از مهم ترین شرایطی که در منابع دینی ما برای قبولی اعمال و عبادات ذکر شده، «اخلاص» است. این صفت اساسی ترین عنصر در پذیرش و قبولی اعمال است، اعمال عبادی بدون اخلاص، در حقیقت دور کننده انسان از مقام ربوبی است. از همین روی اگر انسان بخواهد اعمال و رفتار او کاملا رنگ خدایی داشته باشد، باید اعمالش همراه با اخلاص باشد. اخلاص مرز بین قبولی و یا هبط اعمال است. امام على (ع) فرمودند: «أَنَّكَ لِمَنْ يُتَقَبَّلْ مِنْ عَمَلِكَ اِلَّا مَا أَخْلَصْتَ فِيهِ»؛[1] قبول نمى شود از عمل تو؛ مگر عملى كه در آن اخلاص داشته باشى. در همین خصوص امام (ع) در خطبه 87 نهج البلاغه به طور تفصیلی می پردازند.
جلوه اخلاص در دوستان خدا
«قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْیَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ كَانَ مَنْزِلُه».[2]
به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نائل ساخت. [این رشد یافته] از معادن دین خداوندی، و مانند میخ های محکم [نگهدارنده ارزش ها] در زمین است. خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. در سخن، حق را به نیکویی تفسیر می کند و در عمل بدان پایبند است.
هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد. بی تردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است. هرجا که قرآن بار اندازد، او نیز فرود آید و هرجا که قرآن جای گیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
امیرمؤمنان )ع) برخی جملات خطبه را با «قد»، که حرف تحقیق است و از تحقق مفاد جمله حکایت دارد، آغاز کرده اند و پس از طرح یکی از ویژگی های دوستان برگزیده خدا در قالب آن جمله، نتیجه و بازتاب رفتاری آن ویژگی را نیز یادآور می شوند.
از جمله، حضرت در بخش پایانیِ ویژگی های دوستان برگزیده خدا، سه جمله را با «قد» آغاز کرده اند و سپس به بیان نتیجه و بازتاب رفتاری ویژگی های یاد شده در آن جملات می پردازند. ایشان در نخستین جمله، که به حق می توان مفاد آن را مهم ترین ویژگی، و عصاره فضایل دوستان خدا شمرد، می فرمایند: «قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ».[3]
به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نائل ساخت. [این رشد یافته] از معادن دین خداوندی، و مانند میخ های محکم [نگهدارنده ارزش ها] در زمین است.
بازتاب اخلاص در اندیشه و رفتار
«اخلاص» عبارت است از خارج ساختن غیر خداوند از حرم دل، و اختصاص آن به محبوب ازلی و ابدی. اخلاص به ذات اقدس الهی، یعنی قرار گرفتن در مسیر «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون».[4] از منابع اسلامی و از لابلای تحقیقات محققان در انسان شناسی دینی برمی آید که اخلاص در اندیشه و گفتار و کردار، موجب لایروبی چشمه سارهای درونی است که با پاک شدن آنها، انبوه معرفت ناب و خالص از درون انسان به جریان می افتد.
اخلاص در اندیشه و فکر، در گستره توانایی ها و استعدادهای انسان واقعیات و حقایق را قابل شهود می سازد، و از درآمیختن آنها با آلودگی های تخیلات و اوهام بی بنیاد جلوگیری می کند و مانع نفوذ خواسته ها و امیال حیوانی به درون انسان می شود. همچنین اخلاص در گفتار و پرهیز از فریب کاری مردم با کلمات زیبا و فریبنده، موجب تنظیم قوای مغزی و معطوف ساختن آنها به مقصد کمال و تعالی و در نتیجه رهاندن خود و دیگران از پیامدهای شومی است که فریب کاری مردم از طریق سخن پردازی در پی دارد. اخلاص در عمل و پرهیز از خود خواهی و خودمحوری، عامل سازنده موجودیت انسان در مسیر حیات معقول و الهی است.
کسی که خواهان گوهر اخلاص است باید همه توان و تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار گیرد و در تفکر و عمل خویش سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نگیرد؛ زیرا در غیر این صورت آنان را شریک خدا قرار داده است و خداوند نیز آن عمل ناخالص را نمی پذیرد و سهم خویش را به دیگران می بخشد. اما خداوند کسی را که به گوهر اخلاص دست یافت و وجودش را وقف او ساخت، مخصوص خویش قرار می دهد و مقام مخلصین را بدو عنایت می کند. چنین کسی مشمول رضوان خداوند می شود و به بارگاه قدس او بار می یابد.
به دیگر سخن، در زمینه اخلاص، بندگان برگزیده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلِصین» است که با ریاضت و مجاهدت و اخلاص ورزیدن در نیت و سخن و رفتار حاصل می آید، و جمله قد أخلص لله، در این خطبه و برخی از آیات قرآن ناظر به آنند؛ مانند: «دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»[5]؛ خدای را در حالی که دین را ویژه او کنند [با اخلاص] بخوانند؛
و مقام دوم «مقام مخلَصین» است که بر مقام اول مترتب است و خداوند آن را پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر و سخن و رفتار، به بنده برگزیده خود عنایت می کند و او را برای خود برمی گزیند و از کمالات و مراتب معنوی خاص بهره مندش می سازد. جمله «فاستخلصه» و برخی از آیات قرآن ناظر به این مقام رفیع و متعالی اند؛ مانند آیه «إِلَّا عِبَادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»[6].
مخلَصین بندگان خاص و برگزیده خداوندند که حریم دل را تنها در اختیار معبود قرار داده اند و غیرخدا را به دل آنان راهی نیست و از این روی شیطان نیز به دل ایشان راهی ندارد و نمی تواند دخالت و تصرفی در رفتارشان کند و از آنان ناامید گشته است:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ *إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[7] پس به عزتت سوگند که البته همه آنان را گمراه می کنم. مگر بندگان ویژه و برگزیده ات از آنان را [که مرا بر ایشان راهی نیست.
اخلاص روح همه کار هاست و اگر کاری با اخلاص صورت پذیرد، هم برای خود انسان مفید است و هم برای دیگران؛ اما اگر کاری بدون اخلاص انجام شود، هم انسان از زحمتی که کشیده سودی نمی برد و هم آن کار برای دیگران برکتی ندارد. خداوند متعال بر اساس سنت خود، کاری در ظاهر کوچک اما همراه با اخلاص را بزرگ می سازد و برکات فراوان در آن قرار می دهد، و در برابر، کارهای در ظاهر بزرگ را به دلیل نداشتن اخلاص بی برکت و بی فایده می گرداند.
اهمیت تحصیل اخلاص در آموزه های دینی
با توجه به ضرورت تحصیل اخلاص و بی مقدار بودن عمل غیر خالص، بزرگان دین ما پیوسته سفارش کرده اند که انسان باید بکوشد کار هایش را با اخلاص و انگیزه الهی انجام دهد. البته رسیدن به این مرتبه بسیار دشوار است و با توجه به اینکه تصحیح نیت و خالص ساختن آن برای خدا و قصد قربت طاقت فرساست، اغلب مردم تحت تأثیر وسوسه های شیطانی توجهی به نیت ندارند و کار خوب در نظر آنان کاری است که صرف نظر از نیت، مفید و نافع باشد؛ غافل از آنکه ممکن است کاری از نظر دیگران سودمند و برای جامعه مفید باشد، اما برای کننده اش نه فقط سودی ندارد، زیان آور نیز هست؛ زیرا وی نیت الهی و اخلاص نداشته است.
بنابراین کسی که به قصد خودنمایی و ریا و برای اینکه مردم او را بستایند ثروت کلانی را در زمینه تأمین نیاز های جامعه صرف می کند، کارش برای جامعه مفید است، اما هیچ نفعی برای خودش ندارد؛ زیرا آن عملِ فاقد اخلاص و انگیزه الهی بر کمالات او نیفزوده و باعث قرب او به خداوند نشده است و او در قبال تلاش ها و سرمایه ای که خرج کرده حاصلی جز باد درو نکرده است. خداوند درباره فرجام کار این افراد می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ»؛ [8] ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقه های خود را با منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق می کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجه ای از انفاق خود نمی یابد].
داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی (غباری) باشد و بارانی تند به آن برسد [و آن خاک را ببرد] و سنگ را همچنان سخت و صاف [ و بدون خاک] بگذارد. [ریاکاران نیز] بر هیچ چیز از آنچه کرده اند دست نمی یابند و خداوند گروه کافران را راه نمی نماید.
بنابراین کسانی که خواهان سعادت اخروی و پذیرش اعمالشان از سوی خداوندند، می باید به واکاوی انگیز های خود بپردازند و بنگرند در پی چه هستند. پس هرگاه نبود مزایای مادی و دنیوی به سستی آنان در عمل انجامید، بدانند که اخلاص ندارند؛ هرگاه تقدیر و تشکر دیگران در رفتار آنان اثر گذاشت و اگر از ایشان قدردانی نشد، نشاطی برای انجام عمل نداشتند، بدانند که نیت و انگیزه آنان مخدوش و آلوده به ریاست.
اگر انسان واقعاً کاری را برای خدا انجام می دهد، نباید تعریف و خوشایند یا سرزنش دیگران در اراده و تصمیم او تأثیر بگذارند. ما نباید به انگیزه ها و رفتارمان مطمئن شویم، بلکه پیوسته می باید خود را در جایگاه متهم ببینیم و هیچ گاه از رفتار خودمان راضی نگردیم، چنان که امیرمؤمنان)ع) فرمودند:
«وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا»؛ [9] ای بندگان خدا، بدانید که مؤمن متعهد باید هر صبح و شام نفس خود را واپاید و بدان بدگمان باشد. همواره خود را سرزنش کند، و هرچه طاعت و عبادت کند آن را کم و ناچیز انگارد و بهتر و بیشتر را طلب کند.
عوامل تحصیل اخلاص
برای تحصیل اخلاص، دو عامل نقش اساسی دارند:
عامل اول شناخت اهمیت و ارزش اخلاص و نقش آن در تعالی بخشیدن به عمل و روح انسان، و در مقابل، شناخت زیان و خسارتی است که نیت و عمل غیرخالص در پی دارد. البته با توجه به دلبستگی های مادی و موانعی که انسان را از اصلاح نفس و رفتار باز می دارند، ما در آغاز، برای کسب معرفت در این زمینه انگیزه کافی نداریم و تنها با همت و اراده جدی تحصیل این معرفت میسور می شود. برای درک بهتر اهمیت و جایگاه اخلاص باید به یاد داشت که هیچ پدیده روحی ای نمی تواند مانند اخلاص زندگی پرفراز و نشیب و پراضطراب انسان را تنظیم و تعدیل ساخته، موجب آرامش خاطر شود.
علت پیدایی آرامش خاطر از طریق اخلاص این است که روح انسان مخلص هنگامی که به حقیقت والایی اخلاص می ورزد، در واقع گمشده اش را باز می یابد و خود را در مسیر هدف و مقصد متعالی و اصلی می بیند و از آن پس تاریکی ها از فراروی او کنار می روند و به هر سوی می نگرد روشنایی ها را می بیند.
عامل دوم برای تحصیل اخلاص، مبارزه با عادات بد است که مزاحم خلوص و اخلاص انسان هستند. البته باید توجه داشت که بهترین زمان برای مبارزه با عادات بد دوران جوانی است، که هنوز عادات بد در انسان رسوخ نیافته اند و خصایص منفی در وی قوی و ریشه دار نشده اند. اما وقتی انسان دوران جوانی را پشت سر نهاد و به دوران میان سالی یا پیری رسید، آن عادات زشت در وی ریشه دار و قوی گشته، مبارزه با آنها و از بین بردنشان بسیار دشوار می شود.
جوشش معارف دین از قلب بنده مخلص خدا
چنان كه گذشت، اخلاص گوهری دشواریاب است و تنها با یاری جستن از خداوند و توفیق او به دست می آید. اما وقتی اخلاص سراسر وجود انسان را فراگرفت و خداوند بنده اش را خالص یافت، وی را برای خود بر می گزیند و معرفت و حکمت را بر قلبش سرازیر می سازد. از آن پس او سرچشمه دین الهی می شود، و کسانی که در پی معارف ناب دین هستند، نزد وی می روند و از سرچشمه وجودش که سرشار از معارف دین است، بهره مند می شوند.
این بندگان برگزیده خدا، به سبب پیوستگی و وابستگی شان با دین، چنان قوام و استحکامی دارند که موجب استحکام زمین خدا و محیط زندگی ا نسان های دیگر می شوند و جامعه را از اضطراب و گسستگی حفظ می کنند. به تعبیر حضرت، آنان اوتاد زمین اند، و کاربرد واژه «اوتاد» که جمع «وتد» و به معنای میخ است، گویای آن است که انسان های مخلص با رفتار ها و راهنمایی های خود باعث استحکام جامعه و پیوستگی اش می شوند و آن را از نابودی و تلاشی نجات می دهند؛ چنان كه خداوند کوه ها را میخ های زمین و باعث استحکام و پیوستگی آن قرار داد:
«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»[10]؛ آیا زمین را بستر و قرارگاه [شما]، و کوه ها را میخ هایی نگردانیدیم [تا زمین بدان ها استوار باشد و نجنبد]؟
بنابراین همان گونه که کوه ها موجب ثبات و استحکام زمین گشته، مانع اضطراب و تزلزل آن می شوند، بندگان صالح خدا، به ویژه انبیا، اوصیا و امامان معصوم (ع) سبب استحکام زمین و دفع بلا ها و باعث نزول برکات الهی می گردند. آنان با بهره مند ساختن مردم از دانایی های خود، دینِ آنان را قوام و استحکام بخشیده، مانع انحراف و تزلزل در اعتقادات دینی و باور های مذهبی ایشان می شوند، و در نتیجه، مردم با راهنمایی های آنان به راه حق و صواب رهنمون می شوند و از عذاب و کیفر الهی مصون می مانند.
اهل بیت (ع) چشمه سار معارف و تکیه گاه زمین و آسمان
چنانكه در طلیعه شرح این خطبه نورانی گفتیم، برخی بر آن اند که حضرت در بخش اول خطبه به معرفی فضایل و ویژگی های متعالی خود و فرزندان معصومشان (ع) می پردازند؛ ویژگی هایی که در حد کمال و به طور یکپارچه در غیرمعصوم یافت نمی شود. برخی تعابیر حضرت، از جمله تعبیر فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، این نظر را تقویت می کند؛ چه، تا کسی با دانشی نامتناهی، بر همه حقایق ظاهری و باطنی قرآن اشراف نداشته باشد و نیز معصوم و مصون از جهل نباشد، نمی تواند مبیّن و مفسر قرآن و حقایق دین باشد، و معارفی را که مردم نمی توانند از ظاهر قرآن استخراج کنند در اختیار آنها گذارد.
این ویژگی بی شک به پیامبر (ص) و اهل بیت عصمت (ع) اختصاص دارد. همچنین، تعبیر «اوتاد»، همسو با تعابیر برخی روایات درباره نقش حجت و امام معصوم )ع) در حفظ زمین از نابودی است. از جلمه امام سجاد )ع) می فرمایند:
«یُمْسِكُ السَّمَاء أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِه» وَبِنَا یُمْسِكُ الأرْضَ أَنْ تَمِیدَ بأَهْلِهاَ وَبِنَا یُنْزِلُ الْغَیْثُ وَلَوْ لا مَا فیِ الأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ الأَرْضُ بِأَهْلِهَا؛[11] ما پناه اهل زمین هستیم همان گونه که ستارگان پناه اهل آسمان اند. ما کسانی هستیم که خداوند به وسیله ما آسمان را نگاه می دارد تا [مبادا] بر زمین فرو افتد، مگر به اذن خودش. خداوند به وسیله ما زمین را نگاه می دارد تا اهلش را نلرزاند و نابود نکند، و به واسطه ما باران می بارد؛ و اگر از ما کسی در زمین نباشد، همانا زمین اهلش را در خود فرو می برد. امام باقر)ع) نیز فرمودند:
«لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ لَمَاجَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا كَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ [12] اگر امام و حجت خدا از زمین برداشته شود، همانا زمین اهلش را در کام خود فرو می برد، همان گونه که دریا اهلش را در کام خود فرو می برد.
عقل و وحی معیارهای تشخیص رفتار صحیح و مخلصانه
پرسشی که در این مقام رخ می نماید این است که اگر کسی تصمیم گرفت خدا را بندگی کند و وجودش را برای خداوند خالص گرداند، باید چه راهی در پیش گیرد. چه معیار و مقیاسی را می توان معرفی کرد که بر اساس آن افراد بفهمند چه کاری برای خداست تا انجام دهند، و چه کاری برای غیرخدا و شرک است تا آن را ترک کنند؟ برای شناخت راه بندگی خدا و رسیدن به مقام اخلاص، دو معیار و به تعبیری دو عامل وجود دارد:
الف. عامل اول: فطرت و عقل
خداوند در درون آدمی نهاده است و انسان می تواند به وسیله آنها حق و باطل، خوب و بد و خیر و شر را تا حدی تشخیص دهد. خداوند در قرآن به این عامل اشاره کرده، می فرماید:
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»[13]؛ سوگند به نفس و کسی که آن را درست کرد، پس بدکاری و پرهیزکاری اش را به وی الهام کرد.
خداوند متعال با آفرینش نفس انسان زمینه فطری شناخت خوب و بد و تقوا و فسادورزی را در وی قرار داده است، و آدمی به مدد این نیروی درونی می تواند خیر را از شر تشخیص دهد و خوبی یا بدی بسیاری از رفتار ها را بشناسد. اما این عامل، با توجه به محدودیت و عدم شناخت جزئیات و احکام تفصیلی، کامل نیست و نمی تواند به طور کامل راهنمای انسان در زندگی باشد.
ب. عامل دوم: وحی
از این روی، خداوند عامل بیرونی، یعنی وحی را نیز در اختیار انسان نهاد که به وسیله آن می توان حق و باطل، خوبی و بدی و احکام همه رفتار های اختیاری انسان را به طور کامل شناخت. بنابراین انسان برای حرکت در مسیر بندگی و خالص ساختن وجود و رفتارش برای خدا، از دو عامل درونیِ فطرت و عقل، و عامل بیرونی وحی و راهنمایی های پیامبران و اولیای خدا بهره مند است.
با توجه به اینکه برخی احکام و خوبی و بدی برخی رفتار ها را عقل به خوبی درک می کند، معتزله و اغلب شیعیان معتقدند عقل مستقلاً احکامی دارد، و افزون بر این، آنان بر تحسین و تقبیح ذاتی عقل تأکید می ورزند و بر آن اند که همه افعال، خود، بدون امر و نهی شارع حَسَن و یا قبیح اند. از نظر آنان عقل دست کم در تشخیص پاره ای احکام کاربرد استقلالی دارد و این کاربرد بر دو نوع است:
- 1. «مستقلات عقلیه»: ادله ای که تمام مقدمات آنها عقلی است؛ یعنی در این ادله، برای تشخیص و کشف صغرا و کبرای قیاس عقل حاکم است؛ مانند: «عدل عقلاً نیکوست» یا «ظلم عقلاً قبیح و بد است»؛
- 2. «غیرمستقلات عقلیه»: ادله ای که در آنها تنها کبرای قیاس عقلی است و صغرای آن از شرع برگرفته شده است. مثلاً قیاس ذیل از جمله غیرمستقلات عقلیه است»:
نماز واجب شرعی است و هر عملی که واجب شرعی باشد، مقدماتش نیز شرعاً واجب است، پس مقدمات نماز شرعاً واجب است». در این قیاس صغرا غیرعقلی و کبرا عقلی است، و عقل بین وجوب شرعی ذوالمقدمه و وجوب شرعی مقدمه ملازمه می بیند.
نتیجه گیری
خداوند متعال با آفرینش انسان برای شناخت راه بندگی و رسیدن به مقام اخلاص، دو عامل برای بندگی قرار داد. عامل اول فطرت و عقل است که خداوند در درون آدمی نهاده است و انسان می تواند به وسیله آنها حق و باطل را تا حدی تشخیص دهد. عامل دوم، عامل بیرونی، یعنی وحی را نیز در اختیار انسان نهاد که به وسیله آن دو عامل می توان با اعمال خالصانه در مسیر حق قدم بردارد و به سعادت ابدی و فوز عظیم برسد.
پی نوشت ها
[1] . آمدی، غرر الحکم، ص265، ح2.
[2]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 87.
[3]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 87.
[4] . بقره، 156.
[5]. یونس، 22.
[6]. صافات، 40.
[7]. ص، 82-83.
[8]. بقره، 264.
[9]. شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 175.
[10]. نبأ، 7-8.
[11]. طبرسی، احتجاج، ج2، ص317.
[12]. ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص203.
[13]. شمس، 7-8.
منابع
- قرآن کریم
- ابن بابویه (صدوق)، علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه، 1405 ق.
- آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دار الکتب الاسلامی، 1410 ق.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة، ۱۴۱۴ق.
- طبرسي، ابي منصور، احتجاج، مشهد، نشر مرتضي، 1403 ق.
منبع مقاله | با اقتباس از:
مصباح یزدی، محمد تقی، بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1401 ش.