جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

دین و نهج البلاغه

مفهوم تجلی الهی در نهج البلاغه

مفهوم تجلی الهی در نهج البلاغه

تجلی الهی امری است که توسط آن، معرفت و شناخت خداوند متعال از طریق تجلی او در قوه ی عاقله ی آدمی رخ می دهد. در اینصورت راه جدیدی در شناخت فراروی آدمی باز می‌ شود که در آن نه بر ابزار مادی و حسی تاکید شده است و نه بر بحث فلسفی و استدلالی. در این نوع شناخت گرچه از ابزار حسی که بر آثار صنع حضرت باری دلالت دارد و به کارگیری عقل که براساس برهان علی و معلولی به واکاوی و استنتاج دلیل وجود حضرت حق می‌ پردازد، اما این شواهد هیچگونه اتحادی با ذات حضرت باری ندارد.

در واقع ذات پروردگار را پیراسته از هرگونه اوهام و موهومات تصور می‌ کند. در واقع آفرینش، تجلی الهی است در جان آدمی، که البته انسان این تجلی الهی را بدون واسطه می‌ تواند مشاهده و درک کند. تجلی الهی نوعی ارتباط معنوی و حضور عقلانی و عرفانی است که آدمی را به آستانه شناخت و حصول معرفت نزدیک می‌ کند؛ آنگونه که آدمی می‌ تواند جلوه‌ ها و تجلی الهی را درک کند.

اهمیت خداشناسی و تجلی الهی

فهم توحید و قدم نهادن در راه خداشناسی، از مهمترین امور زندگی و در حوزه دانش و فرهنگ هم از جدی‌ ترین مباحث علمی و فلسفی است؛ همانطور که عارفان و سالکان هم در دریای عشق و معرفت و اشتیاق قرب الهی مستغرق‌ اند.

اما گاهی مهم‌ ترین و جدی ‌ترین مسئله، مخفی ‌ترین و مغفول ‌ترین قرار می ‌گیرد و گاه گرفتاری ‌های روزمره به طور کلی انسان را غافل می‌ سازد. لذا ضروری است که انسان همواره رشته ارتباط خود را با پروردگار برقرار کرده و از راه های علم و عمل آن را تقویت نموده تا به افق‌ های گسترده‌ ای دست یابد. همانگونه که در مناجات شعبانیه امیرالمومنین علی (علیه السلام) آمده است:

«إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلاَيَتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ‏ إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ؛[1] معبودا! از اهل دوستی ات در مقام کسانی قرارم ده که امید افزونی از محبت تو را دارند و به من شیفتگی یادت را پیاپی الهام کن».

«وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لاَ يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لاَ يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ؛[2] از تو می‌ خواهم که بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رحمت فرستی و مرا از آنانی قرار دهی که همیشه در ذکر تواند و عهد تو را نشکنند و از شکر تو غفلت نورزند.

در این رابطه چه کسی می‌ تواند جام عشق و اندیشه‌ ی آدمی را لبالب و پر سازد؟

بدیهی است آنکه در دریای معرفت و محبت الهی مستغرق بوده و به مقام عالی قرب و شهود رسیده می تواند رسالت هدایت انسان ها را به این چشمه ‌سار نور و معرفت بر عهده داشته باشد.

امام امیرالمومنین علی (علیه ‌السلام) که در حوزه ی معرفت، دست پرورده ممتاز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، به گوشه ای از این سرچشمه عشق و معرفت اشاره دارد:

«لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لا یَرَاهُ غَیْرِی… أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمَّ رِیحَ النُّبُوَّة… إنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنّبِیٍّ وَلَکِنَّکَ لَوَز‌ِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْر؛[3]

پیامبر هر سال در غار حرا مدتی به خلوت می ‌نشست و تنها من او را می ‌دیدم و جز من دیگری به دیدار او توفیق نمی ‌یافت… نور وحی و رسالت را می‌ دیدم و شمیم پیامبری را می ‌شنیدم… (پیامبر به من می ‌فرمود) آنچه من می‌ شنوم تو نیز می‌ شنوی و آنچه می‌ بینم تو نیز می ‌بینی، جز آنکه تو پیامبر نیستی اما تو وزیری و خیر با تو باد».

کوتاه سخن آنکه باید معرفت حق متعال را در نهج البلاغه، و حقایق و رموز آن را از زبان و بیان امام عارفان (علیه السلام) دریافت نمود.

تجلی الهی

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در آغاز نهج‌ البلاغه (خطبه 9) افق تازه‌ ای از آسمان معرفت و تجلی الهی را می‌ گشاید و ابرهای محدودیت‌ نگری که زاییده‌ ی افکار منحط و منحرف است را می‌ زداید تا «بُرّاق» اندیشه به پرواز درآید و به فضای نامتناهی «کشف و شهود» دست یابد.

حصول معرفت محدود به حواس ظاهری نیست، بلکه باید از این گذرگاه عبور کرد و به گستره‌ی گسترده‌ ی اندیشه و تعقل رسید و به کمک منطق و استدلال به حقایق دست یافت. به بیان دیگر باید گفت حواس ظاهری حتی در همان دایره‌ ی «اجسام» و «اشیاء» هم کاربرد محدود دارد و مطلق نیست.

به طور مثال چشم در موقعیت خاص، قدرت دیدن دارد و باید شرایط ویژه‌ ای دست به دست هم دهد تا دیدن صورت گیرد که اگر یکی از آنها نباشد دیدن مقدور نخواهد بود. نیز توجه به این نکته مهم است که دیدن با چشم یکی از ضعیف‌ ترین و آسیب‌ پذیرترین ابزار شناخت می‌ باشد، مانند نگاه از بالا و فاصله‌ ی دور که اشیاء را کوچک نشان می‌ دهد، و یا حرکت سریع بعضی از اجسام بر گرد یک محور که به شکل دایره در چشم منعکس می‌ شود و… .

امام علی (علیه‌ السلام) در بیانی کوتاه، به فراتر بودن افق معرفت الهی از دایره‌ ی تنگ حس آدمی اشاره دارند: «الْحَمْدُ للهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَة؛[4] سپاس و ستایش خدای را که شناختش از راه دیدن نیست».

یار بی‌ پرده از در و دیوار    ******    در تجلی است یا اولی‌ الابصار [5]

خداوند، حقیقتی فراتر از حس

خداوند از راه عقل، استدلال، کشف و شهود شناخته شدنی است، نه با چشم سر و از راه دیدن که ویژه ‌ی شناخت اجسام و اشیای مادی است. بنابراین علت اینکه چشم‌ ها خدا را نمی ‌بیند، نقص و محدودیت حواس است. مانند دوربینی که مثلا تا هزار متر را می ‌تواند نشان دهد ولی بیش از آن را عاجز است.

این محدودیت دوربین است که فضای بی ‌نهایت را نمی‌ تواند منعکس کند؛ گو اینکه در مورد خداوند، عظمت او به معنای برتری ‌اش از حدود مکانی، زمانی و حجمی است و به طور کلی ابزار مادی مانند چشم با درک ذات باری تعالی نسبتی ندارد؛ اما در عین حال نادیدنی بودن پروردگار، دست‌ مایه ‌ی ناشناخته بودن او و عدم درک توحید خداوند نمی‌ شود.

لذا حضرت در جمله‌ ی دیگر می فرمایند:

«هُوَ اللهُ الْحَقُّ الْمُبینُ أَحَقُّ وَ أَبْیَنُ مِمَّا تَرَی الْعُیُون؛[6] او خدای بر حق و آشکار است که از هرچه دیده بیند حقیقتی‌ تر و آشکارتر است».

گرچه دیده‌ ها توان دیدن او را ندارند ولی او از هر چیز آشکارتر است. دو ویژگی «حق» و «مبین» در مورد توحید خداوند بسیار جالب توجه است.

اول آنکه او حقیقتی است که وجود دارد و دست ‌خوش هیچ عارضه و حادثه ‌ای نگردد و همواره ثابت است. دیگر آنکه روشن و روشنگر است؛ همه به او دسترسی دارند و او را می ‌شناسند و مخفی نیست و بالاتر آنکه روشنی و شناخت هر چیز هم بستگی به او دارد، زیرا اگر نور الهی در آفرینش شگفت انسان نباشد و ابزار لازم را در اختیار او قرار ندهد، خود را هم نمی ‌بیند و نمی ‌شناسد؛ همانطور که بعضی از افراد دچار فراموشی شده و حتی نام خود و خوردن و آشامیدن را هم از یاد می ‌برند. پس شناخت الهی از راه دیگری شکل می ‌گیرد.

دیدن یا دریافت کردن

«تَتُلَقَّاهُ الأَذْهَانُ لَا بِمُشَاعَرَة؛[7] اندیشه‌ها او را دریابند؛ نه حواس ظاهری».

حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در این فقره، به جای کلمه‌ ی «رویت» (دیدن)، از کلمه‌ ی «تَتُلَقَّاهُ» (دریافت کرد) استفاده کرده اند؛ یعنی معرفت الهی از راه «دریافت» صورت می ‌گیرد.

دریافت نیز، انفعال قوه‌ ی تعقل در برابر پذیرش موهبت موقت است؛ از این رو باید درون خود را آماده ساخت و شرایط دریافت موقت و پذیرش آن را به وجود آورد و موانع آن را برطرف ساخت که یکی از مبادی و مقدمات وصول به اندیشه‌ ی صحیح پیرامون توحید خداوند است.

امام علی (علیه السلام) در کلام دیگر به این نکته اشاره دارد که دیدن با چشم، تنها راه دریافتن و معرفت نیست: «لَیْسَتِ الرَّوِیَّةُ کَالْمُعَایَنَةِ مَعَ الْإبْصَارِ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا وَ لَا یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَه؛[8] دیدن و دریافتن تنها با چشم نیست، چه بسا چشم ها به صاحبش خیانت کند، اما عقل کسی را که از او نصحیت خواهد فریب ندهد».

خاستگاه شناخت

برای معرفت و شناخت چهار خاستگاه وجود دارد:

الف- حس و تجربه

ب- عقل و استدلال

ج- شهود وجدانی

د- وحی

حس و تجربه

ضعیف‌ ترین منبع از منابع شناخت، حس و تجربه است که بیشتر در امور جزیی و مادی از آن استفاده می‌ شود؛ گرچه درک همان هم نیاز به استدلال عقل دارد، لذا اسلام رسالت خود را منوط به تدبیر و تعقل کرده است:

«أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى‌ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛[9] چرا در قرآن تدبر نمی ‌کنند یا بر دل هایشان قفل‌ هاست».

کوتاه سخن آنکه در هیچ شرایطی، چه غیر مادی و چه مادی، بی ‌نیاز از عقل نیستیم و اگر آن نباشد به طور کلی باب علم و پیشرفت های علمی حتی در علوم طبیعی بسته خواهد شد.[10]

عقل و استدلال

واژه ‌ی «اذهان» در عبارت «تَتَلَقَّاهُ الْأَذْهَانُ لَا بِمُشَاعَرَة» همان قوه‌ ی باطنی است که مطالب را به یاد نگاه می ‌دارد. این قوه همان عقل و نیروی درک و شعور آدمی است که منشا و اصل همه‌ ی حرکت ها و فرهنگ ‌ها، و سامان دهنده ‌ی زندگی و سعادت انسان‌ هاست. زیرا برای انجام هر کار ابتدا باید هدف و سپس راه‌ های وصول به آن را شناخت و آنگاه موانع و مشکلات آن را بررسی و برطرف، سود و زیان و منافع و مضرات آن را ارزیابی و مقایسه کرد و در آخر اقدام نمود.

بدیهی است تمامی این مراحل نیاز به یک نیروی قدرتمند و مدبر دارد که راه صحیح را ارائه نماید که اگر آن نباشد، کارها به سامان نرسیده و هرج و مرج و اختلال پیش آید و در نهایت منجر به سقوط جامعه خواهد شد.

هدایت اندیشه ‌ها

«لا بمشاعرة» این کلمه به همراه دو کلمه‌ ی سابق «تتلقاه الاذهان» یک مفهوم دقیق علمی و فلسفی را ارائه می‌کند و آن اشاره به این حقیقت است که ذهن ‌ها و اندیشه‌ ها خداوند را دریافت می‌ کند، ولی این دریافت از راه حواس ظاهری نیست. برخلاف محسوسات و موجودات دیگر که فقط توسط ابزار حواس مانند چشم دریافت می ‌شوند.

منظور از «لابمشاعرة» در اینجا درک مستقیم حسی است؛ یعنی چشم ها توان دیدن خدا را ندارند و این عضو محدود که در حصار عوامل و شرایط محدود است – که یکی از آن ها رو در رو قرار گرفتن اجسام است – هرگز نمی‌ تواند وجود بی ‌نهایت و نامحدود و غیرمادی خداوند را در خود منعکس کند و نقش و صورتی از آن ذات بی‌ مثال را به تماشا بگذارد.

از آنجا که ذات باری‌ تعالی خارج از دایره‌ ی اجسام و به طور کلی حقیقت دیگری است که با این ابزارها و معیارها قابل سنجش و محاسبه نیست، هرگز نباید چنین توقع داشت که مانند سایر ممکنات دیده شود و به چشم آید و اصولا مفهوم «واجب الوجود» و هستی مطلق و بی ‌نهایت مساوق با چنین علو و تعالی از حس است.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) با ذکر کلمه‌ ی «لابمشاعرة»، بین دو معنای مثبت و منفی، به همه‌ ی این رازها اشاره دارد که افراد در مسیر اثبات خداوند و وجود او – که از راه تعقل و تفکر صورت می‌ گیرد – به راه های انحرافی کشیده نشوند، و هشدار می‌ دهد که هرجا «رویت» و «دیدن» مستقیم الهی با چشم سر مطرح شود، بدانند که انحرافی در کار است.

در واقع کلمه‌ی «لابمشاعرة» تابلوی «ورود ممنوع» برای اندیشمندان و متفکران است تا از مرز اندیشه ‌ی صحیح منحرف نشوند. در حوزه‌ ی معارف دین، مهم ‌تر از بیان اصل توحید، پیرایش آن از عقاید ناصواب است.

کوتاه سخن آنکه «عقل»، وجود حضرت باری ‌تعالی را از راه دیدن «آثار» و یا همان تجلی الهی دریافت می‌کند. به عنوان مثال زمانی که فرد، انسانی را مشاهده می ‌کند که مشغول نویسندگی است، عقل او به وجود نویسنده حکم می ‌کند و این حکم فقط بر دیدن با چشم تکیه دارد و دیگر نیازی به استفاده از قانون علیت نیست.

اما اگر نوشته ‌ای را ببیند، به حکم عقل، متن باید نویسنده‌ ای داشته باشد. این حکم عقل بر اساس مشاهده ‌ی متن و بر مبنای «قانون علیت» است و تنها بر پایه دیدن با چشم نیست؛ زیرا دیدن مقدمه‌ ای برای حکم عقل است، همانطور که وقتی چشم انسان مخلوقات را می ‌بیند، عقل او حکم می ‌کند که حتما آفریدگاری داشته و خودبخود به وجود نیامده است، پس «چشم» مخلوق و آثار را می ‌بیند و «عقل» از راه قانون «علیت» به خداوند و وجود خالق پی می ‌برد و حکم می ‌کند.[11]

در اینجا، آنچه معرفت ‌زاست همان اندیشه است که با نابینایی ظاهری هم سازگاری دارد، اما کوردلی مانع حصول معرفت می ‌شود.

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى‌ الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور؛[12] آیا در زمین سیر نمی‌ کنند تا برای آن ها قلوبی باشد که بیندیشند یا گوش‌هایی که به وسیله آن بشنوند؟ زیرا چشم های ظاهری نابینا نمی‌ شود بلکه دل هایی که در سینه‌ هاست کور می‌ شود».

همانطور که امام علی (علیه السلام) فرمودند: «لیست الرویة مع العیون و انما الرویة الحقیقة مع العقول؛[13] به راستی که دیدن، با چشم نیست، بلکه دیدن حقیقی فقط با عقل است».

دریافت پدیده‌ ها، راه حصول شناخت عقلی

رابطه‌ ی مردم با خداوند چگونه است؟ یعنی مردم چگونه خدا را می ‌شناسند و به صفات او پی می‌ برند؟ امام علی (علیه السلام) به رابطه‌ ی «علت و معلول» و گواهی معلول (پدیده) بر وجود علت (پدید آورنده) اشاره دارد، که همان راه «اندیشه و تعقل» است.

در واقع عقل آدمی است که پس از دیدن «آفریده» به «آفریدگار» آن پی می‌ برد، زیرا نیک می ‌داند که هیچ معلولی بدون علت پدید نمی ‌آید. امیرالمومنین علی (علیه السلام) این نکته ‌ی فلسفی و علمی را در قالب این جمله بیان فرموده اند: «وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِی لَا بِمُحَاضَرَة؛[14] دیده‌ شده‌ ها – اجسام و اشیاء – بر وجود خداوند گواهی دهند».

نکته ‌ی مهمی که در این عبارت نهفته است، کلمه‌ی «لا بمحاضرة» می ‌باشد که نشان می ‌دهد، برخلاف آنچه پیروان بعضی از مکاتب فلسفی قائلند، اجسام و اشیا هیچگونه اتحادی با ذات باری تعالی ندارند. ذات او مستقل از همه کائنات و برتر از آن است. این گواهی از راه مشاهده ‌ی عینی ممکن نیست و تنها از راه عقل میسر است؛ پس باید گفت شناخت خداوند از راه عقل است نه از راه دیدن.[15]

سیمای معرفت و تجلی الهی

امام علی (علیه السلام) درباره‌ ی معرفت و تجلی الهی دلیل و برهان جالب و دلارامی را مطرح کرده است. برهان امام بر دو محور تاکید دارد:

  1. شهادت و گواهی دیدنی‌ ها (پدیده ها) بر وجود آفریدگار ( رابطه علت و معلول).
  2. بی ‌نیازی این گواهی به شهود عینی

درباره نکته اول باید گفت که همه‌ ی مخلوقات، گواه بر وجود خالق‌ اند و دلیل آن، قاعده ‌ی عقلی مورد پذیرش همه، اعم از مادیون و خداپرستان است که هیچ پدیده ‌ای بدون پدیدآورنده به وجود نمی ‌آید. پس هر چیزی را که می بینیم بر وجود آفریدگار خود شهادت می ‌دهد، یعنی وجود پدیده خود دلیل و شاهد وجود پدیدآورنده‌ ی آن است.

به بیان دیگر «تشهد له المرائی؛[16] دیده ‌شده‌ ها بر وجود خداوند شهادت می ‌دهند»، اشاره است به اینکه مجموعه اجسام و اشیا و همچنین انسان ها، راهکارهایی به سوی عقل ‌اند تا از راه دیدن مخلوقات لطیف و بدیع به وجود و توحید خداوند باری تعالی شهادت دهند.

در هر صورت به خاطر روشنی دانش خداشناسی و شهادت عقل بر وجود پروردگار از راه دیدن مخلوقات، به مرحله ‌ای می‌ رسیم که گویا خدا را می ‌بینیم و همان یقینی که از راه دیدن پیدا می ‌شود، حاصل می ‌گردد. گرچه چشم جایگاه حضور مستقیم پروردگار نیست و حقیقت ادراک ذات الهی مسیر دیگری دارد که بیان شد.

اما نکته دوم که امتیاز بیان امام و مکمل نکته ‌ی اول است آنکه شهادت ممکنات بر وجود خداوند بدون حضور و مشاهده فیزیکی است؛ یعنی عوالم و عوامل مادی، هیچگونه اتحادی با ذات باری ‌تعالی ندارند.

در واقع چشم به هدایت عقل، آثار قدرت الهی و مخلوقات لطیف و شگرف او را می ‌بیند و بدون امکان اشراف بر ذات باری تعالی، به وجود خداوند پی می‌ برد. این امر معنای شهادت مخلوقات بر وجود آفریدگار است. این شیوه‌ ی بیان و استدلال از ویژگی‌ های سخنان امام (علیه السلام) است که در یک «فراز و فرود» و ترکیب «نفی و اثبات»، از یک حقیقت بسیار ظریف علمی و فلسفی رمزگشایی می‌ کند.

نتیجه گیری

انسان وجود باری‌ تعالی را از راه دیدن «آثار» او و تجلی الهی دریافت می کند؛ پس آنچه معرفت‌ زاست، همان اندیشه است که با نابینایی ظاهری هم سازگاری دارد، اما کوردلی مانع حصول معرفت است. شناخت خدا برای مردم از طریق رابطه علت و معلول که همان راه اندیشه و عقل است صورت می گیرد؛ یعنی این عقل است که پس از دیدن آفریده به آفریدگار پی می‌ برد؛ زیرا می‌ داند که هیچ معلولی بدون علت پدید نمی‌ آید. انسان وجود خداوند را با تجلی الهی در مخلوقات می‌ بیند و این دیدن، وسیله‌ ای است برای پی بردن به آفریدگار آنها.

پی نوشت ها

[1] قمی، مناجات شعبانیه.

[2] همان.

[3] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 234.

[4] همان، خطبه 89.

[5] هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیع بند که یکی هست و هیچ نیست جز او.

[6] همان، خطبه 154.

[7] همان، خطبه 227.

[8] همان، حکمت 273.

[9] محمد/ 24.

[10] لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، ج 4، ص 386.

[11] همان، ج 3، ص 55.

[12] حج/ 46.

[13] حسینی خطیب، مصادر نهج البلاغه و اسانیده، ج 4، ص 223.

[14] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 185.

[15] لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، ج3، ص 56.

[16] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 185.

منبع:

با اقتباس از: آیت الله دین پرور، مفهوم تجلی الهی در نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش ‌های نهج البلاغه، شماره 33، سال دهم، بهار 1391.

مفهوم تجلی الهی در نهج البلاغه

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :