عاقبت سیاست دروغین و نیرنگ معاویه در نهج البلاغه

امام علی (ع) در نهج البلاغه، ابتدا شخصیت حیله گر و غدار معاویه را معرفی نموده و در ادامه با بیان نحوه برخورد خود با این طاغوت نیرنگ باز، ویژگی های اخلاقی سیاست مداری الهی را تبیین می نمایند. نیرنگ معاویه در این متن به وضوح نمایان است و امام علی (ع) به خوبی به نیرنگ معاویه اشاره می کنند. در این مقاله، ذیل کلام امام علی (ع)، به شرح انواع سیاست پرداخته و به سوالاتی درباره سیاست امام علی (ع) از زبان ابن ابی حدید پاسخ می دهیم. نیرنگ معاویه یکی از موضوعات مهمی است که باید به آن توجه ویژه ای داشت.

وجه تمایز نیرنگ بازان در قیامت

امیر مومنان علی (ع) در خطبه 200، در ضمن سخنی که درباره «معاویة بن ابی سفیان» فرموده، یکی از سخنان پیامبر (ص) را اینگونه بیان کرده اند: «وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یعْرَفُ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛[1] در روز قیامت هر شخص غدّار و حیله گر پرچمی دارد که بوسیله آن شناخته می شود.

نیرنگ معاویه برای تصاحب قدرت

معاویه پسر ابوسفیان، از طاغوتیان بسیار حیله گر و غدار روزگار بود، سابقه خبث و ناپاکی او بسیار است تا آن زمان که در زمان خلافت امام علی (ع)، پرچم مخالفت با امام علی (ع) را در شام برافراشت و موجب جنگ تحمیلی ۱۸ ماهه صفین گردید.

سرانجام با نیرنگ بازی های خود پس از شهادت امام علی (ع) بر اریکه سلطنت نشست و با حق پرستان و علی دوستان، سیاست بسیار خشن را اتخاذ کرد و توسط دو عامل خون آشامش، «زیاد» و «بسر بن ارطاة» ده ها هزار نفر از شیعیان و هواخواهان امام على (ع) را کشت.

امام على (ع) در خصوص نیرنگ معاویه می فرماید: «سوگند به خدا معاویه از من زیرک تر و سیاستمدارتر نیست، اما با نیرنگ و گناه به پیش می تازد، اگر نیرنگ و حیله گری ناپسند نبود، من سیاستمدارترین و زیرک ترین مردم بودم. ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر است و در قیامت هر نیرنگ بازی دارای پرچم خاصی است که با او شناخته می شود».[2]

زیرکی یا حیله گری؟

امام علی (ع) به کسانى که غدر و نیرنگ و فجور را وسیله پیشرفت سیاست هاى خود مى دانند، اشاره کرده و مى فرماید: «وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یعْرَفُ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛[3]

ولى هر گونه غدر و پیمان شکنى منتهى به فجور و گناه مى شود و هر گناهى سر از کفر در مى آورد (همان گونه که رسول خدا (ص) فرمود: هر غدّار و پیمان شکنى روز قیامت پرچم خاصى دارد که به وسیله آن شناخته مى شود (و در صحنه محشر رسوا مى شود).

جمله «وَ لِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ …» حدیث معروفى است که از پیامبر اکرم (ص) در بسیارى از کتب نقل شده است. از جمله شوکانى در نیل الاوطار و بخارى در صحیح خود آن را آورده اند و شوکانى تصریح مى کند که این حدیث مورد اتفاق است.[4]

آن گاه در پایان این سخن براى این که کسى تصور نکند امام علی (ع) با این صفاى دل، ممکن است فریب سیاست بازان غدّار و جبّار را بخورد، مى فرماید: «وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَة»؛[5] ولى به خدا سوگند من (با این که اهل این گونه سیاست ها نیستم، ولى) با کید و مکر دشمن اغفال نمى شوم و در برابر شداید و سختی ها زانو نمى زنم.

این سخن در واقع پاسخى است به آن ها که مى گویند، در برابر افراد فاجر و بى دین تنها کسانى مانند آن ها مى توانند بایستند و افراد دیندار و درستکار، در چنگال آن ها گرفتار خواهند شد. امام علی (ع) در پاسخ این سخن مى فرماید: ممکن است انسان اهل نیرنگ و فجور نباشد، ولى راه و رسم اهل نیرنگ و فجور را بشناسد تا هرگز در دام آنها گرفتار نشود.

نیرنگ معاویه و سیاست هاى گناه آلود

بعضیى از ناآگاهان و بى خبران در عصر امیر مومنان على(ع) بودند که وقتى آن امام بزرگوار (ع) را با معاویه مقایسه مى کردند و درخصوص نیرنگ معاویه مى گفتند: معاویه سیاستمدارتر است. سخنى که در قرون بعد از بعضى شنیده شده و امروز غافلانى هستند که آن را تکرار مى کنند. امام علی (ع) در پاسخ منطقى دندان شکنى به این گونه افراد مى فرماید:

«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَى مِنِّی، وَ لَكِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ»؛[6] «به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر و زیرک تر نیست، ولى او نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مى شود (سیاستش بى قید و شرط است و هر کار خلافى را براى پیشبرد اهداف سیاسى مجاز مى شمرد)».

«یغْدِرُ» از «غدر» به معناى نیرنگ و پیمان شکنى گرفته شده و «یفْجُرُ» از «فجور» به معناى گناه است و در واقع این فجور نتیجه این عذر است، زیرا «غدر» راه آن را هموار مى سازد.

انواع سیاست از منظر امام علی (ع)

امام علی (ع) مى فرماید:

«وَ لَوْ لَا كَرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»؛[7] «اگر غدر و خیانت ناپسند نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم».

در واقع امام علی (ع) اشاره به این نکته مهم مى کند که سیاست بر دو گونه است: سیاست بى قید و شرط و آمیخته با انواع گناه و در یک کلمه سیاست شیطانى و سیاست و تدبیر آمیخته با تقوا و پرهیزکارى و در یک کلمه سیاست رحمانى. راه این دو با هم متفاوت است و نتیجه هاى آن مختلف.

گونه اوّل هیچ حدّ و مرز اخلاقى و دینى و انسانى و وجدانى را به رسمیت نمى شناسد و هر اصل و قانون و ضابطه و فضیلتى مزاحم آن شود، بى رحمانه آن را از سر راه بر مى دارد، همان گونه که در شرق و غرب عالم سیاست امروز دیده مى شود.

اما قسم دوم سیاستى است که در چهارچوب ارزش هاى الهى و وجدانى و انسانى قرار دارد. هرگز متوسّل به گناه و ظلم و ستم، مخصوصاً بر افراد بى گناه و بى دفاع، نمى شود. غدر و خیانت و فجور و پیمان شکنى را مجاز نمى داند، زیاده خواهى و زیاده طلبى را نمى پسندد و خطوط قرمزى براى خود قایل است که از آن فراتر نمى رود.

سیاست انسانى و سیاست شیطانى

حقیقت سیاست، همان تدبیر است که گاه درباره یک گروه کوچک به کار مى رود و گاه درباره یک کشور و این امر از دورترین زمان ها در جوامع انسانى وجود داشته و سیاستمداران، اعم از خوب و بد، بر انسان ها حکومت مى کردند.

این سیاست ها بردو گونه بوده است: غالباً بى قید و شرط و گاه مشروط و مقید. سیاست بى قید و شرط، سیاستى است که براى پیشبرد هدف، هیچ مانع و رادعى را نمى پذیرد و براى نیل به مقاصد شخصى، هر کارى را مباح مى شمرد.

گناهکار و بى گناه را مى کشد، زمین ها و خانه هاى آباد را ویران مى کند، به هر نوع حیله و دروغ و تزویر متوسّل مى شود، پیمان ها را هر زمان مخالف اهداف خود ببیند زیر پا مى گذارد و حتى بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمى کند. اینکه مى گویند: «سیاست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همین است.

هارون به فرزندش مأمون مى گوید: اگر چشم طمع به حکومتم بدوزى آن را از کاسه سرت بیرون مى کشم و مأمون از سر بریده برادرش امین استقبال مى کند و جشن مى گیرد. امثال این حوادث در تاریخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است که قرآن به یکى از نمونه هاى آن درباره فرعون اشاره کرده، مى فرماید:

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعًا یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛[8] «فرعون در زمین برترى جویى کرد و اهل آن را به گروه هاى مختلفى تقسیم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى کشاند، پسرانشان را سر مى برید و زنانشان را (براى کنیزى و کامجویى) زنده نگه مى داشت. او به یقین از تبه کاران بود».

اما سیاست رحمانى و انسانى، سیاستى است که براى وصول به هدف پایبند مشروعیت وسیله هاست و از چهارچوب هاى احکام الهى و اصول انسانى قدم فراتر نمى نهد. عدالت را در حق دوست و دشمن به رسمیت مى شمرد، امانت را رعایت مى کند، به عهد خود پاى بند است و انسان و وجدان و کرامت انسانى را ارج مى نهد.

چنین سیاستمدارانى هر چند اندکند و در مقایسه با دشمنان داراى سیاست شیطانى، ممکن است گرفتار مشکلاتى شوند، ولى نام آن ها بر پیشانى تاریخ مى درخشد و راه و رسمشان الگویى است براى همه انسان ها.

نمونه بارزى از نوع اوّل سیاست، دار و دسته معاویه در شام است و نمونه بسیار روشن براى قسم دوم، سیاست امیرمومنان على (ع) است. این سخنى است که دوست و دشمن، جز افراد متعصّب، به آن اعتراف کرده اند.

سیاست امام علی (ع) از زبان ابن ابى الحدید

ابن ابى الحدید با توجه به مبانى مذهبى خود سیاست امیرمومنان را در کشوردارى در ابتدا با سیاست عمر مقایسه کرده و مى گوید: بعضى از کسانى که مقام امام على (ع) را نشناخته اند، مى پندارند عمر از او سیاستمدارتر بود، هر چند که آن حضرت (ع) از عمر بن خطاب عالم تر بود.

سپس به ردّ این نظریه پرداخته، مى گوید: سیاست امام على (ع) منطبق بر سیاست پیامبر اسلام (ص) بود و از استادش ابوجعفر نقیب نقل مى کند که با صراحت مى گفت: «هیچ تفاوتى میان سیره پیامبر (ص) با سیره حضرت على (ع) نبود».

آن گاه به بیان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّى معتزلى) درباره مقایسه سیاست حضرت على (ع) و معاویه مى پردازد که خلاصه اش چنین است:

بعضى که خود را عاقل و هوشیار مى پندارند، مى گویند: «معاویه دوراندیش تر و سیاستمدارتر از حضرت على (ع) بوده است در حالى که این سخن اشتباه (بزرگى) است». در ادامه سخن براى ابطال این توهم مى افزاید، حضرت على (ع) در جنگ هاى خود به چیزى جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود، عمل نمى کرد ولى معاویه هر حیله اى را به کار مى برد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف.

حضرت على (ع) به سپاهیان خود دستور مى داد که هرگز آغازگر جنگ نباشید، فراریان را تعقیب و نابود نکنید، مجروحان را نکشید (در حالى که معاویه هرگز چنین دستورهایى را نمى داد).

ابن ابى الحدید بعد از نقل این سخن و تمجید در پى به سراغ سخنان کسانى مى رود که در پاره اى از امور بر سیاست حضرت على (ع) خرده گرفته اند ازجمله:

1ـ چرا حضرت على (ع) به هنگام بیعت براى خلافت، معاویه را در شام تثبیت نکرد تا پس از استقرار حکومتش او را بدون جنگ و خونریزى عزل نماید؟

در پاسخ مى گوید: حضرت على (ع) مى دانست این کار سبب تقویت معاویه و امتناع بیشتر او از بیعت مى شود و پس از آن دیگر هیچ عذرى براى عزل او پذیرفته نبود.

2ـ چرا حضرت على (ع) هنگامى که در میدان صفین بر شریعه فرات مسلط شد، معاویه و لشکریانش را از آن منع نکرد تا از تشنگى به ستوه آیند، در حالى که معاویه پیش از آن، چنین کرده بود؟

در پاسخ مى گوید:حضرت على (ع) همچون معاویه نبود که شکنجه دشمنان را مخصوصاً از طریق عطش جایز بشمارد، زیرا خدا در مورد هیچ یک از مجرمان چنین حکمى را صادر نکرده است.

3ـ چرا حضرت على (ع) در قرارداد ترک مخاصمه با معاویه حاضر شد نام امیرمومنان (خلیفه رسول الله (ص)) را از کنار نامش محو کنند، کارى که شبهه را در نفوس اهل شام تقویت کرد؟

در پاسخ مى گوید: این کار حضرت على (ع) دقیقاً همچون روش پیامبر اکرم (ص) در جریان صلح حدیبیه بود که وقتى سران شرک اصرار کردند پیامبر (ص) عنوان رسول الله را از عقدنامه صلح حذف کند، موافقت کرد (و چون کسى راضى به این کار نبود خود اقدام به این کار نمود) و پیامبر اکرم (ص) این جریان را به حضرت على (ع) قبلا خبر داده بود.

4ـ چرا حضرت على (ع) با این که از کثرت دشمنان خود با خبر بود، اقدامات امنیتى را در این مورد به اجرا در نیاورد؟

در پاسخ مى گوید: حضرت على (ع) در این کار از پیامبر اکرم (ص) پیروى مى کرد (و راضى نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد).[9]

ابن ابى الحدید سخنانى فراتر از این ها دارد و در حدود 50 صفحه از کتابش را در ذیل همین خطبه به بحث فوق، اختصاص داده که نقل همه آن در این مختصر نمى گنجد.

جالب این که او در پایان همه این بحث ها چنین مى گوید: از آنچه گفتیم روشن مى شود کسانى که بر سیاست حضرت على (ع) خرده مى گیرند، در اشتباهند: «إِنَّهُ أصحُّ النّاسُ تَدْبیراً وَ أحْسَنُهُمْ سِیاسَةً وَ إِنَّمَا الْهَوى وَ الْعَصَبیةُ لا حیلَةَ فیهِما»؛ «او از همه مردم، تدبیرش صحیح تر و سیاستش بهتر بود، ولى تعصب هاى شدید (که مانع فهم این امور مى شود) راه حلّى ندارد».

دیگر اسناد این خطبه

این خطبه را مرحوم كلینى (با عبارات مختصرتر و مشابهى) در جلد دوم اصول كافى[10]، با دو سند نقل كرده است كه یكى از آن دو از امام صادق (ع) است و دیگرى از اصبغ بن نباته كه مستقیماً از امیرمومنان على (ع) نقل مى كند. با توجه به این كه اصبغ بن نباته مى گوید: امیرمومنان على (ع) این سخن را در خطبه اى بر منبر كوفه بیان كرد كه این بخشى از خطبه مفصل ترى بوده است كه مرحوم سید رضى تنها به همین مقدار اكتفا كرده است.[11]

تبیین نیرنگ معاویه در کلام امام علی (ع)

به دیگر سخن آن که امام علی (ع) فرمود: اگر پای عدالت و تقوا و انسانیت در میان نبود، من بر معاویه غالب می شدم ولی او از راه نیرنگ وارد شد و مردم را اغفال کرد، گرچه من اغفال او نشدم و در برابر او ناتوان نیستم.

ولی اگر در دنیا، در ظاهر با حیله گری پیش برد، روز قیامت، پرچم حیله گری و نیرنگ بدست دارد و به این عنوان شناخته می شود و رسوا خواهد گردید. امروز اگر حق داران به حق نرسیدند، روزی هست که به حق برسند و طاغوتیان در دوزخ سخت الهی کیفر گردند.

هدف امام علی (ع) معرفی حیله گری و ریاکاری و نیرنگ معاویه است تا مردم او را بشناسند و گول او را نخورند و نیز اشاره به کیفر افراد حیله گر و نیرنگ باز است که بسیار سخت است و پرچم حیله گری در قیامت بدوش دارد که همگان او را به این عنوان بشناسند.

ضمناً درسی برای آیندگان باشد که قلب صاف و سالم داشته باشند و نیرنگ باز نباشند، وگرنه با افرادی همچون معاویه محشور می گردند.

نتیجه گیری

مشخص است که اگر قرار بود تقوا کنار گذاشته شود، امام علی (ع) بر معاویه غالب می شد. اما همین استفاده از ابزار نیرنگ معاویه و دغل بازی های او، مشخص کننده تفاوت سیاست رحمانی حضرت علی (ع) و سیاست شیطانی معاویه بود. نیرنگ معاویه به خوبی نشان می دهد که چگونه می توان با فریب و نیرنگ به اهداف نادرست دست یافت. شاید در این دنیا حق به حق دار نرسد، اما در قیامت نیرنگ باز در حالی که پرچم حیله گری را به دوش می کشد به همگان معرفی می شود و در دوزخ کیفر خواهد شد. در نهایت، نیرنگ معاویه به عنوان یک درس عبرت برای همه ما باقی می ماند.

پی نوشت ها

[1] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[2] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[3] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[4] . شوکانی، نيل الاوطار، ج8، ص79؛ بخاری، صحيح بخارى، ج8، ص62 (کتاب الحيل).

[5] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[6] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[7] . شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 200.

[8] . قصص، 4.

[9] . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، جلد 10، صفحه 212-260 .

[10] . کلینی، الکافی، ص336و 338.

[11] . حسینی، مصادر نهج البلاغه، ج3، ص85.

منابع

  1. قرآن کریم.
  2. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1363.
  3. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، مصر، جمهوریة مصر العربیة، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، 1410ق.
  4. حسینی، عبدالزهرا، مصادر نهج البلاغة و أسانیده، بیروت، دار الزهراء، 1409ق.
  5. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
  6. شوکانی، محمد، نیل الأوطار شرح منتقى الأخبار،مصر، دار الحدیث، 1413ق.
  7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، 1430ق.

منبع مقاله | با اقتباس از:

  1. محمدی اشتهاردی، محمد، گفتار پیامبر (ص) در نهج البلاغه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1364.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1375، ج7، ص759-75

عاقبت سیاست دروغین و نیرنگ معاویه در نهج البلاغه

فهرست مطالب

    برای شروع تولید فهرست مطالب ، یک هدر اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    ما از کوکی ها برای بهبود کارکردن شما با سایت استفاده می کنیم. با استفاده از این سایت شما استفاده ما از کوکی ها را پذیرفته اید.
    برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.