جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

جامعه و فرهنگ

جایگاه عقل و تجربه در نهج البلاغه – بخش اول

جایگاه عقل و تجربه در نهج البلاغه - بخش اول

عقل و تجربه از موضوعاتی به شمار می روند که همواره مورد بحث و نظر بوده و نظرات پیرامون تعاریف و چگونگی آنها بسیار متنوع و متفاوت بیان شده است. از همین رو، شایسته است تا در بحثی با محوریت عقل و تجربه، معنا، کارکردها و چیستی آن ها را از منظر کتاب شریف نهج البلاغه که در بردارنده کلمات گهربار امیرالمومنین علی (علیه السلام) است مورد بررسی قرار داده و مساله را تبیین نماییم.

در این مقاله با موضوع عقل و تجربه، به صورت پیوسته این دو را مورد کنکاش قرار خواهیم داد تا به تصوری که به واقع نزدیک تر است، دست پیدا کنیم و از رابطه میان آن ها که رابطه قوی و تنگاتنگی است بیشتر آگاه شویم.

معنای لغوی عقل و تجربه

عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری، بند کردن، باز ایستادن و منع چیزی است. درباره معنای لغوی عقل گفته شده است که عقل از «عقال» گرفته شده است؛ و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیله آن زانوی شتر سرکش را می بندند و به این دلیل به عقل، عقل می گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته های شیطانی درون انسان را به بند می کشد.

همچنین واژه عقل و مشتقات آن در لغت به معنای فهمیدن و دریافت کردن است.[1] در قرآن کریم نیز به معنای فهم و ادراک آمده است.[2] در روایات به معانی گوناگونی استعمال شده است که یکی از معانی آن، قوه تشخیص و ادراک و وادار کننده‌ انسان به نیکی و صلاح و بازدارنده وی از شر و فساد است.[3]

تجربه نیز در لغت به معنای «آزمون و آزمودن» [4] [5] و در اصطلاح به معنای ملاحظه و مشاهده مکرر توالی دو امر است، به نحوی که برای ذهن یقین حاصل شود که بین آن دو امر، رابطه علیت یا تلازم وجود دارد و اتفاقی بودن آن از ذهن زایل گردد.
مجربات یا تجربیات نیز در اصطلاح علمای منطق قضایایی هستند که از راه تجربه به دست آیند و تمام شرایط تجربه در آن‌ها اعتبار شود.

رابطه عقل و تجربه

میان عقل و تجربه ارتباط محکمى وجود دارد که هیچ ابزار و روش معرفتی ای نمى تواند آن را نادیده گرفته و یا آن را خطا پندارد؛ زیرا هر چند عقل داراى قدرت تجرید است اما به یک فضاى ضرورى نیازمند است تا آن [وجود انتزاعى و تجرید شده] را به یک وجود خارجى و عینى متشخص متصل گرداند. همچنین از راه تمثل پیداکردن ادراکات و جمع آورى و بهره بردارى از آنها است که گروهى از دانش ها براى عقل بوجود مى آید. این وجود خارجى که وجود ذهنى با آن متصل مى شود، یا مادى است و یا معنوى.

بسیارى از اوقات این دانش ها، با تبدیل کردن مفاهیم و تصورات قدیمى به مفاهیم و تصورات جدید حاصل مى شوند. به بیان دیگر، انسان ناچار است که تنها به طرح مسائل و مشکلات و فلسفه اى براى جواب آنها اکتفا نکند، بلکه از نو چگونگى بوجود آمدن و تشکیل شدن این مسائل را بررسى نماید. این بازبینى مفاهیم و تصورات و بررسى مجدد مسائل، این نگرانى و وحشت را دارد که ارزش هاى جدیدى از دل آن ها بوجود آید که شاید با ارزش هاى گذشته تفاوت داشته باشند.

در گفتارى از امیرالمومنین على (علیه السلام) آمده است: «فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ، عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ؛[6] در دگرگون شدن احوال اجتماعى (انقلاب هاى اجتماعی) گوهر مردان واقعى شناخته مى شود».

در این عبارت امیرالمومنین على (علیه السلام) به اهمیت تجربه اجتماعى در متجلى کردن ارزش هایى که انسان به زبان، مدعى اعتقاد داشتن به آنها است و مقدار توجه و پایبندى به آنها در هنگامى که زمانه بر علیه او مى شود و جایگاه اجتماعى آنها اشاره مى کند. این حالتى که امیرالمومنین علی (علیه السلام) آن را براى ما ترسیم مى کند، نوعى کنش اجتماعى را توضیح مى دهد که از پندارهاى انتزاعى و تجریدى فلسفى بسیار دور مى باشد؛ زیرا این پندارها اولا بر بنیان هاى کاملا فردى و خالص بنا شده اند و ثانیا احکام آن ها ناقص است و عقل، حکم کلى را بر آن اطلاق مى کند.

بنابراین، عقل از تجربه اى که شریک اوست در بوجود آوردن درک اجتماعى در برابر حوادثى که با آنها زندگى مى کند جدا نیست و ممکن است از مراحل ابتدایى آغاز کند و پس از رشد و نمو لازم به کمال خود برسد، تا به آنجایى که با فهمیدن شکل هاى بالاتر امور اجتماعى مهمى چون جامعه، دولت، سازمان ها و انواع مختلف حکومت و روش هاى مختلف سلطه بتواند ظواهر اجتماعى مثل زور و استبداد را خوب بفهمد و رابطه آنها را به یک سیستم ارزشى و اخلاقى برگرداند و همین طور به عقب برگردد تا آخر.

عقل اسلامی

بطور کلى همیشه عقل جایگاه فکر و داراى خطوات پراکنده است. با این خطوات فکرى است که عقل جایگاه خودش را در طول اعصار در میان علوم حفظ کرده و همیشه سید معنا و سید فعل، سید روشنى و پیچیدگى، سید بندگى و سرپیچى، سید قبض و بسط در یک زمان واحد بوده است. اختلاف هاى فراوان و تفاوت هاى بزرگى که میان مکتب هاى فکرى گوناگون در تاریخ وجود داشته این موضوع را ثابت مى کند.

با اینکه ما در مقام تقسیم عقل نیستیم ولى معتقدیم که «عقل اسلامى» از ابتدا در آغاز علوم کلى و عمومى و رشد و نمو آن به صورت وسیعى سهیم بوده است. این امر مخصوصا در علوم انسانى رخ داده است؛ زیرا که این علم به شکل خاصى به انسان، تاریخ، وجود و اجتماعش مى پردازد.

این عقل اسلامى بر درس هاى روحى و معنوى و سیر و سلوک انسانى و آنچه به روح پیچیده او مربوط مى شود تاکید فراوان دارد. این عقل در درجه اول و به طریق اولى و در سطحى بالا در قرآن کریم و در مرحله بعد در سنت شریف نبوى و آثارى که خط امامت براى آدمیان ترسیم نموده نمایان شده است.

در میان همه آثار بزرگ و ارزشمند اسلامى، کتاب نهج البلاغه امام امیرالمومنین على (علیه السلام) بسیارى از دانش هاى علوم انسانى و طبیعى را در میان یک جلد جمع آورى کرده است. نهج البلاغه گاهى با صراحت و گاهى به صورت اشاره و تلمیح این دو (عقل و تجربه) را در بطن خود دارد. به این صورت که گاهى با همدیگر جمع مى شوند و گاهى از یکدیگر فاصله مى گیرند. هر یک از این دو در حیات اجتماعى انسان نقش اساسى و مهمى ایفا مى کنند.

تلقی امیرالمومنین علی (علیه السلام) از عقل و تجربه

میان دو دسته نصوصى که در دو محور عقل و تجربه آمده اند، یک روش و شیوه منسجم و هماهنگ فکرى وجود دارد که امیرالمومنین على (علیه السلام) به آن اشاره نموده و ما را بر ضرورت استفاده از آن شیوه براى کسب تجربه اجتماعى تاکید نموده تا از یک جهت از خطا و اشتباه او جلوگیرى نماید و از سوى دیگر، با توسل به آن و توجه به آن، انسان ها را بیدار سازد.

امیرالمومنین على (علیه السلام) با تجربه اجتماعى بطور خردورزانه مواجه شده است؛ به این معنا که آن بخش از تاریخ هستى انسان و فعالیت هاى مستمر او را با محیط مادى و معنوى سازگار مى نماید. تجربه در دوره هاى تاریخى خود مثلثى را بین انسان و خالق از یک طرف و بین انسان و واقعیت ازطرف دیگر رسم مى کند.

به نظر، با هم بودن عقل و تجربه اجتماعى بصورت بسیار وسیعى در میان نهج البلاغه به صورت دو محور اساسى حضور دارد. آن دو عبارتند از:

  1. سخنان امیرالمومنین على (علیه السلام) که در خطبه ها و نامه ها و حکمت هایش آمده و به صورت مستقیم بر اهمیت حضور عقل در تجربه اجتماعى و رابطه میان آن دو عطف توجه مى کند.
  2. رفتار امیرالمومنین على (علیه السلام) که در سلوک خویش با حرکت تاریخى جامعه زمان خودش جریان دارد؛ به طورى که هر یک از آنها نمونه روشنى را براى تجربه اجتماعى و روش مواجهه خردمندانه با آن نشان مى دهد.

قبل از اینکه خطوط اصلى تشکیل دهنده این روش فکرى را معرفى کنیم، ناچاریم به بسیارى از جملاتى که این موضوع را در نهج البلاغه نشان مى دهند اشاره کنیم، گرچه ویژگى فصاحت و بلاغت در آنان غلبه دارد. چون بلاغت بر جملات امیرالمومنین علی (علیه السلام) غلبه دارد، ما مجبوریم این مطلب و این روش فکرى را از لابلاى جملات امام که این معنا در آن نهفته و پنهان است پیدا کنیم و در  مقاله اصول درک تجربه ی اجتماعی از نگاه نهج البلاغه آن را کامل کنیم.

به نظر در مواضع مختلف نهج البلاغه، یک رابطه معرفتى وجود دارد که در میان کلمات امام از قبیل خطبه ها، حکمت ها و نامه ها پراکنده است و ما را به این جا مى رساند که با اطمینان بگوییم راه هاى کلى براى رسیدن به علوم مختلف (در این کتاب) مخفى است و منتظر نقاب برداشتن از چهره خود هستند. به تعبیر جدید، در نهج البلاغه «حلقه هاى معرفتى» وجود دارد که منتظر کشف آنها بوسیله علوم مى باشیم؛ چه از بعد نظرى و چه از بعد عملى و ما شروع به تطبیق آن مى کنیم.

نکته درخور توجه در این مقاله و بخش دوم آن، این است که این پژوهش سه وظیفه را به عهده دارد تا این «روش روشن» یا «راه روشن» را ثابت کند. اطلاق «راه روشن» اصطلاحى است هم جایز و هم شایسته!

این وظایف عبارتند از:

  1. تحلیل: کشف و پیدا کردن مفاهیم اساسى که در نهج البلاغه پراکنده هستند، و هر آنچه که ما را در راه رسیدن به یک روش دقیق براى تعریف کردن تجربه تاریخى و اجتماعى و چگونگى داد و ستد انسان با آن و رابطه عقل بشرى با همه آنها ما را یارى مى کند.
  2. ترکیب: چیدن و مرتب کردن این مفاهیم و تصورات کنار یکدیگر براى ساختن یک بناى معرفتى، غیر از آن ترکیب ها و چینش هاى عامیانه و شتاب زده، به منظور رسیدن به یک شکل مناسب در روش اندیشیدن به طورى که تعمیم آن براى فهمیدن تجربه هاى حال و گذشته یکسان باشد.
  3. شواهد و قرائن: اشاره کردن به فرازهایى از نهج البلاغه با این نگاه که آنها قبل و بیش از آنکه عباراتى فقط از روى فصاحت وبلاغت باشند، ماده خام و گوهر اندیشه براى یک روش فکرى هستند. با این نیت که این اتهام را از امیرالمومنین علی (علیه السلام) دور کنیم که مبادا گفته شود «او تنها مرد سخن است». این کار را با گزینش جملاتى از کتاب نهج البلاغه و نزدیک کردن آنها با آنچه امروزه به علوم انسانى جدید و معاصر شهرت یافته اند انجام مى دهیم.

تابش عقلى در نهج البلاغه

عقل و مشتقات آن در بیش از 60 موضع در لابلاى جملات مختلف نهج البلاغه پراکنده است. اما تجربه ـ به آن معنا که در مقدمه گفتیم ـ تمام فضاى این کتاب را در بر مى گیرد. چه آن هایى که در کلمات امام مستور و پنهان است و چه آن هایى که در رفتار عملى و تاریخى امیرالمومنین علی (علیه السلام) در طول زمانى که عصر او نامیده مى شود نمایان شده است و در گفتار و کردار امام متجلى است.

به همین دلیل مى توان گفت که عقل و تجربه اجتماعى در این سفر تحقیقی بزرگ، به طور صمیمانه با هم و در کنار هم وجود دارند و به طور روشن مشاهده مى شوند، اما کشف این مطلب با اهمیت آسان نیست؛ زیرا تعریف و تشخیص تجربه اجتماعى امیرالمومنین علی (علیه السلام) و قراردادن آن در یک چهارچوب منطقى و عقلى بسیار مشکل است، چرا که در لابلاى آنها تجربه هایى از اعمال و رفتار خود امام (علیه السلام) وجود دارد که نمى توان براى آنها تفسیر عقلى قانع کننده اى پیدا کرد، به این معنا که بتوان از آنها یک روش منطقى کشف کرد و بوسیله آن تجربه هاى اجتماعى را فهمید.

نظیر این مطلب در جملات زیر وجود دارد: «أَوَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لاَ عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ – وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلاَمِ، وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ – إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَأِ، فَتَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ؟؛[7]

این شگفت آور نیست که معاویه انسان هاى جفاکار پست را فرا مى خواند و آنها بدون انتظار کمک و بخشش از او پیروى مى کنند، ولی من شما را براى یارى حق فرامى خوانم ـ در حالی که شما تنها بازماندگان اسلام و یادگار مسلمانان پیشین مى باشید ـ و به شما وعده کمک و هدیه هم مى دهم ولى شما از دور و بر من پراکنده شده و درباره من دچار اختلاف مى شوید»؟

اگر انسان بخواهد تنها با انگیزه عقلى درباره تجربه هاى اجتماعى امام فکر کند، کارى سخت به حساب مى آید و شکى نیست که این مختصر نمى تواند این امر مهم را بر عهده بگیرد و کاملا آن را انجام دهد؛ بلکه در این فرصت کوتاه ما فقط مى توانیم به بعضى از قسمت هایی که رابطه عقل و تجربه در آن به صورت اجمال منعکس شده است پرتو مختصرى بتابانیم و به سرعت متعرض جملاتى شویم که این دو محور عقل و تجربه اجتماعى را در بر مى گیرند.

جملاتى که در نهج البلاغه به عقل اختصاص داده شده اند داراى این ویژگى هستند که در یک فضاى عمومى مطرح شده اند که چهارچوب مشخصى ندارد؛ یعنى از ساده ترین و ابتدایى ترین اصطلاحات فلسفى شروع مى شود تا به پیچیده ترین آنها مى رسد و با ترکیب آن در خطاب هاى فرهنگى و توصیه تجربه هاى اجتماعى، به آخرین حد خود یعنى سیطره کامل عقل بر آنها ختم مى شود. فرد در لابلاى افعال ساده و مرکب و در طول حرکت مستمرش به سوى نو شدن و کامل شدن یک منظومه منظم و با ارزش را بوجود مى آورد.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) مى فرماید: «لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ؛[8] شایسته نیست که عاقل جز به سه چیز مشغول باشد: 1. به فکر ترمیم معاش خود باشد 2. به یاد معاد خویش باشد 3. به دنبال لذت حلال باشد».

در این فراز، ما مثلث عقل و تجربه اجتماعى انسان را در مسیر حرکت او به سوى خدایش درمى یابیم؛ زیرا خردمند کسى است که اولا، براى تامین معاش خود با حرکت کردن و انجام فعالیت هایى جهان واقع را تغییر مى دهد و این همان است که امیرالمومنین علی (علیه السلام) در کلمه «معاش» به آن اشاره فرموده اند. ثانیا، حرکت او در جهان واقع براى رسیدن به معاش هدفى دارد که به سوى «مطلق» در جریان است. آغاز این حرکت را «الله» و پایان آن را «معاد» تشکیل مى دهد.

در این مسیر ارتباط بین عقل و واقعیت از یک طرف و ارتباط بین عقل و خداوند متعال از جهت دیگر کاملا آشکار مى گردد. پس عقل در حرکت انسان به سوى شناخت خودش، واقعیت و خداوند حضور تام و کاملی دارد.

در فراز دیگرى امیرالمومنین علی (علیه السلام)، به بعضى از علل قریب حوادث اجتماعى و ظواهر جامعه انسانى اشاره مى کند و چنین نتیجه مى گیرد که اگر این علت ها وجود نداشته باشند، آن نمودهاى اجتماعى هم بوجود نخواهند آمد. در واقع اشاره می کنند به این اصل فلسفى، که عدم العلة علة عدم المعلول؛ یعنی عدم علت، عدم معلول را نتیجه می دهد.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در این باره فرمودند:

«قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا یَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ؛[9]

بنیاد دین و دنیا در چهار چیز است 1. عالمى که به علم او عمل مى شود 2. جاهلى که از آموختن خوددارى نمى کند 3. بخشنده اى که از بخشش خوددارى نکند 4. فقیرى که آخرتش را به دنیا نفروشد. هنگامى که عالم علم خود را ضایع کند جاهل هم از آموختن سرباز مى زند و وقتى که توانگر درحد عرف نبخشد، فقیر آخرتش را به دنیا مى فروشد».

این فراز از بیانات امیرالمومنین علی (علیه السلام) رابطه علیت بین حوادث اجتماعى را نشان مى دهد که با فهمیدن و دانستن آنها نتایج آنها هم فهمیده مى شود؛ یعنی اگر بوجود آیند آن نتایج بوجود مى آیند و اگر نباشند آنها هم بوجود نمى آیند. همچنین ممکن است نتیجه آن عکس شود، یعنى نتیجه معکوس بدهد؛ چه سلبى باشد و چه ایجابى.

بلکه از این هم بالاتر مى رود و اهمیت عقل را در حرکت اجتماعى بیشتر نشان مى دهد تا به جایى مى رسد که تاثیر آن را در شکل و طبیعت یک جامعه سیاسى و رهبرى جامعه هم نشان مى دهد و چنین نتیجه مى گیرد که اگر تجربه سیاسى و اجتماعى بدون عقل و خرد حرکت کند و بدون حکمت خردمندانه باشد، به انحراف و سقوط نزدیک تر مى شود.

عقل و خرد حکما

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر، پیرامون لزوم نشست و برخاست با حکما و عقلا مى فرمایند: «وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ؛[10] با دانشمندان و حکیمان فراوان گفتگو و مباحثه کن که مایه آبادانى و اصلاح شهرها و برقرارى نظم و قانونى است که در گذشته نیز وجود داشت».

به طور طبیعى گفتگو کردن با دانشمندان عقل را بارور و توانا مى کند و کمک می کند تا انسان در طول ادراکاتش و از میان تجربه هاى اجتماعى دیگران، یک قانون و یا ابزار کلى براى تجربه هاى اجتماعى دریابد که از آن نتایجى بسیار ارزشمند بدست مى آید.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) استانداران و فرمانداران و کارگزاران خود را از میان کسانى که داراى علم و دانش و بصیرت و بینایى بودند انتخاب مى کرد؛ کسانى که داراى عقل و دانش و استحکام عقیده و نیز کسانى که مردان سیاست بودند و هنگام اعزام آنها براى انجام امور ادارى ایشان را براى این کار مهم تعلیم و توجیه مى کرد.[11]

«وعى» در اینجا به معناى درکى است که در خلال تجربه هاى اجتماعى مى جوشد و از آن در این دوره به عنوان نشاط اجتماعى تعبیر مى شود. وعى در اینجا ارتباطات اجتماعى و توجیه آن را دربردارد در حالیکه از نتایج نهایى حرکت او در جامعه تشکیل مى شود، و قوانین و ابزارهایى را مى سازد که روح دوران و روح ارزش را با خود دارد. و این هر دو [عقل = درک اجتماعى و تجربه] در بوته دین با یکدیگر پیوند خورده همدیگر را یارى مى کنند.

رفتار تاریخى انسان و درک تجربى از دیدگاه امیرالمومنین علی (علیه السلام) در اتحاد با یکدیگر قدم به قدم در کنار تجربه اجتماعى به پیش مى روند و از اینجاست که در مراحل مختلف قواعد و قوانین جدیدى که در علوم تجربى جدید وجود دارد کشف مى شوند.

امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در همین مورد در بخش دیگری از کلام شریف خود مى فرمایند: «عَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أصحابِ التَّجارِبِ؛ فَإِنَّها تُقَوَّمُ عَلَيهِم بِأَغلَى الغَلاءِ، و تَأخُذُها مِنهُم بِأَرخَصِ الرُّخصِ؛[12] تو را سفارش مى کنم به نشست و برخاست کردن با اشخاص مجرب که در این حالت مى توانى گران ترین گران ها را به ارزان ترین ارزان ها بدست آورى».

اگر چه لفظ عقل در این عبارات بصورت صریح وجود ندارد، ولى به این مطلب اشاره دارد که عقل، تجربه اجتماعى را در مراحل مختلف تجربه از قوه به فعل درمى آورد و انسان باید از آن بهره کافی را ببرد.

در مقاله جایگاه عقل و تجربه در نهج البلاغه – بخش دوم، به بررسی وجوه دیگر عقل و موضوعات مختلف پیرامون آن خواهیم پرداخت.

نتیجه گیری

عقل در لغت به معنای به بند کشیدن و تجربه نیز به معنای آزمودن است. میان عقل و تجربه رابطه ای قوی برقرار است. تجربه فضایی است که در آن عقل وجود تجریدی را به یک وجود عینی تبدیل می کند. امام على (علیه السلام) با تجربه اجتماعى بطور خردورزانه مواجه شده است؛ به این معنا که آن بخش از تاریخ هستى انسان و فعالیت هاى مستمر او را با محیط مادى و معنوى از راه کلام خود در خطبه ها و نامه ها و حکمت ها و همچنین رفتار خود سازگار مى نماید. عقل و مشتقات آن در حدود 60 موضع مختلف در نهج البلاغه بصورت پراکنده وجود دارد. تجربه نیز با معنای خاص آن، در تمام نهج البلاغه و به بیانی با روح نهج البلاغه همراه است.

پی نوشت ها

[1] معین،‌ فرهنگ معین،‌ (یک جلدی)، واژه عقل.

[2] سجادی،‌ فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ماده ی عقل

[3] شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱.

[4] دهخدا، فرهنگ دهخدا، ذیل واژه تجربه.

[5] ابوالقاسم پرتو، واژه یاب: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه، ذیل واژه تجربه.

[6] نهج البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار 217.

[7] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 180.

[8] همان، حکمت 390.

[9] همان، حکمت 372.

[10] همان، نامه 53.

[11] مهدی شمس الدین، حرکة التاریخ عند الامام على (علیه السلام)، ج 1، ص 58.

[12] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 335.

منبع

با اقتباس از: وائلی، عبدالرحمن، حدادی، سید محمد، جایگاه عقل و تجربه در نهج البلاغه، مجله پژوهش های نهج البلاغه، بهار 1385، شماره 15 – 16.

جایگاه عقل و تجربه در نهج البلاغه – بخش اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :