سیره امام علی (علیه السلام) در تاریخ همواره همچون خورشید تابان و بی همتا نمود داشته و چه خوش تر آنکه از زبان خودشان ایشان را بشناسیم. شناخت انسانی همچون امام علی (علیه السلام) کاری است بس دشوار زیرا کنه وجودی ایشان، بسیار الهی و عمیق است و دست بشری بدون عنایت خود ایشان از رسیدن به آن کوتاه است.
معرفت و شناخت کسی که شناخت او شناخت خدای متعال است، واضح است که به سادگی بدست نمی آید و نیازمند مقدمات بسیاری است؛ صفای دل، بندگی خالص و تقوای الهی و از همه مهم تر، عنایت خاص خداوندی لازمه معرفتی چنین است.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بالنُّورَانِیَّةِ وَ هُوَ الدَّینُ الخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللهُ تَعَالَی:«وَ مَا اُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللهَ مُخلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ القَیِّمَةِ؛[1]
معرفت من به نورانیت، معرفت خداوند عزوجل است و معرفت خداوند عزوجل، معرفت من به نورانیت است و آن دین خالصی است که خداوند درباره آن فرمود: و امر نشدند به چيزی مگر چیزی که خدا را به اخلاص کامل در دين پرستش و بندگی کندو از بندگی غير او روی بر گرداند و نماز به پا دارند و زکات بدهند و اين است دين راست و استوار».
این چنین معرفتی آیا به راحتی قابل دستیابی است؟ پرواضح است که دین خالص نصیب همگان نخواهد شد مگر آنکه مقدمات دستیابی آن را کسب کنند. در این مقاله، به شناخت و معرفت سیره امام علی (علیه السلام) در امر خلافت، آن هم با استفاده از متن نهج البلاغه و کلام نورانی خودشان خواهیم پرداخت و به قدر وسع خود، قطره ای از دریای بیکران معرفتشان را خواهیم نوشید.
سیره امام علی (علیه السلام) در امر خلافت
سیره امام علی (علیه السلام) در امر خلافت، همانند سیره عبادی ایشان همواره برگرفته از مبانی قرآنی و الهی بوده است. ایشان به دلیل آنکه احاطه کاملی بر دستورات خداوند متعال داشتند، با بهره گیری از سال ها همراهی با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به جهت حفظ اسلام، با اینکه از حق خود در حکومت محروم ماندند، سیاستی خاص را دنبال کردند.
حضرت در این باره می فرمایند: «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَی مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ) حَتَّى یوْمِ النَّاسِ هَذَا؛[2] به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش (خلافت و رهبری) محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند».
امام علی (علیه السلام) در جواب کسی که به حضرت گفت: تو بر امر خلافت حریصی! فرمودند: «بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَینِی وَ بَینَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ؛[3] شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریص تر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنکه من از نظر روحی و جسمی، به آن حضرت نزدیکترم و حق خود را طلب می کنم و این شمایید که میان من و حق مسلم من، حائل می شوید و از آن منصرفم می سازید».
آیا آنکه حق خویش را می طلبد حریص تر است؟ یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته؟ این پرسشی است که باید از آن فرد سوال کننده پرسید. سیره امام علی (علیه السلام) هیچگاه حرص و طمع داشتن به دنیا نبوده است.
ظلم بزرگ در حق امام علی (علیه السلام)
حضرت در امر خلافت، متحمل ظلم بزرگی شدند اما سیره امام علی (علیه السلام)، بر مبنای حفظ اسلام و منافع مسلمانان پایه گذاری شده بود.
قال امام علی (علیه السلام): «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیک عَلَى قُرَیشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکفَئُوا إِنَائِی وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیرِی؛ [4]خدایا! براى پیروزى بر قریش و یارانشان از تو کمک مى خواهم، که پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگى براى مبارزه با من در حقى که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند».
قال امام علی (علیه السلام): «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لَا یرْقَى إِلَی الطَّیرُ؛[5] به خدا سوگند! (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی به تن کرد، در حالی که می دانست تنها محور دستگاه خلافت من هستم. چرا که سرچشمه های علم و فضیلت از کوهسار شخصیت من سرازیر می شود و شاهباز وهم و اندیشه از رسیدن به قله عظمت من عاجز است».
سکوت و صبر، دو رکن اساسی سیره امام علی (علیه السلام)
قال امام علی (علیه السلام): «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَیتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ [6]
پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در کار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم که یاوری برای من جز اهل بیتم نیست؛ پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضی نشدم و چشمی را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویی که استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگی راه نفس و حوادث تلخ تر از زهر صبر کردم».
به راستی، چه بر دین آخرین رسول گذشت که اندکی پس از رحلت جانسوزش، ولی او تک و تنها و بی یاور در مدینه النبی مورد هجوم خاص و عام قرار گرفت؟ چه بر دین اسلام گذشت که امت آن رضایت دادند تا ولی حق و حقیقت، خار در چشم و استخوان در گلو باشد و فراریان جنگ ها بر بیت المال مسلمین چیره شوند و به رسم و آیین جاهلی بازگردند؟ اگر سیره امام علی (علیه السلام) سکوت و صبر نبود چه بر سر اسلام می آمد؟
قال امام علی (علیه السلام): «فَرَأَیتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى هاتا أحجى، فَصَبَرتُ، و فِی العَینِ قَذىً، و فِی الحَلقِ شَجاً؛ أرى تُراثی نَهبا… فَصَبَرتُ عَلى طولِ المُدَّةِ، و شِدَّةِ المِحنَةِ؛[7] اندیشیدم که صبر کردن بر آن، خردمندانه تر است. بنابراین، در حالى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم و میراث خود را از دست رفته مى دیدم… در همه این مدت طولانى، با همه رنج، صبر کردم».
قال امام علی (علیه السلام): «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیرِی؛ وَ وَاللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یکنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً؛[8] خوب می دانید که من از همه به خلافت شایسته ترم، و به خدا سوگند! تا زمانی که اوضاع مسلمین به سامان باشد و به غیر از من به دیگری ستم نشود؛ همچنان خاموش خواهم بود».
فلسفه سکوت در سیره امام علی (علیه السلام)
سیره امام علی (علیه السلام) ایجاب می کرد که حضرت پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیست و پنج سال سکوت برای حفظ مصالح عالی دینی را بر قیام و برپایی نهضت حق طلبانه ترجیح دهد.
گرچه انتخاب این راه بر آن حضرت بسی تلخ و فرساینده بود، چرا که اگر قیام امام علی (علیه السلام) به شهادت خود و فرزندانش هم منجر می شد، آرزوی دیرینه وی برآورده می شد، ولی همان گونه که از کلمات حضرت استفاده می شود، انتخاب راه نخست، نبود جز به انگیزه حفظ وحدت اسلامی و حراست از کیان نوپای اسلام، که فرازهایی از این کلمات را ذکر می کنیم.
قال امام علی (علیه السلام): «فَرَأیْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلی ذلِک اَفْضَلُ مِنْ تَفْریقِ کلِمَةِ الْمُسْلِمینَ وَ سَفْک دِمائِهِمْ وَ النّاسُ حَدیثو عَهْدٍ بِالْاِسْلامِ وَ الدّینُ یُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ یُفْسِدُهُ اَدْنی وَهْنٍ وَ یَعْکسُهُ اَقَلُّ خَلْقٍ؛[9] با خود اندیشیدم و دیدم که صبر (بر محرومیت از حق ولایت و زعامت مسلمین) بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشکی می ماند که کمترین سسستی آن را تباه و ناتوان ترین مردم آن را وارونه می کرد».
قال امام علی (علیه السلام): «و ایمُ اللّه، لولا مَخافةُ الفُرقَةِ بَینَ المسلمینَ ، و أن یعودوا إلَى الکفرِ و یعْوَرَّ الدِّینُ، لَکنّا قد غَیرْنا ذلک ما استَطَعْنا؛ [10]به خدا سوگند! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر، و تباهی دین نبود، برخورد ما با (مدعیان خلافت) به گونه ای دیگر بود».
امام علی (علیه السلام) وقتی سروده یکی از فرزندان ابولهب را در ستایش خویش شنید فرمود:
«اِنَّ سَلامَه الدّینِ اَحَبُّ اِلَینا مِنْ غَیرهِ؛[11] در شرایط حساس بعد از رسول خدا (ص) برای ما حفظ اساس دین (که جز با چشم پوشی از حق خلافت ما حاصل نمی شود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است».
باز حضرتش در جواب پیشنهاد عمویش عباس که حضرت را از شرکت در شورای پیشنهادی خلیفه دوم برحذر می داشت، فرمود: «انی اکره الخلاف؛[12] من ایجاد اختلاف بین مسلمین را نمی پسندم».
و آنگاه که با فتنه انگیزی ابوسفیان در قالب پیشنهاد بیعت با آن حضرت، روبرو شد جامعه اسلامی را برای مقابله هوشیارانه با امواج فتنه های دین برانداز کفرپیشگان دیروز و منافقان امروز، دعوت فرمود که: «أیها الناسُ، شُقُّوا أمواجَ الفِتَنِ بسُفُنِ النَّجاةِ، و عَرِّجُوا عَن طریقِ المُنافَرَةِ، وضَعوا تِیجانَ المُفاخَرَةِ؛ [13]امواج دریای فتنه را با کشتی های نجات بشکافید، و از راه اختلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر یکدیگر را بر زمین نهید».
سیره امام علی (علیه السلام) در بیعت با مردم
در تاریخ خلافت اسلامی، هیچ خلیفه ای مانند امام علی (علیه السلام) با اکثریت قریب به اتفاق آرا برای خلافت و زمامداری مسلمین برگزیده نشد. (البته خلافت، حق الهی ایشان بود اما به دلایلی که ذکر آن مجالی دیگر می طلبد، در دین اسلام رخنه ای ایجاد شد که خلافت را انتخابی دانست و نه انتصابی از سوی پیامبر (ص).
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمی از مسلمانان در مسجد تشکیل شد؛ به گونه ای که مسجد پر از اصحاب و مهاجرین و انصار گردید؛ شخصیت های بزرگی همچون عمار یاسر و ابوالهیثم بن تیهان و رفاعة بن رافع و مالک بن عجلان و ابوایوب انصاری و … پس از ذکر سوابق درخشان و فضایل امام علی (علیه السلام) به این نتیجه رسیدند که باید با امام علی (علیه السلام) بیعت کرد.
در این هنگام انبوه جمعیت فریاد برآوردند که: ما به ولایت علی (علیه السلام) راضی هستیم؛ و پس از آن همگی به سوی خانه حضرت حرکت کردند و با اصرار تمام خواهان بیعت با امام علی(علیه السلام) شدند. امام علی (علیه السلام)فرمودند: اکنون که بر بیعت با من اصرار دارید، باید مراسم بیعت علنی و در مسجد برگزار شود.
سرانجام در 25 ذی الحجه[14] مردم مسلمان با اکثریتی چشمگیر به پیشوایی حضرت رای داده و با او به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامی بیعت نمودند.
در مقاله سیره امام علی (علیه السلام) در برخورد با افراد و گروه ها، مطالب مهمی را پیرامون دیگر وجوه سیره امام علی (علیه السلام) مرور و بررسی خواهیم کرد.
نتیجه گیری
سیره امام علی (علیه السلام) در امر خلافت، از یک سو تبیین حق خود و از سوی دیگر پرهیز از ایجاد جنجال در میان مسلمانان بوده است. حضرت بارها در سخنان خود خطاب به افراد و گروه های مختلف، به این امر اشاره فرمودند که خلافت حق ایشان است و غاصبان به ناحق و با ظلم ایشان را از این حق دور کرده اند.
البته باید دانست که سیره امام علی (علیه السلام) صبر و سکوتی منفعلانه نبود؛ بلکه ایشان به دلیل اینکه یار و یاوری به جز اهل بیت خود نداشتند این رویه را در پیش گرفتند، زیرا بدون قدرت نمی توانستند موفق شوند و فقط برای اسلام هزینه ایجاد می شد، از این رو، با تدبیر خود، صبر پیشه کردند.
پی نوشت ها
[1] مجلسی، بحارالانوار، ج 26، ص 2.
[2] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 6.
[3] همان، خطبه 172.
[4] همان، خطبه 217.
[5] همان، خطبه 3.
[6] همان، خطبه 26.
[7] همان، خطبه 3.
[8] همان، خطبه 74.
[9] همان، خطبه 65.
[10]همان، ذیل خطبه 27.
[11] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 8.
[12] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 119.
[13] همان، خطبه 5.
[14] پاینده، ترجمه تاریخ طبری، ج 6، ص 2338.
منبع
با اقتباس از: محمد بیگی، الیاس، امام علی (علیه السلام) در آیینه نهج البلاغه، فرهنگ كوثر ؛ آذر ۱۳۷۷، شماره ۲۱؛ ص ۶۲.