از دیدگاه امام علی (ع)، توزیع ثروت به صورت عادلانه و رفع نابرابری های اجتماعی از اصول اساسی حاکمیت اسلامی است. امام علی (ع) بر اهمیت توزیع ثروت به صورت مساوات تأکید دارند و می فرمایند که توزیع ثروت های جامعه باید بین همه مردم صورت بگیرد تا فقیر و غنی بتوانند از مواهب زندگی بهره مند شوند. از نظر ایشان، حکومت وظیفه دارد تا از حقوق نیازمندان حمایت کند.
ارکان توزیع ثروت
توزیع ثروت دو رکن اساسی دارد: اول کار؛ دوم نیاز، زیرا که اسلام در برابر تأمین نیازهای مردم حتی بیکاران و ناتوانان مسئول است و این حقی مشروع و قانونی است. به طوری که اگر دولت این کار را نکند بودجه عمومی با تقاضا های زیاد و نیاز های مضاعف روبرو خواهد شد، امام می فرماید: «من أجمل في الطلب أتاه رزقه من حيث لا يحتسب»[1]
کسی در خواستن از مردم افراط نورزد خداوند از جایی که گمان نمی رود او را روزی می دهد.
و نیز می فرماید: «لا تألف المسألة فيألفك المنع»[2] با در خواست خواهش مأنوس مباش تا بی نیاز از مردم باشی. امام با این گفتار می خواهد نیازمند را به کار وا دارد تا خواهش از مردم در او به عادتی ریشه دار بدل نشود.
و نیز می فرماید: «الغنی الاکبر الیاس عما فی أیدی الناس»[3] بی نیازی بزرگ آن است که انسان به آنچه در نزد دیگران است امید نبندد.
عدالت و توزیع ثروت
توزیع ثروت در نظام اقتصادی اسلام در چهار چوب عدالت صورت می گیرد و در عین حال یکی از اهداف اصلی نظام اقتصادی اسلام است که می کوشد تا بدان دست یابد، و عدالت بدین معنی است که همه افراد جامعه از آسایش و رفاه زندگی برخوردار باشند و تفاوت ها و اختلافات شدید طبقاتی از میان آنان رخت بر بندد.
اصل عدالت اسلامی با اصل توزیع ثروت در نظام کمونیستی تفاوت دارد. این نظام تفاوت های طبیعی حاکم بر افراد و نوع کارهایی را که مردم بدان می پردازند نادیده می گیرد.
امام علی (ع) در یکی از خطبه ها به توصیف مردم می پردازد که نشانه دیدگاه جامعه شناختی امام (ع) است:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ. وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ»[4]
و از آنان کسانی اند با کار و تلاش برای آخرت، دنیا را می طلبند ولی آخرت را با کار دنیا نمی جویند خود را فروتن و کوچک می نمایند گام هایی کوتاه بر می دارند دامن جامه فراهم می چینند خود را به امانت داری می آرایند پرده پوشی خداوند را وسیله گناهان قرار می دهند.
گروهی دیگر هم حقارت نفس و در اختیار نداشتی وسیله او را از سلطه جویی باز می دارد پس به همان حال محدود می مانند و با نام قناعت خود را می آرایند و جامه پارسایی بر تن می کنند.
و در نامه ای که به مالک اشتر می نویسد جزئیات موضوع را برای او می شکافد به او می فرماید:
«واعلم أنّ الرعية طبقات ، لا يصلح بعضها إلاّ ببعض ، ولا غنى ببعضها عن بعض : فمنها جنود الله ، ومنها كتاب العامّة والخاصّة ، ومنها قضاة العدل ، ومنها عمّال الإنصاف والرفق ، ومنها أهل الجزية والخراج من أهل الذمّة ومسلمة الناس ، ومنها التجّار وأهل الصناعات ، ومنها الطبقة السفلى من ذوي الحاجة والمسكنة ، وكل قد سمى الله له»[5]
بدان که توده مردم به دسته هایی تقسیم می شوند و کار هیچ دسته بدون دیگری سامان نمی یابد و از یکدیگر بی نیاز نیستند. برخی از ایشان سپاهیان خدایند و عده ای دیگر دبیران که به نوشتن نامه عمومی و خصوصی می پردازند. از آنان قاضیان دادگسترند و گروهی کارگزاران منصف و اهل مدارا گروهی جزیه پرداز و خراجگزار از مسلمان و غیر مسلمان و جمعی بازرگانان و صنعت گرانند و دسته ای از قشر های پایین حاجت مند و مسکینان خداوند و برای هر یک از آنان سهمی مقرر فرموده است.
از این دو گفتار در می یابیم که اسلام تفاوت در کارآیی و توانمندی را می پذیرد. زیرا در جامعه همه گونه آدمی پیدا می شود ناتوان، توانگر، معلم، نادان یا کسی که در کشاورزی سودمندتر این امری طبیعی در زندگی است.
و این تفاوت در کارآیی و قابلیت ها به دنبال خود تفاوت در درآمدها را به همراه دارد و دور از عقل است که مزد کارگر به میزان مزد مهندس باشد و هر شغل و حرفه ای از اعتبار و ارزش خاص برخوردار است و مردم به خاطر ارزش و اعتبار هر شغل به آن روی می آورند و اگر این ارزش ها نبود و همه مردم به کارهای ساده ای که نیازی به تحصیل و تلاش ندارد روی می آوردند.
به همین سبب می بینیم که امام (ع) به مالک درباره رعایت حقوق مادی قضات با توجه به ویژگی که دارد دعوت می کند. «و افسح له فی البذل ما یزیل علته، و تقل معه حاجته الی الناس»[6] در بذل مال به او گشاده دستی به خرج ده تا گرفتاریش بر طرف شود. ممکن است این سوال مطرح گردد که اگر درآمد هر شخصی متناسب با قابلیت و کارآیی اوست پس چگونه عدالت اسلامی اجرا می گردد؟
اینجاست که به مرز میان کمونیسم و اسلام می رسیم. کمونیسم، اعتقادی به تفاوت موجود بین افراد ندارد و آن را حاصل شرایط اقتصادی می داند نه استعداد های شخصی که در درون انسان است البته این تفاوت تاثیر چندانی ندارد بلکه اعتقاد دارد که درآمد ها به طور مساوی بین همه تقسیم گردد در نتیجه مزد کارگر با مهندس برابر می شود.
ولی در اسلام دستمزد ها بر اساس عواملی که ذکر کردیم متفاوت است. ولی از سوی دیگر اسلام می خواهد که همه افراد جامعه از رفاه و آسایش برخوردار باشند و کسی که در آمدش کمتر از مخارج سالیانه اوست می باید تفاوت درآمد را از جامعه یا دولت بگیرد و این زیباترین شکل عدالت است. عدالتی که حق صاحب حق را محفوظ می دارد و از حق پزشک نمی کاهد تا آن را با کارگر برابر بداند در همان حال نمی گذارد که کارگر به خاطر درآمد ناچیزش از تنگی معیشت رنج ببرد.
بلکه برای او امکاناتی فراهم می آورد تا از کاروان زندگی عقب نماند و احساس کند که او و یک پزشک در یک رتبه از انسانیت اند و احساس حقارت نکند. هر چه بخواهیم از این عدالت بگوییم کم است.
با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام عظمت عدالت اسلامی برایمان آشکار می گردد که چگونه حکومت اسلامی فقر را ریشه کن می کند و باعث می شود که مردم عظمت و بزرگی خود را باز یابند و احساس کرامت کنند. در اینجا باید از خود بپرسیم که اسلام چگونه عدالت را در جامعه اسلامی برقرار می کند؟
در پاسخ باید گفت که اسلام شیوه ای کامل را در اجرای احکام برای رسیدن به انواع عدالت در پیش می گیرد.
اول: دریافت مالیات از اموال ثروتمندان
دوم: مساوات و ایجاد فرصت های برابر
سوم: تأمین اجتماعی
اول: دریافت مالیات
«فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ»[7] خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه سفر ماندگان (از خاندان او) است،
مالیات مقرری است که شارع اسلامی آن را از اموال ثروتمندان به شکل خمس و زکات معین کرده است و شخص مسلمان آن را با آرامش خاطر و نیت پاک پرداخت می کند.
«آدم متز» در کتاب تمدن اسلامی در قرن چهاردهم هجری تصویر زیبایی از پرداخت زکات ارائه می دهد که نشانه اوج همدردی، همیاری و همبستگی در جامعه اسلامی است.
گویند: ابوعبدالله ابوذهل هروی (متوفی 378) سفارش می کرد که دینارهایی را به وزن یک مثقال و نیم و بیشتر بدهند و می گفت: موقعی که کاغذ تا شده ای به دست فقیر می دهم و گمان می کند که در آن درهم است و می گشاید و یا از رنگش می فهمد که دینار است و بعد از وزن کردن می بیند که از مثقال بیشتر است و دلشاد می شود، من لذت می برم. این مرد حاصل زیاد داشت که کمتر از یک دهم آن را به منزل می آورد و بقیه را بین مستحقان به ویژه آبرومند قسمت می کرد.
دعلج بن احمد دعلج ابومحمد سجزی (متوفی 351) تاجر و عالم بود، یکبار کتاب مسند برای مطالعه ابن عقده فرستاد و لای هر دو ورق یک دینار گذاشت.[8]
و گویند یکی از کاتبان را مادری صالحه بود که از کودکی عادتش داده بود که هر شب یک گرده نان یک رطلی زیر سر می گذاشت و صبح صدقه می داد و کاتب تمام عمر وصیت مادر به جای می آورد.
کرمان نخلستان بسیار داشت و مردمانش را سنت نیکویی بود که هر مقدار خرمایی را که باد از درخت ریخته بود صاحبش بر نمی چید و فقرا و فرودستان بر می چیدند و هر سال که باد بسیار می آمد دیگران از نخلستان بیش از صاحبش بهره می بردند.[9] طبیعی است که پرداخت خمس و زکات در درجه اول برای بی نیاز کردن نیازمندان و رساندن آنان به مرتبه اغنیاست.
از ابوبصیر روایت شده است که از امام (ع) پرسید: مردی هشتصد درهم دارد در حالی که کم درآمد و عیالمند است آیا چیزی از زکات به او تعلق می گیرد؟ امام (ع) به او فرمود: ای ابا محمد آیا از پولش به اندازه قوت خانواده سود می برد و چیزی هم برایش باقی می ماند؟ ابوبصیر گفت: بله امام فرمود: اگر به اندازه نصف قوت برایش باقی بماند زکات به وی تعلق نمی گیرد و اگر کمتر از نصف قوت باشد زکات تعلق می گیرد آنچه از زکات بر می دارد باید برای خانواده اش هزینه کند تا آنان را به مرحله بی نیازی برساند.[10]
بنابراین هدف از پرداخت خمس و زکات – چنانکه در سخنان امام (ع) آمده است بی نیاز کردن مردم است تا اثری از فقر در جامعه اسلامی باقی نماند. پس هدف از وضع قانون خمس و زکات، فقرزدایی و ریشه کن کردن فقر است تا جامعه متعادل و متوازن گردد امام (ع) می فرماید:
«ما فی الزكاة من صرف ثمرات الارض و غیر ذلك الی اهل المسكنة و الفقر»[11] در زکات است که ثمرات زمین و غیر آن به مستمندان و مسکینان داده می شود. به همین جهت همیشه امام علیه السلام تذکر می دهند.
«ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء»[12] خداوند روزی فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته است.
بر اساس آنچه از کتاب تمدن اسلامی نقل شده دیدیم چگونه ثروتمندان برای رفع نیاز مستمندان از یکدیگر پیشی می گرفتند تا شادی را در قلب آنان وارد کنند تا به این فرموده امام که:
«إنَّ أحسَنَ النّاسِ عَيشا مَن حَسُنَ عَيشُ النّاسِ في عَيشِهِ»[13] خوبترین مردمان در زندگی کسی است که دیگران را با خود شریک سازد جامه عمل بپوشانند.
دوم: مساوات و ایجاد فرصت های یکسان
اسلام در همه قوانین سیاسی اقتصادی و اجتماعی بر مبنای مساوات و برابری حرکت می کند بنابراین رهبر و مردم والی و رعیت هیچ امتیازی بر یکدیگر ندارند و همه چون دندانه های شانه با هم برابرند. این اصل بر این مبناست که مردم از نسل آدمند و آدم از خاک است و عرب هیچ برتری بر عجم و سیاه هیچ برتری بر سفید ندارد.
جامعه اسلامی – پس از پیوستن روح رسول خدا به ملکوت اعلی – تا زمان به حکومت رسیدن امام (ع) از تبعیض و بی عدالتی رنج می برد، لذا امام در اولین سخنان خود اجرای مساوات را به پیش می کشد و درباره اموالی که خلیفه سوم از بیت المال حیف و میل کرده است می فرماید:
امام علي(ع) مي فرمايد: «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان في العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق»[14] به خدا سوگند اگر چیزی را که عثمان بخشیده نزد کسی بیابم آن را به صاحبش بر می گردانم هر چند آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان که در دادگری گشایش است. آنکس که از دادگری به تنگ آید از ستمی که بر او می رود بیشتر به تنگ آید.
و از سوی دیگر امام می کوشد در بین مردم روحیه صادقانه برادری و اخوت را ایجاد کند، تا مبنای مساوات و برابری قرار گیرد و به مالک می فرماید: «الناس صنفان اما أخ لک فی الدین و او نظیر لک فی الخلق» [15] مردم دو گروهند یا همکیشان تو هستید یا همانند تو در آفرینش.
اسلام در زمینه توزیع ثروت به پند و اندرز بسنده نمی کند، بلکه مساوات و برابری را در عمل به اجرا در می آورد، مساوات در برابر احکام، در برابر قضات و داوری و مساوات در اقتصاد که ما اصطلاح مساوات و ایجاد فرصت های یکسان را درباره آن به کار بردیم. اسلام با قوانینی که وضع کرده است برای همه فرصت استفاده از مواهب طبیعی را فراهم آورده است زیرا به فرموده پیامبر اکرم (ص) «إنَّ المسلمين شركاء في الماء والنار والكلأ»[16]
مردم در استفاده از آب و آتش و گیاه با هم شریک هستنند بر اساس اصل مساوات و برابری، همه حق دارند کار کنند و نیاز های ضروری خود را از خوراک و پوشاک تأمین کنند تا عدالت کامل اجتماعی برقرار گردد. امام علی (ع) در زمینه تقسیم می فرماید:
«الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمين في قسمه هذا الفيء سواء»[17] بدان! مسلمانانی که در نزد تو هستند یا در نزد ما هستند سهم شان از این غنیمت برابر است.
و درباره دیگر امور زندگی در نامه اش به اسود بن قطبه فرمانده سپاه حلوان می نویسد: «فليكن أمر النّاس عندك في الحقّ سواء»[18] پس باید کار مردم در حقی که دارند در نزد تو یکسان باشد و در عهد نامه خود به محمد ابن ابی بکر می فرماید: «و اس بینهم فی اللحظه و النظره حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییأس الضعفاء من عدلک علیهم»[19]
همه را یکسان بنگر اگر یکی به گوشه چشم نگریستی، به دیگری رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهد که بر ناتوان ستم کنی و ناتوانان از عدل تو نومید نشوند. و همین مفهوم در نامه دیگرش به برخی از کار گزارانش دیده می شود: «واس بینهم فی اللحظة و النظرة و الا شارة والتحیة»[20] با همگان یکسان باش مبادا یکی را به گوشه چشم نگری یکی را رویاروی نگاه کنی یکی را به اشارات پاسخ گویی و یکی را با درود و تحیت.
سوم: نقش تأمین اجتماعی در توزیع ثروت
از حدیثی که ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده است، می توان حداقل سطح درآمد را برای یک خانواره در جامعه اسلامی تعیین کرد. بنا بر فرموده امام شخص باید یک برابر و نیم مصرف سالیانه اش درآمد داشته باشد. پس اگر فرض کنیم که مصرف سالیانه یک خانواده هزار دینار باشد باید میانگین درآمد چنین خانواده ایی به هزار و پانصد دینار برسد.
چنانچه درآمد این خانواده از این مقدار کمتر باشد خانواده فقیری است و باید از منابع ویژه ای که برای انفاق عمومی در نظر گرفته شده به او کمک مالی کرد و اگر از این منابع تأمین نشد، وظیفه دولت اسلامی است که برای رساندن درآمد شخص به این سطح مبلغ باقیمانده تا سقف 1500 دینار را به او پرداخت کند و این چیزی است که ما آن را تأمین اجتماعی نامیدیم که از ویژگی های والای نظام اقتصادی اسلام است.
در حالی که نیازمندان در زیر دست و پای تمدن غرب له می شوند، اسلام با آنان مهربان و رئوف است و از آنان می خواهد که بدون نیاز به دیگران زندگی کنند و حتی خواهان آن است که همچون ثروتمندان زندگی کنند تا احساس نیاز موجب نشود که فرزندانی ناهنجار تحویل جامعه بدهند.
بیشترین علل و انگیزه های بیسوادی، نادانی و جنایت در جهان از فقر و تنگدستی سرچشمه می گیرد. فقر پنجره ای بزرگ است که جامعه را در معرض تند باد های سهمناک قرار می دهد و آن را از بیخ و بن می لرزاند اسلام توانست این پنجره را تا به آخر ببندد و ریشه های نیازمندی و فقر را بخشکاند و با بسیج ثروتمندان و تشویق کردن آنان به بهره برداری از توزیع ثروت و نهایتا استفاده از بیت المال جامعه را بر اساس عدالت اجتماعی و اقتصادی باز سازی کند.
امام علی (ع) به مالک اشتر می فرماید: «و اجعل لهم قسما من بیت مالک»[21] برای اینان در بیت المال خود حقی مقرر دار. و در نامه اش به قثم بن عباس عامل خود در مکه می نویسد: «و انظر إلی ما اجتمع عندک من مال اللَّه فاصرفه إلی من قبلک من ذوی العیال و المجاعة مصیباً به مواضع الفاقة و الخلّات، و ما فضل عن ذلک فاحمله إلینا لنقسّمه فیمن قبلنا»[22]
در مال خدا که نزد تو گرد می آید نظر کن آن را به عیال مندان و گرسنگانی که در نزد تو هستند و به محتاجان و فقیران برسان و هر چه افزون آید نزد ما روانه اش دار تا ما نیز آن را به محتاجانی که نزد ما هستند برسانیم.
و بدین ترتیب می بینیم که اسلام تفاوت اقتصادی و فقر شایع را همه جانبه مهار می کند اگر صدقات نتواند این پدیده – فقر- را از بین ببرد دولت اسلامی با استفاده از بیت المال با بروز هرگونه حالتی که موجب پایین آمدن و وضع معیشتی در جامعه اسلامی می شود مبارزه می کند، طبیعی است این هدف بلند جز با بسیج تلاش های خیر خواهانه که بر خاسته از نیت خیر و انجام کار خیر است میسر نخواهد بود.
نتیجه
اگر توزیع ثروت به صورت عادلانه صورت پذیرد می تواند نابرابری اقتصادی را کاهش داده و فرصت های برابر برای همه فراهم کند. و باعث فقرزدایی در جامعه می شود، زیرا منابع بیشتری در اختیار اقشار کم درآمد قرار می گیرد، این توزیع ثروت به صورت عادلانه فرصت های اقتصادی را برای همه افزایش می دهد. در نتیجه، شکاف اقتصادی کاهش یافته و رفاه عمومی افزایش می یابد.
پی نوشت ها
[1]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص311، ح566.
[2]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص321، ح681.
[3]. شریف الرضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 342.
[4]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 32.
[5]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 53.
[6]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 53.
[7]. انفال، 41.
[8]. متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ص 115.
[9]. متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ص 116.
[10]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص232.
[11]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 234.
[12]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص29.
[13]. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ج1، ص243
[14]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 15.
[15]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 53.
[16]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج25، ص417، ح32251.
[17]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 43.
[18]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 159.
[19]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 27.
[20]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 46.
[21]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 53.
[22]. شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه 67.
منابع
- قرآن کریم
- ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي، 1363ق
- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و دررالکلم، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ش
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، تهران، اسلامیه، 1372ش
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة، ۱۴۱۴ق
- متز، آدام، الحضارة الاسلامیة في القرن الرابع الهجري، ترجمه ذکاوتی قراگزلو، تهران، دارالکتاب العربی، امیر کبیر، 1364ش
منبع مقاله با اقتباس از:
حائری، محسن، اندیشه های اقتصادی در نهج البلاغه، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1386.