سرقت[2] و زنا[3]، خود نشان دهنده این است که: برای زن همانند مرد قدرت فهم و درک و تشخیص شناخته شده است وگرنه نمی بایست در صلاحیت و ارتقاء معنوی، داشتن مسئولیت، یکسان قلمداد شوند.
رد نقصان عقل زنان در قرآن
برای مثال خدای متعال می فرمایند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛[4] هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده میداریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام میدادند، خواهیم داد.
از سوی دیگر قرآن کریم با معرفی بلقیس، ملکه سبا، در واقع زنی را معرفی کرده است که از توانایی عقلی و برنامه ریزی و هوشمندی برتری نسبت به مردان برخوردار بوده است. آری، قرآن کریم، قبل از آنکه از عاطفی و احساسی بودن بلقیس سخن بگوید از اندیشمندی و اراده او سخن گفته و صلاح اندیشی و نفوذ کلام و مطاع بودن اوامر او را می ستاید.[5] تصویری که قرآن کریم از این زن به ما نشان می دهد می تواند چنان باشد که عقل زن را برای حضور در موقعیت های مسئولانه، ناقص تلقی کنیم؟!.
رد نقصان عقل زنان در تاریخ
تاریخ مالامال از نام زنانی است که در مقابل ظلم و ستم حکام استوار ایستاده اند و با کلام یا عمل خود، مخالفت خویش را با اهل ستم نشان دادند. نگاهی گذرا به تاریخ اسلام، نمونه های فراوان را در معرض دید ما خواهد گذاشت.
از آن زمان که در اسلام، اولین شهید مسلمان یک زن بود، تا آنجا که عالمان صادق به ما خبر دادند اگر آن موعود ظهور کند، در زمره 313 صحابی خاص او، 50 زن نیز وجود دارند، حال آیا مردان خائف از جور جائرین، عقلشان کامل است و زنان مؤمنه و شجاع طول تاریخ دچار نقصان عقلند؟ یا باید آنان را استثنا دانست؟ آیا مریم و آسیه، خدیجه و فاطمه و زینب (سلام الله علیهم اجمعین) و بسیار دیگر زنان کمال یافته نقص عقل دارند یا استثنا هستند؟ مگر قضایای عقلی و حقیقی استثنا بر می دارد (آن هم تا این حد).
رد نقصان عقل زنان در روایت امام علی (ع)
محیط مستعد و تربیت صحیح سبب پیشرفت و تکامل برابر و همانند زنان با مردان است و روایاتی که در وهن عقول (نهج البلاغه، خطبه 27) و سستی رأی و عزم (نهج البلاغه، نامه 31) وارد شده درباره زنان دانشمند، مصداق ندارد. اگر زنان تکامل پیدا کنند، روایت نکوهش شامل آنها نمی شود.
چنانچه در بسیاری از روایات از زنان عاقل سخن رفته است از جمله در این روایت که امام علی (ع) می فرمایند: «إيّاكَ و مُشاوَرَةَ النِّساءِ إلاّ مَن جُرِّبَتْ بكَمالِ عَقلٍ؛[6] از مشورت كردن با زنان بپرهيز، مگر آن كه زنى به كمال عقل آزموده شده باشد».
این گفتار اثبات می کند که مقصود از بر حذر بودن از زنان خوب، دقت در گفتار و اندیشه های زنان معمولی است همچنانکه توضیح دادیم اما زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شایسته مشورت می باشند.
برخی این مسأله را با توجه به جنبه تاریخی آن بررسی نموده و در این خصوص اظهار می دارند:
«هدف امام از این سخن، جلوگیری از تبعیت عامه مردم از دعوت های جناب عایشه یا از دعوت هایی که سیاستمداران به او نسبت می دادند بود؛ زیرا عموم مسلمانان، او را از زنان خوب می دانستند. «وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَر؛[7] در معروف از آنها اطاعت نکنید تا در منکر به طمع نیفتند».
اقسام نهی در معنای خطبه 80
به طور کلی نهی در فقه بر دو نوع است:
- نهی مولوی یا تحریمی: که از آن حرمت دریافت می شود، مانند نهی در مسأله شرب خمر که حرمت را نشان می دهد.
- نهی ارشادی: از این نهی حرمت فهمیده نمی شود، بلکه این نهی، حکم ارشاد و عقل است مانند نهی در مورد آدم که خداوند به او می گوید:
«وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ؛[8] ولی به این درخت نزدیک نشوید» این نهی، تحریمی نیست، بدین معنا که خوردن از این درخت حرمت دارد بلکه بدین معنا است که اگر از آن بخوری، به زحمت می افتی.
در اینجا (خطبه 80) نیز بدین معنا نیست که حرمت اطاعت از زن را در معروف نشان دهد، بلکه بخاطر حتی که در جمله آمده است، علت ارشادی مشخص می شود. قانونی داریم که می گوید: اگر برای حکم وصفی را بیاوریم، خود علت کار را نشان می دهد. به عنوان مثال اگر گفته شد «خانه آدم فاسد نروید، از علت سؤال نمی کنیم زیرا علت در آن واقع است».
در اینجا می گوید در معروف اطاعت نکن تا در منکر واقع نشوی، یعنی بسیاری از کارهای خلاف از طریق مشروع وارد می شوند و بعد اهداف خود را پیاده می کنند. اگر قرار باشد معروفی، مقدمه حرام شود، مقدمه حرام نیز حرام است. مثلاً رفتن شخص روزه دار به مراسم روزه خواری حرام است.
شیخ مهدی شمس الدین نیز می نویسد:
جمله… «و لا تطیعوهن فی المعروف…» را باید به معنای اصل اجتناب از استبداد و خودرایی فهمید وگرنه، چاره ای جز تأویل آن وجود ندارد چرا که نهی از پیروی در کار نیک (معروف) خردمندانه به نظر نمی رسد. بلکه کار نیک از آن رو که نیک است و خداوند به آن امر می کند، انجام می گیرد نه اینکه چون فلان خانم دستور داده است. زیرا زن قانونگذار نیست. البته مردان نیز در این موضوع، همانند زنان هستند و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
بنابراین نهی روایت از پذیرفتن رای زنان، مربوط به اموری است که زنان، بدون توجه به مشورت و پای بندی به قانون، در اداره امور همگانی یا اختصاص، تحکم ورزند یا بر نظر خویش پافشاری کنند.
حال اگر بپرسند چرا این سخن را تنها در مورد زنان گفته اند؟ پاسخ این است که: ویژگی زناشویی موجب شده تا این سخن تنها در مورد زنان گفته شود، زیرا این ویژگی، غالباً با قدرت عاطفی قوی زن و سیطره او بر خانواده، همراه است.[9]
تفاوت های روحی زن و مرد
اما تفاوت هایی که از حیث روحی، میان زن و مرد مشاهده می شود، مقتضای طبیعت زن و مرد است؛ یعنی از آن جهت که زن دارای نقش همسری و وظیفه مادری است، باید رفتار مناسب با آن را داشته باشد. خداوند متعال این غریزه را برای جلب رضایت شوهر و تصاحب قلب و روح شوهر، در نهاد زن قرار داده است و وجود این غریزه عامل کمال در زن است اگر گاهی از این غریزه، سوء استفاده می شود، نقص و عیب این غریزه نیست، بلکه همانند دیگر سوء استفاده های انسان و طغیان و سرکشی بشر است.[10]
رد نقصان عقل زنان در باب شهادات
اما تفسیر نقصان عقل زنان با برابر نهادن گواهی دو زن با گواهی یک مرد نمی تواند موجه باشد؛ چون گواهی دادن، چندان ربطی به عقل ندارد، درست است که گاه عاطفه در پدید آمدن انحراف مؤثر است اما نیرومندی عواطف به معنی کم خردی نیست. عقل با اندیشه و خردورزی سروکار دارد و گواهی دادن با رؤیت صحیح حوادث و امانتداری و راستگویی و استواری در گزارش صادقانه آنها مرتبط است.[11]
نظر شهید مطهری
شهید مطهری نیز در این زمینه معتقد است که: «باب شهادت به چیزی که ارتباط ندارد، عقل است. شهادت به معقول جایز نیست و معتبر هم نیست، شهادت هم نیست. اصلا در باب شهادت ها به طور کلی، شهادت در مورد محسوسات است. (یعنی این) که یک کسی بگوید فلان جریان را دیدم یا فلان جریان را شنیدم (درحالی که) معقولات مربوط به معلومات است.
مسأله شهادت را نمی توان به پای قوت و ضعف عقل گذاشت چون ارتباطی به آن ندارد نه با عقل زن کار دارد ونه با عقل مرد کار دارد. چیزی نیست که بخواهد حل و فصلش با عقل باشد، می گوید: چیزی را که دیدی بیا بگو که آن را دیدم. چیزی را که شنیدی بیا بگو این را شنیدم. این اصلاً مربوط به عقل نیست».[12]
نظر آیت الله جوادی آملی
آیت اللَّه جوادی آملی نیز در این خصوص می نویسد:
«اساساً خود قرآن برابری دو زن با یک مرد در شهادت را به علت یادآوری می داند و هرگز نمی گوید که نقصان عقل زن، دلیل این مسأله در باب شهادت شده است، بلکه زن به علت اشتغال به کارهای خانه، تربیت بچه و مشکلات مادری، ممکن است صحنه ای را که دیده فراموش کند. بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفت، دیگری او را متذکر کند».[13]
نظر شیخ مهدی شمس الدین
شیخ مهدی شمس الدین نیز در کتاب «اهلیه المرأة لتولی السلطه» در این خصوص می نویسد:
«خدای متعال می فرماید: «وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ؛[14] و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند».
مفسران تصریح دارند که مراد از «ضلال» فراموشی است و سیاق آیه، سیاق تعلیلی است یعنی وقتی می فرماید: «أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا» می خواهد بیان نماید که علت تعداد شاهدان، همانا پیشگیری از فراموشی است. مطابق نصوص شرعی و تحقیقات فقیهان، شهادت در تمام جزئیات خود نیز باید عینی و مستقیم باشد و استنتاخ و گمان، برای شهادت دادن کفایت نمی کند. از این رو، مقتضاء چنین شهادتی تماس مستقیم با حوادث، اتفاقات و روابطی است که مورد شهادت واقع می شوند و شنیدن یا حضور ناقص و محدود برای شهادت دادن، کافی نیست.
زن نیز (غالباً) در زندگی خانوادگی و درون منزلی و امور مختص بدان، غرق است و کمتر با حوادث و کشمکش ها و اتفاقات، به مقداری که بتواند آنها را به خاطر بسپارد، برخورد و همزیستی دارد به گونه ای که اگر بخواهد شهادت بدهد، براساس محسوسات مستقیم خود باشد.
باتوجه به این عوامل عینی برخاسته از ماهیت شهادت که بر زندگی اکثریت زنان و بجز موارد استثناء که ملاک نیست، حاکم است و به منظور حفظ حقوق مردم، شریعت اسلام شهادت دو زن را به جای یک مرد، معتبر می داند، اگر یک مرد نیز در حادثه ای شهادت بدهد و جزئیات مسئله را دقیقا به یاد داشته باشد و برخی را از یاد برده باشد شهادت او قابل قبول نیست و این بواسطه یک عامل عینی و خارجی است و به نقصان کرامت یا صلاحیت ذاتی آن مرد ربطی ندارد.
نکته دیگری که شرط تعدد در شهادت زنان را عامل خارجی می شمارد نه نقصان کرامت و صلاحیت آنان قبول شهادت یک زن در امور ویژه زنان می باشد، اموری که غالبا جز زنان کسی از آن آگاهی نمی یابد از قبیل بکارت یا عدم بکارت، زایمان، عیوب جنسی زنان و امثال آن».[15]
نظر علامه جعفری
علامه محمدتقی جعفری، معتقدند اگر بخواهیم این مسأله را به طور عموم و جدا از جنبه تاریخی آن بررسی نمائیم به دو مسئله در این قسمت بر می خوریم:
- مساله اول
(فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ) بیم و هراس از زن هایی که شر و پلیدند: البته در این مسأله مرد و زن تفاوتی ندارند، زیرا مردان شر و پلید هم که از طهارت درونی و اصول انسانی به دور هستند، پروایی از تعدی و تجاوز به حقوق انسانها ندارند؛ لذا همواره باید خود و اجتماع از این نابکاران، مطمئن نباشد. اگر در این مسأله، ضعف زن، خصوصیتی داشته باشد این است که اسرار نهایی مرد و نقاط ضعف او را می داند، به طوری که اگر بخواهد صدمه ای بر مرد وارد آورد، تلخ تر و جانگدازتر از صدمه دیگر مردم خواهد بود.
2. مساله دوم
(وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ): لزوم احتیاط از زنان خوب. البته مسلم است که مقصود از خوبان زن ها زنانی هستند که شر و پلیدی ندارند. این معنا برای یک زن خوب در عرف عام متداول است. یعنی در عرف عام همین مقدار که یک زن ضرر و شری به مرد و فرزندان خود نرساند به خوبی و نیکی موصوف می گردد.
اگر زنی درصدد اضرار به مرد و سایر اجزای دودمان برنیاید، کشف می شود که به وظایف قانونی خود عمل می کند و در نتیجه می توان او را نیک و خوب معرفی کرد. زیرا احساس دروغین ناتوانی مطلق که زن در مقابل مرد دارد، غالباً او را برای جبران ضعف با مرد، رویاروی قرار می دهد.
اگرچه از نظر عمل به وظایف کوتاهی هم نداشته باشد و چون برای جبران احساس دروغین ضعف، ممکن است به گفتار و کردار غیر منطقی متوسل بشود؛ لذا یک مرد هشیار و آگاه و عادل همواره باید در منتفی ساختن احساس فوق از زن بکوشد و در صورت ناتوانی، گفتار و کردار زن را خوب تشخیص بدهد که آیا ناشی از آن احساس دروغین است یا علتی دیگر دارد.
آیا زن خود امیرالمؤمنین و دختر او، (علیهم السلام) و مریم مادر عیسی مسیح و هزاران زن فاضله که از مقامات عالی انسانی برخوردارند، خود مرد آفرینان جوامع نبوده اند؟ بنابر آنچه از کتب تاریخی و کتب مختص به زنان بر می آید، شمار زن های با شخصیت از نظر علمی، اخلاقی و اصول عالی انسانی با در نظر گرفتن محدودیت های طبیعی و تحمیلی، نسبت به مردان کمتر نبوده اند و این یکی از دلایل اعجاز قرآن است که مرد و زن را در اوصاف عالی انسانی مشترک نموده است.
نتیجه گیری
در رد نظریه نقصان عقل زنان که برخی از صاحب نظران از خطبه 80 نهج البلاغه آن را دریافته اند، دلایل و نظرات گوناگونی مطرح شده است؛ از جمله اینکه تفاوتی در عقل موهبتی زنان و مردان وجود ندارد، بلکه تفاوت در عقل اکتسابی آن هاست، آنهم به دلیل تفاوت شرایط. دلیل دیگری که مطرح می شود، استفاده از شاهدمثال های قرآنی در خطاب یکسان زنان و مردان و وجود روایاتی است که از نظر مضمونی با این خطبه در تعارض اند. همچنین تفاوت معنای نهی در فقه نیز یکی از دلایلی است که باعث می شود تا نظریه نقصان عقل زنان مورد پذیرش صاحب نظران قرار نگیرد.
پی نوشت ها
[1] نسا/124؛ مومن/40؛ آل عمران190-195؛ احزاب/35.
[2] مائده/38.
[3] نور/7.
[4] نحل/97.
[5] نمل/23-44.
[6] مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص253.
[7] سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 80.
[8] بقره/35.
[9] شمس الدین، اهلیه المرأه لتولی السلطه، ص95-96.
[10] مومنی، تأملی در لزوم مرد بودن قاضی و نقد ادله آن، ص113.
[11] فضل الله، قرأه جدیده لفقه المراه الحقوقی، ص55.
[12] مطهری، زن و گواهی، ص7-10.
[13] جوادی آملی، زن در آیینه جمال و جلال، ص373.
[14] بقره/282.
[15] شمس الدین، اهلیه المرأه لتولی السلطه، ص۲۱-۱۹.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جمال و جلال، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۶۹ ش.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح و تنظیم: صالح، صبحی، دارالهجره، بیروت، 1414ق.
- شمس الدین، شیخ مهدی، مسائل حرجه فی فقه المرأه (اهلیه المراه لتولی السلطه)، بیروت، المؤسسه الدولیه لدراسات و النشر، ۱۹۹۶م.
- فضل الله، محمدحسین، قرأه جدیده لففقه المرأه الحقوقی، لبنان، مرکز شوون العمل النسوی.
- مطهری، مرتضی، «زن و گواهی»، ماهنامه پیام زن، ش ۷، مهر ۱۳۷۱.
- مؤمنی، عابدین، «تأملی در لزوم مرد بودن قاضی و نقد ادله آن»، مجله مقالات و بررسیها، دفتر ۶۳، ۱۳۷۷ش.
- مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، بیروت، دار احیا تراث عربی، 1983م.
منبع مقاله | با اقتباس از:
علائی رحمانی، فاطمه، تحلیلی بر خطبه 80 نهج البلاغه، سالنامه النهج، بهار 1383، شماره 9 و 10، ص 112 – 131.