جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه هشتاد و سوم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه هشتاد و سوم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام): و اين خطبه اي شگفت انگيز است که (خطبه غرا) ناميده مي شود و در اين خطبه (به حقايق مهمي اشاره فرموده است):سپس توصيه به تقوا نموده و مردم را از دنيا برحذر داشته سپس درباره شئون ورود بروز قيامت (بياناتي مي فرمايد) آنگاه مردم را به آن مسائل و پديده هائي که در زندگي در آنها غوطه ورند متوجه مي سازد سپس فضيلت متذکر ساختن انسانها را بيان مي دارد

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

صفته جل شأنه

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ مَانِحِ کلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ کاشِفِ کلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ

صفات خداوندي جل شانه

سپاس خداي راست که با قدرتش بر تمام هستي و به جريان انداختن آن، بالاتر از همه کائنات و با احسان ربوبي اش به همه اشياء نزديک است. بخشنده هر سود و امتياز است و برطرف کننده هر حادثه بزرگ و تنگناهاي حيات سپاسگزار او هستم بر عواطف کرم خداونديش و بر نعمتهاي کاملي که بر ما عنايت فرموده است.

2

وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَکلُ عَلَيْهِ کافِياً نَاصِراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ.

ايمان به آن ذات اقدس مي آورم که موجود اول و بي سابقه است و هدايت از او مي جويم که به من نزديک است و هدايتم از او است. ياري از او مي طلبم که پيروز (مطلق) است و قادر (علي الاطلاق). توکل به او مي نمايم که کفايت و ياري از او است. و گواهي مي دهم که محمد (صلي الله عليه و آله )بنده و فرستاده او است او را براي اجراي امر و ابلاغ نهائي حجت و ابراز تهديد به کيفرهايش فرستاد.

3

الوصية بالتقوى

أُوصِيکمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ وَ وَقَّتَ لَکمُ الْآجَالَ وَ أَلْبَسَکمُ الرِّيَاشَ وَ أَرْفَغَ لَکمُ الْمَعَاشَ وَ أَحَاطَ {احاطکم}بِکمُ الْإِحْصَاءَ وَ أَرْصَدَ لَکمُ الْجَزَاءَ وَ آثَرَکمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ وَ أَنْذَرَکمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ

وصيت به تقوي

اي بندگان خدا، شما را به تقواي خداوندي توصيه مي کنم که مثل ها براي شما زده است و مدت زندگي شما را تعيين فرموده، لباس بر شما پوشانده و براي شما معاش فراوان ارزاني داشته و به محاسبه همه موجوديت و اعمال شما محيط و براي همه اعمال شما نتائجي را در کمين نهاده است. و شما را با نعمتهاي فراوان مورد عنايت قرار داده و با عطاياي فراوان مشمول لطفش فرموده و با حجتها و دلايل بليغ شما را برحذر داشته است.

4

فَأَحْصَاکمْ عَدَداً وَ وَظَّفَ لَکمْ مُدَداً فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ وَ دَارِ عِبْرَةٍ أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا.

خداوند سبحان همه اجزاء و شئون هستي و اعمال شما را حساب نموده و مدتهاي معيني را براي شما مقرر ساخته است. (اين همه کرامتها و الطاف و ابلاغ دلائل و حساب همه موجوديت شما) در اين دنيا است که جايگاه آزمايش و سراي عبرت است. شما اولاد آدم در اين دنيا در مجراي آزمايش قرار گرفته و درباره زندگي در اين دنيا مورد محاسبه قرار خواهيد گرفت.

5

التنفير من الدنيا

فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا يُونِقُ مَنْظَرُهَا وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَ ضَوْءٌ آفِلٌ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ سِنَادٌ مَائِلٌ

برحذر داشتن از دنيا

آبشخور اين دنيا تيره و چشمه سارش گل آلود و داراي منظري فريباست و بي اعتنائي به آزمايش هايش مهلک فريبنده اي است در حال دگرگوني ها (يا مانع از دريافت حقيقت) و روشنائي است در معرض زوال سريع و سايه اي است در حال برچيده شدن، تکيه گاهي است مايل به سقوط.

6

حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاکرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا {أجبلها}وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا وَ أَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْک الْمَضْجَعِ وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ وَ مُعَايَنَةِ الْمَحَلِّ وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ.

در آن هنگام که انسان گريزان برگردد و با اين دنيا انس بگيرد و کسي که از روي ناداني انکارش کرده بود دل به آن بدهد و بر ظواهرش بيارامد، (ناگهان مانند اسبي که پاهايش را بلند کند و بر زمين بزند و سوار خود را بياندازد،) از او رم کند، و با دامهائي که سر راه او گسترده است، شکارش کند، و با تيرهايش او را از پاي درآورد (در پايان کار) طنابهاي مرگ به دست و پايش پيچد و او را به خوابگاهي تنگ و تاريک و به منزلگهي وحشتناک و به ديدار موقعيتي (از سعادت يا شقاوت که بر خود) اندوخته است) و نتيجه عملش براند.

7

وَ کذَلِک الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ لَا تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً وَ لَا يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً يَحْتَذُونَ مِثَالًا وَ يَمْضُونَ أَرْسَالًا إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ.

به این ترتيب آيندگان به دنبال گذشتگان در حرکت اند و مرگ از درو کردن زندگان باز نمي ايستد و آنان که به دنبال کاروان گذشتگان در حرکتند از ارتکاب ناشايستها خودداري نمي کنند حرکات و رفتارشان را مشابه ديگران نموده گله گله، از اين کهنه رباط رهسپار غايت پايان سرنوشت و مقصد نهائي فناء و زوالند.

8

بعد الموت البعث

حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزِفَ النُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْکارِ الطُّيُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِک سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ

برانگيخته شدن و حيات پس از مرگ

آنگاه که امور خلقت انساني به پايان رسيد و روزگاران گذشت و ميعاد برانگيخته شدن و سر برآوردن از زير خاکهاي تيره نزديک شد، خداوند مردم را از نهانگاههاي قبرها و آشيانه هاي پرندگان و جايگاههاي درندگان و پرتگاههاي مهلک بيرون مي آورد و آنان را شتابان براي اجراي امر خود و با سرعت براي تحقق بخشيدن به وعده خويش روانه مي سازد (

9

رَعِيلًا صُمُوتاً قِيَاماً صُفُوفاً يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ کاظِمَةً

مگان رهسپار جريان امر خداوندي) گروه گروه، به راه مي افتند، بعضي در حال سکوت و قيام و صف کشيده (ديده) بينائي واقع بين بر آنان نفوذ مي نمايد و دعوت کننده گوش آنان را شنوا مي سازد. لباس خضوع بر تن، و فروتني تسليم و حقارت بر وجودشان مستولي چاره جوئي ها و حيله پردازي ها تباه و آرزو بريده و دلها از سرور خالي و هيجانها فرو خورده شده است.

10

وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَ مُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَکالِ الْعِقَابِ وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

صداها مخفي، عرق تا دهان فرو ريخته، و وحشت از گناهان بزرگ تندري در گوشها از فرياد تند دعوت کننده مي گويد (براي بازخواست درباره عمري که سپري کرده اند) براي شنيدن حکم قاطع ميان حق و باطل و گرفتن نتيجه اعمال و سقوط در کيفر و وصول به پاداش.

11

تنبيه الخلق

عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ کائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً

تنبيه مردم

انسانها بندگاني هستند که با قدرت خداوندي پا به عرصه هستي نهاده و تحت اشراف ربوبي قرار گرفته اند. در حاليکه فرشتگان موکل بر عبور مردم از پل مرگ در بالين آنان حاضر خواهند گشت، ارواحشان گرفته مي شود و در درون گورها قرار گرفته مي پوسند و تنها سر از خاک برمي آورند. آنان در برابر اعمالي که انجام داده اند، محاسبه مي شوند و وضع آنان با حساب مشخص مي گردد.

12

قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَ کشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ {الخیار}وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ{المقتبین} الْمُرْتَادِ{التقین} فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ.

انسانها در اين دنيا براي پيدا کردن راه نجات مهلت داده شده و به راه روشن ارشاد شده بودند. براي آنان در اين زندگاني مهلتي داده شده بود که مي توانستند رضاي خدا را جلب کنند و از توبيخ او رها شوند (خداوند سبحان بوسيله حجت و برهان به حال انسانها در اين دنيا لطف فرموده بود) تا ظلمات شبهه و ترديد از آنان مرتفع گشته و ميدان تاخت و تاز براي سبقت در خيرات را براي آنان آماده و تفکر براي رسيدن به بهترين مقاصد را براي آنان عنايت فرموده بود. (خداوند سبحان براي انسانها) قدرت تحمل و شکيبائي جوينده روشنائي براي تحصيل سعادت را در مدت عمر و نوسانات مهلت ها عطا کرده است.

13

فضل التذکير

فَيَا لَهَا أَمْثَالًا صَائِبَةً وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاکيَةً وَ أَسْمَاعاً وَاعِيَةً وَ آرَاءً عَازِمَةً وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً

فضيلت متذکر ساختن انسانها

(اين مطالب که گفتم) چه مثل هائي صحيح و مطابق واقع و پندهاي شفا دهنده انحرافات و بيماريهاي دروني است اگر در دلهاي پاک و گوشهاي شنوا و افکار جدي و عقول حسابگر وارد شود. به خدا تقوي بورزيد، تقواي کسي که شنيد و خشوع کرد گناه اندوخت و اعتراف کرد، ترسيد و عمل نمود، حذر کرد و مبادرت به انجام اعمال نيکو ورزيد. به مقام يقين رسيد و به نيکوکاري پرداخت، وسيله عبرت بر او عرضه شد، عبرت گرفت بر حذر داشته شد، حذر نمود.

14

فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ وَ وَجِلَ فَعَمِلَ وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ

از پليدي ها ممنوع شد، ممنوعيت از آنها را پذيرفت. دعوت حق را اجابت کرد و به سوي آن بازگشت و توجه به گناهان خود نمود يا رجوع به عقل و فرمان حق نمود و توبه کرد. از رسولان الهي پيروي کرد و به رشد يافتگان پيوست. حقيقت به او نشان داده شد و او حق را ديد در طلب کمال بر شتافت و با گريز از پليديها نجات يافت، پس ذخيره اي اندوخت و باطن خود را تزکيه کرد و معاد خود را آباد ساخت و تکيه بر زاد و توشه نمود. (اين همه تکاپو و سعي صميمانه را) براي روز کوچ از اين دنيا و مقصد نهائي راه الهي که در پيش داشت و حالت نيازي (که روزي به سراغش خواهد آمد) و موقعيت احتياج شديدي (که در پيش رو دارد) انجام داد همه اعمال صالحه را براي جايگاه ابدي خود پيشاپيش فرستاد.

15

وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ وَ أَجَابَ فَأَنَابَ وَ رَاجَعَ {رجع}فَتَابَ وَ اقْتَدَى فَاحْتَذَى وَ أُرِيَ فَرَأَى فَأَسْرَعَ طَالِباً وَ نَجَا هَارِباً فَأَفَادَ ذَخِيرَةً وَ أَطَابَ سَرِيرَةً وَ عَمَّرَ مَعَاداً وَ اسْتَظْهَرَ زَاداً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ وَ حَالِ حَاجَتِهِ وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ

پس اي بندگان خدا، به خدا تقوي بورزيد. در مسير آن هدفي که شما را براي آن آفريده است و بر طبق همان تحذير که درباره خود، متوجه شما ساخته است، از او برحذر باشيد. و براي به فعليت رساندن وعده اي که به شما داده است، شايستگي کسب کنيد و براي پيش آمدن هول روزي که (با مشاهده اعمال خود) در وعده گاه خداوندي قرار خواهيد گرفت، برحذر باشيد.

16

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَکمْ لَهُ وَ احْذَرُوا مِنْهُ کنْهَ مَا حَذَّرَکمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَکمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ وَ الْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِهِ.

پس اي بندگان خدا، به خدا تقوي بورزيد. در مسير آن هدفي که شما را براي آن آفريده است و بر طبق همان تحذير که درباره خود، متوجه شما ساخته است، از او برحذر باشيد. و براي به فعليت رساندن وعده اي که به شما داده است، شايستگي کسب کنيد و براي پيش آمدن هول روزي که (با مشاهده اعمال خود) در وعده گاه خداوندي قرار خواهيد گرفت، برحذر باشيد.

17

التذکير بضروب النعم

و منها: جَعَلَ لَکمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا وَ أَشْلَاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا مُلَائِمَةً لِأَحْنَائِهَا فِي تَرْکيبِ صُوَرِهَا وَ مُدَدِ عُمُرِهَا بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ{بائدة} لِأَرْزَاقِهَا فِي مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ وَ حَوَاجِزِ {جوائز}عَافِيَتِهِ

تذکر به انواع نعمتها

براي شما اولاد آدم گوشها قرار داد، تا آنچه را که شنيدنش اهميت دارد، بشنود، و ديدگاني قرار داد تا نابينائي هايش را برطرف بسازد و صورت اعضاء را تنظيم فرمود تا اجزاي اعضايش را تاليف نمايد. و ترکيب اشکال و مدت عمر آن اعضاء با کيفيتهاي مخصوص به خود، ملايم و هماهنگ باشد انسانها را با بدنهايي که با وسائل سودمند به حيات و دلهائي که جوينده ارزاق خود مي باشند (در جريان زندگي قرار داد) (فرزندان آدم) در اين دنيا در نعمت با عظمت او و عوامل احسان و موانع تندرستي غوطه ورند.

18

وَ قَدَّرَ لَکمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْکمْ وَ خَلَّفَ لَکمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِينَ قَبْلَکمْ مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الْآمَالِ وَ شَذَّبَهُمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الْآجَالِ لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلَامَةِ الْأَبْدَانِ وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِ الْأَوَانِ

خداوند سبحان مقدار عمرها را مقدر فرموده و آن را از شما پوشيده است و براي شما وسائل عبرت را از آثار گذشتگان از بهره برداري ها از امتيازاتي که نصيبشان گشته بود و از باز بودن مهلت عمر تا مرگشان، باقي گذاشته است (در هر حال که بودند) مرگ پيش از آنکه آن گذشتگان به آرزوهاي خود برسند، شتابان به سراغشان رفت و داس اجل رشته آرزوهايشان قطع کرد (غفلت عيش و عشرت چنان آنان را در خود برده بود که) در روزگار تندرستي براي آن سرنوشت نهائي آماده نگشته و از آغاز و بحبوحه حيات عبرت نگرفته بودند

19

فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلَّا حَوَانِيَ الْهَرَمِ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلَّا نَوَازِلَ السَّقَمِ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ{اوبة} الْفَنَاءِ مَعَ قُرْبِ الزِّيَالِ{الزّوال} وَ أُزُوفِ الِانْتِقَالِ وَ عَلَزِ الْقَلَقِ وَ أَلَمِ الْمَضَضِ وَ غُصَصِ الْجَرَضِ وَ تَلَفُّتِ الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ

آيا کساني که در قدرت و طراوت جواني به سر مي برند، انتظاري جز خميدگي قامت را در دوران پيري مي کشند؟ آيا آنانکه در خوشي هاي صحت و عافيت غوطه ورند، جز انتظار ورود بيماريها را دارند؟ آيا شناوران در امتداد بقاء انتظار ديگري جز لحظات فنا را مي کشند؟ با نزديک شدن زوال عمر و حرکت به ديار ابديت با اضطراب دردناک و درد تلخ ناگواريها و فرو دادن آب دهان با غصه و اندوه در گلو و نگريستن پناه جويانه به ياري اولاد و خويشان و آشنايان عزيز و نزديکان همدم.

20

فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً وَ فِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً قَدْ هَتَکتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِک جِدَّتَهُ

آيا آن همه ياران و نزديکان توانستند مرگ را از آن مسافر زير خاک تيره دفع نمايند؟! و آيا آن گريه کنندگان توانستند سودي به حال آن راهرو تنها به ديار خاموشان برسانند؟! آن مسافر غريب در محل مردگان در گرو اعمال خود رها شد و در تنگناي خوابگاه تيره و تار تنها سر به خاک نهاد. حشرات زيرزميني غذاي لذيذي از پوست او دريافتند و پاره پاره اش کردند و طراوت بدن او را عوامل محو کننده پوساندند.

21

وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا

و بادهاي طوفاني آثار او را از بين برد و تعاقب روز و شب نشانه ها و نمودهاي بارز او را محو ساخت و بدنها متلاشي و نابود شدند پس از شادابي و طراوتي که داشتند و استخوانها قوت خود را از دست دادند و پوسيدند

22

لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا

از آن ارواح در گرو بارهاي سنگين به بقاء خود ادامه دادند ، در حاليکه به اخبار غيبي خود يقين دارند. ديگر از آن ارواح افزايش اعمال صالحه خواسته نمي شود و مهلتي به آن ارواح داده نمي شود تا از زشتي لغزشهائي که مرتکب شده اند، پوزش بخواهند و رضاي حق را به التماس بجويند.

23

أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْکبُونَ قِدَّتَهُمْ وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ؟

آيا شما زندگان، فرزندان و پدران و برادران و خويشان آن در خاک رفتگان نيستيد. که از مثالهاي رفتار آنان پيروي مي کنيد و بر مسير آنان سوار مي شويد و در جاده اي که آنها پيش گرفته بودند، قدم بر مي داريد!؟

24

فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا سَالِکةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا کأَنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا وَ کأَنَّ الرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا.

پس دلهاي شما را قساوت گرفته و آنها را از برخورداري از حظ و نصيبي که (در اين زندگاني بايد بدست بياورند) محروم ساخته و از رشدي که شايسته آن دلها بوده است، برگردانده و به لهو و لعب مشغولشان نموده ايد. دلهاي شما راهي را پيش گرفته اند که ميدان حرکت اصلي آنها نيست گوئي غير از رشد و کمال براي آن دلها در اين زندگاني هدف گيري شده است و گوئي رشد اين دلها در به دست آوردن خواسته هاي دنيوي آنها است .

25

التحذير من هول الصراط

وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکمْ عَلَى الصِّرَاطِ{السّراط} وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ

برحذر داشتن از هول و خطر صراط

و بدانيد که عبور شما از صراط و جايگاه لغزشهاي ساقط کننده آن است. شما از لغزشگاه پرخطر صراط و مخاطرات متعاقب آن عبور خواهيد کرد

26

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکرُ قَلْبَهُ وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَ أَوْجَفَ الذِّکرُ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ{أبانه}

اي بندگان خدا، به خدا تقوي بورزيد، تقوي خردمندي که تفکر قلبش را به خود مشغول داشته و ترس بدنش را به زحمت انداخته و شب بيداريهاي خواب ناچيزش را از بين برده و با بيداري به بامداد رسيده باشد. و اميد او به رحمت و عنايت خداوندي روزگار گرمش را تشنه عنايات و رحمتهاي خداوندي نمايد. زهد و پارسائي از شهوات او جلوگيري کرده و ذکر خداوندي سبقت بر زبانش نمايد. خوف و هراس از پايان کار و ظهور نتايج آن را براي امن و آرامش آن موقع پيش بياندازد.

27

وَ تَنَکبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ وَ سَلَک أَقْصَدَ الْمَسَالِک إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَ رَاحَةِ النُّعْمَى فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَ آمَنِ يَوْمِهِ وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً وَ قَدَّمَ زَادَ{ذات} الْآجِلَةِ سَعِيداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ

از موانع راه روشن و هدايت، اعراض و کناره گيري کند و براي رسيدن به روش مطلوب به سوي حيات ابدي معتدل ترين راهها را برگزيند و عوامل کبر و غرور که او را از حق و حقيقت دور مي سازد، از راه راست منحرفش نکند. امور مشکوک و مشتبه نابينايش نسازد (با اين حرکت و تکاپو است که) شادي بشارت سعادت ابدي و آسايش در نعمت الهي را در آسوده ترين و ملايم ترين خواب و با امن ترين روزي که (در انتظارش مي باشد) به دست آورده است. (چنين انساني است که) از گذرگاه موقت را با وضعي پسنديده عبور نموده است و توشه پايان سرنوشت را سعادتمندانه پيش انداخته و از ترس خداوندي به اعمال صالحه پيشدستي کرده است

28

وَ أَکمَشَ فِي مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَکفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ کفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا وَ کفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ کفَى بِالْکتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً.

اين انسان آگاه در مهلتي که نصيبش شده است، به سوي سعادت شتافته و رغبت در طلب نجات نموده و از پليديها گريخته و در امروزش به تفکر درباره فردايش پرداخته و همواره به پيش رو نگريسته است (براي لزوم معرفت و عمل انسان) عطا و پاداش بهشتي و ترس و کيفر و وبال آتش کافي است انتقام خداوندي و ياري او و احتجاج و مخاصمه کتاب (براي تنظيم حيات هر انسان خردمند) کفايت مي کند.

29

الوصية بالتقوى

أُوصِيکمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَکمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى

سفارش به تقوي

من شما را به تقواي خداوندي توصيه مي کنم که (با ابلاغ نتائج ناگوار اعمال زشت بوسيله پيامبران و براهين وجداني) جاي عذري نگذاشته است و با طرق روشني که پيش پاي شما گسترده، احتجاج نموده است و شما را از دشمني که در سينه هايتان نفوذي مخفي داشته و آهسته در گوشهايتان مي دمد، برحذر داشته است

30

وَ وَعَدَ فَمَنَّى وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ{النیّات} الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ أَنْکرَ مَا زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ.

(اين دشمن اولاد آدم) شيطان است که گمراه مي کند و به هلاکت مي اندازد و وعده مي دهد و فرزند آدم را در خيال آرزوها غوطه ور مي سازد و زشتي هاي گناهان را مي آرايد و معاصي بزرگ و نابود کننده را در نظر انسانها ناچيز مي نمايد آنگاه که دمساز و همنشين خود را فريفت و گروگان خود را محکم به گره بست، آراسته خود را انکار و آنچه را که ناچيز و پست جلوه داده بود، بزرگ و از آنچه که براي انسان امان تلقين کرده بود برحذر مي دارد.

31

و منها في صفة خلق الإنسان

أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لَافِظاً وَ بَصَراً لَاحِظاً لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً

در توصيف خلقت انسان

يا اين انساني که خداوند او را در ظلمات رحم هاي مادران و غلافهاي پوشاننده بوجود آورد (آنگاه انسان مسير تکون خود را بدين ترتيب پيش گرفت):نطفه اي در حال افزايش و متراکم از ذرات علقه اي پوشيده جنين در رحم، شيرخوار، کودک، جوان، سپس براي او قلبي حافظ و زباني گويا و چشمي بيننده داد تا از روي تجربه و عبرت بفهمد و با جلوگيري خويشتن از معصيت، از ارتکاب آن خودداري نمايد

32

حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَى مِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ کادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً

تا آنگاه که به حد اعتدال خود رسيد و پيکرش راست شد استکبار، وجودش را احاطه نمود و از مسير حق رميدن گرفت و بي پروا به خبط و خطا افتاد. با دلو هوي و هوس (براي زندگي خود) آب کشيد. کوشش و حرکات مشقت بار براي دنيايش صرف کرد. براي تحصيل لذايذ عيش و طربش با تفکر خام درباره نيازهايش. (اين غافل مست براي زندگي خود) مصيبتي را احتمال نمي دهد و محاسبه نمي کند و هيچ ترسي او را به خشوع وادار نمي سازد. (با اين غفلت تباه کننده) در فتنه و لغزش فريبنده خود ديده از اين جهان بربست.

33

وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً {اسیراً}لَمْ يُفِدْ عِوَضاً {غرضاً}وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ {غبرة}جِمَاحِهِ وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ فَظَلَّ سَادِراً وَ بَاتَ سَاهِراً فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ

در حالي که زماني محدود و ناچيز در حيات لغزنده خود، زندگي کرد، نتيجه اي از نعمتهاي خدادادي نگرفت و فريضه لازم را به جاي نياورد. و ناگهان اندوه ها و ناگواريهاي مرگ با اينکه هنوز سوار مرکب سرکش خودکامگي بود و راه شادي و خوشي مي نورديد، بر سرش تاختن گرفت. در اين هنگام در حيرتي بي سابقه فرو مي رود و در امواج متلاطم درد و شکنجه ها شب بيداي مي کشد

34

وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً

(از اين پس) انبوه دردها و بيماريها بر سرش فرود مي آيند و (او توانائي دفع آنها را از دست داده) در ميان برادري همتا و پدري مهربان و مادر و خواهري که واي مرگ آنان را به شيون درآورده و در اضطراب شديد به سينه هاي خود مي کوبند.

35

وَ الْمَرْءُ فِي سَکرَةٍ مُلْهِثَةٍ وَ غَمْرَةٍ کارِثَةٍ وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ وَ جَذْبَةٍ مُکرِبَةٍ وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَکفَانِهِ مُبْلِساً {ملبساً}وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ وَ نِضْوَ سَقَمٍ

در اين حال (اين انسان که زندگيش لحظات نهائي خود را سپري مي کند) فرو رفته در سکرات رنج آور، موت و شدائد موجب قطع اميد و ناله ضعيف و دردناک و کشش سخت نفسهاي حال احتضار و رانده شدن مشقت بار از اين دنيا سپس آن تازه چشم پوشيده را (پس از طي آن ناگواريها) با کمال ياس و انقطاع از اين دنيا در کفن هايش پيچيدند و بي آنکه مقاومتي از خود نشان دهد، با کمال تسليم و به آساني کشيده شد و خسته و کوفته (چونان چارپائي که از مسافرتي خسته و درمانده برگردد و بدون مهلت به سفري ديگر رهسپارش کنند) لاغراز بيماري، بر روي چوبهاي تابوت گذاشته شد.

36

تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ{مفّج} أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِک بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِ وَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِ {السّعیر}

(این مسافر ديار ابديت را) ياران و نزديکان فرزندان و انبوه شتاب زده برادران به سوي ديار غربت بر دوش کشيدند ديار غربتي که ديدارها در آنجا قطع مي شود- و تنهائي وحشت انگيز (که هيچ انساني ياراي همدمي با او را نخواهد داشت) بردند. تا آنگاه که تشييع کنندگانش برگشتند و آنان که در فراقش اندوه و ناله ها سر داده بودند، دنبال کار خود را گرفتند (در همان شب که وارد زير خاک تيره دفن گشته است) براي پاسخ از سئوال بهت انگيز و گوياي راز و آشکار ساختن لغزشهاي او در امتحان اعمالي که در زندگي دنيوي مرتکب شده نشانده مي شود. بالاتر از اينها بلاي ورود در مايع جوشان عذاب الهي و سرنگون شدن در دوزخ و غوطه ور شدن در امواج سوزان آتش است و سختيهاي نفساني آن.

37

لَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ وَ لَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ وَ لَا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ

نه سکون و استراحتي براي آن تبهکاران وجود دارد. و نه آرامشي که بتواند عذاب را برطرف نمايد و نه نيروئي مانع از هجوم آن همه دردها و ناگواريهاست. مرگي حاضر و برنده وجود ندارد که بساط هستي اش را از عذاب اعمالش برهاند و نه حتي خوابي سبک (که حداقل لحظاتي را بيارامد) (اين است داستان سرنوشت تبهکاران) ميان انواعي از عذابهاي کشنده و عذابهاي متوالي ما به خدا پناه مي بريم

38

عِبَادَ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِيلًا وَ مُنِحُوا جَمِيلًا وَ حُذِّرُوا أَلِيماً وَ وُعِدُوا جَسِيماً {جمیلاً}احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ

نه هيچ سکون و استراحتي براي آن تبهکاران وجود دارد. و نه آرامشي که بتواند عذاب را برطرف نمايد و نه نيروئي مانع از هجوم آن همه دردها و ناگواريهاست. مرگي حاضر و برنده وجود ندارد که بساط هستي اش را از عذاب اعمالش برهاند و نه حتي خوابي سبک (که حداقل لحظاتي را بيارامد) (اين است داستان سرنوشت تبهکاران) ميان انواعي از عذابهاي کشنده و عذابهاي متوالي ما به خدا پناه مي بريم

39

أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا {فَأَنَّى تُؤْفَکونَ} أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِکمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ قِيدُ قَدِّهِ مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ

اي بندگان خدا، کجا هستند کساني که براي آنان عمر داده شد، ازنعمتها برخوردار شدند. به آنان تعليم داده شد و آنان فهميدند و کساني که مهلت داده شدند، آن فرصت را در غفلت و لهو و لعب سپري کردند. از نعمت تندرستي و سلامتي برخوردار شدند، وظيفه خود را در برابر آن نعمتها به فراموشي سپردند مهلت طولاني دريافتند از طرف خالق زيبائي به آنان عطا شد و درباره عذاب نتائج اعمالشان تهديد گشتند وعده بزرگي به آنان داده شد اي بندگان خدا، از گناهان مهلک و عيوبي که خدا را به سخط و غضب مي آورد، بپرهيزيد اي دارندگان بينائي ها و شنوائي ها و عافيت و متاع دنيا، آيا هيچ پناهگاهي و خلاصي و آيا ملجا و تکيه گاهي وجود دارد، يا توانائي فرار يا مرجعي ديگر داريد، يا نه؟! (حال که نه پناهگاهي و خلاصي هست و نه ملجا و تکيه گاهي و نه توانايي فرار) پس به کدامين مسير منحرف مي شويد و به کدامين سوي برمي گرديد؟ يا به کدامين پشتيبان مغرور مي شويد؟ جز اين نيست که نصيب هر يک از شما از زمين به طول و عرض قامت شما است خوابگاهي که گونه بر خاکش خواهيد نهاد؟

40

الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ وَ أُنُفِ الْمَشِيَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ قَبْلَ الضَّنْک وَ الْمَضِيقِ وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ.

هم اکنون به خود بيائيد اي بندگان خدا، که مهلت وسيع به شما داده شده و روح در طول زمان ارشاد آزاد وبدنها در حال راحت و ميدان تجمع براي زندگي و فرصت باقيمانده زندگي و استيناف اراده ها و مهلت براي توبه و اوقات وسيع است، پيش از کوتاهي زمان و تنگناي خوابگاه نهائي و ترس و جدائي روح از بدن و پيش از رسيدن غائبي که مورد انتظار است و پيش از مواخذه خداوند عزيز مقتدر.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :