جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

عدالت و قضاوت

برخی از صفات قاضی در نامه 53 نهج البلاغه

قاضی

قاضی در کلام امیرالمومنین علی (ع)، همواره یکی از موضوعات کلیدی و مهمی بوده است که حضرت در بیانات خود، به آن اهتمام ویژه ای داشته اند. بیان ویژگی های اخلاقی و رفتاری قاضی، در مباحث مختلف نهج البلاغه به چشم می خورد و منبعی نورانی و ارزشمند برای قضات و کارگزاران دستگاه عدلیه است تا مفاهیم و نکات آن را سرلوحه کار خویش قرار دهند.

عدالت و قضاوت در نهج البلاغه

از جمله مسائلی که در نهج البلاغه درباره آن بسیار بحث شده است، مسائل مربوط به حکومت، عدالت و قضاوت است. هر کس که یک دوره نهج البلاغه و مفاهیم آن را با دقت مطالعه کند، خواهد دید که امیرالمومنین علی (ع) نسبت به مساله حکومت، عدالت و قضاوت حساسیت خاصی دارد و اهمیت و ارزش فراوانی نیز برای آن ها قائل است.

کسی که با تعلیمات اسلامی و سوابق امیرالمومنین علی (ع) در گسترش و ثبات آن ها آشنا است، می داند که او در دامان مقدس پیغمبر مکرم اسلام (ص) پرورش یافته است؛ پیغمبر او را در کودکی از پدرش گرفته، در خانه خود بزرگ کرده است و با مبانی تعلیم و تربیت مخصوص خود او را پرورش داده، رموز اسلام را به او آموخته و اصول و فروع اسلام را در ظرف جان او ریخته است؛ پس جای تعجب نیست که اگر حضرت به مسائل اجتماعی همچون عدالت و قضاوت بسیار پرداخته باشد.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛[1] سوگند که ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که در میان مردم به عدالت قیام کنند».

در این آیه کریمه، برقراری عدالت و قسط که وظیفه دستگاه عدلیه و اجرای آن بر عهده توسط قاضی است، به عنوان هدف بعثت همه انبیا معرفی شده است.

بر این اساس، چگونه ممکن است کسی مانند امیرالمومنین علی (ع) که مفسر قرآن و تبیین کننده اصول و فروع اسلام است، درباره این مسئله سکوت کند و یا در درجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟ آنان که در تعلیمات خود توجهی به این مسائل ندارند و یا خیال می کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارت و نجاست در متن دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند.[2]

12 صفت از صفات قاضی

امام علی (ع) در بخشی از نامه خود به مالک اشتر نکات مهمی درباره قضات و صفات قاضی بیان داشته اند. حضرت در بخش از این نامه مى فرماید: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِک؛[3] سپس از میان رعایاى خود برترین فرد را نزد خود براى قضاوت در میان مردم برگزین». این تعبیر مى رساند که در مورد قضات حتما باید به سراغ برترین ها رفت، چرا که مساله قضاوت امرى بسیار سنگین، حساس و سرنوشت ساز است که تنها برترین افراد مى توانند آن را سر و سامان بخشند و از عهده امورات آن برآیند.

تعبیر به «اخْتَرْ» نشان مى دهد که قضات با آراى مردم ـ آن گونه که در بعضى کشورهاى امروز رایج است ـ انتخاب نمى شوند، بلکه زمامدار و رهبر آنها را مستقیما یا به وسیله افراد مورد اعتماد خود برمى گزیند، زیرا مسأله صلاحیت قضایى چیزى نیست که عموم مردم بتوانند درباره آن داورى کنند و رأى بدهند و نیاز به تخصص و تدبر خاصی دارد. آن گاه حضرت، در ادامه دوازده صفت براى قاضی بر مى شمارد که در واقع از قبیل تفصیل پس از اجمال است و نشان مى دهد برترین هایی که مدنظر حضرت هستند چه کسانى اند.

1. «مِمَّنْ لاَ تَضِیقُ بِهِ الاُْمُورُ؛[4] کسى که امور مختلف وى را در تنگنا قرار ندهد». این سخن حضرت اشاره به این دارد که باید آگاهى قاضی درباره مسائل مختلف و قوانین اسلام و شناخت موضوعات در حدى باشد که اگر هر مسأله پیچیده اى پیش آید، راه حل آن را بدانند و در تنگنا قرار نگیرند. به بیانی دیگر، هم به احکام شرع واقف باشد و هم در تشخیص موضوع آگاهی لازم در وی وجود داشته باشد تا بتواند اصول و فروع احکام الهی را از یکدیگر تمییز دهد، فروع را از اصول استخراج کند و نیک می دانیم که این وصف تنها در مجتهدان مسلم وجود دارد.

2. «وَ لاَتُمَحِّکُهُ[5]الْخُصُومُ؛ و برخورد مخالفان و خصوم با یکدیگر او را به خشم و لجاجت وا ندارد». یعنى آن چنان سعه صدرى داشته باشد که اگر گاهى طرفین دعوا در محضر او به نزاع و جنجال برخیزند، از کوره در نرود و حکم عادلانه الهى را درباره آن ها هرچند جسور و بى ادب باشند صادر کند.

3. «وَ لاَیَتَمَادَى[6] فِی الزَّلَّةِ؛ کسى که در لغزش و اشتباهاتش پافشارى نکند». به یقین افراد لجوج هنگامى که مرتکب خطایى شوند و متوجه گردند، به آسانى حاضر نیستند مسیر خود را تغییر داده و به سوى راه راست و صراط مستقیم باز گردند و همین سبب مى شود داورى هاى آنها ظالمانه و غیر واقعى باشد آن هم ظلمى از روى عمد که غیر قابل بخشش است.

قرآن مجید درباره گروهى از کافران مى فرماید: «وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرّ لَّلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ؛[7] اگر به آنان رحم کنیم و ناراحتى ها [و مشکلات] آنان را برطرف سازیم [نه تنها بیدار نمى شوند؛ بلکه] در طغیانشان لجاجت مى ورزند و سرگردان مى شوند».

بسیار مى شود که لجاجت در فکر انسان چنان اثر مى گذارد که باطل را حق مى بیند و حق را باطل. امیرمومنان علی (ع) مى فرمایند: «اللِّجاجُ یُفْسِدُ الرَّأْىَ؛[8] لجاجت فکر انسان را خراب مى کند» و در جاى دیگر نیز مى فرمایند: «اللِّجاجُ أکْثَرُ الاْشْیاءِ مَضَرَّةً فِى الْعاجِلِ وَ الاْجِلِ؛[9] لجاجت، زیان بارترین امور در دنیا و آخرت است».

4. «وَ لاَیَحْصَرُ[10]مِنَ الْفَیْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ؛ و هنگامى که خطایش بر او روشن شود، بازگشت به سوى حق بر او مشکل نباشد». حضرت در بیان چهارمین وصف از اوصاف قاضی تراز اسلامی در نامه 53، معتقدند که وصف بازگشت به سوی حق پس از آشکار شدن خطا، در واقع چهره دیگرى از عدم لجاجت است و یا به تعبیرى دیگر نتیجه آن است.

انسانى که لجوج نباشد هنگامى که حق براى او روشن شود، به راحتى به سوى خداوند متعال باز مى گردد و تمام آثار خطا و اشتباه خود را اصلاح و جبران مى کند. به بیانی دیگر، کسى که شجاعت پذیرش خطا و اصلاح اشتباه خود را داشته باشد و این گونه شجاعت از مهم ترین شاخه هاى این فضیلت انسانى است.

5. «وَ لاَتُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع؛ کسى که نفس او به طمع تمایل نداشته باشد». بدیهى است اگر قاضى طمع کار باشد، حتى گرفتار کمترین طمع هم که شود به آسانى مى توان او را با پیشنهاد رشوه فریب داد و از داورى به حق باز داشت.

در حدیثى از امام علی (ع) مى خوانیم: «رَأْسُ الْوَرَعِ تَرْکُ الطَّمَعِ؛[11] اساس تقوا، ترک گفتن طمع است». در کلمات قصار مولا نیز مى خوانیم که مى فرمایند: «أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ؛[12] بیشترین قربانگاه عقل ها در زیر برق طمع هاست».

به بیان دیگر با توجه به اینکه اِشراف به معناى نظر کردن به چیزى از طرف بالا است، این تعبیر امام اشاره به این دارد که انسان طمعکار از اوج فضیلت به رذیلت سقوط مى کند.

6. «وَ لاَیَکْتَفِی بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ؛ کسى که در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند و تا پایان پیش رود». ششمین صفت از صفات قاضی در نامه 53 نهج البلاغه، اشاره به این دارد که قاضى باید در فهم مسائل چنان با حوصله باشد که تمام جوانب مسأله را خواه در شبهات حکمیه باشد یا شبهات موضوعیه و شرایط متخاصمین که نزد او به داورى ها حضور مى یابند، کاملا بررسى نماید و سپس حکم صادر کند.

7. «وَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ؛ کسى که در شبهات از همه محتاط تر باشد». بر اساس حدیث معروف نبوى امور بر سه گونه است: قسمتى حق بودن آن آشکار و قسمت دیگرى باطل بودن آن آشکار است، ولى بخش سوم شبهات است؛ یعنى امورى که پى بردن به واقعیت آن آسان نیست. در این گونه موارد دستور داده شده که جانب احتیاط را بگیرید و آن کس که در وادى شبهات گام مى نهد سرانجام در محرمات مى لغزد و فرو مى رود و هر کس شبهات را ترک کند، محرمات واقعى را بهتر ترک مى کند.

در واقع مفهوم این سخن آن نیست که قاضى از حکم کردن باز ایستد؛ زیرا وظیفه او به هر حال پایان خصومت و فیصله دادن نزاع است؛ بلکه منظور آن است که توقف کند و تمام جوانب را بررسى نماید و ظلمت شبهات را با نور علم برطرف سازد و گاه طرفین نزاع را به مصالحه که مواقف احتیاط است دعوت نماید.

8. «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ؛ کسى که در تمسک به حجت و دلیل از همه بیشتر پافشارى کند». مهم ترین برنامه قاضى در نامه 53 نهج البلاغه، بررسى ادله طرفین دعواست؛ دلایل قوى و قابل قبول و نیز خوددارى کردن از پذیرش دلایل ضعیف و آسیب پذیر. این احتمال نیز هست که منظور از این جمله حضرت آن باشد که قاضى باید بیش از هر کس در جستجوى دلیل باشد به این معنا که گاه در مسأله مورد دعوا ظاهراً هیچ دلیلى نیست که حق را روشن سازد.

این در حالی است که قاضى مى تواند با جستجوگرى در گوشه و کنار حادثه، دلایل روشنى براى کشف حق از باطل پیدا کند، همان گونه که در بسیارى از قضاوت هاى امام على (ع) وارد شده است که حضرت با استفاده از جنبه هاى روانى یا مجرم را به اقرار وادار مى کرد و یا قراینى براى علم قاضى فراهم مى ساخت.

مثلا در داستان اختلاف دو زن بر سر یک کودک و پافشارى هر دو بر ادعاى خود که قاعدتا قاضى در اینجا باید به حکم قرعه دعوا را فیصله دهد، امام جستجوى دلیلى کرد و دستور داد شمشیرى بیاورند و فرمود من کودک را دو شقه مى کنم و هر شقه اى را به یکى از شما دو نفر مى دهم. مادر واقعى فریاد برآورد که من از حق خود گذشتم کودک را به نفر دیگر بدهید و امام (ع) با این دلیل مدعى راستین را از دروغین روشن ساخت و در قضایاى آن حضرت از این نمونه بسیار است.[13]

9. «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً[14]بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ؛ کسى که با مراجعه مکرر اطراف دعوا کمتر خسته شود». نهمین صفت قاضی در نامه 53 نهج البلاغه، پرحوصلگی اوست. بسیار مى شود که ارباب دعوا هر کدام دلایلى براى خود دست و پا مى کنند و پى در پى براى قاضى مزاحمت فراهم مى سازند.

قاضى اگر کم حوصله باشد آنها را طرد مى کند و چه بسا دلایل واقعى با این کار مکتوم مى ماند؛ ولى اگر پرحوصله باشد و ناراحت نشود، حق بهتر به حق دار مى رسد. قاضى باید به طرفین دعوا به مقدار کافى مجال دهد تا آنچه در توان دارند براى اثبات ادعاى خود عرضه کنند.

10. «وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ؛ کسى که در کشف حقیقت امور شکیباتر باشد». شکیبایی دهمین صفت یک قاضی مسلمان و عادل در نامه 53 نهج البلاغه است. به یقین اگر قاضى عجول و شتاب زده باشد حقیقت امر مخصوصاً در دعاوى پیچیده براى او روشن نمى شود؛ اما اگر صبور و شکیبا باشد و در صادر کردن حکم نهایى شتاب نکند بهتر مى تواند حق را به حق دار واقعى برساند.

معناى این سخن آن نیست که مانند زمان حاضر رسیدگى به پرونده ها را هر روز به بهانه اى به تأخیر بیندازند و گاهى فیصله یک نزاع سال ها به تاخیر بیفتد؛ مخصوصا اگر پاى وکلاى پشت هم انداز در میان باشد که گاه با یک بهانه کوچک رسیدگى به پرونده اى را چند ماه به عقب مى اندازند.

11. «وَ أَصْرَمَهُمْ[15]عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ؛ کسى که به هنگام آشکار شدن حق در انشاى حکم از همه قاطع تر باشد». اشاره به اینکه محتاط بودن قاضى و شکیبا بودن در برابر طرفین دعوا و جستجوى حداکثرى ادله به این معنا نیست که در مقام انشاى حکم، گرفتار وسواس شود و با روشن شدن حق در انشاى حکم امروز و فردا کند؛ بلکه باید مانند شمشیرى برنده، نزاع را با انشاى حکم قاطع پایان دهد و به پیامدها و آثار متعاقب آن نیندیشد.

دلیل این امر این است که معمولا انشاى حکم به نفع یکى از دو طرف دعوا، موجب ناراحتى طرف مقابل و حامیان و دوستان و گاه طایفه و قبیله او مى شود و این لازمه طبیعت قضاوت است و آن کس که در این امور مى اندیشد و مى خواهد احتیاط کند، نباید بر مسند قضا بنشیند.

12. «مِمَّنْ لاَیَزْدَهِیهِ [16] إِطْرَاءٌ [17] وَ لاَیَسْتَمِیلُهُ [18] إِغْرَاءٌ [19]؛ از کسانى که ستایش فراوان، او را مغرور نسازد [و فریب ندهد] و مدح و ثناى بسیار، او را به ثنا خوان و مدح کننده متمایل نکند».

ناگفته پیداست که افراد خودخواه و خودپسند هنگامى که از سوى کسانى تمجید و ستایش شوند ممکن است از مسیر حق باز گردند و به دلیل حُبّ ذات، به تمجیدکننده علاقه مند گردند و به سبب همین علاقه، حکم را ظالمانه به نفع او صادر کنند. امام تاکید مى کند که این قبیل افراد، لایق مقام قضاوت میان مسلمانان نیستند، هرچند صفات دیگر در آنها موجود باشد.

نتیجه گیری

قاضی و احکام و امور مربوط به آن در دین اسلام، کلام معصومین و بخصوص نهج البلاغه مورد تاکید فراوان قرار گرفته است، تا بدانجا که برقراری عدالت و قسط که وظیفه دستگاه عدلیه و اجرای آن بر عهده توسط قاضی است، به عنوان هدف بعثت همه انبیا معرفی شده است. حضرت در نهج البلاغه، 12 صفت برای قاضی بیان کرده و توصیه به انتخاب قاضی از میان برترین افراد می کنند؛ افرادی که بر اشتباه خود پافشاری نکنند و در پاسخ دادن به مراجعان صبر و حوصله داشته باشند.

پی نوشت ها

[1] حدید/ 25.

[2] برداشتی از کتاب سیری در نهج البلاغه شهید مطهری، با اندکی دخل و تصرف.

[3] سید رضی، نهج البلاغه، نامه 53.

[4] سید رضی، نهج البلاغه، نامه 53.

[5] «تُمَحِّکُهُ» از ريشه «مَحْک» بر وزن «مکر» به معناى پرخاشگرى و لجاجت گرفته شده است.

[6] «يَتَمادى» از ريشه «تمادى» و از مادّه «مَدى» بر وزن «دوا» به معناى استمرار و ادامه و اصرار در انجام چيزى است.

[7] مؤمنون/ 75.

[8] تميمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم‏، ص58، حکمت 1120.

[9] تميمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم‏، ص126، حکمت 2197.

[10] «لايَحْصَر» از ريشه «حصر» بر وزن «نصر» به معناى به تنگنا افتادن است و بسيار مى شود که آن را در فروماندن به هنگام سخن گفتن اطلاق مى کنند و در این عبارت هر دو معنا ممکن است.

[11] تميمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم‏، ص377، حکمت 28.

[12] سید رضی، نهج البلاغه، حکمت 219.

[13] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (عليهم السلام)، ج2، ص367.

[14] «تَبَرُّم» از ريشه «برم» بر وزن «نرم» در اصل به معناى تابيدن ريسمان و طناب و امثال آن است و سپس بر هر چيز خسته کننده اى اطلاق شده و در جمله بالا به معناى ناراحتى شديد و خستگى است.

[15] «أصْرَم» از ريشه «صرم» بر وزن «سرد» به معناى بريدن و قطع کردن گرفته شده که گاه به معناى برش معنوى و قاطعيت نيز به کار مى رود.

[16] «يَزْدَهيه» از ريشه «ازدهاء» به معناى عُجب، خودبينى و خودپسندى است.

[17] «إطْراء» به معناى ثناخوانى، تمجيد و مدح فراوان است.

[18] «يَسْتَميلُهُ» از ريشه «استمالة» به معناى متمايل ساختن به سوى خويش است.

[19] «اِغراء» در اصل به معناى چسبانيدن چيزى به چيز ديگر است، سپس به معناى تشويق و تحريک براى انجام کارى به کار رفته است و در جمله بالا معناى تشويق فراوان دارد.

منابع پایانی

  1. قرآن کریم.
  2. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى‏، دار الكتاب الاسلامی، چاپ دوم، قم، ‏1410ق‏.
  3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل ابی طالب (ع)، انتشارات علامه‏، قم‏، چاپ اول، 1379ق‏.
  4. شريف الرضى، محمد بن حسين‏، نهج البلاغه، محقق/مصحح: صبحی صالح، هجرت‏، قم‏، ‏1414ق.

منبع مقاله | با اقتباس از:

مکارم شيرازى، ناصر، پيام امام اميرالمومنين (ع)‏، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، 1386 ش‏، چاپ اول‏، ج 10، ص 486.

برخی از صفات قاضی در نامه 53 نهج البلاغه

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :