جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

دین و نهج البلاغه

توحید و خداگرایی انسان در آموزه های نهج البلاغه – بخش اول

توحید و خداگرایی انسان در آموزه های نهج البلاغه - بخش اول

خداوند، سرشت انسان را با فطرت توحید و خداگرایى آمیخته است تا در صورت بروز استعدادهاى فطرت و به‏ شرط پیراستن آن از غبار غفلت، خداى یگانه را طلب کند. در طول تاریخ به ‏دلیل این نیاز سرشار و سرکش، بهره‏ طلبان و سودجویان سوءاستفاده ها کرده و به ‏تعبیر قرآن، عطش خداجویى انسان ها را با سراب هایى پاسخ کاذب داده اند.[1]

اهمیت توحید و خداگرایی

رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در راستاى تعلیم کتاب الهى و رشد دادن انسان در مسیر معنویت، بر اصل توحید تاکید بسیار داشته و جارى شدن صادقانه کلمه توحید را رمز رستگارى معرفى نموده است.[2] پس از ایشان نیز امیرالمومنین علی (علیه السلام) بر نخستین اصلى که پاى فشرد، «شناخت خدا» و «خداگرایى» یا همان رکن رکین توحید بود که نمونه هایى از آن را می توان در نهج البلاغه مشاهده نمود.[3]

سخنان امیرالمومنین علی (علیه السلام) در باب توحید را مى‏ توان در این مباحث جلوه‏ گر دانست. محال ‏بودن اشراف موجود محدود بر ذات نامحدود و بى ‏نهایت، معرفى صحیح از خداوند، بهره‏ مندى چشمگیر انسان از شناخت خدا با لطف و زمینه ‏سازى ‏هاى او، نقش پیراستگى دل در بهره ‏مندى فزونتر از معرفت پروردگار، امکان برقرارى ارتباط عاشقانه با خدا و نیز معرفى برخى از نشانه‏ هاى چشمگیر و بزرگ خداوند همگی مستخرج از کلام حضرتش در کتاب نهج البلاغه و پیرامون مباحث توحیدی می باشند. در این مقاله، به دو بخش از این موضوعات خواهیم پرداخت.

1-محال بودن اشراف موجود محدود بر ذات نامحدود و بی ‏نهایت‏

امیرالمومنین على (علیه السلام) در فرازهایى از نهج البلاغه که پیرامون توحید بحث می کند، ناتوانى انسان را در اشراف علمى بر ذات و صفات خدا بدین شکل بیان داشته است؛ «وَ لا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ؛[4] عظمت خداى پیراسته را با عقل خود تعریف مکن که نابود مى ‏شوى». انسانى که هنوز بر کوچک ترین و ریزترین پدیده مادى تسلط نیافته و بر تعیین مصداق آن درمانده، چگونه ممکن است عظمت خدا را به‏عنوان هستى ‏آفرینى که با هر پدیده ‏اى هست درک کند؟ چطور می تواند به کنه توحید و یگانگی او اشراف یابد؟

او به همه چیز نزدیک است؛ اما نه به معناى چسبیدن و انضمام یا حلول و اتحاد؛ بلکه به معناى حضور در همه جا و احاطه بر هر چیز و او از همه چیز دور است، نه به معناى فاصله گرفتن و جدایى از اشیا؛ بلکه به معناى برتر و والا بودن وجود و صفات او نسبت به همه اشیا.

  1. «مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُزَایَلَةٍ؛[5]او با همه چیز است؛ اما نه به این صورت که قرین آنها باشد و غیر همه چیز است، اما نه به این معنا که بیگانه و جدا از آنها باشد».
  2. «لا تُقَدِّرُهُ الأَوْهَامُ بالْحُدُودِ وَ الْحَرَکَاتِ وَ لا بالْجَوَارِحِ وَ الأَدَوَات‏؛[6] وهم‏ ها با تعیین حدود و حرکات نمى ‏توانند او را بشناسند و نه با اندام ‏مانند چشم و گوش‏ و ابزارها».
  3. «إِنَّ مَنْ یَعْجزُ عَنْ صِفَاتِ ذِی الْهَیْئَةِ وَ الأدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ؛[7] آن ‏کس که از شناخت صفات پدیده ‏هاى شکل ‏دار و صاحب اندام، ناتوان است، قطعا از شناخت صفات خالقش عاجزتر است».

شگفتی سخنان امیرالمومنین علی (علیه السلام)

شگفتى سخن امام، با شکسته ‏شدن غرور علمى انسان در این عصر و اعتراف او به «نمی‏دانم» (در پى کشف‏ ها و پژوهش ‏ها) بیشتر روشن مى ‏شود. اگر امروزه کسى ادعا کند که تحرک فلان ماهى در ژرفاى اقیانوس، با تحرک فلان سیاره در کهکشان مرتبط است، جاى تعجب‏ نخواهد بود؛ حال‏ آنکه پیش از فروریختن غرور علمى انسان، این‏ گونه ادعاها را به استهزا مى ‏گرفتند. یکى از هنرهاى بزرگ توسعه دانش انسان، فهم جهل بى ‏پایان اوست و این خود، یک قدم انسان را به فهم توحید و قدرت خداوندی نزدیک تر می کند.

«لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ؛[8] خداوند، عقل را بر تعیین و تعریف و توصیف صفت خویش اشراف نبخشید». این تعبیر، اشراف جامع را نفى مى‏کند، اما حضرت در دنباله سخن مى‏ فرماید: در حد امکان، فهم یک موجود ممکن‏ الوجود از واجب ‏الوجود، او را از شناخت محروم نساخته است.[9]

البته این گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجود محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏ بخشیدن به‏ انسان در شناخت خود، به این امر محال تعلق نمى‏ گیرد؛ زیرا غیر خدا همه‏ چیز محدودیت دارد و نامحدود کردن محدود ذاتا محال است. «الَّذِی لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهمَمِ وَ لا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ؛[10] آن ‏کسى که همت‏ هاى بلند و غواصى فهم ‏هاى ژرف، او را درک نمى ‏کنند».

2-معرفی صحیح خداوند و تبیین توحید

معرفی صحیح هر پدیده ای، قدم اول در شناسایی صحیح آن پدیده است. هر چیزی اگر به شکل صحیح و مناسب شناسانده نشود، ممکن است هیچگاه فرصت اصلاح ذهنیت ها پیرامون آن به وجود نیاید. امیرالمومنین علی (علیه السلام) درباره معرفی صحیح خداوند و صفات ایشان به مردم و تبیین موضوع توحید خداوندی در نهج البلاغه مى ‏فرمایند:

«الأوَّلُ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ قَبْلَهُ وَ الآخِرُ الَّذِی لَیْسَ لهُ بَعْدٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ بَعْدَهُ وَ الرَّادِعُ أنَاسِیَّ الأبصَارِ عَنْ أنْ تَنَالَهُ أوْ تُدْرِکَهُ مَا اخْتَلَفَ عَلَیْهِ دَهْرٌ فَیَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لا کَانَ فِی مَکَانٍ فَیَجُوزَ عَلَیْهِ الِانْتِقَالُ؛[11] او اولى است که « قبلى» براى او وجود ندارد تا چیزى قبل از او باشد [ازلى است‏]. او آخرى است که « بعد» براى او متصور نیست تا چیزى بعد از او باشد [ابدى است‏]. مردمک چشم ‏ها را از مشاهده و درک ذاتش بازداشته است. روزگار بر او نگذشته است تا حالت او متحول شود و در جایى نبوده که انتقال بر او متصور باشد».

توحید، نمایانگر وجودی ازلی و ابدی

دگرگونى و تحول ذرات عالم و تحرک همه پدیده‏ ها، ازلیت و بى ‏زمان بودن عالم را در گذشته ابطال مى ‏کند. ناچار باید گردن نهاد که همه موجودات تحول‏ پذیر عالم، وامدار پیش از خود هستند. آیا آن ذاتى که مجموعه ‏هاى موجود به ‏او تکیه زده ‏اند، از نوع همین عالم است؟ در این صورت وامدارى آن به قبل از خود مطرح است و توحید در آن نیست.

بى‏ پایانى این سلسله نیز محال است؛ یعنى اولى کاملا وابسته به قبلى است و قبلى نیز وابسته به قبل از خود است و این سلسله تا بى ‏نهایت ادامه دارد؛ زیرا وجودهاى مشروط بى‏ نهایت، تصورى بیش نیست و در خارج، حتى در سلسله ‏اى محدود امکان تحقق ندارد. شما نمى‏توانید حتى سه پدیده را تصور کنید که هر کدام به ‏طور مشروط در پیدایش، وابسته به یکدیگر باشند.

بنابراین معتقدان و منکران خدا باید توافق کنند که عالم به ‏جایى بازمى‏ گردد که آن ذات آخرین (نه عدم) تکیه ‏گاه بى‏ شرط و بى ‏زمان است. تفاوت در این است که معتقدان به خدا، تکیه ‏گاه همه هستى را ذاتى باشعور می دانند، ولى منکران براى ماده کور و کر اولى، ازلیت قائل اند و آن را بن ‏مایه همه پدیده‏ هاى تحول ‏پذیر بعدى مى ‏شمارند و اطراف توحید خداوند را نادیده می گیرند.

ذاتى که تمام پدیده‏ هاى عالم را از عدم آفریده و زمان را که برآیند حرکت پدیده ‏هاست، پدید آورده، چگونه ممکن است مقهور زمان و قبل و بعد گردد؟ در اینصورت آیا می توان چیزی به نام توحید ذات برای او در نظر گرفت؟ اشتباه ما انسان ها این است که از پشت عینک زمان به همه‏ چیز مى ‏نگریم.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) سخت مى ‏کوشد که این تصور را بشکند؛[12] چنانکه مى ‏فرماید: «الأَوَّلُ الَّذِی لا غَایَةَ لَهُ فَیَنْتَهیَ‏؛[13] اولى که نهایتى براى بقاى او نیست تا به‏ سوى او منتهى شود». «الْحَمْدُ لِلَّهِ الأوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّلٍ وَ الآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِرٍ؛[14] قبل از هر اولى، اول و بعد از هر آخرى، آخر است».

«وَ کَمَالُ الإخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهلَهُ وَ مَن جَهلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ کَائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لا بمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الآلَةِ؛[15]

کمال اخلاص براى او، نفى صفات ‏[ممکنات‏] از اوست؛ زیرا هر صفتى گواهى مى ‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى گواهى مى ‏دهد که غیر از صفت است. پس هرکس خداى پیراسته را [ چون ممکنات‏] توصیف کند، قطعا او را قرین چیز دیگرى کرده است و هرکس او را قرین چیزى کند، او را دوگانه کرده و هرکس او را دوگانه کند، او را تجزیه نموده ‏[ و براى او اجزا قائل شده‏] و هرکس او را جز به جز کند، او را نشناخته است.

هرکس جاهل به او شد، به او اشاره کرده است و هرکس به او اشاره کند، او را محدود ساخته و هرکس او را محدود کند، او را به شمارش آورده و هرکس بگوید «در چه‏ چیز است»، او را ضمیمه چیزى کرده است و هرکس بگوید «بر روى چه ‏چیز است»، جایى را از او خالى دانسته است. موجودى است بدون سابقه نیستى؛ موجودى است نه پدیده‏ آمده از عدم. با هر چیزى است، نه به ‏معناى قرین او بودن، و غیر از هرچیز است، نه به ‏معناى زوال او در آنجا؛ انجام ‏دهنده است، نه با کمک حرکت ‏ها و ابزارها».

توحید؛ کمال اخلاص

آرى، هر چیزى کمالى دارد و کمال اخلاص در پیشگاه خداوند، رسیدن به‏ جایى است که با همه تنگناهایى که در دید محدود خود داریم، او را نظاره کنیم؛ زیرا اگر به عالم ممکنات‏[16] نظر کنیم، خواهیم دید که پدیده‏ هاى عالم در مرحله و زمانى خاص داراى صفتى نبوده‏ اند، اما در مرحله و زمانى دیگر آن را دارا شده ‏اند. مثلا ما در کودکى صفاتى را نداشته و سپس در زمانى آن را کسب کرده ‏ایم و روزى نیز آن را از دست خواهیم داد. بنابراین ذات و صفت در ممکنات، غیریت دارند و این دلیل آن است که در پدیده‏ ها دوگانگى وجود دارد.

در اینجا امیرالمومنین علی (علیه السلام) برآن است تا تعدد را (چه در صفات و چه در ذات) از خدا نفى و توحید را اثبات کند؛ زیرا ما ذات حق را یک ذات کامل داراى همه صفات کمال مى ‏دانیم. یکى از تفسیرهاى توحید صفاتى نیز همین است که خدا را همانند پدیده هایى نپنداریم که صفتى را دارند و صفت دیگرى را نیز کسب مى‏ کنند.[17]

در کلام امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرشتگان هیچ‏ گاه چنین تصورى از صفات ندارند: «لا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْوِیرِ وَ لا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لا یَحُدُّونَهُ بالأَمَاکِنِ وَ لا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بالنَّظَائِرِ؛[18]  فرشتگان‏ پروردگار خود را با وهم خود تصویر نمى ‏کنند و ویژگى ‏هاى مخلوقات را براى او معتقد نیستند. او را در مکانى محدود نمى‏ سازند و با چشم به او اشاره نمى‏ کنند».

در این مجال، به بررسی دو محور از مباحث نهج البلاغه که پیرامون موضوع توحید بیان شده است پرداختیم. در مقاله توحید و خداگرایی انسان در آموزه های نهج البلاغه – بخش دوم، به بررسی محورهای دیگری از این کلام ارزشمند و تبیین و تحلیل توحید خداوند و خداباوری انسان خواهیم پرداخت.

نتیجه گیری

توحید در آموزه های اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است و در کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان راز رستگاری و در کلام امام علی (علیه السلام) تحت عناوینی چون محال ‏بودن اشراف موجود محدود بر ذات نامحدود و بى ‏نهایت، معرفى صحیح از خداوند و … وجود دارد. حضرت، خداوند را محیط بر همه چیز می دانند، ولی عقول را بر آن اشرافی نیست الا به حد وسع برای شناخت محدود.

توحید در نظر ایشان، نفی صفات از خداوند متعال است و این مرحله از بندگی را کمال اخلاص معرفی می کنند. حضرت، ذات حق را یک ذات کامل که دارای صفات کمال است معرفی می کنند و تعدد صفات را از خداوند متعال دور می دانند.

پی نوشت ها

[1] نور/ 39.

[2] گفتن صادقانه « لا اله الّا الله» به‏ معناى هماهنگى اندیشه، دل، زبان و رفتار است.

[3] شمه ‏اى از مباحث توحید در نهج البلاغه بدین شرح است: وحدانیت، علم، حکمت، عظمت، قدرت، سمیع و بصیر بودن، حیات، تکلم، جبروت و تسلط، عدل، امداد، وکالت، ستایش خداوند، یارى ‏خواهى از او، رزاقیت، پرستش خدا، آیات بى ‏پایان او چون: آسمان، زمین، کوه‏ ها، طاووس، خفاش، طیور، موجودات ‏خُرد: چون مورچه و ملخ و نیز آیت‏ هاى کلان خدا مانند: انسان و فرشته ‏ها. در این‏ باره بدین خطبه‏ ها بنگرید: ۱، ۲، ۲۶، ۳۵، ۶۵، ۸۵، ۸۶، ۹۱، ۹۴، ۹۶، ۱۰۱، ۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۴، ۱۲۸، ۱۳۲، ۱۴۹، ۱۵۲، ۱۵۳، ۱۵۵، ۱۶۳، ۱۶۵، ۱۷۸، ۱۸۲، ۱۸۵، ۱۸۶، ۱۹۲، ۱۹۷، ۱۹۹، ۲۱۳.

[4] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 91.

[5] همان، خطبه 1.

[6] همان، خطبه 163.

[7] همان.

[8] همان، خطبه 49.

[9] همان.

[10] همان، خطبه 1.

[11] همان، خطبه 91.

[12] نواب لاهیجى، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۴۸۳٫.

[13] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۹۳.

[14] همان، خطبه 100.

[15] همان، خطبه 1.

[16] موجوداتى که در هستى و تداوم، وابسته به ذاتى هستند که هستى ‏اش از خویش است.

[17] این دلیل آن است که صفات از یکدیگر انفکاک ‏پذیرند.

[18] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 1.

منابع

  1. قرآن کریم
  2. صالح، صبحی، نهج البلاغه، موسسه دارالهجره، قم، 1414 ه.ق.
  3. نواب لاهیجی، محمدباقر، شرح نهج البلاغه، نشر اخوان کتابچی، تهران.

توحید و خداگرایی انسان در آموزه های نهج البلاغه – بخش اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :