جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه دویست و سیزدهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

مترجم :​
نسخه :​
موضوع :​

مترجمین

خطبه دویست و سیزدهم

از خطبه هاى آن حضرت است که در صفّین بیان فرمود

فراز

متن عربی

متن فارسی

1

اَمّا بَعْدُ، فَقَد جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ لى عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلايَةِ اَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَىَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذى لى عَلَيْكُمْ. وَ الْحَقُّ اَوْسَعُ الاَْشْياءِ فِى التَّواصُفِ،وَ اَضْيَقُها فِى التَّناصُفِ.

اما بعد، خداوند به خاطر حکمرانى من بر شما براى من بر عهده شما حقّى قرار داده، و شما را نیز بر من حقّى است مانند حقّى که مرا بر شماست. حقّ در عرصه وصف وسیع ترین اشیاء،و در مرحله انصاف تنگترین چیزهاست.

2

لايَجْرى لاَِحَد اِلاّ جَرى عَلَيْهِ، وَ لايَجْرى عَلَيْهِ اِلاّ جَرى لَهُ، وَ لَوْ كانَ لاَِحَد اَنْ يَجْرِىَ لَهُ وَ لا يَجْرِىَ عَلَيْهِ لَكانَ ذلِكَ
خالِصاً لِلّهِ سُبْحانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلى عِبادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فى كُلِّ ماجَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضائِهِ. وَلكِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبادِ اَنْ يُطيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضاعَفَةَ الثَّوابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ الْمَزيدِ اَهْلُهُ. ثُمَّ جَعَلَ سُبْحانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَها لِبَعْضِ النّاسِ عَلى بَعْض، فَجَعَلَها تَتَكافَأُ فى وُجُوهِها، وَ يُوجِبُ بَعْضُها بَعْضاً، وَ لا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُها اِلاّ بِبَعْض. وَ اَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالى عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوالى، فَريضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ سُبْحانَهُ لِكُلٍّ عَلى كُلٍّ، فَجَعَلَها نِظاماً لاُِلْفَتِهِمْ، وَ عِزّاً لِدينِهِمْ. فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ اِلاّ بِصَلاح ِ الْوُلاةِ، وَ لاتَصْلُحُ الْوُلاةُ اِلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَاِذا اَدَّتِ الرَّعِيَّةُ اِلَى الْوالى حَقَّهُ، وَ اَدَّى الْوالى اِلَيْها حَقَّها، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قامَتْ مَناهِجُ الدّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلى اَذْلالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمانُ، وَ طُمِعَ فى بَقاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطامِعُ الاَْعْداءِ. وَ اِذا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اَوْ اَجْحَفَ الْوالى بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنالِكَ الْكَلِمَةُ،

کسى را بر دیگرى حقّى نیست، جز اینکه آن دیگرى را نیز بر او حقّى است. و حقى از دیگرى بر عهده کسى نیست، جز اینکه براى او نیز
بر گردن وى حقّى است. و اگر کسى را بر دیگرى حقّى ثابت است و آن کس را بر وى حقّى نباشد، این حق فقط براى خداى سبحان است، نه غیر او، به خاطر احاطه قدرتش بر بندگان، و عدالتش در تمام آنچه که فرمانش در آنها جارى است. ولى حقّش را بر بندگان چنین مقرّر فرمود که او را بندگى کنند، و مزد عبادت را برعهده خود براى بندگان چند برابر قرار داد به علّت فضل و کرمى که دارد، و افـزون دهى که شایسته و اهـل آن اسـت. آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضى را در برابر بعضى دیگر واجب نمود، و بعضى واجب نگردد مگر به انجام حقّى که در برابر آن است. و بزرگترین چیز که از این حقوق واجب فرمود، حقّ حاکم بر رعیت، و حقّ رعیت بر حاکم است، این فریضه اى است که خداوند براى هریک نسبت به دیگرى واجب نموده، و این حقوق را موجب برقرارى الفت، و ارجمندى دینشان قرار داد. رعیت اصلاح نشود مگر به صلاح حاکمان، و حاکمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعیت. پس زمانى که رعیت حقّ والى را ادا کرد، و والى هم حقّ رعیت را رعایت نمود، حق میان ایشان ارجمند گردد، و راههاى دین برپا شود، و نشانه هاى عدالت اعتدال گیرد، و سنّت ها در مجراى خود روان شود، و زمان آراسته و شایسته گردد، و به دوام دولت امید رود، و مطامع دشمنان به یأس مبدّل گردد. ولى اگر رعیت بر والى غالب شود، یا والى بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پیدا شود،

3

وَ ظَهَرَتْ مَعالِمُ الْجَوْرِ، وَ كَثُرَ الاِْدْغالُ فِى الدّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوى، وَ عُطِّلَتِ الاَْحْكامُ، وَ كَثُرَتْ
عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلايُسْتَوْحَشُ لِعَظيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لا لِعَظيمِ باطِل فُعِلَ. فَهُنالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرارُ، وَ تَعِزُّ الاَْشْرارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعاتُ اللّهِ عِنْدَ الْعِبادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّناصُحِ فى ذلِكَ وَ حُسْنِ التَّعاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ اَحَدٌ ـ وَ اِنِ اشْتَدَّ عَلى رِضَا اللّهِ حِرْصُهُ، وَ طالَ فِى الْعَمَلِ اجْتِهادُهُ ـ بِبالِغ حَقيقَةَ مَا اللّهُ اَهْلُهُ مِنَ الطّاعَةِ لَهُ، وَلكِنْ مِنْ واجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى الْعِبادِ النَّصيحَةُ بِمَبْلَغ ِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعاوُنُ عَلى اِقامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَ لَيْسَ امْرُؤٌ ـ وَ اِنْ عَظُمَتْ فِى الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَ تَقَدَّمَتْ فِى الدّينِ فَضيلَتُهُ ـ بِفَوْقِ اَنْ يُعانَ عَلى ما حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ، وَ لاَامْرُؤٌ ـ وَ اِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ ـ بِدُونِ اَنْ يُعينَ عَلى ذلِكَ، اَوْ يُعانَ عَلَيْهِ.

و نشانه هاى ستم آشکار گردد، و افساد و اختلال در دین زیاد شود، و راههاى روشن سنّت ها رها گردد، و از روى هواى نفس عمل شود،
و اجراى احکام رو به تعطیلى رود، و بیمارى روانها زیاد شود، در آن وقت مردم از تعطیل حقّ عظیم نترسند، و بر انجام گرفتن باطل بزرگ وحشت نکنند. به آن هنگام است که نیکوکاران خوار، و بدکاران عزیز شوند، و کیفر خداوند نزد بندگان بزرگ گردد. پس بر شما باد به خیرخواهى در حقّ یکدیگر و کمک نیکوى یکدیگر بر این کار، زیرا کسى را ـ هر چند براى به دست آوردن رضاى حق حرصش شدید، و کوشش او در بندگى طولانى گردد ـ قدرت آن نیست که حق طاعت خدا را چنانکه هست ادا کند، لکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازه طاقت خود به خیرخواهى یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم براى اقامه حق در بین خود اقدام کنند. و هیچ کس ـ گرچه منزلتش در حق عظیم باشد، و فضیلتش در دین بر دیگران پیشى داشته باشد، ـ چنان نیست که در اداى حقّى که خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد، و هیچ کس ـ گرچه او را کوچک شمارند، و دردیده حقیر بینند ـ کمتر از آن نیست که در اداى حق به دیگران کمک کند و یا ازسوى دیگران کمک شود.

4

فَاَجابَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ رَجُلٌ مِنْ اَصْحابِهِ بِكَلام طَويل يُكْثِرُ فيهِ الثَّناءَ عَلَيْهِ، وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طاعَتَهُ لَهُ، فَقالَ
عَلَيْهِ السَّلامُ: اِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلالُ اللّهِ فى نَفْسِهِ، وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، اَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذلِكَ كُلُّ ما سِواهُ. وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ كانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِ، وَ لَطُفَ اِحْسانُهُ اِلَيْهِ، فَاِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلى اَحَد اِلاَّ ازْدادَ حَقُّ اللّهِ عَلَيْهِ عِظَماً. وَ اِنَّ مِنْ اَسْخَفِ حالاتِ الْوُلاةِ عِنْدَ صالِح ِ النّاسِ اَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ يُوضَعَ اَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ اَنْ يَكُونَ جالَ فى ظَنِّكُمْ اَنّى اُحِبُّ الاِْطْراءَ، وَاسْتِماعَ الثَّناءِ، وَ لَسْتُ بِحَمْدِاللّهِ كَذلِكَ،

در آنوقت مردى از یاران آن حضرت به جواب برخاست و سخن را طولانى نمود، و در ضمن آن امام را بسیار ستود، و شنوایى و طاعت خود را نسبت به آن حضرت اظهار کرد، حضرت فرمود: آن کس که جلال خدا در جانش بزرگ، و موضع حق در دلش باعظمت است، مى سزد که به خاطر این بزرگى، ماسواى خدا در نظرش کوچک باشد. و سزاوارترین کس به این معنا کسى است که نعمت و لطف و احسان خدا بر او بسیار است، زیرا خداوند نعمت بسیار به کسى عنایت نکرده مگر اینکه عظمت حقّ خدا بر او افزون گشته. و از پست ترین حالات حاکمان نزد مرد شایسته این است که به آنان گمان عشق به خودستایى برده شود، و کارشان قیافه برترى جویى به خود گرفته باشد، و من میل ندارم که در خاطر شما بگذرد که من به خودستایى علاقه مندم و عاشق شنیدن مدح و ثنایم، به حمد خدا این گونه نیستم،

5

وَ لَوْ كُنْتُ اُحِبُّ اَنْ يُقالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطاطاً لِلّهِ سُبْحانَهُ عَنْ تَناوُلِ ما هُوَ اَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَالْكِبْرِياءِ. وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النّاسُ الثَّناءَ بَعْدَ الْبَلاءِ، فَلاتُثْنُوا عَلَىَّ بِجَميلِ ثَناء لاِِخْراجى نَفْسى اِلَى اللّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنَ الْبَقِيَّةِ فى حُقُوق لَمْ اَفْرُغْ مِنْ اَدائِها، وَ فَرائِضَ لابُدَّ مِنْ اِمْضائِها. فَلاتُكَلِّمُونى بِما تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَةُ، وَ لاتَتَحَفَّظُوا مِنّى بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اَهْلِ الْبادِرَةِ، وَ لاتُخالِطُونى بِالْمُصانَعَةِ، وَ لا تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقالاً فى حَقٍّ قيلَ لى، وَ لاَ الْتِماسَ اِعْظام لِنَفْسى، فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اَنْ يُقالَ لَهُ، اَوِ الْعَدْلَ اَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كانَ الْعَمَلُ بِهِما اَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاتَكُفُّوا عَنْ مَقالَة بِحَقٍّ، اَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَاِنّى لَسْتُ فى نَفْسى بِفَوْقِ اَنْ اُخْطِئَ، وَ لا آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلى اِلاّ اَنْ يَكْفِىَ اللّهُ مِنْ نَفْسى ما هُوَ اَمْلَكُ بِهِ مِنّى، فَاِنَّما اَنَا وَ اَنْتُمْ عَبيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيْرُهُ، يَمْلِكُ مِنّا ما لا نَمْلِكُ مِنْ اَنْفُسِنا، وَ اَخْرَجَنا مِمّا كُنّا فيهِ اِلى ما صَلَحْنا عَلَيْهِ، فَاَبْدَلَنا بَعْدَ الضَّلالَةِ بِالْهُدى، وَ اَعْطانَا الْبَصيرَةَ بَعْدَ الْعَمى.

و اگر دوستدار این مسأله بودم باز هم به خاطر خاکسارى در برابر عظمت و کبریایى حق که از همه کس به آن سزاوارتر است آن را رها مى کردم. چه بسا مردمى که ستایش خود را به وسیله جامعه پس از رنج و زحمت شیرین شمارند، ولى مرا به خاطر آنکه نفس خود را براى خدا و خدمت به شما به کار گرفته ام و هنوز از اداى کامل آن حقوق فارغ نشده ام و واجباتى که چاره اى جز انجام آنها ندارم ثنا نگویید. پس با من چنانکه با سرکشان سخن مى گویند سخن مگویید، و آنچه را در برابر مردم خشمگین پنهان مى کنند از من پنهان مدارید، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننمایید، و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است، و مپندارید که تعظیم نابجاى خود را از شما درخواست دارم، زیرا آن که اگر سخن حق به او گفته شود، یا عدالت به او پیشنهاد گردد بر او سنگین آید، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است. بنابراین از حق گویى یا مشورت به عدل، خوددارى نکنید، که من در نظر خود نه بالاتر از آنم که خطا کنم، و نه در کارم از اشتباه ایمنم مگر اینکه خداوند مرا از نفسم کفایت کند نفسى که خداوند از من به آن مالک تر است، زیرا من و شما بندگانى در اختیار پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست، مالک و صاحب آن چیزى از ماست که ما مالک آن نیستیم، و ما را از آنچه در آن بودیم بیرون آورد و به آنچه صلاح ما بود درآورد هـدایت را عوض گمـراهى، و بینایى را بعـد از کوردلى به ما عنـایت فرمـود.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :