نهج البلاغه و قرآن کریم، دو گوهر تابناک در گنجینه معارف اسلامی، در عرصه بلاغت و فصاحت، قله ای رفیع را به خود اختصاص داده اند. با توجه به ماهیت فرا بشری کلام الهی در قرآن کریم، مقایسه آن با نهج البلاغه امری نامناسب تلقی می شود. در عوض، می توان اذعان نمود که نهج البلاغه، از حیث بلاغت و فصاحت، متأثر از ادبیات والای قرآن کریم است و این تأثیر پذیری ساختار جملات نهج البلاغه از آیات قرآن، امری بدیهی و انکار ناپذیر است که در سطوح مختلف، مشهود و عیان است.
ساختار جملات نهج البلاغه و تأثیر پذیری آن از آیات وحی
هر دو متن قرآن و نهج البلاغه از آرایه های ادبی متعددی مانند استعاره، تشبیه، کنایه، تضاد و … بهره می برند. این آرایه ها، به زیبایی و تأثیر گذاری کلام می افزایند و درک مفاهیم عمیق را آسان تر می کنند. در اینجا به سه نوع استعاره «مادی، ظرف و شخصیت شناسی» اشاره می شود:
۱. استعاره مادی
در استعاره پدیده ای یا مادی، یک امر غیر محسوس و انتزاعی مانند عواطف و عقاید، پدیده مادی شمرده می شود، تا مورد فهم انسان واقع گردد؛ مثلاً «تورم» را که امری انتزاعی است یک پدیده مادی تلقی نموده و می گوییم «تورم مرا زمینگیر کرده». در زبان قرآن و نهج البلاغه نیز از این نوع استعاره به کار رفته است:
الف) استفاده از استعاره مادی در در قرآن
شاید روشن ترین تعبیر این گونه کاربرد در آیه اول سوره حج باشد: «إِنَّ زَلزَلَةَ السَّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ» که خداوند از تحول و انقلاب قیامت، به شیء عظیم یاد نموده است.
و در آیه ۶۲ سوره حج: «وَ أَنَّ اللَهَ هُوَ العَلِیُّ الکَبیر»، «العَلِى» به معنى بلند مقام است، کسى که قادر و قاهر است و کسى قدرت مقاومت در برابر اراده او ندارد. «کبیر» نیز اشاره اى است به عظمت علم و قدرت پروردگار و کسى که داراى این صفات است، به خوبی مى تواند دوستان خود را یارى دهد و دشمنان را در هم بشکند.[1]
در این آیه برای خداوند تعبیر «بالا بودن» و «بزرگ» را به کار برده که این تعابیر برای اشیا و اشخاص به کار گرفته می شود. این استعاره برای نشان دادن عظمت و قدرت خداوند است. تناظر بین چیز های بزرگ، قدرتمند بودن و عظمت، با قدرت و استیلای خداوند در یک فرایند ذهنی این استعاره را به وجود آورده است.
بزرگ بودن نشانگر قدرت و استیلا است؛ همچنین اشیائی که بالاترند بر اجسام پایین تر تسلط دارند و غلبه بر آنها مشکل است. به وسیله این استعاره مفهومی قدرت و استیلاء خداوند را تبیین می کند.
ب) استفاده از استعاره مادی در نهج البلاغه
استعاره های مادی قرآنی یا بازتاب آنها در بسیاری از سخنان امیرالمؤمنین (ع) دیده می شود:
۱. «إِنَّ الحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ البَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیءٌ»[2]؛ حق سنگین اما گوار است و باطل، سبک اما کشنده است.
برای حق وزن در نظر گرفته در حالی که مادیات دارای وزن هستند و آن را گوارا دانسته که از خصوصیات نوشیدنی هاست و در نقطه مقابل آن باطل، سبک و کم وزن و کم بهاست و همچنان که کمی از سم کشنده است باطل هم با وزن کم هلاک کننده است.
حق و باطل از امور انتزاعی است و شباهت هستی شناختی و معرفت شناختی حق، با خوردنی و نوشیدنیِ گوارا و شیرین تبیین شده و صلابت حق به سنگینی اجسام شباهت دارد و باطل در عین راحتی، فرجامی تلخ و ناگوار دارد.
۲. «مَن لَانَ عُودُهُ کَثُفَت أَغصَانُهُ»[3]؛ کسى که درخت شخصیت او نرم و بى عیب باشد، شاخ و برگش فراوان است.
شخصیت انسان را به صورت درخت مفهوم سازی نموده است که اگر ساقه اش نرم و سالم باشد پرشاخ و برگ خواهد شد. انسانی که شخصیت اخلاقی نرم و متعادل داشته باشد نسبت به دیگران نرمش و انعطاف داشته و دوستان زیادی خواهد داشت. این سخن بازتاب استعاره قرآنی مؤمن گیاه نیرومند است می باشد که در سوره فتح آیه ۲۹ و سوره ابراهیم آیه ۲۴ به کار رفته است.
«المَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَات»[4]؛ ثروت، ریشه شهوت هاست. استعاره «مال و پول ریشه است» به کار رفته است و شباهت های هستی شناختی و معرفت شناختی بین پول و ریشه گیاه وجود دارد. همچنان که ریشه سبب رشد گیاه و پر شاخ برگ شدن و بار دادن گیاه است، پول نیز اگر در راه صحیح به کار گرفته نشود سبب رشد شهوت در شاخه های مختلف و ببار آمدن فساد و رشد آن می شود.
۳. «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِن خُلِّیَ عَنهُ عَقَر»[5]؛ زبان تربیت نشده، درنده اى است که اگر رهایش کنى مى گزد. زبان اگر به موقع و بجا به کار گرفته نشود گزنده می شود. زبان به مثابه حیوان گزنده ای به تصویر کشیده شده، همچنان که گزش حیوانات سوزش را در پی دارد، زبان تلخ و گزنده نیز سبب سوزش درونی است.
سخن، امری انتزاعی است با استعاره مفهومی که در قرآن به کار رفته است ابعادش را تبیین نموده است. این استعاره نیز از نوع استعاره مادی است که در آیات قرآن به فراوانی به کار رفته است.
۴. «العَفَافُ زِینَةُ الفَقرِ وَ الشُّکرُ زِینَةُ الغِنَى»[6]؛ عفاف و شکر زینت است، عفت تزیینی است که زشتی فقر را می پوشاند و روحیه تشکر زینتی است که زشتی های ثروتمندی را پوشش می دهد. شباهت معرفت شناختی بین زینت و عفاف و غنا وجود دارد همچنان که زینت کارکرد زیبا سازی دارد عفت و احساس بی نیازی نیز صفت معنوی است که سبب زینت و زیبایی شخصیت انسانی است. همچنان که در قرآن امور غیرمادی مانند شادابی زمین، به زینت تعبیر شده است.
۵. «الحِکمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِنِ فَخُذِ الحِکمَةَ وَ لَو مِن أَهلِ النفاق»[7]؛ حکمت گمشده مؤمن است، حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد. در این سخن، حکمت چیزی است که انسان باید همیشه به دنبالش باشد و برای یافتن آن حتی میتواند به اهل نفاق مراجعه کند. همچنان که درآیات قرآن اموری مانند ترس یا محبت به مثابه شیء آمده است.
۶. «جعل فى یَدَیکَ مَفاتیحَ خزائنِه بِما أذِنَ لَکَ فیه مِن مَسألتِه فَمَتى شِئتَ استَفتَحتَ بِالدّعاءِ أبوابَ نعمتهِ و استَمطَرتَ شَآبیبَ رحمتِه»[8] خداوند کلید هاى خزائن (رحمت) خود را در دست تو قرار داد، بدین ترتیب که اجازه سؤال و درخواست از حضرتش را به تو داد. پس هرگاه خواستى درهاى نعمت او را به وسیله دعا گشوده و درخواست فروریختن باران هاى پیاپى رحمت او را مى نمایى.
پس دعا یکی از کلید های باز شدن رحمت الهی به سوی انسان است. در این سخن نورانی، امام یکی از مصادیق آیه قرآن و باز شدن خزائن رحمت الهی را تبیین نموده اند.
۷. «الحِلمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ وَ العَقلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ…»[9]؛ بردبارى پرده اى است پوشاننده و عقل شمشیرى است بُران، پس کمبود هاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و هواى نفس خود را با شمشیر عقل بکش.
استعاره مفهومی که در این سخن به کار رفته است «شکیبایی پرده است» که نقطه ضعف های اخلاقی را پوشش می دهد هم چنان که پرده آنچه را در پس آن قرار دارد، می پوشاند. در قرآن نیز از عذاب یا رحمت و مودت تعبیر به پوشش شده است.
۲. استعاره ظرف
در این نوع از استعاره ها امری انتزاعی یا عاطفی به شکل ظرفی که دارای بعد و حجم است تصور می شود در حالی که می دانیم این امور در واقعیت حجم و بعد ندارند، ولی برای درک بهتر، با توجه به شباهت های معرفت شناختی و هستی شناختی با یک قلمروی محسوس، آن را به شکل ظرف مجسم می کنیم؛ مثل وقتی که می گوییم: «تو درد سر افتاد» برای درد سر درون و بیرون فرض شده و امکان به درون افتادن یا بیرون آمدن از آن هست.
در این گونه از استعاره های مفهومی، مفاهیم انتزاعی را در قالب ظرف درک کرده و آنها را دارای ابعاد فضایی و مکانی فرض می کنیم و این امر از تصور انسان از جسم خودش و اشیاء و طبیعت اطراف او سرچشمه می گیرد که هر چیزی دارای مرز بندی و محدوده خاص است. استعاره وجودی ظرف در واقع به نوعی استعاره مادی یا جسمی نیز هست و فرقش با استعاره مادی در این است که ظرف دارای درون و بیرون است.
در بسیاری از آیات قرآن انسان یا قلب و ذهن او به عنوان ظرف در نظر گرفته شده است و می توان بسیاری از فضائل و رذائل اخلاقی را درونش ریخت یا بیرون آورد.
الف) استفاده از استعاره ظرف در در قرآن
قرآن روز قیامت را مانند ظرفی می داند که در آن همه درونیات انسان بروز و ظهور پیدا می کند: «یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلُوبُ وَ الأَبصارُ»[10]؛ میترسند از روزی که دل ها و دیدگان زیر و رو شود و در آن روز دیده، به نور ایمان و معرفت روشن می شود و با نور پروردگارش بینا مى گردد، در نتیجه چشمش به کرامت هاى خدا مى افتد «روز قیامت روز انقلاب و دگرگونى حالت دل ها و چشم هاست».[11]
در آیات قرآن نیز نور و ظلمت، ایمان و کفر دارای محدوده مشخص است. تعبیر «من الظلمات الی النور» که انسان با ورود بر یکی از آنها از دیگری خارج می شود. همچنین در مفهوم سازی قرآن فضائلی مانند یاد خدا و رحمت خداوند ظرفی است که انسان اگر وارد آن شود خارج از رذائل است؛ با اینکه می دانیم جایگاه دینی، ابعاد فضایی ندارد ولی در ذهن خود برای آن بعد و فضا در نظر می گیرد تا درک بهتری از آنها داشته باشد. مفاهیمی چون گمراهی، رحمت و غفلت و نادانی به شکل ظرفی تصور شده که انسان درون آن قرار می گیرد که فراگیر بودن این امور نسبت به انسان را نشان می دهد. نمونه ای از آیات که از استعاره ظرف استفاده شده است عبارتند از: انبیاء: ۵۴؛ مریم: ۳۹؛ نساء: ۳۱؛ توبه: ۴۵؛ هود: ۳۱.
ب) استفاده از استعاره ظرف در نهج البلاغه
۱. «إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ أَوعِیَةٌ فَخَیرُهَا أَوعَاهَا»[12]؛ این قلب ها ظرف هایی هستند، که بهترین آنها، نگاه دارنده ترین آنهاست؛
یعنی هر چه گنجایش و ظرفیت فرد بیشتر باشد، البته «بستگی به صاحب آن دارد که آن را از چه پر کند»[13] در قرآن نیز استعاره قلب ظرف است به کار رفته است.
۲. «وَ العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ- أَعیَانُهُم مَفقُودَةٌ وَ أَمثَالُهُم فِی القُلُوبِ مَوجُودَةٌ… أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدرِهِ لَو أَصَبتُ لَهُ حَمَلَةً»؛ اما دانشمندان تا دنیا برقرار است زنده اند، بدن هایشان گرچه در زمین پنهان اما یاد آنان در دل ها همیشه زنده است (اشاره به سینه مبارک کرد). دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مىیافتم که مىتوانستند آن را بیاموزند، یاد دانشمند و دانش در سینه قرار می گیرد که برگرفته از استعاره قرآنی «قلب ظرف است» می باشد.
۳. «وَ قَالَ (ع) إِذَا هِبتَ أَمراً فَقَع فِیهِ- فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنهُ»[14]؛ هنگامى که از چیزى مىترسى، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهى ترسیدن از چیزى، از خود آن سخت تر است. استعاره ظرف مکانی «مشکلات یا سختی ها ظرف هستند» که در قرآن نیز به کار رفته است.
۴. «وَ قَالَ (ع) کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ- إِلَّا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه»[15]؛ هر ظرفى با ریختن چیزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش که هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بیشتر مى شود. بیانگر گنجایش علمی انسان است که حد و مرز ندارد. در برخی تعابیر قرآنی نیز ذهن یا دل انسان به منزله ظرفی است که چیز هایی مانند ایمان یا یقین در آن ریخته می شود.
۳. استعارههای شخصیت بخشی
در این نوع از استعاره، صفات و ویژگی انسانی به حوزه غیر انسان داده می شود، شخصیت بخشی از مهم ترین نوع استعاره های وجودی است که در آن چیزی را در قالب انسان و ویژگی های آن را در قالب اوصاف بشری درک می کنیم.
الف) استفاده از استعاره شخصیت شناسی در قرآن
اهداف شخصیت بخشی در پاره ای از موارد برای نشان دادن عظمت، بزرگی، تسلط و علم خداوند و در مواردی نشان دادن درجه تعظیم و یا درجه فرمان پذیری و فروتنی در مقابل خداوند است گاه نیز برای تحقیر و کوچکی پدیده ای به کار گرفته شده است.
در آیه ای از قرآن زمین مانند انسانی در نظر گرفته شده که زیور به خود گرفته و خود را زینت نموده است و سرمست و شاد به زینت خود می بالد که ناگهان عذاب می رسد. این حال کسی است که در دنیا سرمست است منظور از این استعاره نشان دادن عظمت و قدرت خداوند و تحقیر غرور و سرمستی انسان است. «حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها وَ ازَّیَّنَت وَ…»[16]؛ یعنى تا آن وقتى که زمین خرمى و زیور گیرد و گل ها و گیاه هاى رنگارنگ در آن بروید و در چشم بیننده آراسته گردد.[17]
حالت طراوت و شادابی زمین بعد از بارش باران با «زینت کردن» مفهوم سازی شده است. جواهر آلات و زینت های انسان، مانند سر سبزی باغ، ازبین رفتنی است پس به جای ظواهر دنیایی، باید به خدا اتکا نمود.
ب) استفاده از استعاره شخصیت شناسی در نهج البلاغه
۱. «یَا کُمَیلُ العِلمُ خَیرٌ مِنَ المَالِ- العِلمُ یَحرُسُکَ وَ أَنتَ تَحرُسُ المَال»[18]؛ اى کمیل، دانش بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است و مال را تو باید نگهبان باشى و مقام و شخصیتی که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى گردد.
شباهت وجودی بین دو قلمرو برقرار است همچنان که نگهبان از صاحب خود محافظت می کند، دانش نیز با ممانعت از اشتباهات صاحبش، او را از لغزش حفظ می کند. در ادامه علم را فرمانروا شمرده و مال فرمانبردار که برای نشان دادن بزرگی علم است[19] و در مقابل این تعبیر در حکمت ۱۰۷ «رُبَّ عَالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ»[20] تعبیر جهل انسان را می کُشد، برای تحقیر جهل آمده است. همچنین این استعاره عظمت و قدرت علم و زیان جهل را قابل درک می کند.
۲. خسته شدن و افسردگی که ویژگی انسانی است به دل نسبت داده شده است که تجلی استعاره هایی از قرآن است که به قلب تشخص می داد:
«إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الأَبدَانُ- فَابتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الحِکَمِ»[21]؛ همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده مى شوند، پس براى شادابى دل ها، سخنان زیباى حکمت آمیز را بجویید.
چنین تعبیری در حکمت ۳۱۲ نیز برای قلب آمده است: «إِنَّ لِلقُلُوبِ إِقبَالًا وَ إِدبَاراً- فَإِذَا أَقبَلَت فَاحمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ- وَ إِذَا أَدبَرَت فَاقتَصِرُوا بِهَا عَلَى الفَرَائِضِ»[22]؛ دل ها را روى آوردن و نشاط و پشت کردن و فرارى است، پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا دارید و آنگاه که پشت کرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید، به این شکل معرفت و شادابی در عبادت تبیین شده است.
۳. «الفِکرُ مِرآةٌ صَافِیَةٌ وَ الِاعتِبَارُ مُنذِرٌ نَاصِحٌ»؛ اندیشه، آیینه اى شفّاف و عبرت از حوادث، بیم دهنده اى خیر اندیش است.[23]
اندیشه به مثابه آینه که آنچه در درون و ضمیر انسان است در اندیشه بازتاب پیدا می کند. عبرت مانند شخص بیم دهنده و خیرخواه تصور شده که راهنمایی می کند و مانع خطا می گردد.
«عبرت، انسان را به یاد آخرت می اندازد و باعث می شود کار های نهی شده را انجام ندهد»[24] قدرت و زیبایی اندیشه و کارکردش با این استعاره به تصویر کشیده شده است.
۴. در حکمت ۲۱۲ «عُجبُ المَرءِ بِنَفسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقلِهِ»[25]؛ عُجب را چون شخصی دانسته که به عقل حسادت می کند، همچنان که حسود مانع پیشرفت است. خود پسندی نیز مانع کارکرد عقل است. عجب همچون شخصی در مقابل خرد ایستاده است و این استعاره بیانگر جایگاه والای اندیشه و تحقیر عجب و خود بزرگ بینی است. با این استعاره مسائل مربوط به روان انسان به زبانی ساده تبیین شده است.
گونه های مختلف استعاره های مفهومی که زبان شناسی شناختی ارائه می دهد در زبان قرآن به کار رفته است، زیرا قرآن به زبان بشر سخن گفته و امور غیبی و مجردات را با واژگانی که برای انسان قابل درک باشد بیان کرده است و فهم این استعاره ها باعث فهم بهتر آیات قرآن از طریق مجسم نمودن مفاهیم است. استعاره های (مادی، ظرف، شخصیت بخشی) است که هر سه گونه در آیات قرآن به وفور به کار رفته است. با تحلیل این استعاره ها چگونگی تأثیر گذاری قرآن و نهج البلاغه در نحوه تفکر و نگرش انسان ها را روشن می کند.
نتیجه گیری
با توجه به موارد ذکر شده، تاثیر پذیری ساختار جملات نهج البلاغه از آیات قرآن روشن میشود. فهم و درک ژرف حضرت علی (ع) از آموزه های معلم بزرگ خویش، پیامبر گرامی اسلام (ص)، گواهی بر عمق انس ایشان با قرآن کریم بود. این انس و الفت، جان و دل ایشان را با آیات قرآن عجین کرده بود. از این رو، برای ایجاد تحول در جامعه و نیل به جامعه آرمانی ترسیم شده در قرآن، ضرورت پژوهش در استعاره های قرآن و نهجالبلاغه بیش از پیش آشکار می گردد. چرا که استعاره، قالب و چارچوب اندیشه گوینده کلام است و در نهج البلاغه نیز به وفور به کار رفته است.
پی نوشت ها
[1]. مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج۱۴، ص۱۵۵.
[2]. حکمت، ۳۷۶.
[3]. حکمت، ۲۱۴.
[4]. حکمت ۵۸.
[5]. حکمت ۶۰.
[6]. حکمت ۶۸.
[7]. حکمت ۸۰.
[8]. نامه ۲۱.
[9]. حکمت ۴۲۴.
[10]. سوره نور، آیه ۳۷.
[11]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۷، ص۱۴۴.
[12]. حکمت ۱۴۷.
[13]. رفیعی، استعاره و تمثیل در کلمات قصار نهج البلاغه، ص۱۵۵.
[14]. حکمت ۱۷۵.
[15]. حکمت ۲۰۵.
[16]. سوره یونس، آیه ۲۴.
[17]. طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
[18]. حکمت ۱۳۴.
[19]. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۳۲۴.
[20]. حکمت ۱۰۷.
[21]. حکمت ۹۱.
[22]. حکمت ۳۱۲.
[23]. حکمت ۳۶۵.
[24]. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۷۱۲.
[25]. حکمت ۲۱۲.
منابع
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، مشهور، ۱۳۷۹ش.
ابن میثم بحرانی، علی، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۴ق.
رفیعی، یدالله، استعاره و تمثیل در کلمات قصار نهج البلاغه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۴ش.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، قم، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۴ش.
منبع مقاله | با اقتباس بخشی از:
حسینی، سیده مطهره، فقهی زاده، عبدالهادی، «اثر پذیری حکمت های نهج البلاغه از قرآن کریم در انعکاس انواع استعاره های هستی شناختی»، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، شماره ۱۱، ۱۳۹۶ش.