تجلی الهی، نوعی ارتباط معنوی و حضور عقلانی و عرفانی است که آدمی را به آستانه شناخت و حصول معرفت نزدیک می کند آن گونه که بتواند جلوه های الهی را درک کند.
برای ورود به بحث باید گزاره هایی که از قبل مورد پذیرش است را مرور کرده و با ذهنیتی که از عقاید شیعه برآمده است وارد بحث تجلی الهی در کلام مولا علی (علیه السلام) بشویم. انسان وجود باری تعالی را از راه دیدن «آثار» او دریافت می کند. پس آنچه معرفت زاست، همان اندیشه است که با نابینایی ظاهری هم سازگاری دارد اما کوردلی، مانع حصول معرفت است.
مردم چگونه خدا را می شناسند؟ امام علی (علیه السلام) به رابطه علت و معلول اشاره دارند که همان راه اندیشه و عقل است، یعنی این عقل است که پس از دیدن آفریده به آفریدگار پی می برد؛ زیرا می داند که هیچ معلولی، بدون علت پدید نمی آید.
انسان وجود خداوند را در مخلوقات می بیند و این دیدن، وسیله ای است برای پی بردن به آفریدگار آن ها، گویا خداوند را می بینیم. گرچه چشم هرگز محل حضور الهی نیست، بلکه عقل است که از این مقدمات به حقیقت معرفت الهی می رسد.
شناخت و معرفت الهی
شناخت منحصر به دین نیست؛ شناخت حقیقی توسط عقل و اندیشه بدست می آید. شناخت خداوند نیز از راه عقل و اندیشه حاصل می شود، نه از راه دیدن؛ زیرا دیدن مخصوص اجسام و اشیاء بوده و نیک می دانیم که خداوند متعال جسم نیست. اگر با دقت به مباحث توحیدی نهج البلاغه بنگریم، نهج البلاغه افق نوینی را به روی انسان خواهد گشود.
با حصول شناخت و معرفت خداوند از راه تجلی الهی در قوه ی عاقله ی آدمی، راه جدیدی در شناخت و معرفت فراروی آدمی باز می شود که در آن نه بر ابزار مادی و حسی تاکید شده است و نه بر بحث فلسفی و استدلالی؛ در این نوع شناخت گرچه از ابزار حسی که بر آثار صنع حضرت باری دلالت دارد و به کارگیری عقل که بر اساس برهان علی و معلولی به واکاوی و استنتاج دلیل وجود حضرت حق می پردازد، اما این شواهد هیچگونه اتحادی با ذات حضرت باری تعالی ندارد. در واقع ذات پروردگار را پیراسته از هرگونه اوهام و موهومات تصور میکند.
تجلی الهی
امام امیرالمومنین علی (علیه السلام) در خطبه نهم نهج البلاغه، افق تازه ای از آسمان معرفت را می گشاید و ابرهای محدودیت نگری که زاییده ی افکار منحط و منحرف است را می زداید تا «بُرّاق» اندیشه به پرواز درآید و به فضای نامتناهی «کشف و شهود» دست یابد.
حصول معرفت، محدود به حواس ظاهری نیست بلکه باید از این گذرگاه عبور کرد و به گستره ی گسترده ی اندیشه و تعقل رسید و به کمک منطق و استدلال و بهره گیری از تجلی الهی به حقایق دست یافت.
به بیان دیگر باید گفت حواس ظاهری حتی در همان دایرهی «اجسام» و «اشیاء» هم کاربرد محدود دارد و مطلق نیست؛ به طور مثال چشم در موقعیت خاص، قدرت دیدن دارد و باید شرایط ویژه ای دست به دست هم دهد تا دیدن صورت گیرد که اگر یکی از آنها نباشد دیدن مقدور نخواهد بود.
نیز توجه به این نکته مهم است که دیدن با چشم یکی از ضعیف ترین و آسیب پذیر ترین ابزار شناخت می باشد، مانند نگاه از بالا و فاصلهی دور که اشیاء را کوچک نشان می دهد، و یا حرکت سریع بعضی از اجسام بر گرد یک محور که به شکل دایره در چشم منعکس می شود و… .
امام علی (علیه السلام) در بیانی کوتاه، به فراتر بودن افق معرفت و تجلی الهی از دایره ی تنگ حس آدمی اشاره دارند:
«الْحَمْدُ للهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَة؛[1] سپاس و ستایش خدای را که شناختش از راه دیدن نیست».
یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار [2]
تجلی الهی در اندیشه ها
نکته ی مهم در مباحث خدا شناسی، پیرایش ذات الهی از اوهام و افکار باطل است. عقل بشر با همه عظمت و کارآیی، اما کوچک تر و ناتوان تر از آن است که حقیقت نامتناهی وجود باری را درک کند. آنچه به کمک عقل بدست می آید آثار و جلوه های فعلی اوست که دلیل های روشن الهی است. بنابراین، بخش مهمی از مباحث توحیدی و معرفتی از راه «نفی» پندار های نادرست و عقاید ناصحیح بدست می آید.
امام علی (علیه السلام) در بیان معارف توحیدی از همین راه وارد شده و محور و زیربنای اصلی استدلال خود را بر پیرایش ذات الهی از افکار باطل قرار داده است. عبارات ذیل بر این مطلب دلالت دارند:
- «تتلقاه الاذهان لا بمشاعرة؛[3] عقل ها او را در می یابند ولی نه از راه حواس».
- «و تشهد له المرائی لا بمحاضرة؛[4] همه ی دیدنی ها بر وجود او گواهی دهند اما نه با رویارویی با او».
- «لم تحط به الأوهام، بل تجلّی لهابها؛[5] عقل ها بر ذات الهی احاطه نکنند، بلکه خداست که به وسیلهی آثار در عقل ها تجلی می کند».
در واقع اگر ما موانع را از سر راه اندیشه ها برداریم و حجاب ها را مرتفع سازیم، زمینه ی تجلی الهی و ظهور معرفت الهی را در اندیشه ها فراهم آورده ایم.
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی که سود ها کنی از این سفر توانی کرد
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد[6]
بدیهی است وقتی راه های انحرافی بسته و موهومات برملا شد، شناخت آن حقیقت متعالی در مسیر صحیح قرار گرفته و در افق اندیشه، طلوع خواهد کرد که از آن به «تجلی الهی» تعبیر شده است.
تجلی الهی، غیر از حضور فیزیکی است و در حقیقت نوعی ارتباط ویژه معنوی و حضور عقلانی و عرفانی است که ما را به آستان معرفت نزدیک می کند؛ به طوری که جلوه های الهی را دریافت می کنیم:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد[7]
البته تجلی الهی در اندیشه ها به وسیله ی آثار او تحقق می یابد، یعنی این آثار و مخلوقات هستند که زمینه ی آن تجلی الهی را فراهم می کنند. مانند آینه که هرچه صاف تر باشد چهره ی انسان در آن شفاف تر خواهد بود. هرگاه رابطه ی عمیق و حقیقی از سوی «آفریده» نسبت به «آفریدگار» صورت گیرد، او حضور الهی را در عالم هستی احساس می کند و جلوه های او را می بیند:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد[8]
در هر صورت، کلمهی «تجلی الهی» که در متن کلام امیرالمومنین علی (علیه السلام) آمده است، فصل جدید و جالبی در مباحث خداشناسی باز کرده که در جای جای نهج البلاغه به چشم می خورد.
ابعاد تجلی الهی
«بِهَا تَجَلَّی صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُیُونِ لَا یَجْری عَلَیْهِ السَّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ وَ کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أجْرَاهُ وَ یَعُودُ فِیهِ مَا هُوَ أبْدَاه؛[9]
آفریدگار جهان با آفرینش مخلوقات در برابر عقل ها تجلى کرد، و به همین سبب مشاهده او با چشم هاى ظاهر غیر ممکن است. سکون و حرکت در او راه ندارد (زیرا) چگونه ممکن است چیزى بر او عارض شود که خودش آن را ایجاد کرده است؟ و چگونه ممکن است آنچه را او ظاهر کرده به خودش بازگردد و تحت تاثیر آفریده خویش قرار گیرد».
برای توضیح و ترجمه ی این فراز، باید اندکی بیشتر بیاندیشیم و مقدمات بحث را در کلمات امام مطالعه کنیم. پدید آوردن «نیروی شعور» در انسان، گواه بر آن است که خود از چنین مرکز و ابزاری بی نیاز است، و با آفرینش «اضداد» نشان داد که هیچ چیز نتواند ضد او باشد، و با ایجاد سازگاری و هماهنگی بین اشیاء روشن شد که او خود همسانی ندارد.
نهادهای طبیعت را در حوزه ی اضداد بر نهاد؛ یعنی نور را ضد تاریکی، سیاهی را ضد سپیدی، رطوبت را ضد خشکی، و سرما را ضد گرما مقرر فرمود و نزدیک ها را دور کرد. هیچ محدوده ای او را تنگ نگیرد و هیچ شمارگانی او را محاسبه نکند، زیرا جز این نیست که ابزار، چارچوب اجسامند و آن ها را نشان می دهند. آفریدگار هستی در اندیشه ی آفریدگان تجلی کند و همین آفریدگان خود دلیل ناپیدایی او از دیدگانند.
واژهی «سکون» و «حرکت» نمی توانند وصف آفریدگار باشند و چگونه این دو بر آن ذات برتر صادق باشند در حالی که خداوند آن دو را در بستر آفرینش روان ساخته است و چگونه بدان چه خود پدید آورده روی نیاز آورد و محکوم آن گردد؟
بحث اصلی «تجلی الهی» در موارد متعدد نهج البلاغه در واقع مفسر جمله فوق است:
«الْحَمْدُللهِ المُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِه؛[10] سپاس خدای را که به آفریدگانش بر آنان جلوه کرد و با برهانش در دل های آنان آشکار گشت».
خدا همواره بر مخلوقات جلوه می کند و آنان جلوه ی پروردگار و نشانه ی وجود الهی اند چون نفس وجود هر «پدیده» فریادی بر وجود «پدید آورنده» است.
در واقع عقل انسان این حضور و تجلی الهی را بدون واسطه مشاهده می کند و دیگر نیازی به واسطه و ابزار ندارد. گرچه هر واسطه و ابزاری هم تصور شود خود جلوه ای دیگر از جمال ذات الهی به حساب میآید. بنابراین جلوه و تجلی الهی، بالاتر و برتر از آن است که به چشم آید، بلکه در اندیشه ی آدمی ظاهر است و این اندیشه خود برهان الهی است.
در هر صورت «تجلی الهی»، مافوق دیدن و استدلال است؛ زیرا دیدن، محدودیت ها و محدوده هایی دارد و استدلال نیز در گیرودار «صغری» و «کبری» است؛ ولی تجلی فارغ از محدودیت های دیدن و پیچیدگی های استدلال، همه روشنی و معرفت است و هیچگونه ابهامی در آن راه ندارد؛ زیرا حتی خود پدیده هم واسطه ی آن نیست. تجلی به عنوان جلوه ای از حقیقت است، نه رابط و وسیله آن؛ مانند اشعه خورشید که گرچه خورشید نیست ولی نشانه ی مستقیم اوست.
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آئینه اوهام افتاد[11]
امیرالمومنین علی (علیه السلام) در فرازی دیگر از نهج البلاغه درباره «تجلی الهی» توضیحات بیشتری را بیان می فرماید:
«فَبَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلم) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ؛[12] خداوند پیامبرش را به راستی فرستاد تا بندگانش را از ذلت بت پرستی به عزت خداپرستی مشرف گرداند… به قرآنی که آن را روشن و استوار داشت تا بندگان، پروردگار خویش را بازشناسند و از تاریکی جهل به درآیند… آنگاه خدای سبحان در کتابش جلوه کرد و با نمایش قدرت کتاب معرفت بگشاد».
آنچه که از این جملات نورانی به ویژه فراز آخر آن استفاده می شود آن است که خداوند متعال در قرآن تجلی کرده است. تجلی الهی در قرآن یعنی بدون اینکه خدا با چشم دیده شود ظهور و بروز دارد بدین طریق که داستان پیامبران را بیان کرده و عذاب و نقمتی که بر مخالفان آنان نازل شده یادآور گردیده است.[13]
نتیجه گیری
تجلی الهی نوعی ارتباط ویژه معنوی و حضور عقلانی و عرفانی است که ما را به آستان معرفت نزدیک می کند به طوری که جلوه های الهی را دریافت می کنیم. تجلی الهی، مافوق دیدن و استدلال است زیرا دیدن، محدودیت هایی دارد و استدلال هم درگیر صغری و کبری است ولی تجلی همه روشنی و معرفت است و ابهامی در آن نیست. توجه به قدرت الهی زمینه ساز ظهور و تجلی الهی است.
پی نوشت ها
[1] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 89.
[2] دیوان هاتف اصفهانی.
[3] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 227.
[4] همان، خطبه 185.
[5] همان.
[6] غزلیات حافظ، غزل شماره 144.
[7] همان.
[8] همان.
[9] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 228.
[10] همان، خطبه 107.
[11] غزلیات حافظ، غزل شماره 111.
[12] همان، خطبه 147.
[13] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 103.
منبع
با اقتباس از: دین پرور، سید جمال الدین، مفهوم تجلی الهی در نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش های نهج البلاغه، شماره 33، سال دهم، بهار 1391.