وفاداری از صفات برجسته و جدایی ناپذیر یک انسان متخلق به اخلاق حسنه می باشد. در قرآن و روایات درباره عهد و پیمان و میثاق و وفا و پایبندی به آن، سفارش زیادی شده است. وفای به عهد و پایبندی به تعهدات از نظر اسلام از عالیترین فضائل انسانی است و تخطی از آن در حکم بی دینی و بی ایمانی است.
خدای متعال آنگاه که می خواهد از حضرت اسماعیل (ع) به عظمت نام ببرد، وفای به عهد را به عنوان یکی از اوصاف برجسته او یادآور می شود و می فرماید: «وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا»؛[1] در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش صادق، و رسول و پیامبر بزرگی بود.
جالب آنکه در این آیه وفای به عهد را پیش از مقام نبوّت و رسالت می آورد، گویی که صدق وعهد، پایه نبوّت است. همچنین علمای علم اخلاق وفای به عهد و پیمان را یکی از فرایض و از جمله آداب معاشرت و حسن سلوک با مردم به شمار می آورند.
رابطه صداقت و وفای به عهد
وفا در لغت از ریشه «وفىّ» است. به معنی وفادار بودن به عهد و پیمان الهى و یا مردم است. این معنا نزدیک به معناى صدق و راستى است. یعنى هر کس داراى صدق و راستى باشد، قطعا به عهد و پیمان خود وفادار است.
امام علی (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه ضمن ستودن وفا آن را ملازم راستی و صدق می داند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ»؛[2] اى مردم وفا همراه راستى است، که سپرى محکم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم.
این در واقع یکى از مهمترین آثار و برکات دنیوى وفای به عهد است که آن را به عنوان محکمترین سپر معرفى مى کند؛ زیرا اساس زندگى اجتماعى، تعاون و همکارى و اعتماد متقابل مردم به یکدیگر، و پایبندى به قراردادها و تعهدات فردى و اجتماعى است که اگر پایه هاى آن متزلزل شود چیزى جاى آن را نمى گیرد.
به تعبیر دیگر اگر سرمایه اعتماد وجود داشته باشد، فقدان سرمایه هاى دیگر قابل حل است، ولى اگر سرمایه اعتماد نباشد وجود دیگر سرمایه ها سودى نمى بخشد، و اصولا پایه اصلى دین را وفاى به پیمانها و تعهدات تشکیل مى دهد.
در سایه وفاى به عهد و پیمان، باران رحمت الهى و مواهب و برکات او بر جوامع بشرى سرازیر مى شود و بلاها برطرف مى گردد.[3]
در رابطه میان «وفا» و «صدق» می توان گفت کسى که پیمان مى بندد و مى گوید: من فلان کار را انجام مى دهم، هنگامى که پیمان شکنى کند، در واقع دروغ گفته است، و آدم پیمان شکن را مى توان آدمى دروغگو به شمار آورد، و از آنجا که حسن صداقت و زشتى دروغ بر همه کس آشکار است، امام (ع) وفاى به عهد و پیمان شکنى را قرین این دو مى شمارد، تا حسن و قبح آن دو روشن تر شود.
قرآن مجید یکی از ویژگی ها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد می داند و می فرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»؛ مؤمنان آنها هستند که امانتها و عهد خود را مراعات می کنند.[4]
در جای دیگر، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه افراد نیکوکار دانسته و می فرماید: «الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا»؛[5] نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود (هنگامی که عهد بستند) وفا می کنند.
همچنین درباره وفای به عهد می فرماید: «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً»؛[6] به عهد (خود) وفا کنید که از عهد سؤال می شود.
مراقبت شدید امیرالمؤمنین (ع) نسبت به وفای به عهد
امیر مؤمنان علی (ع) در نامه تاریخی خود به مالک اشتر فرمان می دهد که اگر به دشمن خود هم وعده ای داده ای، باید به پیمان خود وفا کنی؛ می فرماید: «اگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی و یا تعهد کردی که به او پناه دهی، جامه وفا را بر عهد خود بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهّدات خویش قرار ده!»[7]
اهمیت وفای به عهد در ضرورت های حیات تمدنی انسان ها به درجه ای از اهمیت است که می توان گفت اگر همه امتیازات تمدن برای یک جامعه فراهم شود، مگر این پدیده حیاتی، آن جامعه نمی تواند از تمدن دم بزند.
در آئین مقدس اسلام وفای به عهد یکی از وظایف مسلمین است، خواه موقع جنگ باشد یا در حال عادی، طرف پیمان مسلمان باشد یا غیرمسلمان؛ به این ترتیب پای بند بودن به تعهّدات (با دوست و دشمن) از مهمترین پایه های نظام اجتماعی بشر است.
در روایات آمده است که «طلحه» و «زبیر» مدّتى بعد از بیعت با امیرالمؤمنین حضرت على (ع)، به خدمتش آمدند و براى رفتن به عمره از آن حضرت (ع) اجازه گرفتند.
امام (ع) که آثار نفاق و پیمان شکنى را در آنان مى دید، بار دیگر از آنها پیمان وفادارى و بیعت گرفت، ولى همان گونه که مى دانیم به پیمان خود وفادار نماندند و آتش «جنگ جمل» را روشن کردند که در آن آتش، بیش از ده هزار نفر از مسلمین سوختند.
ابن ابى الحدید در یکى از کلمات خود نقل مى کند که حضرت علی (ع) در آن روزى که زبیر با او بیعت کرد فرمود: «من از این بیم دارم که تو پیمان خود را بشکنى و با این بیعت مخالفت کنى».
زبیر گفت: بیم نداشته باش چنین چیزى تا ابد از من سر نمى زند. امام (ع) فرمود: «خداوند گواه و شاهد من بر این موضوع باشد».
عرض کرد: آرى.
پس از چند روز طلحه و زبیر خدمت امیر مؤمنان (ع) آمدند و عرض کردند: «تو مى دانى در زمان حکومت عثمان چه اندازه به ما جفا شد و مى دانى او همواره طرفدار بنى امیه بود اکنون که خداوند خلافت را به تو سپرده است، بعضى از این فرمانداری ها را در اختیار ما بگذار».
امام (ع) فرمود: «به قسمت الهى راضى باشید تا من در این باره فکر کنم و بدانید من کسى را در این امانت شریک نمى کنم مگر این که از دیانت و امانت او راضى و مطمئن باشم». آنها از نزد حضرت (ع) بیرون آمدند در حالى که یأس از رسیدن به مقام، آنها را فرا گرفته بود و چیزى نگذشت که اجازه براى عمره گرفتند.[8]
توانا بودن، شرط وعده دادن
به جهت اهمیت فوق العاده ای که وفای به عهد دارد در تعلیمات اسلامی آمده است که هر کس بخواهد به دیگری وعده ای بدهد باید در موقع دادن تعهّد، توانایی خود را ارزیابی کند که آیا می تواند به وعده ای که می دهد وفا کند یا نه و در صورتی که توانایی ندارد، وعده ندهد.
امیر مؤمنان (ع) فرمود: «لا تعد بما تعجز عن الوفاء»؛[9] چیزی را که از وفا کردن به آن عاجزی وعده مکن.
وفای به عهد با دشمن
چنان که گذشت، از دیدگاه امام علی (ع)، وفای به عهد و پایبندی بر پیمان، دوست و دشمن نمی شناسد. امام (ع) در فرمان خود به مالک اشتر او را به پایبندی به میثاق با دشمنان سفارش می کند و می فرماید:
«اگر بین خود و دشمنت پیمان پستی و او را از جانب خویش امان دادی، بر پیمانت استوار باش و آنچه بر ذمه داری ادا کن و خود را چون سپری برابر پیمانت قرار ده؛ زیرا مردم، با همه هواهای گوناگون و آرای مختلف، بر هیچ چیز از واجبات خدا چون وفای به عهد همداستان نیستند و مشرکـان نیز آن را لازم می شمارنـد، بـدان سبب که زیـان و بـد فرجـامی، پیمان شکنی را دریافته اند».[10]
در جنگ صفین، حضرت (ع) وقتی بر اثر فشار سربازانش پیمان آتش بس را پذیرفت، با پافشاری مجدد یارانش بر لغو پیمان و ادامه نبرد، فرمود: «آیا پس از بستن پیمان از آن برگردم؟! آیا نه این است که خداوند می فرماید: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا»؛[11] چون با خدا عهدی بستید، بدان وفا کنید و چون سوگند اکید خوردید، بر آن استوار باشید».[12]
ارزش دیدگاه حضرت علی (ع) در خصوص وفای به عهد وقتی آشکار می شود که سیره و سفارش های ایشان، با احکام مکاتب دیگر و عملکرد سردمداران حکومت های غربی ، مقایسه شود.
وفای به عهد با نفس خود
امام علی (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه که در قالب دعاست در مورد پیمان هایی که خود با خداوند بسته، می فرماید:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَی بِالْمَغْفِرَةِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا وَأَیتُ مِنْ نَفْسِی وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِی اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیک بِلِسَانِی ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ»؛[13]
خدایا از من در گذر آنچه را از من بدان داناترى و اگر بار دیگر به آن باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد. خدایا، آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشاى خدایا، ببخشاى آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولى با قلب آن را ترک کردم. خدایا، ببخشاى نگاه هاى اشارت آمیز، و سخنان بى فایده، و خواسته هاى بى مورد دل، و لغزش هاى زبان را.
آیت الله مکارم شیرازی در شرح و توضیح این فراز از نهج البلاغه نوشته است: این خطبه در مورد پیمان هایى است که انسان با خود، یا با خداى خود مى بندد، سپس به آن وفا نمى کند؛ جمله «ما و أیت من نفسی» (پیمانى را که با خود بستم) ممکن است اشاره به امورى باشد که دو طرف عهد و پیمان، خود انسان است، خودش با خودش عهد مى کند، که انجام آن نشانه شخصیت انسان و عزم راسخ او در کارها است و شکستن آن دلیل بر سستى اراده مى باشد که باید از آن به خدا پناه برد.
و یا این که یک طرف پیمان خود او است و طرف دوم خدا است که در واقع این معنا، در جمله مزبور در تقدیر است. در این صورت اشاره به تمام پیمان هاى الهى است که انسان با خدا پیمان بسته و به آن وفا نکرده است. زیرا بسیارند کسانى که در مشکلات و گرفتارى ها، پیمان هاى محکمى با خدا مى بندند، امّا هنگامى که طوفان حوادث فرو مى نشیند و به کام دل مى رسند، همه پیمانها فراموش مى شود.[14]
آیاتی از قرآن است که لزوم وفای به عهد الهی را دستور می دهد، چنان که شامل تعهدهای فطری و عقلی و وجدانی درباره اطاعت به دستورات و تکالیف الهی نیز می گردد، آیات سوره یس، همین تعهد را گوشزد می کند:
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»؛[15] ای فرزندان آدم، آیا من با شما تعهد نبستم که شیطان را نپرستید، زیرا او دشمن آشکار شما است ومن را عبادت کنید، اینست صراط مستقیم.
جنبه های خلقی و خالقی تعهد
تعهد دو جنبه خلقی و خالقی دارد:
جنبه خلقی آن همان پیمان های متداول در جوامع انسانی است که ضرورت و جبر حیات اجتماعی ایفای آنها را حتمی می سازد؛
جنبه خالقی آن عبارتست از به گرو گذاشتن شخصیت انسانی که رو به ماورای طبیعت دارد.
تاکنون در جنبه خلقی تعهدها که بر مبنای جبر حیات اجتماعی انسانها در جریان بوده است، آن جبر و ضرورتی نبوده است که در برابر زورگویان و قدرتمندان هم مستحکم و پایدار بوده باشد. این ضعف و ناپایداری ناشی از آن بوده است که با قطع نظر از جنبه خالقی تعهدها، انگیزه دیگری جز ضرورت جبر اجتماعی وجود ندارد که متعهد را به ایفای تعهد ملزم نماید.
از طرف دیگر می دانیم که نظم و مقررات اجتماعی در برابر زورگوئی قدرتمندان بی خبر از انسان مانند تار عنکبوتی است بی دوام و ناپایدار، در صورتیکه فرد و جامعه ای که جنبه خالقی تعهد را انگیزه خود قرار بدهد، بدان جهت که شخصیت انسانی الهی خود را در گرو تعهد خود می بیند، لذا ایفای تعهد را نوعی تنفس ضروری حیات خود می داند.
خداوند متعال عهدی را که با انسان ها بسته است وفا می کند. وفای خداوندی به عهدی که بسته است از صفات جلالیه او است که با کمال بی نیازی و غنای مطلق خبر از ایفای عهدی که بسته است می دهد.
او خود را در حد اعلای وفاکننده به عهد توصیف می فرماید: «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»؛[16] و کیست وفاکننده تر از خدا به عهد خویشتن.
اما از انسانها نیز انتظار دارد که به عهد الهی خود وفا کنند: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»؛[17] ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نبسته ام که شیطان را نپرستید، قطعاً او دشمن آشکاری برای شما است، و مرا بپرستید اینست راه راست.
وفا به عهد الهی
درباره این مسئله که خداوند متعال چگونه از انسانها تعهد گرفته است که او را عبادت کنند و شیطان را عبادت نکنند، مناسبترین آن اینست که خداوند تعهد را به وسیله دو نوع حجت از انسانها گرفته است.
حجت اول: انبیای الهی که با آوردن معجزات و بیان براهین و دلائل کاملا روشن انسانها را به سوی خدا رهبری نموده اند و آنان از این راه با خدا تعهد می بندند.
حجت دوم: عقل سلیم و وجدان پاک انسان ها است.
امام علی (ع) یکی از علت های فرستادن انبیا به سوی آدمیان را شکستن عهد و پیمان الهی انسان ها می داند.
در حقیقت، عدم شناخت آنها نسبت به خدا سبب شد که در درّه هولناک شرک سقوط کنند و شیاطین، اطراف آنها را بگیرند و از عبادت و اطاعت خدا را باز دارند.
امام (ع) مى فرماید: «لَمَّا بَدَّلَ أَکثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛[18]
این در زمانى بود که اکثر مردم پیمانى را که خدا از آنها گرفته بود دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شریکانى براى او قرار دادند و شیاطین، آنها را از معرفت خداوند بازداشتند و به هر سو مى کشیدند و آنها را از عبادت و اطاعتش جدا کردند.
در این که منظور از این عده و پیمان الهى چیست، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پیمان عالم ذر می دانند. به تعبیرى دیگر، خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که در درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکی ها علاقه مند و از بدی ها بیزار است.
اگر این فطرت، پاک باقى مى ماند چه بسا الطاف الهیه، همه انسانها را به سوى کمال رهنمون مى نمود و پیامبران، کمک کاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیت آنان بسیار سبک مى شد.
ولى انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدى که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستى شد و چه از جهت عملى که نتیجه اش تسلیم هوا و هوس و شیاطین بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیارى را با مسئولیت هاى بسیارى سنگین به سوى جامعه بشریت بفرستد.[19]
در قرآن مجید آیات مربوط به پیمان و پیمان شکنى فراوان است. این آیات با بیانات مختلف عظمت تعهد و پیمان را چنان مطرح مى کند که در برابر آن هیچ یک از شئون انسانى در ارتباط با جز خود به آن پایه از اهمیت به نظر نمى رسد.
آیاتى از قرآن مجید یک طرف عهد و پیمان را خدا معرفى مى کند. در حقیقت هر تعهد مشروعى که میان انسان ها بسته مى شود، از آن جهت که شخصیت انسانى که جنبه الهى دارد و در گرو معاهده قرار مى گیرد، شکستن تعهد و عمل نکردن به پیمان، مخالفت با خدا محسوب مى شود. این نکته در فرمان مالک اشتر صریحا تذکر داده شده است.
پیمان هایى که مردم با ایمان با یکدیگر یا با رهبری اسلام مى بستند، طرف آنان بطور مستقیم، انسان ها و پیمان مربوط به اصلاح زندگى مادى و معنوى خودشان بود، نه عبادت هاى مستقیم، مانند نماز و روزه و با این حال خداوند آن پیمان ها را با جنبه الهى یادآور مى گردد. قرآن در این مورد می فرماید:
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ»؛[20] از مؤمنان مردانى در ایفاء به عهدى که با خدا بستند، صدق ورزیدند.
نتیجه گیری
در سایه وفاى به عهد و پیمان، باران رحمت الهى و مواهب و برکات او بر جوامع بشرى سرازیر مى شود و بلاها برطرف مى گردد. امیر المؤمنین (ع) نسبت به وفای به عهد حتی با دشمنان بسیار مراقبت می نمود. از دیدگاه امام علی (ع) یکی از عوامل بعثت انبیا به سوی آدمیان را، شکستن عهد و پیمان الهی انسانها می داند که خداوند از آنها گرفته بود.
پی نوشت ها
[1] . سوره مریم، آیه 54.
[2] . سید رضی، نهج البلاغة، خطبه 41.
[3] . مکارم شیرازی، پیام امام (ع)، ج2، ص450.
[4] . سوره مؤمنون، آیه 8.
[5] . سوره بقره، آیه 177.
[6] . سوره اسراء، آیه 34.
[7] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 53.
[8] . مکارم شیرازی، پیام امام (ع)، ج1، ص421.
[9] . آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص253، ح5299.
[10] . سید رضی، نهج البلاغة، نامه 53.
[11] . سوره نحل، آیه 91.
[12] . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۵۱۳-۵۱۴؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۶۳، ۷۲، ۷۸.
[13] . سید رضی، نهج البلاغة، خطبه 78.
[14] . مکارم شیرازی، پیام امام (ع)، ج3، ص260.
[15] . سوره یس، آیه 60-61.
[16] . سوره توبه، آیه 111.
[17] . سوره یس، آیات 60-61.
[18] . سید رضی، نهج البلاغة، خطبه 1.
[19] . مکارم شیرازی، پیام امام (ع)، ج1، ص214.
[20] . سوره احزاب، آیه 23.
منابع
- قرآن کریم
- الآمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ اول، 1366 ش.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ترتیب: صبحی صالح، قم، دارالهجرة، 1414 ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ ق.
- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، شرح تازه و جامعى برنهج البلاغه، قم: مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، ۱۳۹۰ ش.
- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قاهرة، مؤسسة العربیة الحدیثة، ۱۳۸۲ ق.
منبع مقاله | با اقتباس از:
سیاحت اسفندیاری، عابدین، اخلاق کاربردی با تاکید بر نهج البلاغه، قم، انتشارات قسیم.






















