انسان شناسی به لحاظ بررسی سرشت و حقیقت انسان و ابعاد وجودی او، از موضوعاتی است که همواره مورد توجه عالمان دین، فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. عالمان دین، اخلاق، عرفان و فلسفه، به فراخور تخصص خود به بررسی جایگاه انسان همت گماشته اند.
انسان شناسی با تاملی بر مفهوم انسان اجتماعی – سیاسی در نهج البلاغه
در مبحث انسان شناسی آن چه که بدون هیچ شکی می توان درباره انسان گفت، این است که انسان، موجودی دو بعدی است که یک بعد، همان جنبه مادی آن و دیگری بعد معنوی او است.
بی گمان انسان تنها با تقویت بعد مادی خویش و مهمل گذاشتن بعد معنوی اش، خویشتن را به سوی غفلت، پستی و ضلالت می کشاند؛ ولی اگر در کنار بعد مادی، به جنبه معنوی نیز توجه کامل کند و به تصفیه و تهذیب روح و نفس بپردازد و بالاخره به تکامل آن بیندیشد، به مرحله انسانیت حرکت کرده و راه کمال را طی می کند، تا جایی که می تواند انسان کامل شده و سلطان جهان زمینی وخلیفه خدا قرار گیرد.
بنابراین این پژوهش با مفروض پنداشتن بعد اجتماعی و سیاسی انسان، به مثابه انسانی که می تواند به بالاترین مقامات بشری صعود کند، رویکرد نهج البلاغه به انسان شناسی را مورد تامل و بررسی قرار می دهد.
با اشاراتی که نهج البلاغه به انسان (به مثابه انسان کامل) دارد کاملا متوجه می شویم که حضرت علی (علیه السلام)، انسان را موجودی اجتماعی و برخوردار از قابلیت های فراوانی برای صعود به بالاترین مقامات بشری می داند.
محور مفاهیم انسان شناسی در پژوهش پیش رو
- ایمان و اعتقاد به عنوان مهم ترین رکن وجودی انسان؛
- اصول کلی و مبانی حقوق انسان؛
- نقش تربیت به عنوان مهم ترین بخش برای رسیدن به بالا ترین مقامات بشری؛
- برشمردن ویژگی های انسان کامل؛
در پژوهش حاضر، تلاش نگارنده بر آن است که با توجه به مفاهیم بالا، این نکته را روشن سازد که نهج البلاغه، انسان را موجودی اجتماعی می پندارد و بر همین اساس تشکیل حکومت اسلامی را لازمه رسیدن انسان به بالاترین مقامات معنوی می داند و بنابراین مفاهیم اعتقاد، تربیت، حقوق، را نیز اجتماعی و سیاسی می داند.
انسان شناسی در نهج البلاغه
نهج البلاغه یک شاهکار ادبی در تعلیمات اسلامی است که در آن توجه به عزت و کرامت انسان و سلامت عقل و روان از اهمیت بسزایی برخوردار است. سخنان حکمت آمیز این کتاب که با عقل و اندیشه آدمی سروکار دارند حقایق بسیار متعالی و معانی بسیار ژرفی را در مورد شناخت خدا، انسان، و جهان با فصاحت و بلاغت تمام بیان می کنند و آگاهی های ارزشمندی را در هریک از این زمینه ها ارائه می دهند.
خطابه ها احساسات راکد انسان را در جهت ستیز با فساد و تباهی و بی عدالتی بر می انگیزند، و موعظه ها انسان را از خواب غفلت بیدار و خطراتی را که می توانند دل و روان آدمی را ضعیف و بیمار کنند یادآور می شوند.
بنابراین می توان گفت، که در بسیاری از خطابه ها، حکمت ها، و موعظه های نهج البلاغه توجه خاصی به عزت و کرامت انسان، به سلامت عقل و روان، و به پاکی طبیعت و تمایلات آدمی مبذول شده است.
نهج البلاغه که به حق از آن به اخ القرآن یاد کرده اند؛ بی شک پس از قرآن کریم، گرانقدرترین و جامع ترین میراث ارزشمند جهان اسلام است. مجموعه ای شامل اندیشه و گفتار انسانی کامل و وارسته که در تمام عرصه های زندگی پربار و پربرکت خویش چون خورشید درخشیده و شعاع آن بر همه پرتو افکنده است، حال این خود انسان ها هستند که یا از این خورشید بی غروب بهره برده به سعادت دنیا و عقبی برسند یا این که وانهند و به مشقت افتند.
نهج البلاغه، منشور انسان سازی، منشور هدایت اجتماعی و سیاسی، دریای معرفت بیکرانه، حاوی مسائل بسیار عمیق خداشناسی، حکمت های عمیق فلسفی، انسان شناسی همه جانبه، جهان بینی عرفانی و سلوک اجتماعی است و در یک کلام نهج البلاغه، منشور چگونه زیستن سعادتمندانه هدفمدار و شرافتمندانه است.
از آنجا که خطبه ها، نامه ها و حکمت های نهج البلاغه از انسانی کامل، جامع، و حقیقت مدار که می توان او را دیده بان حقیقت و آزادی نامید، صادر شده، لذا تمام گفتارها و موضع گیری هایش برخاسته از جهان بینی الهی اوست، بر همین اساس می توان از تمام گفتار و رفتارش، اصول اساسی ای را استخراج و استنباط کرد و چراغ راه اندازی زندگی فردی و اجتماعی قرارداد.
از جمله مباحثی که در زمینه انسان و انسان شناسی قابل طرح و پی گیری است، روشن نمودن ابعاد فلسفی-عرفانی این وجود پیچیده می باشد. این موضوع را در منابعی متعدد از جمله نهج البلاغه می توان پی گیری نمود.
پی گیری موضوع انسان شناسی با رویکرد فلسفی و عرفانی در نهج البلاغه، دارای اعتبار و ارزش خاصی است؛ چرا که این مجموعه از جانب انسانی کامل صادر شده که خود در متن وقایع حضور داشته است.
در جهت تبیین این دو بعد در نهج البلاغه، مسائلی چون تعریف انسان و دیدگاه های وجودی نهج البلاغه درباره انسان، عوامل تکامل دهنده وجود انسان و معیارها و مشخصه های انسان کامل باید تجزیه و تحلیل شوند.
برای وصول به این مهم، ابتدا متن نهج البلاغه کاملا مورد مطالعه وبررسی قرارگرفته و شواهد و عباراتی که در این زمینه وجود داشته، استخراج شده اند. پس از استخراج مطالب نهج البلاغه در این زمینه به کمک شرح های نهج البلاغه و متون فلسفی و عرفانی اصیل به کشف و تفسیر معانی موجود در عبارات حاضر پرداخته شده است.
در نهایت نتایجی که حاصل شده است؛ نتایجی جالب و قابل توجه بوده است. دیدگاهی که نهج البلاغه درباره تعریف انسان دارد؛ آن است که به علت دو خصلت پیچیدگی و گستردگی وجودی انسان این موجود قابل تعریف نبوده و ابعاد وجودی او را کاملا نمی توان تعیین نمود.
نگرش های وجودی که نهج البلاغه درباره انسان داراست، کاملا مورد تایید تاملات و کاوش های عقلانی می باشد و این حقیقت نشانگر نقطه قوت و توانایی نهج البلاغه می باشد.
انسان و اجتماع
بحث انسان و اجتماع و این که آدمیان چه نسبتی با اجتماع دارند، از دیرباز مورد بحث اندیشمندان و به ویژه فلاسفه در موضوع انسان شناسی بوده است. برخی انسان را مدنی بالطبع دانسته، ولی برخی دیگر معتقدند که آدمی تنها از روی اضطرار و ناچاری به مدنیت و اجتماع روی می آورد.[1] [2]
گروهی دیگر گفته اند انسان نسبت به مدنیت اقتضایی ندارد (لا اقتضا است) و انسان ها به خاطر عقل حسابگر خود به آن روی می آورند و گروهی دیگر آدمیان را متمایل به اجتماع و مدنیت دانسته اند.
انسان شناسی از دیدگاه افلاطون و ارسطو
کهن ترین نظریه در موضوع انسان شناسی، مربوط به افلاطون و پس از او ارسطو است. از دیدگاه افلاطون، هر انسانی به خاطر نیازمندی ها و منافع خود، ناچار است که اجتماعی باشد.[3]
ارسطو که انسان را حیوانی اجتماعی می دانست بر روی این نکته تاکید می ورزید که نیازمندی های آدمی، او را ناگزیر از اجتماعی بودن می نماید. علمای بزرگ اسلامی چون فارابی، ابوعلی سینا، ابن خلدون و اندیشمند هم روزگار ما، علامه طباطبایی، نیز همین نیازمندی را دلیل بر اجتماعی بودن انسان ها دانسته اند.[4] [5]
دیدگاه نهج البلاغه در انسان شناسی
از دیدگاه نهج البلاغه نیز، انسان ها چون زندگی اجتماعی را امری متناسب با طبیعت عقلانی خویشتن می دانند، آن را برمی گزینند و این گزینش، به خاطر جبر یا از روی درماندگی نیست، بلکه از سر شعور و درک است. از این روی، در نهج البلاغه آمده است:
«أَلَا لَا يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لَا يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَ لَا يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ[6]؛
اگر کسی از شما در خویشاوندان خود خلل و کمبودی مشاهده کند، مبادا از رفع آن سرباز زند، چون اگر نبخشد مالش افزون نمی شود. آن کس که دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آنها گرفته، اما دست های فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پر و بال محبت خویش را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد یافت».
بر اساس این خطبه، انسان در حیات اجتماعی، که صحنه سود و زیان است، نیازمند یاری دیگران است و این نیاز، او را به سوی دیگران می کشاند و هر انسانی به خاطر ناملایمات و سختی ها نیازمند دوستی و مودت با خویشان است.
همچنین حضرت در کلام نورانی دیگری می فرمایند: «وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ[7]؛ از پراکندگی و جدایی حذر کنید که انسان تنها بهره شیطان است، آن گونه که گوسفند تنها، طعمه گرگ است».
این عبارات، چهره اجتماع بشری را نشان می دهد که آدمیان برای گریز از شرور شیطانی و برای به دست آوردن منافعی که تنها در پرتو اجتماعی بودن به دست می آید ناگزیر باید انزوا و گوشه گیری را ترک کنند، به اجتماع روی آورند.
اصالت فرد یا جامعه در انسان شناسی
اکنون که مشخص شد اجتماع یک صحنه گریزنا پذیر برای انسان ها بوده و آدمیان به شدت نیازمند آن هستند، در مبحث انسان شناسی باید مشخص کنیم که در یک جامعه، اصالت با فرد است یا اجتماع یا هر دو؛ و اصولا رابطه فرد با جامعه چه نوع رابطه ای است و ترکیب اجتماع چگونه ترکیبی است.
در موضوع انسان شناسی برای پاسخ به این سؤالات باید گفت که در این باره چهار نظریه قابل طرح است:
الف- نظریه اصالت فرد محض
بر اساس این نظریه، جامعه وجود حقیقی ندارد، بلکه وجودش اعتباری است و در اجتماع، یک ترکیب واقعی صورت نگرفته است.[8]
ب- اصالت فرد صناعی
این نظریه، ترکیب جامعه را صناعی می داند، نه اعتباری. در مرکب صناعی اجزای یک کل در یکدیگر حل نمی شوند، بلکه استقلال اثر خود را از دست می دهند. در یک جامعه نیز افراد هویت خود را از دست نمی دهند، اما همه اجزای اجتماع به یکدیگر وابسته اند.[9]
ج- اصالت اجتماع
این دیدگاه معتقد است که کلیه تمایلات، گرایش ها، عواطف و خلاصه آنچه به انسانیت مربوط می شود در پرتو روح جمعی پیدا می شود بنابراین، جامعه شناسی فرد، مقدم بر روان شناسی اوست.[10]
د- اصالت فرد و جمع
این نظریه، هم فرد را اصیل می داند و هم جمع را. به عبارت دیگر، جامعه یک مرکب حقیقی است. افراد در یکدیگر حل نمی شوند، بلکه در عین استقلال خود، یک هویت جمعی پیدا می کنند. اجساد و اندام ها با یکدیگر ترکیب نمی شوند، بلکه در اثر ترکیب روح ها، اندیشه ها و عاطفه ها روح جمعی پیدا کرده و سرنوشت و هویت جمعی می یابند.[11]
اکنون ببینیم کدام یک از این نظرات در نهج البلاغه تایید شده است؛ امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
«أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ، وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ[12]؛
ای مردم، همانا رضایت و خشم، مردم را مجتمع می سازد. شتر صالح را یک نفر پی کرد، اما خداوند تمامی آنها را عذاب کرد، چون آنها به این کار راضی بودند. خدا نیز فرمود: «فعقروها فاصبحوا نادمین[13]».
در این خطبه، اندیشه جمعی، مورد تاکید قرار گرفته است. بر اساس این کلام، رضایت و خشم که گویای فرهنگ جمعی هر جامعه ای است، سرنوشت جوامع را مشخص می کند.
بنابراین، از دیدگاه امام علی (علیه السلام) در هر جامعه، آدمیان در عین استقلال، هویت و روح جمعی دارند و اصالت، هم با فرد است و هم جمع. چنان که در حکمت نورانی در نهج البلاغه می فرماید:
«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ، وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ، إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه[14]؛ كسى كه از اعمال قومى خشنود باشد، گويى خود در داخل كارهاى آنان بوده است. بر هركس كه در مجلس فاسقان نشيند، دو گناه باشد، يكى، گناه آن كار كه مرتكب شده و يكى گناه خشنودى او به آن كار».
بر اساس این روایت، افراد یک اجتماع، کسانی هستند که اندیشه واحدی دارند، خواه کنار هم باشند یا از یکدیگر جدا زندگی کنند و خواه زنده باشند یا مرده. به خاطر همین است که قرآن کریم گاهی کار یک نسل را به نسل های بعدی نسبت می دهد و می گوید این ها به خاطر آن که پیامبران را به ناحق کشتند استحقاق ذلت و خواری دارند[15]؛ زیرا این ها همان ادامه نسل گذشته اند و این همان معنای سخن اگوست کنت است که می گوید: «بشریت از مردگان بیشتر تشکیل شده تا زندگان».[16]
از آنچه گفته شد می توان دریافت که چرا در نهج البلاغه، اخلاق اجتماعی تا آن قدر اهمیت یافته که از دیدگان امام متقیان علی (علیه السلام) به دور نمانده و آن حضرت در کنار اخلاق فردی، در بسیاری موارد اخلاق اجتماعی را نیز بیان کرده اند.
ایمان مهم ترین رکن انسان شناسی در نهج البلاغه
ایمان و اعتقاد به عنوان مهم ترین رکن وجودی انسان در کتاب شریف نهج البلاغه، از جایگاه و اهمیت ویژه اى در انسان شناسی برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است که در ادامه بحث به آن اشاره مى شود.
انسان شناسی با محوریت ایمان در سخنان امام علی (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام) درباره ایمان می فرماید:
- «همانا بهترین چیز که نزدیکى خواهان، به خدای سبحان، بدان توسل می جویند ایمان به خدا و پیامبر … است».[17]
- «برخى ایمان در دلها برقرار است، و برخى دیگر میان دلها و سینه ها عاریت و ناپایدار».[18]
- «ایمان بر چهار پایه استوار است: بر شکیبایى، و یقین، و عدالت و جهاد. شکیبایى و صبر را چهار شاخه است: آرزومند بودن، ترسیدن، و پارسایى و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق و آرزومند بهشت بود شهوتها را از دل زدود، و آن که از دوزخ ترسید، از آنچه حرام است دورى گزید، و آن که خواهان دنیا نبود و پارسایى داشت مصیبت ها بر وى آسان نمود، و آن که مرگ را چشم داشت، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت. یقین بر چهار شعبه است: بر بینایى زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وى آشکار گردید، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که پشینیان زندگى را در نوردید. عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقیقت برنده و نیکو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود. جهاد بر چهار شعبه است: به نیک وادار نمودن و از کار زشت منع فرمودن و پایدارى در پیکار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آنکه به کار نیک واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقى را که برگردن دارد ادا نمود و آن که با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وى را خشنود نماید».[19]
در جاى دیگر درباره حقیقت ایمان فرمودند: «ایمان، شناختن به دل، و اقرار به زبان و فرمان بردن با اندام ها است».[20]
عوامل تقویت ایمان از منظر امام علی (علیه السلام)
1. اعمال صالح: «ایمان را بر کرده هاى نیک دلیل توان ساخت، و از کردار نیک ایمان را توان شناخت».[21]
2. سلامت قلب: «ایمان بنده اى استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد».[22]
3. صبر: «صبر و شکیبایى نسبت به ایمان مثل سر است نسبت به تن، همانطور که تنى سر ندارد فایده اى ندارد، ایمانى هم که صبر و شکیبایى در او نباشد فایده اى ندارد».[23]
4. حیاء: «هیچ ایمانى مثل حیاء نیست».[24]
نتایج ایمان
1. شهود حق: «دیده ها او را آشکارا نتوان دید، اما دلها با ایمان درست بدو خواهد رسید».[25]
2. توان فهم معارف عالى: «دانستن امر ما (ولایت) کارى سخت است و تحمل آن دشوار کسى آن را تحمل نکند جز انسان با ایمانى که خداوند قلب او رابراى ایمان آزموده باشد».[26]
نتیجه گیری
امام علی (علیه السلام) در سخنان خود، به مباحث گوناگون انسان شناسی در ابعاد فردی و اجتماعی اشاره نموده است. در مبحث انسان شناسی از منظر امام علی (علیه السلام)، ایمان مهم ترین رکن وجودی انسان شناخته شده است.
انسان در حیات اجتماعی که صحنه سود و زیان است، نیازمند یاری دیگران است و این نیاز، او را به سوی دیگران می کشاند و هر انسانی به خاطر ناملایمات و سختی ها نیازمند دوستی و مودت با خویشان است. از دیدگاه امام علی (علیه السلام) در هر جامعه، آدمیان در عین استقلال، هویت و روح جمعی دارند و اصالت، هم با فرد است و هم با جمع.
پی نوشت ها
[1] شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 25، ص 249.
[2] سبزواری، ملاهادی، مجموعه رسائل، ص 214.
[3] ر. ک: مظفری، سید محمد، فصلنامه الهیات و حقوق، زیر نظر آیت الله لاریجانی، صادق، شماره 3؛ https://hawzah.net/fa/Article/View/90240v.
[4] ارسطو، سیاست، ترجمه حمیدعنایت، ص 46.
[5] فصلنامه الهیات و حقوق، شماره 3.
[6] دشتی، نهج البلاغه، خطبه 23.
[7] همان، خطبه 127.
[8] مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 54.
[9] همان.
[10] بوخنسکی، مقدمه ای بر فلسفه، ص 124؛ حسین سوزنچی، اصالت فرد، جامعه یا هردو، ص 44.
[11] شهید مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 52-56.
[12] دشتی، نهج البلاغه، خطبه 201.
[13] شعرا / 157.
[14] صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت 154.
[15] نسا / 55؛ «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا».
[16] آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ص۱۲۳.
[17] دشتی، نهج البلاغه، خطبه 110.
[18] همان، خطبه 189.
[19] همان، حکمت 31.
[20] همان، 227.
[21] همان، خطبه 156.
[22] همان، 176.
[23] همان، حکمت 82.
[24] همان، 113.
[25] همان، خطبه 179.
[26] همان، خطبه 189.
منابع
- قرآن کریم
- مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368 ش.
- بوخنسکی، م، مقدمه ای بر فلسفه، محمدرضا باطنی، تهران، نشر نو، 1361 ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، 1372 ش.
- نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المؤمنین(ع)، نشر آدینه سبز،چاپ اول 1385.
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه قم مكتبة آیة الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۸ش.
- استاد مطهری، مرتضی سیری در نهج البلاغه چاپ دهم انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۳ش.
- جعفری، محمد مهدی، آموزش نهج البلاغه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1380 ش.
- ارسطو، سیاست، ترجمه حمیدعنایت، انتشارات آگاه، 1402.
- سبزواری، هادی، رسائل حکیم سبزواری، نشر اسوه، 1376.
- آرون، ریمون؛ مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی؛ ترجمه باقر پرهام؛ تهران؛ انتشارات علمی فرهنگی؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۷۷ ش.
منبع: مصدقیان، حسینعلی، بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه، فصلنامه اخلاق، شماره12، تابستان 1387.